چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۳۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

ابوریحان بیرونی :

"نوروز نخستین روز است از فروردین ماه، و زین جهت روز نو، نام کردند، زیراک پیشانی سال نو است و آنچ از پس اوست از این پنج روز، همه جشن هاست و ششم فروردین ماه نوروز بزرگ دارند، زیراک خسروان بدان پنج روز حق های حشم و گروهان (و بزرگان) بگزارندی و حاجتها روا کردندی ، آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصّگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن."(1)

نوروز نامه

نوشته : محمد مهدی حسنی

ما ایرانیان سال نو را در 21 مارس که نخستین روز بهار و هنگام اعتدال ربیعی خورشید (قرار گرفتن خورشيد بر روي خط استوا و برابری شب و روز ست)، جشن می گیریم

هزاران سال پیش پیشیانیان ما به ظرافت و تیزدلی دریافتند که با گذشتن خورشید از این جای آسمان، سختی و برودت سرما کاهش می یابد و رویش دوباره طبیعت و زندگی شروع میشود از این رو بایسته دیدند که برای پیشواز چنین موهبت اهورایی جشن هایی ترتیب دهند. از آن هنگاشند.

ایرانیان تنها کسانی نیستند که سال نو را در این تاریخ جشن می گیرند 21 مارس عید کشاورزی و یا بهاری یهودیان است، هرچند عید مذهبی آنان محسوب نمی شود و نیز چند کشور اروپائی سال نو را از اول بهار گرفته اند، چنانکه در اسکاتلند تا سال 1600 و در انگلستان تا 1752 میلادی این روز، اول سال نو محسوب می شد. (3)

همانگونه که در مقاله "شب یلدا – پیشینه تاریخی و انعکاس آن در ادب فارسی و فرهنگ عامه" گفتیم : نوروزاز کهن ترین و معتبرترین جشن های ملی و از معدود آداب مذهبی ایرانی است. (4)

که پس از ورود اسلام، نه تنها از میان نرفت، بلکه گرامی داشته شد. چنانکه در مفاتيح الجنان، که از معتبرترین مصابیح شیعه است، آدابی بر اساس آموزه امام جعفر صادق (ع) به معلي بن خنيس بیان شده است.

هرگاه بر اساس منابع تاریخی و دینی موجود نظیر آئین مزدیسنا و شاهنامه حکیم توس (فردوسی پاکزاد)، روز نوروز، روز فرخنده آفریدن حضرت زرتشت (ع) و برگزیدن وی به پیغمبری است و روز بر تخت نشستن جمشید و تولد کیومرث و هوشنگ و کیخسرو و پور سیاوش و روز بربند نهادن دیوان تبه کار بوسیله تهمورث و تقسیم کشور ایران میان فرزندان از ناحیه فریدون و روزی است که شاه گشتاسب و بانو کتایون و جاماسب، آئین مزدیسنا را پذیرا می شوند. در عین حال بنابر اعتقاد شیعه همین روز، روز آفرینش آدم و روز جلوس حضرت علی "ع" بر خلافت و روز عید غدیر خم و روز پیروزی حضرتش بر نهروانیان و روز غیبت و پدیدارشدن و برخواستن حضرت مهدی موعد (عج) نیز می باشد چنانکه هاتف در مناسبت دوم گوید:

همایون روز نوروز است امروز به فیروزی

بر اورنگ خلافت کرد شاه لافتی مأوی. (5)

آماده کردن سبزی عید (کاشتن گندم و عدس و دیگر حبوبات و غلّه ها در آوندهایی با اشکال مختلف بصورت نمادین و شگون)،

برگزاری مراسم چهارشنبه سوری (6) که بر خلاف امروزه به جای ترقّه بازی و بمب سازی، فراهم کردن پشته ای از چوب خشک و یا خار صحرا (بته) برای ساختن آتشی گرم و بزرگ بود، پریدن از روی شعله های آتش و خطاب به آتش خواندن:

زردی من از تو،

سرخی تو از من؛

سردی من از تو،

گرمی تو از من"

و پخش خاکسترِ سردِ مانده در چهارراهها .... همه و همه خاطره هایی شیرین از دوران کودکی ما و عاداتی باقی مانده ازپدران زرتشتی مان است، که قرآن کريم آنان را مجوس و در رديف "صاحبان کتاب" قرار داده است.

بــــر چهــــــرۀ گل نسيـــم نـــوروز خوش است

در صحــن چمـــن روی دل افـــروز خوش است

از دی که گـذشت هــر چه گــــويی خوش نيست

خوش ‌باش و ز دی‌ مگو که امـروز خوش است - خيام - (7)


دغدغه بزرگترها و به پیشواز بهار رفتن آنها، جاروب و شستن و پاکیزه کردن خانه ها در روزهای آخرسال (زدودن کمترین گرد و خاک و یا تار عنکبوت از کوچکترین زوایای دور از دسترس خانه که پاک نکردنش، فقر و تنگدستی می آورد.) و به اصطلاح خانه تکانی که از باورهای زیبا و کهن ايرانی و برای پاسداشت طبيعت و نیل به پاکيزگی و بهداشت است،

تعمیر کردن لوازمات شکسته، نو کردن چیزهای کهنه و جابجا کردن تمامی لوازم موجود در منزل (یادم می آید برخی از وسایل منزل پدری مانند کمدها و فرش ها سنگین، تنها سالی یکبار و برای خانه تکانی جابجا و تمیز می شد)،

شکستن تمام آوندهای سفالی کهنه و فرسوده و خرید نوی آن، سفيد کردنِ ظرفهای مسی (پوشاندن ظرف های مسی با ورقه نازکی از قلع که به روال در آخر هر سال برای پیش گیری از مسموميت غذايی و زیبا کردن آنها رواج داشت، چنانکه هنوز هم گاهی در شهر ما مشهد، بساط مسگرهای سیّار در گوشه ای از پیادروی خیابان و کوچه ها پهن است، دیده می شود و امثال من را به دنیای کودکی باز می گرداند.).

همه و همه از مقدمات ضروری استقبال سال نوست

و چون روزهای نو سال را باید با خوشی و کشّی آغاز کرد تا در همه سال، خنده بر لب و شادی در دل خانواده باشد تا فروهرهای مهمان خانه را ترک نکنند و برکت نرود، (8) از این رو پيش از آمدن نوروز ، باید سر و کلّه حاجی فيروز (ظاهراً حاجی فیروزها بازمانده غلامان سیاهی هستند که در قدیم و به علت طرز تلفظ ناقص و نامانوس واژه ها و طبع شادی طلبشان ، مردم را به خنده و شادی وا می داشتند) - (9)، پیدا شود. در هر کوی و برزن پايکوبی و دست‌افشانی کند با روی دود زده و پوشش و کلاهی قرمز و دايره زنگی در دست، قهر جمودی سرمای زمستانی و آمدن گرمی و شادمانی بهار را نوید دهد :

حاجی فيروزه بعله سالی يک‌روزه بعله

ارباب خودم سلام عليکم ارباب خودم سرتو بالا کن

ارباب خودم بزبز قندی ارباب خودم چرا نمی خندی

ارباب خودم گل به جمالت از کجا بگم وصف کمالت

بشکن بشکنه، بشکن من نمیشکنم، بشکن بازم بشکنم، بشکن

اینجا بشکنم، یار گله داره اونجا بشکنم، یار گله داره

این عاشق بیجاره چقدر حوصله داره

اینجا شمرونه بعله قر فراونه بعله .......

در شب چهارشنبه سوری، ملاقه زنی (قاشق زنی) دیگر کار پسران کوچک هم سن و سال من بود. چادری زنانه بسر می کردیم، روی خود را پوشانده و بصورت ناشناس(10)، خانه ها را دق الباب کرده، فدیه ای (از قبیل آجیل و یا هر چیز دیگر) طلب می کردیم و همگان خود را ملزم می دیدند که حتماً فدیه ای دهند. دختران هم سن و سال ما فالگوش می ایستادند. آنها در دل خود نیت می کردند و از پس پشت پنجره یک خانه به صحبت اهالی آن گوش داده و اولین جملات و عبارات بیان شده اهل خانه، تعبیر فال آنان بود

چون روز نو فرا می رسد، پوشیدن لباس تازه و نو (نماد تغییر و هم پا بودن با طبیعت چه درختان همه پوشش نو به تن می کنند - برای شگون شادمانی و آرامش)،

روشن گذاردن چراغها در تمام اتاق های خانه در شب سال نو (این کار و نیز تمیز کردن خانه و سوزندان کندر و عود بر مبنای این اعتقاد قدیمی بود که فروهر مردگان آن خانه سالی یک بار و به هنگام نوروز به خانه باز می گشتند) (11)

چیدن خوان هفت سین( که نماد برکت و شگون است)، دیگر دغدغه مردمان ما بوده و هست.

در این خوان :

آینه (نمادی از انسان گیهانی تا شکل پذیری وی آسان گردد)

و شمعدان با شمع های روشن(نشان دنیای فروغ بی پایان = جایگاه فروران، و مجموع آنها نماد باهم بودن و برخورداری از کانون گرم خانوادگی)،

کتاب قرآن مجید (نماد اشویی = تقدس و پاکی)،

سبزه (نماد زايش و زیبایی و طروات بهاری)،

تکه ای بزرگ نان (نماد برکت) و شیر و پنیر تازه در کنار آن (نمادی از غذای نوزادان گیهانی که یادآور آفرينش انسان در این روزست)

ظرفی آب (نشانه روشنی و پاکی) که برگی سبز و یا نارنج (نماد گردی زمین) بروی آن شناور است (و جمع آن دو، آسمان را تداعی میکند)

تخم مرغ رنگ شده (که نشانه ی نطفه و نژاد و تمثیلی از نطفه باروری که به زودی باید جان گیرد و زندگی یابد و زایش گیهانی انجام پذیرد)

· پیش تر مردمان با چشمان ریز و کنجکاو خود منتظر بودند تا برگ سبز یا نارنج روی آب و یا تخم مرغی که روی آئینه قرار داشت به هنگام تحویل سال و وقتی که گاو آسمانی، کره زمین را از شاخی به شاخ دیگر خود می افکند، تکان بخورد.

آوندی گلاب (نشانه عشق و دلدادگی) ،

نقل وشیرینی و آجیل و میوه و مخصوصاً انار (بیانی از سینۀ زنان به هنگام جشن زایش و نشانه ی باروری ناهید)،

گلهای بهاری و به ویژه سنبل (نمادی از زيبايی طبيعت)،

تنگی با دوماهی (نمادی از آخرین ماه سال "حوت" در خوان امسالی و آناهیتا فرشته آب و باروری و پويايی هستی و چرخش زندگی و زوج بودن ماهیان علامت پایبندی هَموَندان = اعضای خانه به هم ، و دوری جستن شان از فراق و جدایی)،

و بلاخره بشقابی بزرگ یا سینی هفت سین که بیشتر هفت فرآورده کشاورزی در آن دیده می شود و هر یک نماد و بیانی طبیعی ویژه خود را دارد:

سیر(دورکننده ی گرسنگی) ،

سمنو (نشانه شادابی و تازگی و از جوانه های نو رسیده فراهم آمده تا نماد ارواح پاک يا فروهرها باشند

سنجد (بیانی از مهر و عشق که انگیزه زایش گیهانی است زیرا بوی برگ و شکوفه درخت سنجد محّرک عشق و دلباختگی و از مقدمات اصلی توالد و زایندگی است) ،

سماق (نشانه ی میانه روی است، چرا که طبعی متضاد از سردی و گرمی دارد)،

سرکه (دورکننده ی ترش رویی) ،

سیب (نمادی دیگر از باروری و زایش که بیانگر دوستی و حاوی رمز و راز دوستی و دلدادگی و کام یابی و تندرستی است)

و سکه ی تازه ضرب شده (نمادی از شهریور امشاسپند که موکل بر فلزات است و نشانه ی برکت مادی و دارایی و بی نيازی است.) (12)

آنگاه تمام افراد خانه بر دور خوان هفت سین می نشینند در حالی که هریک در دست خود پول سکّه ی دارند و لحظه شماری برای شنیدن نوای شلیک توپ و تحویل سال نو:

یا مقلب القلوب والابصار

یا محول الحول و الاحوال

یا مدبر الیل و النهار

حوّل حالنا الی احسن الحال

این همه و تفأل بر دیوان حافظ در سر خوان نوروزی و شب نشینی هایش که شاید صورت دیگر فال کوزه، نوعی مروا باشد که بر اسطوره فرورها استوار است، (13)

و نیز ارسال کارت تبریک برای دوستان و آشنایان ( که باید رسمی کهن باشد چه در برخی از منشآت و کتابهای ترسّل و نامه نگاری نمونه هایی آمده است). (14)

مناسکی دوست داشتنی و زیباست که هنوز خوشبختانه در میان ما باقی مانده است.

خوب یاد دارم زمانی که خردسال بودم، ساعتی قبل از حلول سال نو، شادروان پدرم ( خدایش بیامرزد) از من می خواست تا با او، خانه را با پوششی از فرق سر تا نوک پا نو، ترک کنم. دو دسته سبزی خوردن و مقداری نان و پنیر و دو گلدان پر گل ابتیاع می کرد. در خیابان منتظر می ماندیم تا سال نو شود. من بازیگوش و پرتحرک، محو تماشای آمد و شد دیگران بودم و او آرام و متین زیر لب ورد می خواند. با شنیدن صدای توپ و آهنگ مخصوص شادی افزای رادیو که همه جا روشن بود، بلافاصله به خانه ی بزرگ پدری می آمدیم ، من به سوی عمارت مادر و او خود به خانه عمه ام - که بیوه ای تحت تکفل او بود- می رفتیم . پدر معتقد بود، اولین کسی که به خانه می آید باید خوش بخت و خوش قدم باشد و دهانش به خواندن دعا و قرآن وا و چون وارد خانه شود، بلافاصله به اهل آن گوید : " صد سال به این سالها " با رعایت این ترتیب، در طول سال سبزی و برکت نصیب خانه می شود.

از آن زمان سالها میگذرد بقول خودش او اسیر خاک است و من اسیر آب و باد و خورشید . اینک من خود، پدرم و در یک چشم بر هم زدن پدر بزرگ و در آخر ....

اسیر خاک ...

گویی بی گدار به آب زدم و از میان سبزی جشن و سرور با شما، بی اختیار به کویر زرد فنا گذر کردم. عذر خواهم، شاید از حیث نکو داشت درگذشتگان پر بدک نبود .

بگذریم هرچند امروزه با غفلت و ندانم کاری ما بسیاری از رسومات گذشته فراموش شده است ولی هنوز هم، برخی از آداب جشن نوروزی نظیر آنچه گفته شد و همچنین:

خوردن سبزی پلو با ماهی و نیز رشته پلو در شب و روز نوروز،

روبوسی اعضای خانواده پس از تحویل سال،

هدیه و عیدی گرفتن نوروزی از بزرگترها ( که رسمی کهن است چون در آثارالباقیه، بیرونی از آذرباد نقل می کند که نیشکر در نوروز و به وسیله جمشید کشف و از آن شکر ساخته شد و مردمان از راه تبرک آن را به یکدیگر هدیه دادند و این باب شد - آثارالباقیه، ص 328)،

دید و بازدید های بعدی برای شادباش گفتن موسم گل و ریحان،

آشتی کنان ها و رفع کدورت ها،

تعطیلی ادارات دولتی در چهار روز اول سال

و نحس و شوم دانستن سیزدهمین روز سال نو میان ما باقی مانده است . روزی که به بیابان و صحرا می زنیم و کاشته های خود را به آب جاری می اندازیم و هر کس بنا به استطاعت خود غذایی را تدارک و با خود برمی دارد تا در بیرون شهر و در جمع خانواده ها و دوستان تناول کنیم . از این رهگذر هم به پیشواز بهار می رویم و هم نحوست سیزده بدر را از خانه دور می کنیم تا در صحرا یله شود و نتواند دامن کسی را بگیرد.

و کلام آخر از حافظ بزرگ :

ز کـــوی يـار می‌آيــد نسيـــم ِ بـــــاد‌ نــــــوروزی

ازيـن بــاد ار مدد خواهی چـــراغِ دل بر افــروزی

چو‌ گل گر خرده‌ ای داری خدا ‌را صرف عشرت ‌کن


که قــــارون را غلــط هـا داد سـودای زر انــدوزی

سخـن در پـــرده می‌گـويـــم چـو گل از پرده بيرون‌آی

که بيـش از پنـج روزی نيسـت حکـم ميـــر نــوروزی

به بستان شو که از بلبل رموز عشق گیری یاد

به مجلس آی کـــز حافظ غـــزل گفتـن بيـــاموزی (15)

در پایان برای پیشواز از جشن نوروز و بهار، ابتدا هشت بند از ترجیح بند مشهور جکیم فرخی سيستانی که در بیست و چهار بند و در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین سروده شده است، در پی می آید

و سپس بخش هایی از سه قصیده زیبای منوچهری دامغانی شاعر، شهد و شراب و شادی و طبیعت می آوریم .

((((((((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))))))))

هشت بند از ترجیع بند بهاری جکیم فرخی سيستانی (۱۶) :

بند اول

ز بــاغ ای بـاغبـان مـا را همـی بــوی بهـــار آيد

کليــد بـاغ مـا را ده که فـــــردامـان بـه کـار آيد


کليـــد بــاغ را فـــردا هـــــزاران خـواستــار آيد

تو لختـی‌ صبـر‌کن چنـدان‌ که قمـری بـر‌چنــار‌آيد


چـــو انـــدر بـــاغ تــو بلبــل بـه ديـــدار بهــار آيد

تـو را مهمـان نـا خـوانـده به روزی صـد ‌هـزار‌آيد

کنــون ‌گـر ‌گل ‌بُنـی ‌را پنج ‌و شش‌ گـل در ‌شمـار‌آيد

چنــان‌ دانی که هـر‌کس ‌را همـی ‌زو بـویِ يــار‌آيد

بهار امسـال پنـداری همـی خـوش ‌تـر ز پـار آيد

ازين خوش‌ تر ‌شود فـردا ‌که خسـرو ‌از شکار‌آيد


بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند دوم

کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید

نبیند کس که از خنده دهان گل فراز آید

زهر بادی که برخیزد گلی بامی به راز آید

به چشم عاشق از می تا بمی عمری دراز آید

به گوش آواز هر مرغی لطیف و طبع سازآید

به دست می زشادی هر زمان ما راه جواز اید

هوا خوش گردد و بر کوه برف اندر گداز آید

علمهای بهاری از نشیبی بر فراز آید

کنون ما را بدان معشوق سیمین بر نیاز آید

به شادی عمر بگذاریم اگر معشوق باز آید

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند سوم

زمین از خرمی گویی گشاده آسمانستی

گشاده آسمان گویی شکفته بوستانستی

به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی

درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی

بشب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی

ستاک نسترن گویی بت لاغر میانستی

درخت سیب را گویی زدیبا طیلسانستی

جهان گویی همه پروشّی و پر پرنیانستی

مرا دل گر نه اندر دست آن نامهربانستی

به دو دستم بشادی بر، می چون ارغوانستی

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند چهارم

دلا باز آی تا با تو غم دیرینه بگسارم

حدیثی از تو بنیوشم نصیبی از تو بردارم

دلا گر من به آسانی ترا روزی به چنگ آرم

چو جان دارم ترا، زیرا که بی تو خوارم و زارم.

دلا تا تو زمن دوری ندانم بر چه کردارم

مرا بینی چنان بینی که من یکساله بیمارم

دلا با تو وفا کردم کزین بیشت نیازارم

بیا تا این بهارآن را بشادی با تو بگذارم

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند ششم

ترا گر همچنین شاید بگوی آن سرو سیمین را

بگوی آن سرو سیمین را بگوی آن ماه و پروین را

بگو آن توده گل را بگو آن شاخ نسرین را

بگو آن فخر خوبان را نگار چین و ماچین را

که دل بردی و دعوی کرده ای مرجان شیرین را

کم از رویی که بنمایی من مهجور مسکین را

بیا تا شاد بگذاریم ما بستان غزنین را

مکن بر من تباه این جشن نوروز خوش آیین را

همی بر تو شفیع آرم ثنای گوهر آگین را

ثنای میر عالم یوسف بن ناصر الدین را

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند هفتم

نبینی باغ را کر گل چگونه خوب و دلبر شد

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد

زمین از نقش گوناگون چون دیبای ششتر شد

هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن درشد

تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد

جهان چون خانۀ پر بت شد و نوروز بتگر شد

درخت رود از دیبا و از گوهر توانگر شد

گوزن از لاله اندر دشت با بالین و بستر شد

زهر بیغوله و باغی نوای مطربی بر شد

دگر باید شدن ما را کنون کافاق دیگر شد

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند هشتم

می اندر خم همی گوید که یاقوت روان گشتم

درخت ارغوان بشکفت و من چون ارغوان گشتم

اگر زین پیش تن بودم کنون پاکیزه جان گشتم

به من شادی کند شادی، که شادیرا روان گشتم

مرا زین پیش دیدستی نگه کن تا چه سان گشتم

نیم ز آنسان که من بودم دگر گشتم جوان گشتم

زخوشرنگی چو گل گشتم زخوشبویی چو بان گشتم

زبیم باد و برف دی به خم اندر نهان گشتم

بهار آید برون آیم که از وی با امان گشتم

روانها را طرب گشتم طربها را روان گشتم

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

بند نهم

می اندر گفتگو آمد پس از گفتار جنگ آمد

خم و خمخانه اندر چشم من تاریک و تنگ آمد

بگوش من همی از باغ بانگ نای و چنگ آمد

کس ارمی خورد بی آواز نی بر سرش سنگ آمد

مرا بازی همه مهر از می بیجاده رنگ آمد

زمرد را روان خواهم چو از روی پرنگ آمد

بخاصه کز هوا شبگیر آواز کلنگ آمد

زکاخ میر بانگ رود بونصر پلنگ آمد

کنون هر عاشقی کو را می روشن به چنگ آمد

به طرف باغ همدم با نگاری شوخ و شنگ آمد

بــدين شـايستگی جشنـی، بـدين بـايستـگی روزی


ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

***************

بخش هایی از سه قصیده بهاری و زیبای منوچهری دامغانی (۱۷) :

در وصف بهار و مدح فضل بن محمد حسینی

وقت بهارست و وقت ورد مورّد

گیتی اراسته چو خلد مخلّد

گیتی فرتوتِ گوژ پشتِ دژم روی

بنگر تا چون بدیع گشت و مجدّد

برنا دیدم که پیر گردد، هرگز

پیر ندیدم که تازه گردد و امرد

نرگس چون دلبریست سرش همه چشم

سرو چو معشوقه ایست تنش همه قد

لاله تو گویی چو طفلکیست دهن باز

لبش عقیقین و قعر کامش اسود

برگ بنفشه بخم، چو پشت درم زن

نرگس چون عَشر در میان مجلّد

سوسن، چون طوطی ز بسّد منقار

باز به منقارش از زبانش عسجد

نرگس، چون ماه در میان ثریا

لاله، چو اندر کسوف گوشه فرفد

شاخ گل از باد کرده گردن چون چنگ

مرغان بر شاخ گشته نالان از صد

بلبل بر گل به سان قول سرایان

پاش به دیبا و خیزرانها در ید

مرغ، چنان بو کلک دهانش به تنگی

در گلوی او چگونه گنجد معبد

کبک دری گر نشد مهندس و مسّاح

اینهمه آمدشدنش چیست بر اورد

نوز گل اندر گلابدان نرسیده

قطره بر او چیست چون گلاب مصعّد

نوز نبرداشتست مار سر از خواب

نرگس، چون گشت چو سلیم مسهّد

ابر چنان مطرد سیاه و بر او برق

همچو مذهب یکی کتاب مطرّد - ص 16 و 17

در وصف بهار ومدح خواجه طاهر

باد نوروزی همی در بوستان ساحر شود

تا به سحرش دیده هر گلبنی ناظر شود

گل که شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد

وین گل پژمزده، چون ساهر شود زاهر شود

ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب

آسمان بر رغم او در بوستان ظاهر شود

زرد گل بیمار گردد، فاخته بیمار پرس

یاسمین ابدال گردد، خردما زائر شود

آستین نسترن پر بیضه عنبر شود

دامن بادام بن پر لوء لوء فاخر شود

مرغ بی بربط ، به بر بط ساختن دانا شود

آهو اندر دشت چو معشوقگان شاطر شود

بلبل شیرین زبان برجوزبن راوی شود

زندباف زندخوان بر بیدبُن شاعر شود

کبک رقاصی کند، سرخاب غواصّی کند

این بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود

باد همچون دزد گردد هر طرف دیبا ربای

بوستان آراسته چون کلبه تاجر شود

هر زمان دزد اندر افتد کلبه را غارت کند

مرغ چون بازاریان بر کار نا صابر شود

نو بهاران مفرش صد رنگ پوشد تا مگر

دوستی از دوستان خواجه طاهر شود - ص 23

در مدح خواجه ابو سهل زوزنی

نوروز روزگار نشاطست و ایمنی

پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی

بر یاسمین عصابه درّ منضّد است

بر ارغوان طویله یاقوت معدنی

خیل بهار خیمه به صحرا برون زند

واجب کند که خیمه به صحرا برون زنی

از بامداد تا به شبانگاه می خوری

وز شامگاه تا به سحر گاه گل چنی

بر ارغوان قلاده یاقوت بگسلی

بر مشک بید نایژه عود بشکنی

بر گل همی نشینی و بر گل همی خوری

بر خم همی خرامی و بر دن همی دنی

درّ است ناخریده و مشکست رایگان

هر چند برفشانی و هر چند بر چنی

نرگس همی رکوع کند در میان باغ

زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی

دارد خجسته غالیه دانی ز سندروس

چون نیمه یی به عنبر سارا بیاگنی

نرگس به سان کفه سیمین ترازو ایست

چون زرّ جعفری به میانش در افکنی

ماند به سینه و دم طاووس شاخ گل

چون مشک و درّ و دانه درو برپراگنی

دو رویه گل چو دابره یی از سرخ دیبه است

چون پشت او به رشته زرّین بیاژنی

باطنش هست دیگر و ظاهرش دیگرست

گویی شد ست این گل دو روی باطنی

نرگس به سان چرخ به شش پره آسیاست

آن چرخ آسیا که ستون زمردین کنی

چرخش ز زرّ زرد وانگهی درو

دندانه بلورین گردش فرو کنی

شاخ بنفشه بر سر زانو نهاده سر

ماننده مخالف بو سهل زوزنی- ص 128

((((((((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))))))))

پا نوشت ها :

1- التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، ابوریحان بیرونی، به تصحیح و کوشش استاد جلال همایی، تهران ، انجمن آثار ملی مجلس، 1354خورشیدی - ص 253

2 – در لغت نامه دهخدا می خوانیم : " جشن نوروز يا عيد نوروز يا جشن فروردين يا جشن بهار يا بهار جشن، بزرگترين جشن ملي ايرانيان است که از نخستين روز فروردين ماه اول سال شمسي آغاز می شود. جشن نوروز و مهرگان دو جشن بزرگ آريائيان بوده است ، ايرانيان قديم (پيش از عهد ساساني و به هنگام تدوين بخش اول اوستا( جشن نوروز را ظاهراً دراول بهار هر سال و آغاز برج حمل برپا مي داشتند. در دوره ساسانيان موسم اين جشن با گردش سال تغيير مي کرد و در آغاز فروردين هر سال نبود، بلکه مانند عيد اضحي و عيد فطر، مسلمانان در فصول مختلف سال گردش مي کرد. در نخستين سال تاريخ يزدگردي مبداء جلوس يزدگرد واپسين شاه ساساني جشن نوروز مصادف بود با شانزدهم حزيران رومي (ماه ژوئن فرنگي ) و تقريباً در اوائل تابستان . از آن پس هر چهار سال يک روز اين جشن عقب تر ماند و در حدود سال 392 ه' . ق. نوبت جشن نوروزي به اول حمل رسيد و در سال 467 ه' . ق. نوروز به بيست وسوم برج حوت افتاد، يعني 17 روز مانده به پايان زمستان . در اين سال به فرمان سلطان جلال الدين ملک شاه سلجوقي ترتيب تقويم جلالي نهاده شد و بر اساس آن موقع جشن نوروزي در بهار هر سال مقارن تحويل آفتاب به برج حمل تثبيت شد و بدين منظور مقرر شد که هر چهار سال يک روز بر تعداد ايام سال بيفزايند و سال چهارم را 366 روز حساب کنند و پس از هر 28 سال - يعني گذشتن هفت دوره چهارساله - چون دوره چهارساله هشتم فرارسد به جاي آنکه به آخرين سال اين دوره يک روز بيفزايند، اين روزرا به نخستين سال دوره بعد يعني دوره نهم اضافه کنند. بدين ترتيب سال جلالي نزديکترين سال هاي جهان شد به سال شمسي حقيقي که 365 روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و46 ثانيه است."

3 - به نقل از مجله خواندنیها ( متاسفانه مشخصات مجله را یاداشت نکرده ام).

4 - علامه دهخدا در باره پيدايش و تسميه نوروز :در لغت نامه می گوید : " ايرانيان باستان جشني داشته اند به نام فروردگان [ فرورديان ] و آن ده روز طول مي کشيده ، فروردگان که در پايان سال گرفته مي شد ظاهراً در واقع روزهاي عزاو ماتم بوده نه جشن و شادي ، چنانکه بيروني راجع به همين روزهاي آخر سال در نزد سغديان گويد: در آخر ماه دوازدهم «خشوم » اهل سغد براي اموات قديم خود گريه ونوحه سرائي کنند و چهره هاي خود را بخراشند و براي مردگان خوردنيها و آشاميدنيها گذارند. (آثار الباقيه ص 235). و ظاهراً به همين سبب جشن نوروز که پس از آن مي آمد علاوه بر آنکه روز اول سال محسوب مي شده روز شادي بزرگان بوده است)گاه شماري ص 73 - 77). فردوسي که بدون شک مواد شاهنامه خود را مع الواسطه از خداي نامک و ديگر کتب و رسايل پهلوي اتخاذ کرده ، اندر پادشاهي جمشيد گويد:
به فر کياني يکي تخت ساخت
چه مايه بدو گوهر اندرشناخت
که چون خواستي ديو برداشتي
ز هامون به گردون برافراشتي
چو خورشيد تابان ميان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت اوي
فرومانده از فره بخت اوي
به جمشيد بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فَرْوَدين
برآسوده از رنج تن دل ز کين
بزرگان به شادي بياراستند
مي و جام و رامشگران خواستند
چنين روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان يادگار.
از اين داستان برمي آيد نوروز را به معني روزنو و تازه يعني روزي که سال نو بدان آغاز گردد، مي دانسته اند.

5- دیوان هاتف اصفهانی، به تصحیح شادروان استاد وحید دستگردی، تهران، ابن سینا، تیرماه 1347 ، ص 22

6 - به اعتقاد شادروان استاد ذبیح بهروز، گرامی داشت چهارشنبه سوری، یادمان رصد و اصلاح تاریخ های کهن گذشته به وسیله حضرت زرتشت "ع" است (به نقل از کتاب گاه شماره و جشنهای ایران باستان، نوشته و پژوهش : استاد هاشم رضی، انتشارات بهجت، بهار 1377 تهران – ص217)

7 – رباعیات خیام، به تصحیح و تحشیه استادان شادروان: محمد علی فروغی و دکتر قاسم غنی، به اهتمام ع. جربزه دار، تهران، تساطیر، چاپ دوم، 1373، ص 55

8 - به نقل از کتاب جهان فروری دکتر بهرام فره وشی، انتشارات کاریان، چاپ دوم ،اردیبهشت 1364، تهران – ص 53 .

9 - به نقل از همان منبع .

10 - ظاهراً این شیوه عمل و رسم (ملاقه زنی = قاشق زنی) ، تمثیلی از فرورهاست که موجودات پنهانی، نامحسوس و ناشناخته اند - جهان فروری، ص 46 .

11 - به نقل از کتاب آئین ها و جشن های کهن در ایران امروز( نگرش و پژوهش مردم شناختی)، محمود روح الامینی، انتشارات آگاه، چاپ اول، زمستان 1376 ، تهران ص 75 .

12 - در شرح نمادها از منابع پیش گفته و نیز دو مقاله از سایتهای لینک شده خورشیدوش و شاهنامه و ایران استفاده شده است.

13 - برای اطلاع از آئین فال کوزه به کتاب جهان فروری دکتربهرام فره وشی، ص 53 مراجعه شود.

14 - به نقل از کتاب آئین ها و جشن های کهن در ایران امروز، محمود روح الامینی، ص 68

15 - دیوان حافظ، غزلیات ج 1 ، به تصحیح و توضیح استاد پرویز ناتل خانلری ، انتشارات خوارزمی ، چاپ دوم ، 1362، تهران ص 906

۱۶ - دیوان حکیم فرخی سیستانی ، بکوشش دکتر محمد دبیر سیاقی انتشارات شرکت نسبی حاج محمد حسین اقبال و شرکا ، اسفند ماه 1335 ، تهران - ص 403 الی 406 .

۱۷ - دیوان استاد منوچهری دامغانی، بکوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات کتابفروشی زوار، تیرماه 1338 -

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »