پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۴۰۴ ساعت ۷:۳۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دزدی و ربودن در آینه امثال فارسی و فرهنگ عامه

(بخش دوم)

نوشته : محمد مهدی حسنی

چکیده:

در شماره پیشن فصلنامه و در بخش نخست، پس از بیان مقدمه‌ای کوتاه، به مترادفات و گویش های مختلف از دزدی، حرامی، راهزن، راهگیر، شب‌رو، طرار، قطاع الطریق و جیب‌بُر (واژه‌ها و ترکیبات عامیانه مرتبط با ربودن) پرداختیم و همچنین تحلیل معنا وذکر مفاهیم برخی از این امثال و زبانزدهای مربوط از حیث بررسی ریشه و نیز بار معنایی آنها از دیدگاه های اخلاقی و اجتماعی و قضایی و حقوقی و سیاسی موضوع بحث شد و نیز به برخی داستان مثلها و بیان چند متل و نیز باورها و یک بازی عامیانه در پیوند با دزدی و ربودن اشاره نمودیم . باتوجه به تناوری مطالب، در بخش نخست، اصل نوشته و نیز ضرب‌المثل هایی که با حرف آ و الف و ب آغاز می‌شد، آمد، اینک و در بخش دوم (جاضر)، بقیه أمثال و زبانزدهای فارسی مربوط به ربودن یا حاوی واژه های مربوط به دزدی از حرف پ الی پایان دال می آید و در بخش سوم پژوهش که در شماره آتی فصلنامه چاپ خواهد شد، بقیه أمثال و نیز منابع و مصادر پژوهش تقدیم خواهد شد.

واژگان کلید:

فولکلور، فرهنگ عامه، أمثال، ضرب‌المثل، باورهای عامیانه، بازی محلی، سرقت ، دزدی، ربودن، انتقاد اجتماعی

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید. و برای دانلود فایل pdf مقاله اینجا کلیک فرمایید

منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال چهاردهم، شماره 24/ زمستان 1403- صص: 184-214)

برچسب ها :

ضرب المثل

،

فولکلور

سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۵:۵۴ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

اقرار در آینه امثال فارسی

نوشته محمد مهدی حسنی (وکیل پایه یک  دادگستری)

دل که پاک است، زبان بی‌باک است (قابوس‌نامه)

اقرار در لغت، پذیرفتن امری و آن را بر زبان آوردن یا نوشتن، اعتراف و اذعان کردن است.  در ادبیات رسمی و عامه به معنای اصطلاحی آن (اِخبار به حق، برای غیر بر ضرر خود - ماده 1259 ق. م.) نزدیک بوده و وارون آن: « انکار» است، چنانکه امیر معزی گوید :     «نفسی دارم که از جهالت / اقرار نه می دهد نه انکار». (آنندراج) با اینکه می گویند « در حاشا بلند است»، با این همه گاه عکس آن روی می دهد؛ آنگاه که در زبانزدها و ادبیات عامه می‌گوییم و یا می شنویم که: «خودشو لو داد»،« پته و پوته اش رو روی داریه ریخت»،  « پته اش رو آب افتاد»، « تابه اش رو آب افتاد»، « بخیه اش رو آب افتاد»، «بند را به آب داد» و «از دهنش در رفت»، «زیرزبانش را کشیدند»، «زبانش را باز کرد»، «چفت دهنش را باز کرد»، «زبانش از دستش در رفت»، «سر بزنگاه حرف زد»، «ازش حرف کشیدند»، «مُقُر آمد»، «تخته را از زیر پایش کشید»، زبانش تِر زد»، «زبانش گوزید» (بختیاری)، «به گوز گوز افتاد»، «مچش گیر افتاد»،«خیکی بار آورد»، ....   همه و همه کنایه از این است که طرف ما، به گونه‌ای علیه خود اظهاراتی کرد و رسوا شد.  همچنین در نکوهش ناراستی، ما جمله: «برمنکرش لعنت» را در موقعیت های گوناگون بسیار می شنویم. در این شماره از فصل‌نامه بر سر آنیم تا به دنبال نوشته،  امثالی را که اشاره به این دلیل قانونی دارد،  گرد آوریم

لطفاْ برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید

 

یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۲۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شاهد و گواهی در آینه امثال فارسی

نوشته محمد مهدی حسنی

دروغزن ار چه گواهی راست دهد، نپذیرند. (تاریخ بیهقی،473)

هرچند با گذشت زمان، شهادت به عنوان یکی از ادله اثبات دعوی، بنا به دلایل چند از جمله: افول اخلاقیات در میان مردم و نیز پیشرفت اجتماعات از حیث سواد و کتابت تعهدات، کمرنگ شده است و دلیل کتبی جای دلیل شفاهی را گرفته است. با این همه بی گمان، در روزگار ما - اگرچه نه به اندازه گذشته- در روند دادرسی و نتیجه آن بسیار تاثیر دارد و برای همین نیز در ادبیات عامه و مثل ها، به جوانب مختلف آن توجه شده و فراوان نمود می یابد. در نوشته زیر تلاش شده است تا ضرب المثل های با موضوع شهادت و گواه را گرد هم آوریم. امید که به قول زنده یاد دکتر متین دفتری، قضاوت هیچگاه دستخوش شهادت اشخاص ایمان فروش نشود.

لطفاْ برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید

سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۹:۱۱ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

  پا توی کفش وکیل جماعت ( طنز)

 نوشته محمد مهدی حسنی

 سردبیر محترم، رو به فدوی کرده و با زبان شیرین خود فرمودند: «یک سوزن به خود بزن، یک جوال دوز به دیگران»؛  چون در شماره پیشین در پوستین قاضیان افتادی، اگر نوبتی هم باشد، نوبت وکلاست و حقیر را تکلیف به این کار کردند. با زبان الکن خود عرض کردم تصدقت روم! خوشبختانه یا بدبختانه، نه در ادبیات رسمی گذشته و نه فرهنگ عامیانه مطلبی بدردخور نداریم؛ تقصیر این حلواجوزی  چیست؟ اما ایشان پایشان را توی یک کفش کرده که شهرام بهرام نداریم.

بعد دیدیم  خداوکیلی  دست به دنبک هر کی بزنی صدا می دهد ، پس ادب را در اطاعت دانسته. بسم الله کرده و  در مرقومه حاضر، جُون دادیم تا برخی افعال و سکنات ناپسند و ناجور معدود از همکاران را جوری دست آویز کرده و به مدد امثال سایر نقد کنیم.

هرچند خوانندگان التفات دارند که: «در مثل مناقشه نیست» و ما هیچگاه قصد همتایی اجزای مثال در باره فرد مثل دهنده نداریم و تنها گوشه چشم ما به مفهوم،  حکمت و ظرافت کوتاه شده در  بطن مثل است و اینکه تلاش کنیم تا عبارات و زبانزدهای عامیانه مان که مایه غنای زبان پارسی است، بماند

لطفاْ برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید

شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۸:۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

 

    همان که آقا در محراب گفت

                           نوشته ی محمد مهدی حسنی

 

 سال ها پیش در یک پرونده کیفری و در مرحله دوم رسیدگی (تجدید نظر خواهی)،  وکالت متهمی را بر عهده گرفتم که در مرحله نخست رسیدگی، به اتهام تصرف عدوانی به جزای نقدی و رفع تصرف محکوم شده بود.  محکمه عالی، وقت رسیدگی تعیین و اصحاب دعوی و وکلای آنها را به جلسه رسیدگی دعوت کرد. در روز موعد اینجانب و موکل،  شادان و راضی از اینکه، رأی بلافاصله تائید نگردیده  و به احتمال فراوان، به دلایل تجدید نظر خواهی ما توجه می شود؛  به جلسه دادگاه وارد شدیم.

رئیس دادگاه که اکنون بازنشسته از همه جا، خانه نشین است.  در ابتدای جلسه گفت: "خواهان و وکیلش زیاد ذوق زده نشوند زیرا تعیین وقت رسیدگی حاضر برای اصلاح ذات البین است و اگر این اتفاق نیفتد رای را تائید می کنیم."  

برای خواندن بقیه یاداشت بر ادامه مطلب کلیک فرمایید

دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲:۱۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

سیزده حکایت طنز از کتاب کدو مطبخ قلندری تألیف: عُزلتی خلخالی

( بخش هفدهم از کتاب مجازی لطایف القضاء)

نوشته و گزینش : محمد مهدی حسنی

تا بـَـرد بهره ز خوان کرمش می گردد

سر فـَغفور کـــدو مطبـــــخ دست فقـرا (شفیعای شیرازی "اثر")

اینک بنا بر روال بخش لطایف القضاء که مشتمل بر حکایت های طنز ادبی با موضوع حقوقی (مسائل مربوط به قضا، قاضی، وکیل، محتسب، دلیل، گواه، عناوین مجرمانه و ... ) است، دوازده حکایت گزینش شده از کتاب کدو مطبخ قلندری، تالیف عُزلتی خلخالی، عارف و شاعر متوفای 1052 ھ. ق. را تقدیم دوستداران ادب و خوانندگان فهیم خود می کند. این کتاب به اهتمام استاد گرامی آقای دکتر احمد مجاهد، *1 فراهم و چاپ اول آن توسط انتشارات سروش ، در سال 1370 به زیور طبع آراسته شده است، با توجه به اینکه با جستجو در تذکره ها و کتب ادبی به چیزی درخور و کامل تر از آنچه در مقدمه فاضلانه مصحح محترم کتاب آمده، برخورد نکردیم. لذا بایستی بگوییم که آنچه در ذیل زیر عنوان مقدمه (در باره کتاب و نویسنده) آورده ایم با اضافات و تغییراتی اندک، در واقع تلخیصی از مقدمه ایشان بر کتاب کدو مطبخ قلندری است و همچنین پانوشت های متن اصلی از کتاب مزبور نقل شده است و عنوان حکایت ها از ماست.

شایان ذکر است آقای جويا جهانبخش نیز مقاله ای مبسوط و علمی زیر عنوان" واعظ صوفي" در باره عزلتی نگاشته و به قول خود "گوشه‌اي از كار و بار و حال ومقالِ أدهمِ خلخالي (را) از خلالِ آثارش" ارایه داده است که به خوانندگان خود توصیه می نماییم، مقاله ایشان را در سایت "اطلاعات حکمت و معرفت" بخوانند

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۱۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دیوان بلخ 3

کنکاش ضرب المثل "دیوان بلخ"

نوشته ی محمد مهدی حسنی

الف – جای کاربرد و معنای مثل:

این مثل سایر(روان) در گفتگو های مردم، به گونه های مختلف شنیده می شود: "صد رحمت به دیوان بلخ"، "دیوان بلخ است" ، "حکم قاضی بلخ است" ، " مگر دیوان بلخ است" ، ، "آفرین باد بر دیوان بلخ" ، "آفرین صد بار بر دیوان بلخ". (1) سوای آن، نزدیک به هزار سال است که حکایات و روایت ها و داستان های مختلف شیرین و خواندنی و بازگفتنی از بی دادگریها و آرای بیخردانه و ستمگرانه دیوان بلخ بر زبان مردم جاری است، هرچند در ادب رسمی کهن و یافته های تاریخی به مفهومی روشن از آن بر نمی خوریم ولی در فرهنگ فولکلور همواره مورد استناد و اشاره بوده و هست

شادروان استاد دهخدا در لغت نامه، ذیل ديوان بلخ - که خود در ادب رسمی و به روایت استاد ابوالفضل بیهقی، نشان ننگ داستان غم انگیز بر دار کردن حسنک وزیر را بر جبین دارد - آورده: "گويند در شهر بلخ قاضيان احکام نادرستي صادر مي کردند بي گناهان را بزهکار و گناه کاران را معصوم جلوه مي دادند از اين رو ديوان بلخ مثل هر دادگاه و محکمه اي شده است که احکام آن برخلاف حق باشد. هم او در امثال و در معنای مثل گوید: یعنی " در اینجا قانون و عدالتی برای رسیدگی به مظالم نیست " (2)

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید.

سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دیوان بلخ 2

تعزیه دیوان بلخ

سرایندگان: شادروانان: محمد علی افراشته و خسرو پیله ور کرمانشاهی

دیباچه :نوشته ی محمد مهدی حسنی

نمایش منظوم " تعزیه دیوان بلخ" از مثنوی های پدید آمده در دوران استبداد پهلوی اول است این منظومه یک صد و چهارده بیتی ابتدا خلاصه تر از متن حاضر توسط شادروان خسرو پیله ور کرمانشاهی سروده شد و برای نشر به شادروان محمد علی افراشته سپرده شد، افراشته پس از خواندن آن، متوجه می شود که این سروده می تواند تفصیل و گیرایی بیشتری داشته باشد و به همین جهت با موافقت پیله ور و انبازی وی به باز آفرینی مشترک آن اقدام کردند. طوری که بر مبنای شیوه هنری تعزیه خوانی و بر اساس لحن کلام و پرسوناژ، دارای یازده وزن گوناگون شد. شخصیت های اصلی در این نمایش قاضی، دزد (شاکی)، صاحب خانه، مهندس، معمار، بنّا، خشت مال، نجار و شکارچی (متشاکی عنهم) و جارچی و ماموراست که بدون وجود راوی، هر یک دیالوگ خود را بازگو می کنند. زبان این مثنوی مانند دیگر آثار افراشته، ساده و عامیانه و به قول خودش به زبان "مردم جنوب شهر" نزدیک است تا بدینوسیله با مخاطبان عادی ارتباط نزدیک برقرار کند خلاصه داستان چنین است که در شهر بلخ، قاضی تازه آمده ی عادلی؟!! به مردم معرفی می شود، نخستین شاکی و دادخواه، دزدی است که به قصد سرقت اموال از دیوار بلند خانه ای بالا رفته و در اثر غفلت پایش لغزیده و از دیوار فرو افتاده و پایش شكسته است او صاحبخانه را مقصر اعلام و مجازاتش را مطالبه می کند. قاضی دیوان بلخ صاحبخانه را احضار کرده و مرد در مظان اتهام ، تقصیر حادثه را متوجه مهندس ساختمان می داند كه دیوار خانه اش را بلند طراحی کرده و به این ترتیب خود را تبرئه می کند . متهمین بعدی یک به یک در محضر قاضی حاضر شده و به همان ترتیب مسبّب رخداد را نفر بعدی معرفی می کند: تا اینکه نجار (سازنده قالب چوبی خشت های مصرف شده در بنای خانه) که نمی تواند دیگری را مقصر قلمداد کند، محکوم می شود که یك چشمش از حدقه در آید، ولی او نیز به نوبه خود دفاع می کند که شكارچی در موقع شكار و هدف گیری صید، تنها با یک چشم نشانه می رود و چشم دیگرش زاید است و پیشنهاد می کند که به جای چشم او – که مورد نیازش است - چشم شکارچی نگون بخت را در آوردند، که به هنگام شکار یکی از آن ها بسته بوده و به کار نمی آید. قاضی دیوان نظر نجار را صائب دانسته و رای خود را بر مبنای همین صادر می کند.

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

سه شنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دیوان بلخ 1

زندگی نامه محمد علی افراشته

نوشته ی محمد مهدی حسنی

این مگر آن حکم باژگونه بلخ است

آری بلخ است روستـــــای سپاهان (خاقانی)

یادآوری : پست حاضر شامل سه بخش است:

قرار بود که در بخش نخست، ما به مثل سایر و ریشه های تاریخی و نیز روایت های داستانی "دیوان بلخ" و برخی کناره ها و حواشی آن، از جمله مثل های معادل و برابر آن بپردازیم، لیکن چون به مرور، منابع جدید به دست می آید و هنوز این بخش آماده انتشار نیست. از این رو آوردن مقاله خود را به بخش پایانی (سوم) این سلسلسه مباحث، موکول می کنیم.

بنابراین در این بخش، ما در باره زندگی و آثار زنده یاد محمد علی افراشته، سراینده ی تعزیه دیوان بلخ سخن خواهیم گفت(1).

و در بخش بعدی، یکی از روایت های مربوط به دیوان بلخ را، به زبان منظوم افراشته، زیر عنوان "تعزیه دیوان بلخ"، و نقدی کوتاه بر آن را می آوریم.

زندگی نامه محمدعلی افراشته

جریان شعر سیاسی در دوران معاصر، یکی از انواع مهم شعر فارسی است که به نوبه خود آئینه ای تمام نما، از چهره تاریخ ملی معاصر و محصول ضرورت های عصر انقلاب است. شاعران این جریان، به دور از ادا و اصول روشنفکری، در متن زندگی توده ها متولد شده، رشد یافته و تلاش بی وقفه و فراوانی را برای اصلاح و بهبود وضع زندگی مردم بکار بستند. هر چند در این دوران، بیشتر شاعران، شعر سیاسی می سرودند، ولی برخی از آنان، تنه اصلی آفریده هاشان، فریاد سیاسی و بیان درد ها و آلام اجتماعی مردم است، نمایندگان این جریان غالباً گروهی از شعرای سوسیالیست اند که از پیشروان آن می توان، به دو شاعر آزاده: فرخی یزدی و ابوالقاسم لاهوتی اشاره کرد. در نزد اینان، هدف والای مبارزه با ظلم و بی عدالتی و همراهی با توده ها، مقدم بر فنون و مقررات لایتغیر رسمی شعربود ، یکی از شعرای این گروه محمدعلی راد بازقلعه‌ای (افراشته) است، که به عنوان نویسنده قوالب کوتاه منثور معروف است و در طی طریق سرودن شعر سیاسی، مسیر طنز را پیش گرفت

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

با پوزش

برای خواندن نوشته حک و اصلاح شده، بر لینک زیر کلیک فرمایید:

http://dad-hassani.blogfa.com/post/615

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »