دزدی و ربودن در آینه امثال فارسی و فرهنگ عامه
(بخش دوم)
نوشته : محمد مهدی حسنی
چکیده:
در شماره پیشن فصلنامه و در بخش نخست، پس از بیان مقدمهای کوتاه، به مترادفات و گویش های مختلف از دزدی، حرامی، راهزن، راهگیر، شبرو، طرار، قطاع الطریق و جیببُر (واژهها و ترکیبات عامیانه مرتبط با ربودن) پرداختیم و همچنین تحلیل معنا وذکر مفاهیم برخی از این امثال و زبانزدهای مربوط از حیث بررسی ریشه و نیز بار معنایی آنها از دیدگاه های اخلاقی و اجتماعی و قضایی و حقوقی و سیاسی موضوع بحث شد و نیز به برخی داستان مثلها و بیان چند متل و نیز باورها و یک بازی عامیانه در پیوند با دزدی و ربودن اشاره نمودیم . باتوجه به تناوری مطالب، در بخش نخست، اصل نوشته و نیز ضربالمثل هایی که با حرف آ و الف و ب آغاز میشد، آمد، اینک و در بخش دوم (جاضر)، بقیه أمثال و زبانزدهای فارسی مربوط به ربودن یا حاوی واژه های مربوط به دزدی از حرف پ الی پایان دال می آید و در بخش سوم پژوهش که در شماره آتی فصلنامه چاپ خواهد شد، بقیه أمثال و نیز منابع و مصادر پژوهش تقدیم خواهد شد.
واژگان کلید:
فولکلور، فرهنگ عامه، أمثال، ضربالمثل، باورهای عامیانه، بازی محلی، سرقت ، دزدی، ربودن، انتقاد اجتماعی
۞ پای مرغ توی جیبش پیداست و پی دزد میگردد. (خور و بیابانکی، نایینی) یا: در خانهی تو جزّ و بزّ است، آن وقت تهمت میزنی که همسایه مرغ دزد است. (آملی) مانندآن: من دزد و تویی بُخو بریُده (بهمنیاری) یا: قسم حضرت عباست را باور کنم یا دم خروس را؟یا: قسم روباه را باور كنيم يا دُم خروس را (حسامی4/436).
۞ پرچین را پرچین دزد میبرد وای به حال چلکاچین (مازندرانی، دهخدا۲/ ۲۰۱۸) مانند: دزد از سنگ اجاق نمیگذرد. (قشقایی) (چلکاچین = ریزه جمع کن و پرچینهای خشک) .
۞ پنبهدزد دست به ريشش ميكشد.[1]. یا: پنبه دزد ریش خود را دست میكند. (شهرانی215) یا: پنبه دزد دست به کلاهش میزند (مشهدی). یا: پنبه دزد دستش را ریشریش میکند (تایبادی). یا: دزد به کلاهش (در سرش) پر (پری، شاخ) دارد[2]. یا: دزد به (در) کوه جای نمیشه (نمیگیرد). (هزارهای، شهرانی 7 و 215) یا: دزد به ریشش خسی دارد (سیستانی). یا: کلاه دزد سوخته است (هزارهای). دزد پندارد کلاهش آتش گرفته. کردی یا: دوز وه کلاخه پره داره يا: دوز وه ريش خه پره داره زبان دزد، خارش میکند آملی) دزد هميشه تصور مي كند آثار دزدي همراهش است . مفهوم این ضربالمثل این است که بزهکار و گناهکار ، هميشه در دل ترس و نگرانی از افشا شدن راز و انتظار پادآفراه آن دارد. « همچنین موضع کاربرد آن آن در باره آدمهایی است كه اگرچه در زندگي نقطه ضعفی ندارد ولي از بعضي رويدادها و كنكاشها در رابطه با كار و زندگيشان بیم دارند و اظهار ناراحتي ميکنند. (شريفي گلپايگاني1/ 45). داستان مثل نخست بدین نمط است: پنبههاي تاجري ربوده میشود. هر چه می گردند دزد را نمی یابند، با بردن موضوع به مرافعة، قاضي دستور می دهد افراد مشكوك را در محلی جمع كنند تا دزد را میان آنان بیابد. وقتي همه گرد می آیند، قاضي به چهره همه نگاه می كند و می گوید: هر كه پنبه به صورتش چسبيده باشد او دزد پنبههاست. در اين ميان دزد از ترس دستي به صورت خود می كشد تا اگر پنبهاي به ريشش چسبيده پاك كند. و به این ترتیب دزد شناسایی و گرفتار می شود. (وکیلیان41). هممضمون با این امثال: دزد خودش را عاقبت لو می دهد (سیستانی) : زیرا آثار جرمي که دزد از خودش به جا مي گذارد سبب برملا شدن او مي شود. (بزی الری). یا: دزد از داروغه (محتسب) میترسد (امینی1؛ دهخدا، شکیبیگیلانی 2/75) همیشه دزد به دل، ترس از عسس دارد. (طایی شمیرانی: «ز روی خلق، سخنچین همیشه شرمنده است / ...» (اویسی1367) یا: مدزد و مترس. یا: هر كه خيانت ورزد، دستش از حساب بلرزد. (دهخدا، 4 / 1956) یا: بيگناهان، دلير ميباشند. یا: بی جرم دراززبان باشد و مجرم کندزبان (تفسیر ابوالفتوح رازی، شکور زاده 292 ) یا: راست باش و مدار از كس بيم. (سنایی، دهخدا 2/858). یا: تو پاك باش و مدار اي برادر از كس باك (سعدی، دهخدا 1/559). یا: چرا ترسم ز ناكرده گناهي؟ (دهخدا 2/607).یا: دل، قوي باشد چو دامن، پاك باشد مرد را. (ناصرخسرو، دهخدا 2/822). یا: دل كه پاك است، زبان بيباك است. (اوحدی، دهخدا 2/822). یا: راست باش و ز مير و شاه مترس. (دهخدا 2/607). دزد نباش از پادشاه نترس هزارهای) یا: دزد كه نباشی از پارشاه نترس (شهرانی 304) یا: زر پاك از محَك چه دارد باك؟ (دهخدا 2/903). یا: زر، خالص است و باك نميدارد از محك. (شاملو 4/588) یا: هر كه خيانت ورزد، دستش از حساب بلرزد. (سعدی، دهخدا 4/1956). یا: هر كه دزدي كرد ميترسد ز هر پيشامدي (خضرائی488، حيدري ابهري126و127) با: دزد از قانون خوشش نمیآید. (کرمانجی) یا: سگی که روغن زرد دزدیده و خورده باشد ، بیدار می نشیند. (ترکی ارکانی-بجنورد: ایت که سارِ یاغ ییسِن، ایزِنَه دویوغدِه. کنایه از اینکه اگر کسی خلافی انجام داده باشد، برای غافل گیر نشدن حواسّش جمع است. (عمرانی) یا: دزد از تغییر رنگ خویش رسوا میشود (صائب ۱۳۱۴، گلچین معانی): «شاهد از خارج نمیباید خیانتپیشه را / .....». آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است؟ [3]
۞ پیر كامزن، قرخچی رهزن[4].
۞ پیش زرگر نقره دزدی کی رواست. (جامی) یا: پیش زرگر نقره دزدی؟ (از پیش زرگر ونقره دزدی) یا: از سوزنگر، سوزن دزدی محال است. یا: از دزد و دزدیدن؟ یا: از دزد کی دزدیده؟ (شهرانی 124 و 129و134 و و220؛ تاجیکی). یا: دزدی، دزدی، به من هم دزدی؟ (لری) مانند آن: پیش قاضی (بندباز) معلّق (ملّق) بازی؟ (شاملو4/481، تهرانی، شکورزاده)؛ پیش کولی، کله معلّق (بیرجندی). پیش کولی و پشتک و وارو (شکورزاده). پیش کور یک چشمی (شاملو). پیش کوری باز هم لوچی؟ (شاملو، تهرانی) پیش لوطی و کله معلّقی (ملقّی، معلق زدن) (شاملو 8/1006) یا: پیش لولی پوست خر کُت میکند (کرمانی) یا: پیش ملا (بالای) منبر رفتن (شاملو 4/ 481 و 8/1007) یا: پیش ملا به منبر میرود (هبلهرودی) پیش نقارهچی نفیر میزنی (رامسری) پیش میمون و معلق بازی (تهرانی). یا: پشتبام رندان و دزدی.یا: پیش (پهلوی) لوتی، لنگ پهن کردن (انداختن). به کسی گویند که از سر نادانی خواسته باشد زرنگتر از خودی را فریب دهد (شاملو 4/481). یا: جان لچ (= برهنه)و سوته بازی ، بی تنبان و نیزه بازی. (شهرانی239) یا: جلوی توپچی ترقهدرکردن.
۞ تا صاحبخانه دزد را بگیرد دزد صاحبخانه را گرفته (کردی) یا: دزد درون خورجین را نمیتوانی دستگیر کنی (بختیاری) دزد خانه را كس گرفته نمی تواند. (شهرانی304) یا: دزد بر صاحب مال مسلط است (قشقایی) دزد زور صاحب گاو (خانه) را بسته است. (تاجیکی، شهرانی 305) یا: دزد را نمیشود پایید. (گیلکی)
۞ تا نان زیر بغل نداشته باشی سگ دزد دنبالت نخواهد آمد. (ایلامی) یا: چشم دزد به پای بز (شهرانی250). یا: چشم دزد به سم خر است. (سیستانی) یا: چشم یتیم دنبال قاشق است و چشم دزد دنبال جنس خوب. (ترکمنی) یا: شغال همیشه مرغ تخمی را میبرد ؛ (انوری1)
۞ تخم (تخم مرغ) دزد، (آخرش) شتر دزد ميشود (شهرانی304، تاجیکی شاملو 9/170. دهخدا بهمنیاری شکورزاده امینی1 تهرانی) یا: از تخم (مرغ) دزدی میرسند شتر دزدی (فراهانی). تخم دزدک، شتردزدک (هراتی، گيلاني) یا: تخم مرغ دزد مناره دزد میشود (سرخه ای). معادل آن: مَرغانِه دزد، شترمرغ دزد دَراَنِه و نیز: مرغنه دز، كرگ دز وونه (برگردان: كسیكه تخم مرغ می دزدد، ميرسد به جائيكه مرغ دزد شود). یا: شتر دزد اولش تخم (مرغ) دزد بود (دهگان255) یا: آخر تخم مرغ دزد شتر دزد میشود (شاملو1/295) یا: سوزن دزد، شتر (گاو، گاو نر) دزد در میآید (میشود) (گیلکی، لری، سیاهکلی) یا: دزد سوزن گاودزد میگردد (مازندرانی) یا: سیر دزد، پیاز دزد میشود. (رامسری) منظوراین مثل: نکوهش لغزشها و خلافهای كوچك و آگاهی دادن به نتیجه انجام آن است زیرا باعث می شود که مرتکب دل و جرات پیدا نموده و به جرم های بزرگ دست یازد. داستان و زمينه پيدايش آن چنین است: پسري در خردسالي تخم مرغِ دزديده و نزد مادر آورد. مادر او نواخته و كارش را می ستاید. چون بزرگ می شود و شتري را می رباید و سپس دستگير و محکوم به مرگ می شود. در هنگام اجرای حکم، پسر از جلّاد خواهش می کندتا براي آخرين بار مادرش را ببيند و با او بدرود كند. مادر پیر را می آورند. پسر از مادر می خواهد زبانش بيرون آورد تا آن را ببوسد. و چون پيرزن زبان را از دهان خارج می کند، پسر بی درنگ، با دندان خود، زبان مادر را از بُن می كند و مثل بالا را بر زبان خود جاری می کند.[5] مانندآن: هر که دانگی(دنگی یا جویی) بدزد، از دیناری نترسد (دهخدا حییم شكورزاده، 1387، 337، امینی1 ؛ دهگان 255). (دانگ =يك ششم ديناراست) یا: فاحشگی (هرزگی) با یک بوسه دزدی با یک برگ کاه (خاشاک) به وجود میآید (آذری)
۞ تعريف سگ(گله) را بكني، ولگرد ميشود يا دزد كفش (مازندرانی: سگِ تاريف هاكني يا دَله وونه يا چرمدِز). اشاره مثل به نوعي كفش است که در گذشته از جنس چرم بود و با بند بلند و جوراب پشمي ميپوشيدند. و كنايه آن، به آدم بی ظرفيتی است که از او تعريف بيجا می شود. (شمس پور)
۞ تو از کار بدزدی من از مزد کار / خدا چه سازه میان این دو دزد. (شهربابکی) یا: تو از کار میدزدی من از مزد کار / خدا را چه لطف است برای دو دزد؟ (نهبندانی) یا: تو دزد و من دزد، میان دو دزد، خدا کی دهد مزد.(شهربابکی، زرقانی)
۞ تو با یک یاعلی میبری آنچه من با هزار یاحسین جمع کردهام. (برقعی1364) یا: دزد چوب به پای مال نینداخته که دلش بسوزد (کرمانجی) یا: گرگ قيمت ميشي را كه دزديده نمي داند. (كهگيلويه و بويراحمد)
۞ توله سگ دزد گوشه مشک را میجود. (لری)
۞ جای دزد ترسو در شیرین بهار نیست. (بختیاری)
۞ چرا آدم از تنگموری (جایی) برود که دزد بزندش؟ (خضرائی، شیرازی)
۞ چراغ دزد ، خواب پاسبان (گزمه) است (بهمنیاری گلچین معانی ، امینی2، موزون حییم دهخدا شکورزاده امینی1 شاملو 7/211 و 12/137) یا: خوابِ پاسبان چراغ دزد است (شکورزاده امینی1 دهخدا شاملو 7/211) یا: ز خواب پاسبان خوشدل شود دزد (صائب شکورزاده595). یا: بُوَد شمع دزد خواب خوش پاسبان (مجیر بیلقانی۱۷۱) این مثل بسیار قدیمی است چنانکه در کلیله و دمنه می خوانیم: «در کار خصم خفته نباشی بهیچ حال / زیرا چراغ دزد بود خواب پاسبان» (باب الاسد و الثور، بخش ۲۳) ویا: حیات دشمن از اغضای حلم تست، بلی/ چراغ دزد کند خواب پاسبان روشن (کمال الدین اسماعیل) و یا: مولانا در غزلی با مطلع: «هَله پاسْبانِ منزل، تو چگونه پاسْبانی؟ / که بِبُرد رَختِ ما را همه، دزدِ شبْ نَهانی» گوید: « که چراغِ دزد باشد، شب و خوابِ پاسْبانان / به دَمی چراغشان را زِ چه رو نمینشانی؟« و بالاخره صائب: درازدستی شیطان ز دل سیاهی ماست / چراغ دزد به شب خواب پاسبان باشد.» (بشیری172) مانند آن: بسیاری دزدان از مسامحهی شحنه است (امینی1؛ دهخدا) یا: دزد را جرات ز خواب پاسبان پیدا شود. (صائب ۱۲۹۹ ،گلچین معانی) یا: دزد را سرمه توفیق بُوَد خواب عسس (صائب ۲۲۳۹) دزد کمتر بود آنجا که نباشد عسسی (صائب ۳۳۲۵، گلچین معانی). نظیر آنها: از سستی آدمیزاد است که گرگ آدمخوار پیدا میشود. آنچه سبب تجرّی ستمگران و ظالمان میشود سهلگیری و ظلم پذیری مظلومان است. (شاملو 1/396 ) و نیز: از بیعرضگی سگمان است که شغال تو کاهدانمان بچه میزاید (شاملو۲ /294)
۞ چوب بلند جای دزد را میداند . (آذری)
۞ چو دزد افتاد درباری / نه خر ماند و نه پالانش. (خاقانی ۲۱۱، بشیری176، انوری1): «چو صرع آمیخت با عقلی نه سر باد و نه دستارش / ...»
۞ چو دزدان در(به) هم افتند کالا پدید آید (ظاهر شود). (دهخدا، شهرانی، اصفهانی، 1331؛ شکورزاده حییم امینی1 خضرائی، دهگان257 ) به تازی: إذا تخاصم اللصان ظهرت السرقة.( اگر دزد دعوا کند، دزدی ظاهر می شود) (الثعالبي 224). یا: إذا تَخَاصَمَ السارقان ظَهَرَ السارقُ (فراهانی190). وقتی که دزدها خودشان به جان هم بیفتند، صاحب مال، مال خود را پیدا میکند (قشقایی). معنی مثل: اختلاف و درگیری میان افراد شرور موجب افشای اسرارشان شود (فقهی رضایی ۱۲)
۞ چو دزدان ز هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (بوستان سعدی)
۞ چو دزدی با چراغ آید ، گزیده تر برد کالا (سنایی، دیوان، [6]۵۵؛، شکورزاده بهمنیاری بشیری 177، دهخدا شهرانی 254) «چو علم آموختی از حرص آن گه (اکنون) ترس کاندر شب / .....» (فراهانی190) بزهکار آگاه و زرنگ خطرش از بیعلم و دانش بسیار بیشتر است چنانکه اگر دزد با استفاده از نور چراغ به دزدی رود به مراتب در کار خود موفقتر خواهد بود تا دزد بدون چراغ (خضرائی484).
۞ چون نکند رخنه به دیوار باغ / دزد، که ناطور (= دشتبان، نگهبان مزرعه) همان میکند وقتی کسی که باید ناظر کردار و رفتار دیگران باشد تا خیانت نورزند و خلاف نکنند خود فاسد و خائن باشد بدیهی است که دیگران آزادانه به خیانت و دزدی خواهند پرداخت. (خضرائی 484) مانند: ز دزدان عجب نیست یغمای بستان / که ناطور رخنه به دیوار دارد (نصرالله تقوی، دهخدا ۶۶۸، انوری1)
۞ چه دلاور است دزدی که به شب چراغ دارد (منسوب به حافظ: حافظ قدسی ۱۷۵، بشیری184، بهمنیاری، دهخدا، شکورزاده) این مثل مصرع دوم از بیت: «به فروغ چهره زلفت همه شب زند ره دل / ....» است. اما این بیت در هیچ یک از تصحیح های منقح چاپ شده از دیوان حافظ مانند: خانلری و غنی- قزوینی نیامده است. لیکن در برخی دوائن چاپ شده مانند: دیوان منتشره از سوی آستان قدس رضوی با مقدمه دکتر محمد جعفر یاحقی (ص 112) و نیز انتشارات مطبوعاتی حسینی با مقدمه محمد بهشتی (ص 102) و نیز حافظ به سعی سایه (190) و غیره در غزلی به مطلع: «دل ما به دور رویت ز چمن فَراغ دارد / که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد» آمده است. یا: چه دلاور دزدی که به کف چراغ دارد! (انوری1)
۞ چه سود از دزدی آنگه توبه کردن / که نتوانی کمند انداخت بر کاخ (سعدی کلیات ۱۴۵؛ شکورزاده) «.../// بلند از میوه گو کوتاه کن دست / که کوته خود ندارد دست بر شاخ.» نزدیک به همین مضمون: دزد وقتی که نمیتواند از دیوار بالا برود توبه میکند (آشتیانی)
۞ چیست مگس و چیست دزدی او؟ (تازی: ما الذباب و ما سٍرقته) این مثل آنجا باید گفت که مردی حقیر را به گناهی یسیر گرفته باشند که نه آن مرد را به خطاب ارزد و نه آن گناه را به عقوبت و ملامت (وطواط 155) مانند آن: دزد غوره را گرفته (دهگان255). یا: دزد را گرفتند با غوره (گیلکی، مازندرانی).
۞ حالا که تالان تالان (تالان = تاخت و تاز) است، صدی (صد تومان) هم زیر (لای) پالان است (انوری1 1/348) گویند که دزدان شبانه به خانه مالداری از مردم قزوین ریخته و هرچه داشت به یغما بردند. مرد غارت شده، چون دید از نقدینه و رخت و اسباب هیچ چیز برایش باقی نگذاشتهاند با اشاره به طویله و اسکناس صدتومانی که در لوخ پالان کهنه از کار رفتهای پنهان کرده بود به قهر با دزدان گفت: …» (شاملو 7/247 )
۞ حـالا که دزد لختش کرده پریـسهش (= شلوار و پالتو) وَر (= بالا) زده بـگیر تیره (فیروزآبادی، همایونی).
۞ حرام حلالش را نمیدانم برای خنکیاش میخورم. (تهرانی) تو خربزه تو بخور چه کار داری صاحاب جالیز کیه تو تنها به دنبال برآورده شدن مقصود خودت باش (صدریافشار ۱۵۵) یا: انگور خور و ز باغ مپرس (کمال): به بوسه سیب ذقن گفتمش ز گلشن کیست/ کمال گفت تو انگور خور وز باغ مپرس (شعاعی ۵۵۱)
۞ حیوان از گرگ و دزد میترسد. (لری)
۞ خانه دزد، جلوتر از بقیه کوچ نمیکند (لری)
۞ خبر از دزد خانه یافتهام. مصرع دوم از این بیت: «با تو از دل نشانه یافتهام / ... /// هرچه گم شد مرا گمان بر تست / جویمت چون بهانه یافتهام» (کمال خجندی ۲/ 672). خانهمان دزد زده (سیرجانی) یا: قافله خاکسترش را دزد زده است؟ (کرمانی) قافلهی زرت را دزد برده؟ (شهربابکی) یا: دکان بَنجاره (= لوازم خرازی) را دزد زده است. (شهرانی310) یا: خانهام را زده دزد، هیچی ندارم بدهم دستمزد. (سیرجانی) یا: دزد به جنگل افتاد (جیرفتی)
۞ خدا کنه که دزد تیشه را از پشت تیز نکنه. (شهربابکی)
۞ خداوند روی هر دزدی چهل روز پرده میکشد. (تبریزی)
۞ خدایا تو شبرو به آتش مسوز / که ره میزند سیستانی به روز (سعدی بوستان ۱۶۱؛ خضرائی) مانند آن: دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان / بر در دکان زند خواجه به زخم پله. (سنایی دیوان ۵۹۳؛ انوری1/۴۹۵)
۞ خربزه خوردهای اما گیر باغبان نیفتادهای (گیلکی).
۞ خرد معزول و عشق اندر تصرف / عسس بیرون و دزد اندر حصار است. (خضرائی) مانند: دزد به بازار، تره فروش به زندان. (ملایری)
۞ خواهرزاده میخواهد دزد شود، اول از لانهی مرغ دایی شروع میکند. (مازندرانی)
۞ خوب شد که دزد دزد را پایید وگرنه کسی آن را می پایید. (دزفولی)
۞ خوبی به بدی برگشته مزد دزدها چک است. (کرمانجی9)
۞ خودت را دزد گاو مکن. (بختیاری) یا: خود را دزد الاغ قلمداد مکن. (قشقایی)
۞ در بسته، دیوار بسته، دزدک به سرا جسته. (هراتی، شهرانی293)
۞ در پای دزد زنگ نیست. (گیلکی) یا: دزد صدای پا ندارد (دهگان257)
۞ در خانه ات را ببند همسايه تو دزد نكن(مخوان، مدان). (دهخدا، حییم، بختیاری، امینی1) یا: مال خودت را محكم نگهدار (سفت بگیر) همسايه را دزد نكن. (بهمنیاری، کردی، تهرانی، شکورزاده، امینی1، ایلامی) یا: مالت را هوش كن همسایه ات را دزد (شهرانی 305) یا: لکی: مال وژت قایم که مال هامساته دوز نکه (رحیمی عثمانوندی)یا: پای مرغت را (سفت) ببند، همسایهات را دزد (بدنام) نکن (نگیر، نخوان). (انوری1، شاملو1/520، لکی، شیرازی) یا: پای (لینگ) مرغت را بسته كن (کو) همسایه ات (خوده) رادزد مگی (نگی). یا: مالت را نگهدار همسایه ات را دزد مگیر (شهرانی210و 428) یا: فرهاد بادمجانت را بپا، ادریس را دزد نکن. (لری) یا: مالت جم کن سگ همسایه دزد نگه (سورگ آبادی-قلعه گنج) یا: مال خودت را قایم کن سگ همسایه را دزد نکن (کرمانشاهی، شکورزاده، کردی) یا: باغ خود را محصور بکن، گاو مردم را دزد نگیر. یا: خانهات احتیاط کن (چیز خودت محکم بگیر، خودت هوشیار گیر)، همسایهات دزد نگوی (نکنی). (تاجیکی) یا: در تاپوی آرد را ببند، سگ همسایه را دزد نکن. (لری) یا: کردی: ممال خوت قايهم به گه ر صاحه و مال وه دهز مه كه (امیری، 77) گيلاني: تی مال قایم بدار موردما دوز نگیر، بلوچی: وتی چیزا کاحم کن همسایگا دزمَکَن یا: خشتکت را محکم نگهدار،همسایه رادزد خطاب نکن. (ترکی جوین). یا: کمر شلوارت را محکم ببند همسایهات را دزد نگیر یا: در کیسهات را سفت بگیر مردم را دزد مکن (راوری) یا: درویش مواظبت میکند که کت پشمیاش را دزد نبرد. (گیلکی) یا: کارت را محکم و معتبر انجام بده همسایهات را دزد نکن. (آذری). أمثال هممضمون با آنها: : خر (خرت) بسته به گرچه دزد آشناست (شاملو1/522؛ انوری1، بشیری196،) [در اصل: که خر (در) بسته به گرچه دزد آشناست (آرزو، شکورزاده، حییم، دهخدا، خضرائی) : «مشو بر زن ایمن که زن پارسا ست / ...» (نظامی شرفنامه، ۲۹۰) یا: خر بسته بهتر اگرچه دزد آشنا باشد (حسینشاه) یا: قفل کردن بهتر ازسو ء ظن است. (ایرلندی) این مثل کنایه به این دارد که هواست به أموال و اسباب زندگی وخانه ات خودت باشه تا به زعم خود برای گم شدن اموالت همسایه رو مقصر ندانی و نسبت دزدی به دیگری ندهی. (پوهیالی104) یا: پای خروست را ببند مرغ همسایه را هیز مخوان (انوری1 ۱/ ۴۶۲) یا: در گورستان نخواب و خواب آشفته نبین یا: آدم چرا شعر بگوید که در قافیهاش بماند (گیر کند) (شاملو ۱/۵۲۰ یا: آدم چرا زیر دیوار خرابه بخوابد که خواب آشفته ببیند (شاملو۱/۸۲۵) یا: دور از شتر بخواب (زیر پای شتر نخواب) و خواب آشفته نبین (شاملو۱/۵۲۰) چون براتی (بُراقی) ندارد اندر ره / لاشه خر به دست دزد مده (سنایی حدیقه ۳۹۵ ، خضرائی دهخدا، انوری1) جهان را همه دزد پندار و بس . (اسدی طوسی: مصرع دوم از بیت زیر: «چو خواهی که چیزی ندزددت کس/ ...» (گرشاسب نامه216، انوری1)
۞در خانه کنون بستن چه سود است که دزدش(م) آن( هر) چه در خانه ربوده است. (ویس و رامین 125، خضرائی) مانند: حالا که گ.و.ز.ی.د.ه، سفت نشسته. (انوری1 1/463)
۞ در مکه بدزدد گر بیابی (آرزو) این مثل مصرع آخر از یک هجویه زبانزد و معروف علیه جامی است که وی را متهم به دزدی ادبی نموده و انگیزهی رفتن او به سفر حجش را، دزدیدن دیوان ظهیر فاریابی میداند: « ای باد صبا! بگو به جامی / آن دزد سخنوران نامی /// بردی اشعار کهنه و نو / از سعدی و انوری و خسرو /// اکنون که سر حجاز داری / و آهنگ حجاز، ساز داری /// دیوان ظهیر فاریابی / در کعبه بدزد، اگر بیابی ». در فضای مجازی به دلیل بی عنایتی ادبی برخی مطالب چاپ شده[7]، این مثنوی منسوب به ظهیر، تعرفه شده است در حالیکه ظهیر، حدود 300 سال قبل از جامی میزیسته است. و طبیعتاً در تصحیح های موجود از دیوان وی مانند یزدگردی و بینش نیز نیامده است. و به قول استاد مینوی بایستی این تهمت استراق از معاصرین وی باشد(مینوی511). چنانکه مجمع الفصحا، بدون بردن نام شاعر، این قطعه را از متأخرین دانسته است. (هدایت2/852) در تذکره ریاض الشعراء، این شعر، به "درویش دهکی قزوینی"، معاصر جامی نسبت داده شده است(واله داغستانی2/790) و صاحب عرفاتالعاشقین، شاعر را، نه او بلکه: "مولانا درویش روغنگر " می داند(اوحدیبلیانی3/1409).
۞ در شب تار پی دزد دویدن جهل است (صائب تبریزی۲۷۲۲ ؛ شکورزاده) « .... / دل اگر برد ز من زلف، حلالش کردم.» هم مضمون آن: سیستانی: دوزه بداوو نه ته دن خونه يو (دزد را بدوان نه تادر خانه اش) زیرا عرصه اگر بر سارق تنگ شود احتمال قتل و خونريزي وجود دارد. (بزی الری) مانند آن: تیر که به دزد میرسد، تیر از چله کمان برمیدارد. (شاملو)
۞ دزد آمد (و) هيچ (چیز) نبرد. (لری صدریافشار ، امینی1 ، شهری3 357 ، دهخدا، 2/803) آنچه گمان میرفت ربوده شده و بر آن افسوسها خورده شده بر جای است (شاملو5/1032). پس بیم وهراس تصوری بیجا بود (انوری1 ۱/ ۴۹۵)
۞ دزد آموخته برای دعوا خوب است. (ترکمنی)
۞ دزد از خانه خیزد . در اصل : همه جا دزد از بیگانه خیزد / مرا بنگر که دزد از خانه خیزد /// به افسون از دل خود رست نتوان / که دزد خانه را در بست نتوان.» (نظامی خسرو و شیرین ۲۰۸)
۞ دزد از خانۀ مفلس، خجل آید بیرون. (بهمنیاری، گلچین معانی، تهرانی، شکورزاده، امینی1، شاملو، هبلهرودی) هرچند در گویند دزدی به خانه فقیری رفت هرچه جست چیزی نیافت به هنگام خروج به صاحب خانه گفت ما که رفتیم اما این رسم زندگی کردن نیست (شهری1 6/221) امثال و حکم دهخدا به جای نام شاعر، نشانه ؟ آمده است (دهخدا2/803)، اما در تذکره کلمات الشعراء این مصرع مشهور به نام قاسم خان شاعر سبک هندی آمده و مصرع آخر از ابیات زیر است : «بعد از این در عوض اشک، دل آید بیرون / آب چون کم شود از چشمه گِل آید بیرون /// عشق آمد پی دل بردن و در سینه نیافت / .......» (سرخوشلاهوری 156و157) مانند آن: دزد اگر خرقه زاهد ببرد مغبون است (یغما جندقی، امثال موزن، دهخدا، شکورزاده.) یا: دزدان ز برهنگان گریزند (خاقانی، تحفه العراقین، 77 و 78 خضرائی ، دهخدا): «خود دزدان با تو چون ستیزند/ ... » (دهخدا، 2/803). نظیرآن: خر لخت را جلش برمیدارند؟ (خضرائی485) یا: تهیکیسه شرمنده باشد ز دزد. (قدسی مشهدی، گلچین معانی) مانند: سگ از دکان آهنگر چه خواهد برد؟ (انوری1) هر کس برای نیل به مراد و مطلوبی به کسی که فاقد صلاحیت و توانایی لازم است متوسل گردد نتیجه جز شرمساری و خجلت نبرد (شکورزاده260)
۞ دزد از دزد رباید فندک در اصل: شعری از زلالی است: «باد از باد شود شمع رهش دسته گل / همچو آن دزد که از دزد رباید فندک» (زلالی خوانساری۱۴۴)
۞ دزد از دزد نمیتواند بز بدزد (گرگانی) مانند آن: دزد از فوت و فن دزد بهتر خبر دارد. (گیلکی)
۞ دزد اگر بخواهد کارهای شبانهاش را روز انجام دهد، دنیا حالا خراب بود. (خوزستانی)
۞ دزد اگرچه خفته باشد پاسبان بیدار به. سیف فرقانی: « نفس اگرچه مرده باشد امنی زو شرط نیست / ..... » (سیف فرقانی۱۸۶، عفیفی۱۹۶، انوری1 ۴۹۵)
۞ دزد اگر دزدی نکند، خوابش نمی برد[8].
۞ دزدان دست کوته نکنند تا دستشان کوتاه کنند. (انوری1 ، سعدی کلیات 190)
۞ دزدانِ خروس دیگرانند / پرهاش برون ز جیب بنده است (ایرج میرزا، 170، خضرائی) نظیر: گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده. کنایه از متهم به گناه ناکرده شدن، آن هم وقتی قرائن و شواهد برگناهکاری بیگناهی دلالت کند. (خضرائی485) زبانزد دم خروس از جیب بیرون بودن کنایه از عیان بودن دلیل مجرمیت شخص است (شاملو 5/2091)
۞ دزد بازار آشفته میخواهد (سمک عیار، 5/389، بهمنیاری، دهخدا، حییم، شکورزاده، امینی1؛ شاملو 1/520) یا دزد پی بازار آشفته میگردد (تهرانی) یا: دزد از خدا چی میخواهد بازار آشفته. (رامسری) ؛ نظیر تازی آن: من فرص اللص ضجة السوق. (فرصت های یک دزد آشفتگی بازار است.)[9] دزد و گرگ بازار آشفته میجویند (لری) یا: دزد و مفتخور پی بازار آشفته میگردند. (آشتیانی) . یعنی دزد دنبال بازار بی نظم و آشفته است تا از هرج و مرج به نفع خود استفاده كند . مانند آن: آب را گل آلود مي خواهد تا ماهي بگيرد (شاملو1/92) کَلوابَند (= چینیبندزن) گربه چموش را دوست دارد. (امینی1 462) و معادل هلندی آن: In troebel water is het goed vissen. (ماهیگیری در آب کدر خوب است) در شلوغی و بینظمی یا اختلاف بین دوستان و خویشاوندان اشخاص مغرض سود برند (خضرائی485) اینجا یاد حکایت بیست و هفتم از باب سوم گلستان سعدی می افتیم که پیرمردی جهاندیده گفت: «ای یاران! من از این بدرقهی شما اندیشناکم، نه چندان که از دزدان. و نیز حکایت آن عَرَبی که دِرمی چند گِرد آورده و در همنشینی با دوستی که چون مال او را برد و در بامدادان پسین او را گریان و عریان دیدند و گفتند؛ حال چیست؟ مگر آن دِرم های ترا دزد بُرد؟ گفت؛ لا والله! بَدرقه بُرد!
۞ دزد با سلیقه میشود (شکیبیگیلانی2/75) خیانتکار در چیزهایی که نفیس مطلوب است خیانت میکند چنانکه دزد نیز از میان اموال و اشیا آنچه را که گرانبها و نفیس است جدا کرده میبرد. (شکورزاده۲۶۰)
۞ دزد باش و دلیر، قحبه باش و مثل شیر. (تایبادی)
۞ دزد باش و مرد (آدم، با یا به انصاف) باش[10]. یا: راه بزن به انصاف (خورنگانی) یا: دزدی (هم) به انصاف (بهمنیاری، شکیبیگیلانی2/ 76) یا: راه بزن، راه خدا هم ببين![11] (دهخدا) حتی در گناهکاری نیز جانب انصاف و مروت و مردانگی را نگه دار (شاملو 4/ 684) یا: دزد راه باش ، دزد سفره مباش (آذربایجانی) یا: دزد جوانمرد به از بازرگان بخیل (حسینشاه253) مفاد این مثل اشاره به رعایت انصاف و جوانمردی در کارها دارد و اینکه حتي در انجام خلافی مانند دزدي هم پاسداشت جوانمردي و انصاف لازم و ستوده است. مانند آن: اگر دين نداريد آزادمرد باشيد. یا: دزد (هم) به (در) امانت خیانت نمی کند[12] یا: زینهاردار نباید زینهارخوار باشد. (ذوالفقاری1 493). یا: دزد با انصاف بهتر از درستکار بیانصاف است (مرندی). یا: دزد با مروت بهتر از معاملهگر بیمروت (لری). دزد جوانمرد به از بازرگان بخیل (حسینشاه) یا: حرامی باش، حرامی لقمه (سفره) مباش (انوری1). پیشتر گفتیم که حرامی به معنای دزد است و حرام لقمه آنکه حق نمک نگه ندارد یا نیکیهای دیگران را که به جای او کردهاند به بدی پاداش دهد(شاملو 4/ 506) در پیوند معنایی با همین مثل، این زبانزد مینابی که: اَگَه نِمِكَه انگشتي بسه یا: نمک یه انگشته (صدریافشار۳۳۳) یا: (یک) انگشت هم نمك است، يك خروار هم نمك است (سمنانی: اييَه اَنگُشتَم نَمَكِه، ای خَروارَم نَمَك). یا : انگشت محبت است و خروار نمك است؛ شایان بیان است و ریشه مثل چنین است: گویند شبي دزدي به خانه اي رفت و وسايل خانه را جمع كرد اما هنگامي كه قصد رفتن كرد چشمش به گرد سفيدي افتاد،نزديك شد و قدري چشيد تا بداند چيست و چون دانست كه نمك است هر چه را برداشته بود به جاي خود برگرداند و گفت : من نمك صاحب خانه خورده و نمك خورده ی اویم ، پس جايز نيست كه از خانهاش چيزي دزدم[13] مانندآن: جائی كه نمك خوری، نمكدان مشكن.
۞ دزد بدون دزداَفشار[14] به دیوار تپاله دان میزند(کردی). یا: دزدی بدون دزد افشار ممکن نگردد. (کردی) یا: دزدی که جاسوس (دزد افشار، شریک) دارد به کاهدان نمیگریزد. (دهخدا2/804، کردی) مثل وارون آن: دزدی که جاسوس در پی دارد به کاهدان میگریزد (هبلهرودی، آرزو).
۞ دزد برسه چیزی ندارم هیز برسه حرفی ندارم این سخن آدم بی تفاوت و بی خیال و قلندر صفت است.(شهری3 358)
۞ دزد بزرگی او را برده. (شوشتری)
۞ دزد بز هم زیاده. (شهربابکی)
۞ دزد به اموال خود گوید حرامی. (کردی) مانند: دزد به خودش میگوید لبیک (آشتیانی)
۞ دزد به دزد نیفتد. (آذری) یا: دزد به دزد بیفتد معادل تازی آن: وقع اللص على اللص(دزد روی دزد افتاد.) (الثعالبي224) آذری: اوغری اوغریه راست گلدی چولی چماقاراست گلیپ .(فراهانی264) مانند آن: دزد به دزد افتاد خون به گردن دزد اولی (دزفولی) یا: دزد به دزد برخورد کرد خانه ی دزد خراب شد (ایلامی) یا: دزد به دزد میخورد زمین لرزه میشود (دلیجانی) یا: دزد از دزد بزند زمین لرزه میآید. (سنگسری)
۞ دزد به دزد میزند، طریده (حرامی ) به هردو. (شکورزاده، بهمنیاری، امینی1، بختیاری) (طریده = طرد شده) (انوری1) یا: دزد به دزد حرامی به هر دو. (شکیبیگیلانی2/75) مانند آن: دونفر دزد خری دزدیدند / سر تقسیم بههم جنگیدند / آندو بودند چوگرم زدوخورد / دزد سوم خرشان را زد و برد (ایرجمیرزا، 159؛ شکورزاده ) معادل هلندی آن: (Als twee honden vechten om een been, loopt de derde er mee heen) یا: ز بز دزدان، بزی دزدیده دزدی (شکورزاده، انوری1) مانند آن: دزد دزد زده خانه دزد خراب (لکی)
۞ دزد به دزد میزند وای (رحمت) به دزد آخری(عظیمی 376، دهخدا، 2/ 803 ، بهمنیاری، تهرانی) نویسنده کتاب کوچه: کاربرد مثل معلوم نیست. (شاملو1/804 ) شهری: دزدی که خود مورد دستبرد قرار گیرد، بی رحمی اش دوچندان میشود (شهری3 358) به نظر خضرایی چون دزدی از دزدی بدزدد و آن دزد از دیگر دزدی وقتی به آخرین دزد رسد دیگر دزدی نباشد که آخرین دزد از او بدزدد درنتیجه کسی که مغبون میشود دزد آخری است (خضرائی485) و بهمنیاری نظری درست تر دارد: ظالمی که به چنگ ظالمتر از خود گرفتار گردد بر شقاوت و شرارتش افزوده میشود وقتی که ظلمه و خائنان به جان یکدیگر افتاده هر قوی بر ضعیفتر از خود غلبه و تسلط مییابد آنکه از همه ضعیفتر است بدبختتر و سیه روزگارتر خواهد بود (بهمنیاری۲۶۱).
۞ دزد به دل است بز هم به دل. (بختیاری)
۞ دزد به ده راه نمیدادن مگه خونه ارباب به كجاى (هراتی) مانند: ترک را به ده راه نمیدادند سراغ خانه کدخدا را میگرفت (خضرائی)
۞ دزد به مزد که دید؟ در اصل: که دید دزدِ بمزد؟ ابوسلیک گرگانی: (بمزد = مزدبگیر) که بخشی از مصرع آخر قطعه زیر است.:«به مژه دل ز من بدزدیدی / ای به لب قاضی و به مژگان دزد /// مزد خواهی که دل ز من ببری / این شگفتی که دید دزد بمزد»[15]
۞ دزد (به) يك راه میرود (دارد)، ، (دل) صاحب مال (خانه، کالا) به هزار راه (تهرانی، بختیاری، دهخدا، هبلهرودی، شکورزاده، بهمنیاری، امینی1 997، گیلکی) یا: دزد، راهی رود و صاحب کالا (خانه)، راهی (دیگر). (هبلهرودی، آرزو، کردی، شهرانی304) نظیر : مال یک جا میرود ایمان هزار جا. (دهخدا، 2/804). یا: دزد مرتکب یک گناه میشود و صاحبخانه مرتکب هزار گناه. (سیستانی) دزد یکتا و گمانش هزار. یا: دزد یک کس و گمان بر صد کس (تاجیکی) دزد یكی، گمان هزار(شهرانی305). دزد یک خانه را خراب میکند گمان صد خانه را (هزارهای). به قول نویسنده "تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم" در این زمینه باید زیادتر از دزد از مؤتمنین ترسید! (شهری1 6/۲۲۳)
۞ دزد بیچوقا (بختیاری). (چوقا= ردا ، بالاپوش)
۞ دزد بیکالا نمیافتد. (آرزو)
۞ دزد جالیز (خربزه) سال بعد اعتراف میکند. یا: دزد خیارها بعد از یک سال معلوم میشود (لری) یا: دزدی تابستان در زمستان گفته میشود (آذری) یا: دزد وقت ساعت آخر، خود به خود رسوا شود (وحید، بشیری216)
۞ دزد چشمش به جایی است که خر را بسته انـد (جهرمی: دُز چیشش جاییه کهَ خرَ بَّسن) مـنظور این است که مراقبت اموالت باش .(شعبانی83) یا: آنجا که پای بز است، چشم دزد است (لری) یا: دزد از دور بوی پول میشنود (لوساژ۳۵۹؛ گلچین معانی) یا: مال بی صاحب را یا دزد میبرد یا گرگ. قشقایی
۞ دزد چنان جیغ کشید که دل صاحبخانه ریخت. (تالشی)
۞ دزد چون شد سیر، پرسد خانه خمّار را (خضرائی485) . نظیر: سر دلش دنگه مالش میتنگه (آبادهای صغادی) سفلگان چون به مال مفت دست یابند . عیاشی و خوشگذرانی آغاز کنند. (خضرائی 485 و486 انوری1 1/496)
۞ دزد حاضر و بز حاضر. (امینی1، تهرانی، شکورزاده) یا: بز حاضر و دزد حاضر (شاملو) یا: دزد و بز حاضر (شهری1 6/222) امری پوشیده در میان نیست . اگر خصمان رویارو شوند، حفیقت زود آشکار شود. (دهخدا، 2/803) و می توان همه چیز را دید و داوری کرد و نیز هنگامی گفته می شود که برای اثبات مدعا ، همه علل و اسباب آماده و دلایل موجود است. (شاملو5/ 1183؛ انوری1 1/168) . نویسنده روزنامه خراسان بدون نقل منبع گوید: «سارقی بزی دزدیده بود. کسی او را نصیحت میکرد و او را از عواقب دزدی برحذر میداشت که: »در روز قیامت باید حساب و کتاب پس بدهی. در آن روز بز حاضر میشود و به زبان میآید و علیه تو شهادت میدهد.دزد گفت:»من هم فوری همانجا شاخ بز را میگیرم و تحویل صاحبش میدهم؛ دزد حاضر، بز حاضر!« از آن به بعد اگر کسی برای کار اشتباهی که مرتکب میشود، دلیلتراشی کند و اصرار بر انجام آن داشته باشد این ضرب المثل حکایت حال او میشود.
۞ دزد خانه به قصد خانهبُری است. (دهگان255) این مثل مصرعی از بیت زیر در نظامی گنجوی است: «شاه دانست کان چه شیوه گری ست / ....» (نظامی گنجوی، هفت پیکر 329)
۞ دزد خزینه میبرد هیبت پاسبان کجاست. (بشیری 216) مصرع دوم از مطلع غزلی از نظامی گنجوی است: «خانۀ دل خراب شد دلبر جانستان کجاست / ...." ( کلیات ج1/گنجینه گنجوی 213)
۞ دزد خر کور هم هست. (لری) مانند آن: دزد خورجین بغلی مانند سگ زرد است. (بختیاری)
۞ دزد خدا زنده است (لارستانی: و دُزِه خدا، زندَهِ كنايه از اين كه بسيار آسيبپذير و ضعيف و ناتوان است. (میلاد لارستان)
۞ دزد داد میزند [بگیرید] آی دزد (دهگان257) دزد همراه مردم میدود و میگوید دزد را بگیر (لری).
۞ دزد دانا می كُشد اوّل چراغ خانه را (زیب النساء بیگم متخلص به «مخفی»؛ حسینشاه ، دهخدا، شکورزاده، خضرائی، بشیری216، شهرانی304) : «عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را / .... /// آنچه ما کردیم با خود، هیچ نابینا نکرد / در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را» و نیز در تذکره کلمات الشعراء این مصرع مشهور به نام ملّا نسبتي تهانيسري شاعر سبک هندی آمده و مصرع آخر از ابیات زیر است : « هم ز دل دزديد صـبر و هم دل ديوانـه را / دزد مــا بــا خانــه مي دزد متاع خانه را /// چون پي دل بردن آمد، عقل را اول ربود / ...» (سرخوشلاهوری191). که مصرع دوم از بیت نخست نیز خود مثل سایر است (خضرائی، حسینشاه253)
۞ دزد دایم در پی خوابیده است (کلیم کاشانی۱۴۴): «روزگار اندر کمین بخت ماست / .....» (بشیری216)
۞ دزد ، دزد است وگر جامه قاضی دارد (سعدی کلیات ۸۱۸ بهمنیاری شکورزاده 261): «ناکس است آنکه به دراعه و دستار کس است / ...». نظیر : خر ار جل ز اطلس بپوشد خر است تغییر لباس ماهیت و نهاد شخص را عوض نمیکند (خضرائی486) یا: خر همون خره، پالونش عوض شده. (صدریافشار224). یا: آفتابه اگر از طلا هم باشد جایش تو خلاست (شکورزاده) تازی: الکلب کلب ولو طوقته ذهبا (برگردان: سگ سگ است هرچند قلاده طلا به گردنش بیاویزی) (فقهی رضایی ۲۳۶)
۞ دزد دزد را قبول ندارد صاحب بز هر دو را. (هزارهای)
۞ دزد دزد را (زود) میشناسد (آذری، شهرانی304، دهگان 255) یا: دزد دزد را شب تار میشناسد. (تاجیکی) یا: دزد، دزد را می شناسد و ولی، ولی را (دهخدا، 2/803 ) یا: دزد، دزد را می شناسد، همکار همکار را(حییم، امینی1). مانند آن: جو دزد به جوكار (هیچ)كاري نمي كند(نمیرسد). (بروجنی کلهری لری بختیاری) یا: کردی: جاو دزد و جاو كال كاري نيه كد. حريف، حريف خودش را مي شناسد یا: فیروزآبادی: جو دزد زورش به جوکار نمیرسه (همایونی) یا: جو دزدی از خرمن به صاحب جو ضرری نمیرساند. (دزفولی) هیچ جو دزدی از جوکار نمیبرد (زرقانی). هیز با هیز سر و کار دارد، دزد با دزد. (لنجانی) یا: دزد پیش دزد و خربنده پیش استر فرود آید. (ابومسلم نامه۳/ 87)
۞ دزد دیدم معاینه آدم. مثلی کرمانی است ، که از گفتار ابلهی مشهور شده است. (دهخدا، 2/804) یا: دزد دیدم مثل آدم. (دهگان255) از آنکه ظاهر دزد به سان آدم میماند و چه بسا دزدان که ظاهرشان از دیگران نیز آراستهتر بوده باشد (شهری1 6 / ۲۲۰)
۞ دزد را از ساده لوحی ما عسس پنداشتیم رنجی تهرانی: « .... / باعث فریاد را فریادرس پنداشتیم» (عظیمی377) ما گول ریاکاری او را خوردیم در حالی که او دزد سیاهکار نابکاری است (خضرائی486)
۞ دزد را با بارش به چنگ انداخت. (هزارهای)
۞ دزد را بـگير قـبـل از آن کــه وي تــو را بگيرد معادل تازی: خذ اللّصّ من قبل أن يأخذك (الثعالبي224؛ حسین شاه۸0). بـلوچي : مـا د.زء. لنه گپته ، د.ز مارء. گپته (ما دزد را نگرفتيم ، دزد مـا را گرفت) (سپاهی221؛ سپاهي و ميربلوچزائي۱۳۸).
۞ دزد را به خانه نمیگذارند، تیرش را از روزنه میاندازد (مراغهای) یا: دزد را در قافله نمیگذارند (راه نمیدهند)، می گوید کدام اسب (اشتر) را سوار شوم (هزارهای، شهرانی304).
۞ دزد را داروغه شهر مي كنند[16]. یا: دزد را داروغه شهر کردهاند (انجوی شیرازی1357، آذری) یا: به گربهی دزد فرمان خلیفه هم دادند. (امینی2) هممضمون آن از حافظ: خموش حافظ و این نکته های جون زر سرخ / نگاهدار که قلّاب شهر صراف است (فراهانی265) یا: شتر را کردن ناظرپنبه دونه. گفتهاند در زمانهای قدیم مردی گربهای داشت که هر روز به خانه همسایگان میرفت و چیزی میدزدید همسایهها که از دست گربه به عذاب آمده بودند سرانجام او را داخل صندوقی گذاشتند و به رودخانه انداختند اتفاقا خلیفه آن روز بر قایقی سوار بود و صندوق را از آب گرفت و قضیه را دریافت دستور داد تا حکمی بنویسند مبنی بر آزادی عمل گربه که هرجا دلش میخواهد برود و هر کاری میخواهد بکند از این روز گفتهاند ... معادل انگلیسی این مثل: set thief to catch a thief. (برگردان: دزد را برای دزد بگیری گمارده اند) نظیر آن: دزد را راهدار کردند. عجیب است که در فرهنگنامه، ذیل مثل اخیر برداشتی غیرانتقادی از مثل شده و می خوانیم دزد چون در کار دزدی تجربه دارد بهتر از دیگران میتواند دزدان را به دام اندازد و دستگیر کند (خضرائی 485) شاید در هنگام بیان نظر، نویسنده مصرع دوم از بیت زیر از صائب را - که خود مثل سایر و در موضع دیگر بیان شده، - مطمح نظر داشته است:« عشق سازد ز هوس، پاک دل آدم را / دزد چون شحنه شـود امن کند عالم را». (صائب ۲۵۲، دهخدا، شکورزاده، بشیری216)
۞ دزد را سنگ به خاطر میآورد (آذری)
۞ دزد را شاه دزد میگیرد (شکورزاده) یعنی از دزد دزدتری باید تا به آسانی دزد بگیرد (خضرائی486) مانند آن: شغال بیشه مازندران را / نگیرد جز سگ مازندرانی. (محجوب الشعرا، شکورزاده 672)
۞ دزد را کرجچی (= قایقران) زد. (تاجیکی)
۞ دزد را مَحرم گنجینه نمیباید کرد. (صائب ۱۶۲۴، گلچین معانی)
۞ دزد رأیاش باشد به دزدی. (حییم)
۞ دزد رفت سخن شب نشینانه بگوید ماجرای دزدی خود را شرح داد (تالشی)
۞ دزد رَمان باش نه دزده بگیر (خضرائی، کرمانی) دزد به دلیل وحشتی که دارد مستعد فرار است ولی اگر برای دستگیری او اقدام شود به ناچار از خود دفاع میکند که خطر جانی دارد (خضرائی486) مانند آن: اندازهای دزد را تعقیب کن که دزد به رویت برنگردد (آسیبت نزند) (کردی) یا: دزد را بدوان اما تاحدی.(شهرانی304) یا: دزد را بدوان اما نه تا دم خانهاش. (سیستانی) یا: سنگ را یاد دزد نینداز که علیه تو استفاده میکند (کردی، کلهری) یا: سنگ پرتاب کردن را به یاد دزد مینداز (قشقایی) مانند آن: سنگ را به یاد دزد نینداز. (اهری) جالب است که مثل مذکور با فعل مثبت نیز کاربرد دارد که معنایی متفاوت دارد: (به یاد دزد سنگ می اندازد) مانند: سرود به یاد مستان می اندازد. (انوری1 1/195) یا: دزد را دنبال رفتن جان به غارت دادن است. (صائب تبریزی به نقل از شهرانی304)
۞ دزد روزها از گردش شبانگاهی خجلت زده است (ایلامی)
۞ دزد سحر است یا نصف شب؟ (دشتی)
۞ دزد شهر از دزد صحرا بدتر است. (ملا احمد نراقی - مثنوی طاقدیس؛ اویسی): در سر هر کوچه ای صیادها است / مسجد و محراب پر شیادها است /// گر بیابان پر ز دزد ابتر است / ......
۞ دزد که از دزد بدزده حلاله (آذری: اوغرو دان اوغرویا حلالدی). دزدی از دزد، دزدی نیست )جیرفتی، دهگان256) یا: مال دزد برای دزدهای دیگر حلال است. (قشقایی)
۞ دزد صاحب مال و شاهد از طایفه قند علی هستند. (بختیاری) یا: دزد میداند شاهدش کیست. (لری) یا: گواه دزد کیسه بر و گواه مست می فروش. (دهخدا)
۞ دزد طالب بازار است (شهرانی304)
۞ دزد کورمال کورمال چیزی را پیدا میکند. (جیرفتی)
۞ دزد که به دزد می رسد، چوب (چماق) اش را می اندازد (زمین) یا (میزند پشت کمرش). (بهمنیاری، شاملو، شهربابکی، شکیبیگیلانی2/75) یا: دزد دزد را که میبیند چماقش را میدزدد (دهخدا، شکورزاده، امینی1) یا: دزد که به دزد میرسد، تیر از چله کمان برمیدارد. (امینی1؛ کرمانی شیرازی شهربابکی) شاملو: دزدیدن در اینجا به معنای پنهان کردن است معنای مثل: این است که همکاران حرمت یکدیگر را نگه میدارند (شاملو 12/ 1847 و 10/ 693) زیرا حرمت یکدیگر و همکاران را نگاه داشتن لازمه ادب باشد. (دهخدا، 2/804). در باره ریشه مثل گویند که در قدیم بین دزدان بیابانی چنین معمول بوده است که چون با یکدیگر روبرو میشدند به نشان همکاری و برادری چماق خود - که سلاح آنان بوده - را به زمین میگذاردند. (خضرائی486) معادل انگلیسی آن چنین است: There is honour among thieves One thief will not rob another برگردان: در میان دزدها شرافتی هست که از یک دیگر دزدی نمی کنند. دیگر نظایر دری آن: اسب و استر به هم لگد نزنند یا: کولی ، کولی را میبیند چوبش را به زمین می اندازد .یا: فامیل اگه گوشت هم رو هم بخورند استخوانشان را جلوی غریبه نمی اندازد یا: حمامی حمامی را می بیند، صندوق می بوسد. یا: سگ که به سگ می رسد، دمش را تکان می دهد. نظامی تمثیل زیبایی در این باره دارد:«به دزدی شدن پشت دزادن خطاست / تو دزدی و من دزد ، نیز این رواست» (نظامی اقبال نامه، ۷۷ ؛ تفضلی، شکیبیگیلانی 2/28) البته در اقبال نامه مصرع نخست بیت مصرع دوم بالاست. مانند: دزدان همه حاضرند و حاضر همه دزد (هبلهرودی، مثمر، دهگان، 255).
۞ دزد كه پیدا شد صد سُوتَه ( = چماق) میخورد. (شهرانی304)
۞ دزد که غالب شد صاحب بز را میکشد (هزارهای)
۞ دزد که نمیداند چه کار کند وسایل خانه خود را میدزدد (لری) مانند: جو از خرمن خود دزدیدن (شاملو ۱۱/ 314)
۞ دزدکی از دزد کند بازخواست؟ (پروین اعتصامی، بشیری۲۱۶، انوری1 ۱/ ۴۹۶)
۞
۞ دزد کی داند ثواب و مزد را؟ مولوی: (من کجا باور کنم آن دزد را / ...) (مثنوی ۱ /۳۹۲ ، نوری1 1/496)
۞ دزد گنهکار نه بز گناهکار (هزارهای)
۞ دزد مال برده جانش را نبرده (شهرانی304)
۞ دزد مال شاه را گرفته است. (ترکمنی)
۞ دزد میگوید یا علی صاحب مال هم میگوید یا علی (بهمنیاری، شکورزاده) یا کردی ایلامی: مال بریاگ ئوشی یا عهلی، دز ئوشی یا عهلی یا: دزد میگوید یا خدا صاحب مال (خانه، کاروان) هم میگوید یا خدا (تاجیکی، بوشهری، جیرفتی، بختیاری، سیرجانی). دزد هم خدا می گوید وصاحب مال هم. یا: دزد هم خدا می گوید وكاروان هم. (شهرانی305) در گویش لری، عبارت "ولی دزد میبرد." نیز در آخر مثل می آید. معنای کنایی مثل: هر کسی به امیدی(سهراب نژاد) باید هرکسی به رزق وروزی خودبرسد، هرکسی به دنبال روزی وزرق خویش است. (قاسمیان نسب)
۞ دزد گوسفندان رابرده اما سگ آغل، نگهبانی آنها را می دهد (کردی)؛ وندرني كامياران: ریین دز برده یسی سیگه ها طویلیا. کنایه از وفاداری است یا: گله را دزد برد سگ در آغل را ول نمیکند (کردی، کلهری، لری).
۞ دزد ، مشتاق تر از صاحب مال است به مال (شکیبیگیلانی2/75) یا: دزد مشتاق تر از صاحب کالا باشد (است). (هبلهرودی344، شهرانی305، دهخدا، شاملو، امینی1) مال ربوده شده که دزد بر آن حریص است ممکن است چندان ارزشمند نباشد (انوری1 ۱/ ۴۹۷) شاملو: از امثالی است که در جامع التمثیل آمده توضیح و تفسیری برای آن به دست نیامد جز اینکه استاد دهخدا در شرح آن چنین آورده "گویا مراد این است که کالای مسروق نهایت ناچیز و بیارز است" که این شرح نیز راه به دهی نمیبرد. (شاملو 4/ 507)
۞ دزد و پسپَرک.[17] هم آنجا حاضرند (بختیاری)
۞ دزد و شمشیر هر دو در کمرند. (زرقانی)
۞ دزد و قاضی از هم راضی (الشتری)
۞ دزد وقتی دچار بگیر بگیر شد بالاخره گرفته میشود. (لری)
۞ دزد هرچی ببیند جمع میکند اما فکر بردنش را نمیکند. کنایه از اقدام به کار بی محاسبه و دست زدن به کار خارج از توان. (شهری3 359)، انوری1 1/497)
۞ دزد هستم هیز هستم مثل خودم ندیدم (کندلوسی).
۞ دزد هستی یا پسپَرک؟ (لری)
۞ دزد هم مگر گواه دارد؟ (کرمانجی)
۞ دزدي آنهم (اونم) شلغم ؟ (دهخدا، صدریافشار) مانند: حرامخواری آنهم شلغم ؟ (دهخدا) یا: حرام بخور شلغم، غربت بخواب کنگور. در مورد کسی گویند که برای اندک لفت و لیسی، داغ بدنامی و رسوایی را تحمل کند یا برای نیل به مقصودی ناچیز متحمل زحمت و مشقت بسیار شود (بهمنیاری ۱۹۹) بیشتر در رد اتهامات ناچیز میآورند بدین معنا که کسی برای لفت و لیث بیاهمیت ننگ بدنامی و رسوایی را به جان خود نمیخرد یا برای دست یافتن به مقصودی خُرد متحمل چنین زحماتی نمیشود (شاملو 8/ 1182و3) یا: اگر خاک هم به سر می کنی، پای تل بلند. (دهخدا، 1/206 ؛ 2/691و 804) یا: دزد، دزد است؛ دزد سوزن هم، دزد. (رامسری) نظیر: آفتابه دزد اشاره به دونهمتانی است که آبروی خود را در راه طلب چیزی بیارزش میریزند. (خضرائی487) مانند آن: حرام خوری آن هم پیاز (خضرائی). دزدی شلغم و غریبی در نهاوند. (کردی، کرمانشاهی، ملایری) دزدی کنی آن هم شلغم در غربت بخوابی آن هم در نهاوند (نهاوندی). حرامخوردن آن هم پیاز (شاملو8/ 904) یا: حرام خورم و شلغم؟ مترداف آنها: با گُه سگ افطار کردن. یا: صد سال عبادت به گ.و.زی. دیرگاهی در برابر وساوس شیطانی مقاومت کردن و سرانجام تقوای خود را به خاطر نازلپسندترین چیزی به باد دادن. نام نیک خود را به خاطر امری که سود یا لذتی نیز در آن نیست آلوده کردن . (شاملو 2/ 639)
۞ دزدی از بهر سود کنند (سمک عیار5/250)
۞ دزدی از بیرون را دیدهاند اما دزدی از خانه را ندیدهاند (هزارهای)
۞ دزدی پیشهی پدری من است آن وقت تو میگویی آرامتر راه برو (رامسری)
۞ دزدی در منزل کار موش است (بختیاری)
۞ دزدی تو ز مال دگران، چون ز تو دزدند؟ نباید انجام اعمال بد را به این دلیل که دیگران آنها را در حق ما انجام میدهند توجیه کنیم. (انوری1 ۱/ ۴۹۷)
۞ دزدی که از دزد بزند شاه دزد است (شیرازی،بختیاری، درگزی، خورنگانی). یا: دزد، دزد را زِنِه، شاه دزد همه را زِنِه (گيلاني) یا: تالشی به گویش جنوبی: آدَمی که دزدی کا بار بدزد اَینه وان شاه دزد.یا: دزدی كه از دزد بدزدد دزد است. (شهرانی305) کنایه از زرنگی و واردی فرد در میان سایرین مثل خود است مانند آن: ماری که مار را ببلعد، افعی می شود ( ترکی قشقایی: ایلان ایلانی، اوتانا هافو اولور) (گرگین پور291) دزدی که از دزد چیزی بدزد بسیار جسور است (لری) یا: دزدی که دزد بزنه یُرغه[18] دزده. (بوشهری) خسدزد را راهزن زد (دزد بزرگ از دزد چیزهای کوچک دزدید.) (تاجیکی)؛ چينی: هميشه دزدی وجود دارد كه دزد ديگر را غارت كند (اسدی، 307) معادل فارسی آن: سنگ هست كه سنگ را بشكند، آجر هم هست كه كلنگ را بشكند (سمنانی: سُوْنگ دَرَه سُوْنگی بَشكَنِه، آجُرَه كُلُنگی بَشكَنِه.) این مثل را در مقام بر حذر داشتن، به كسی می گويند كه متوجه قدرت طرف دعوا نيست و فقط به ظاهر او توجه كرده. و همچنين به زورگويی هشدار می دهند كه زورگوتر از تو هم پيدا می شود یا: گزنده نيزگاه گزيده می شود.(ضربالمثلهای انگليسی به فارسی41) یا: در جهان پيل مست بسيار است / دست بالای دست بسيار است .یا: ماهی، ماهی را می خورد، ماهی خوار، هر دو را. (وزیری).
۞ دزدی مایهی رسوایی است. (ایلامی)
۞ دزد مراقب آدم هست آدم که مراقب دزد نیست (شهربابکی)
۞ دزدی مکن تا بالای دار نروی (خوزستانی)
۞ دزد میآید و گرو میبرد. (بختیاری)
۞ دزد میگوید دست خر را دور از آغل ببندید. (لری)
۞ دزد میگوید همه دزدند درستکار میگوید همه درست کارند. (میانهای) مانند آن: کافر همه را به کیش خویش پندارد.
۞ دزد ناشی(نادان یا نابلد) به کاهدان (کاهدون یا کهدان) میزنه ((میافتد، میره). (دهخدا، بهمنیاری، شهرانی 305، ایلامی، هزارهای، بختیاری، شکورزاده، شاملو، امینی1، شیرازی، تهرانی، کاشانی، بافقی، خانیکی: محقق 339) اشخاص نادان وقتی داخل کار میشوند بر اثر نـادانی یـا نابلدی بـه راه خطا میروند. (پوهیالی107). معادل کردی آن: دز نا بل ایاد کیان کون (روستاي وندرني كامياران) کنایه از این است که بدون آگاهی نباید کاری را انجام داد.بیتجربگی و همچنین بدشانسی باعث شکست در هر کار است مانند آن: . دزد نادان به کاهدان میزند صاحبخانه کمدستوپا او را در طویله میگیرد (کرمانجی) دزد ناشی یا به کاهدان میزند یا به کوه و کمر (دلیجانی). بی تجربگی هرکاری را به شکست میکشاند (شاملو 5/ 1815) ریشه مثال: در مزارع و گاه منازل قديم، جایی بود كه كاه را در آن نگه ميداشتتند و چون كاه بسيار كمارزش بود سگ و گاو را هم در همان كاهداني نگه ميداشتند. حال اگر دزد به اشتباه و خطا، به جای عمارت اصلی، وارد كاهداني ميشد هم چيزي گيرش نميآمد و هم گرفتار سگ ميشد (حسامی4/126و5/67)
۞ دزد نباشی صبح معلوم میشود (شیرازی)
۞ دزد نگرفته (ناگرفته) پادشاه (سلطان یا سالار) است[19]. یا: دزد نگرفته سلطان است و پس از گرفتاری گریان (شکورزاده، امینی1، حییم) یا: دزد نگرفته سلطان بود /گرفتن تمام آفت جان بود (قدسی مشهدی۹۱۰) یا: دزد دستگیر نشده حلقه درگاه پادشاه را مییابد. (ایلامی) به گویش شمالی :" نده دز پادشاهه " (دزدی که دیده نشود پادشاه است). بدین معنی که مقصر بیمدرک خیالش آسوده است و برای خود پادشاهی میکند. کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست. در این مثل، با تشبيهي بليغ، دزد به پادشاه تشبيه شده و وجه شبه آن عدم گرفتاري و رستن از مؤاخذه و درنتيجه كامروايي است. (عزيزيفر118) شاملو براین باور است که مثل در ظاهر یعنی: دزد تا گرفتار نشده باشد چون سلطان زندگی میکند اما معنای دیگری که زیر این ظاهر پنهان است تجربه دردناک تاریخی ما (دزدان خزانه ملت) است که ایرج بدان زیبا تلمیح کرده است (شاملو 7/ 830 ) مانند آن: دزد که گرفتار نشده از فیل نیرومندتر است (آذری) .
۞ دزدی از هندوان عجب مدار / زاغ جز هندوی به شب نبود. (نظامی گنجوی به نقل از شهرانی305)
۞ دزدی نکن اگر دزدی کردی مثل پسر شاه نور دزدی کن (هزارهای)
۞ دزد نمیداند گاو ول کجا میچرد. (لری)
۞ دزد نیست ولی دستش کج است. (سمنانی) یا: هر قدر دزد باشد ، دستش کج نیست. (رامسری)
۞ دزد و صاحب مال با هم آشتی میکنند ولی خبرچین قبول ندارد (لری) یا: دزد و صاحب مال با هم توافق دارند مشتلقچی چه کاره است؟ (بویراحمدی) یا: دزد و صاحب مال با هم کنار آمدند شاهد میگوید قبول نیست (من قبول ندارم) (بختیاری) یا: دزد و بز و قاضی راضی بودند شاهد گفت ماجرا را به جای نازک میرسانم. (کردی، کلهری)
۞ دزدی بوسه عجب دزدی بـا منفعتی است / چون به جایش بنهی باز دوچندان گردد. (شهرانی305) شعری از صائب که در اصل مصرع دوم بدین نمط است: (... / که اگـر بـاز ستانند، دو چندان گردد (صائب تبریزی۸۲۸)
۞ دزدی به ماه ماند و ماه به روز. (تالشی: دِزدی ماندِه بَمَه اوشِم ماند بَ روژ) (اسرافیلی)
۞ دزدی که آخر شب میزند (بگذار) سر شب بزند (امینی1، شکورزاده شاملو 1/299 حییم) مانند : دزد آن بود که سرشب زد و برد[20]. مانندآن: خروسی که شغال صبح ببرد (می بره)، بگذار سر شب ببرد (ببره) (صدریافشار، شکورزاده). بلایی را که مقدر است به تاخیر افکندن چه حاصل؟ بلایی که وقوعش حتمی است گو زودترک واقع شود! مانند آن: مرگ یک بار، شیون یک بار. (شاملو1/300)
۞ دزدی که نسیم را بدزدد ، دزد است (از کعبه گلیم را بدزدد دزد است. ) (نسیم شمال، شکورزاده، بهمنیاری، بشیری 217، حییم، امینی1 ، دهخدا) بخش نخست، مصرع آخر (بند) هر بخش (رشته)ی از مُسَمَّط مسدسی از مرحوم سید اشرف الدین حسینی مدیر روزنامه نسیم شمال است که در شعری موسوم به "دزد را باید شناخت" مدام تکرار می شود : بخش آغازین مُسَمَّط بدین شرح است: حاجی که حریم را بدزدد دزد است / کافر که جحیم را بدزدد دزد است / شیطان رجیم را بدزدد دزد است / مومن که نعیم را بدزدد دزد است / حوراء بسیم را بدزدد دزد است / ....» (حسینی، 1375، 401و402) برخی بر این باور ند که در اینجا، «نسیم»، اشاره به «مهتر نسیم عیّار» گُرد زبانزد کتاب اسکندرنامه ی منثور است. (خضرائی487) آنگاه که دزدی بتواند کس تردستی چون نسیم عیار را برباید شاه دزد است. این زبانزد درباره ی کس چنگ انداز و هوشمندی گفته می شود که بتواند به مرز چنگ انداز دیگری چنگ اندازی کند." مانند آن : "خوشا دزدی که از دزدی بدزدد." (جواهری) یا خوشا دزدی که از دزد بُز بدزدد. (بهمنیاری، شکورزاده، شاملو) یا به تازی: اسرق من برجان، من تاجه، من زبانه، من شظاظ. (دهخدا، 2/804) یا: ز بز دزدان، بزی دزدیده دزدی (شکورزاده) یا: دزدیست شراره را ز خارا دزدد / نور از قمر و بیضه ز بیضا دزدد. (اویسی ۵۳۹؛ انوری1 ۱/ ۴۹۷ )
۞ دزدی را در درّه میکنند نه در نوک کوه و تپه. (لری)
۞ دزدی صرفهاش تا پشت پاست، ضررش تا تمام سر. (بویر احمدی)
۞ دزدی عیب جوانمردان است (قدسی مشهدی ۶۶۹)
۞ دزدی که ازت نمیآید برو برای کتیرا چیدن. (لری)
۞ دزدی كه بود زدست بالا / گوهربرد از میان كالا. (نظامی لیلی و مجنون 160، شهرانی305)
۞ دزدی که فرصت دزدی به دست نیاورد خود را امین میداند (شهرانی 305)
۞ دزدی که گرفته شده از خان و بیک مقدمتر است. (ارومیهای)
۞ دست، دست را میشناسد، دزد رفیق پابرهنه را. (کرمانجی)
۞ دست کج او را ببین چوری طلا طلبیده. (شهرانی 308)
۞ دیدی مال تو است ندیدی مال غیر. (هبلهرودی)
[1] شاملو 1/661، بهمنیاری، شكورزاده307؛ تربتی ؛ برای خواندن ریشه و داستان قضایی این مثل ر. ک. به وکیلیان ، 1366، 41
[2] سیستانی، زابلی، زاهدانی. برای خواندن روایت این ضرب المثل و یافتن ریشه آن به ذوالفقاری1 493 مراجعه شود.
[3] و نیز برای دیدن مثلهای هممضمونِ بیشتر ر. ش. به مطالب ذیل: الف - انبر كه در آتش بگذارند آقا دزده حساب كار خود را ميكند. ب - نه بدزد، نه بترس.
[4] شهرانی208؛ کامزن: مرغی که لگد به گلوی مرغ دیگر میزند (انوشه و خدابندهلو) کامه: ، خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش(فارانی)
[5] دهخدا،1/542 برای خواندن روایت های دیگر این مثل، به انجوی شیرازی، 1357، صص 90 تا93 شاملو 1/295و296 مراجعه شود.
[6] در کتاب کوچه (ج 12/حرف چ/ 752 ) شاعر شعر ناشناخته ذکر شده است.
[7] ر. ک. به: علیزاده، 1396، 10؛ عابد، 1385، 14؛ نویسندگان (رشد)، 1377، 88
[8] سیستانی ؛ برای خواندن روایت این ضرب المثل و یافتن ریشه آن به ذوالفقاری1 492 و 493 مراجعه شود.
[9] الثعالبي224 ؛ دهخدا2/803؛ مثل تازی مذکور در نامه داستان چنین : "من فرص اللص ضیحه السوق" که احتمالاً اشتباه تایپی است . (فراهانی264).
[10] دهخدا، شکورزاده، تاجیکی، بهمنیاری، حییم، امینی1؛ شهرانی 304، شاملو، شهرانی304، فراهانی1378؛ هبلهرودی، شهری1 6/۲۲۰ و3 358، حسینشاه253؛ لری
[11] برای خواندن داستان زیبا و بلند این ضرب المثل و یافتن ریشه آن به ذوالفقاری1 536-538 مراجعه شود.
[12] شکورزاده ، دهخدا 2/802 . داستان این مثل به نقل از قابوسنامه باب 32، ص 76 ، در کتاب "کاوشی در امثال و حکم فارسی" آمده است (برقعی، 1364، 256 و 257). البته وارون معنای آن نیز مثل هست: " امانت را از دزد مجوی." ( شهرانی 159)
[13] سعيدي، روایت های مختلف این مثل را، از جمله روایتی که این عمل را منسوب به نوجوانی يعقوب ليث صفار، به عنوان "دزدی عيّار" می نماید) در کتاب های داستانهای امثال (ذوالفقاری، 1384، 165- 167) و نیز تمثیل و مثل (انجوی شیرازی، 1357، 31و32) بخوانید.
[14] شخصی را گویند که معاون و یاری دهنده و شریک دزد باشد. (برهان). کسی که در ظاهر خویشتن را صاحب اختیار وانماید و در باطن شریک و محرم راز دزد باشد. (آنندراج). کسی را گویند که معین و شریک دزد باشد و راز دزد ازو پوشیده نماند. (انجمن آرا). معاون و یاری دهنده دزد و شریک دزد. (ناظم الاطباء). همدست دزد. (از مهذب الاسماء). (به نقل از دهخدا)
[15] دبیرسیاقی، 1351، 5، دهخدا 3/1251 در اشعار پراکنده ژیلبر لازار همینگونه ضبط شده است در مجمع الفصحا و لباب الالباب بیت آخر چنین است: «ای شگفتا که دیده دزدی و مزد. »
[16] برای خواندن روایت این ضرب المثل و یافتن ریشه به ذوالفقاری، 1384، 493 و نیز : وکیلیان ، 1366، 109و 110 مراجعه شود.
[17] پسبرگ : همکار دزد که مال یا جنس دزدی را از محل دور می کند. دزدها به سه دسته تقسیم می شوند: پیشبرگ، پسبرگ، مردهپا (ذوالفقاری، 1380، 2/2013)
[18] یُرغه یا یورغه: نوعی راه رفتن اسب است که سوار را تکان بدهد، چهارنعل، تیزرویی. (ذوالفقاری، 2/2045)
[19] ایرج میرزا دیوان ۱۶۹، یغمای جندقی، شکیبی گیلانی و غیره، 1366، 2/76، هبلهرودی344، حسین شاه، 253؛ دهخدا، تهرانی، بختیاری، امینی1؛ شاملو 7/ 830 ، بهمنیاری ، ایلامی، شهرانی 305، هبله رودی، حسین شاه، مازندرانی.
ایرج شیرین سخن و نیز یغمای جندقی این مصرع را از ملا علی عشرتی اصفهانی، شاعر قرن 11 (معاصر با میرزا محمدطاهر، صاحب تذکرۀ "نصرآبادی") ، اقتباس ادبی و استقبال نموده اند، زیرا پیش از آن ملاعلی سروده است: «دزدیده دل و ز من نهان شد / دزد نگرفته پادشاه است.» (نصرآبادی اصفهانی، 1378، 1/480 ). ایرج: «هر کس ز خزانه بُرد چیزی / گفتند مَبَر که این گُناه است /// تعقیب نُموده و گرفتند / ...» یغما: «گفتا دل خویشتن نگه دار / ..... » در غزلی به مطلع: تا ابر خطت محیط ماه است / روز من و عالمی سیاه است.
[20] انجوی شیرازی، برای خواندن روایت این ضرب المثل و یافتن ریشه به ذوالفقاری، 1384، 492؛ وکیلیان، 1366، 108 و 109 مراجعه شود.
برای دانلود فایل pdf مقاله اینجا کلیک فرمایید
منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال چهاردهم، شماره 24/ زمستان 1403- صص: 184-214)