شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۸:۳۸ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

" داستان پارک "

مرگ خستگی بر نیمکت پارک 
و نفس‌نفس زدن جوانه‌ای در زهدان نارون پیر

آن‌سوی تر
غلتیدن تیله‌های دروغ در گوداله هایی محقر:
جغدی که آواز خود را، روز می‌پندارد
حلزونی که تمام دنیا را بر پشت می‌کشد .

خرخاکی‌های گوش به فرمان که بر لوش باغچه رژه می روند .


امّا زندگی همچنان جاری است:
دستواری پدرخوانده را ناقص‌الخلقه‌ی سه پا می‌نمایاند
تا باغبان، زیباترین رزهای دنیا را جراحی کند .

و باز:
استراحت خستگی‌ها
و دمادم جوانه‌ها
                                                  مشهد 22/2/87


تصویر: تابلوی In the Garden of Death اثر نقاش فنلاندی  Hugo Simberg

شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۴:۱۴ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

طلوع

 

 در نازکای دل، آفتابی

و در کف سبز دستان

پروانه هایی که مدام بر گل ها می رقصند

هرگاه که باغبان شب به تغافل

خمیازه های خود را می شمارد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

وقتی که صبح کاذب برود

دل و دست، یک زبان می شوند

                                                    مشهد - 26/6/90

 

تقدیم به جلال سرفراز که اندیشه اصلی شعر از اوست. به قول خودش : "باشد که کلمات سبب ساز نزدیکی آدمیان شوند."

 

پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۹:۴۸ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

 

بانوی عشق

 

                     (به همکارم: نسرین ستوده)

 

نگاهم، جاری از ساحل خبر

                             تا آبی صامت مدیترانه،

سُریدن بغض،  

                     بر ماسه ها   - دور از جَلدی ماهیان -  .

گویی سلیمان، درخواست تالاب شدن دریا را پذیرفته.

 

سوار بر آشفتگی موج

                 به دیار رابعه نزدیک می شوم  - جایگاه گل سوری و خرزهره –

شتاب  پای تهمینه   در دالان شبانه ی دیدار،

سایه ای سنگین بر خواب عاشق.

جادوی کمند گیس رودابه که به فراز می خواند.

                                 و کاهلی زال - زالِ سیاهْ عشق -

گرد آفرید پیاده،  آوازش در دژ سپید می پیچد.

هژیر نفس تازه می کند

 

در دایره المعارف سروها

بانوی عشق تنها با واژگان آب و ماه حرف می زند

                                                           با فصلی هایی رنگین کمانی.

در  بزمی مینوی دل،

               دهان او  مزه سوسن تازه دارد

و با  ده زبان،  رنجوری فرنگیس را صدا می زند.

 

سرشک شاعر و خنده ی تلخ بانو

                                دریایی  به وسعت آفرینش

وقتی تمامت غمز ستاره ها

                    بندی سکوت فلک الافلاک (1) می شود

                                         و لبخند، غایب بزرگ دهان هستی (2)

  در هیاهوی دیو "قهقهه" (3) .

منیژه ای در چاه

    و بیژنی  که حمیت را به دریوزگی نمی طلبد

گیسوانی در زنجیر

دست ها، در گیر ودار تعارف النگوی دست بند،

                        و اشک ها، که گردن آویز دخترکان نابالغ است

و بر نگین انگشتری

                                  حجمی از قرمزی عشق تراش می خورد.

....

پاهایی  بی خلخال

            بر سیمان ها، سبز می شود

و صبحانه کودکان شعر چه دلچسب

              در  "حصار نای"(4) مهیا می شود.

                                

                           محمد مهدی حسنی    ترکیه – 12 خرداد 1390   

 

پانوشت ها:

1- فلک الافلاک نام قلعه و زندان  تاریخی مشهور خرم آباد. که تاریخ نویسان مسلمان نام کهن آن را قلعه شاپورخواست نوشه اند. و معادلش در نجوم و اساطیر، فلک اطلس یا فلک نهم است و وجه تسمیه آن ساده و بی ستاره بودن آن است

2-  در جایی ابوفراس حمدانی، ناله سر می دهد که هیچ شبی در زندان بر او نگذشته که در آن، دل دردآگینش شادمان شده باشد:   اما لیلة تمضی و لابعض لیله / اسروا بها هذا الفۆاد المفجـــــا (دیوان 43)

 3– قهقهه،  نام قلعه و  زندان مخوف سیاسی صفویّه در قراباغ آذربایجان بوده است اسکندر بیک منشی، در توصیف آن گوید " ... ساکنانش با سکنۀ  فلک الافلاک دمساز و پاسبانانش با شب زنده داران فلک ثوابت همرازند (عالم آرای عباسی، ج 1 ص 879).  سام میرزا شاعر و نویسنده نامی و شاهزاده ی صفوی، که خود مانند بسیاری دیگر چون خان احمدخان گیلانی مقیم همین زندان گوید: با قد خمیده چون صراحی شب و روز / در "قهقهه" ام و لیک خون می گریم (مجمع الفصحا ج 1 ص 5-4)

4 - " نای " یکی از زندان ها و قلاع  دوران غزنوی است که در  جایی به نام "وجیرستان" ( واقع در هند یا غزنه و یا ... ) بوده و محبس  مسعود سعد سلمان بوده است

 

 

پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۹:۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

 

طرح پائیز
چرخش ناهمگون کره چشم

پژواک خاکستری زورق زردی، 

در سبزی چشم.
آنگاه که نسیم ، 
موهای قرمز دخترک را می‌تکاند .
وه .... 
که پائیز چه زود آمده است .

مشهد - پائیز 1382

 

پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۳ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

معشوقه ی من

بارِش سفید اقاقی در جان .

و غمز شمعدانی به پیشخوان دل.

خوشحالی شبدرهای خودرُو و لاسیدنشان با شاهزاده سوری.

تختی روان مرا با خود می برد

تیک تاک ساعت

تعجیل عقربه های صبح در چرخش لاجرم.

گردن آویز طلایی ظهر با نخ لبخند او گره می خورد.

من در کناری،

باغچه کتاب ها را می کاوم؛ که قطع شان او را می سازد.

ماهی ی غزلی

در حوضچه واژه ها شنا می کند.

بیتی عاشقانه

بر فراز هر برگ کتاب پرواز می کند

و عکس برگردان هایی رنگین ، در کنار سطرها.

خانه ها، فصل های کتاب می شود و خیابان، جلد سیاه و براق آن.

"هوای تازه" * ریه ها را پر می کند.

عشق، بهانه آفرینش

و "معشوقه ی من" نام شعرم می شود.

مشهد 2/9/89

* اشاره ای به دفتر شعر زنده یاد احمد شاملو است.

دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱:۲۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

عاشقانه 8

یادآوری : سخن مخیّل زیر را تازه و در جریان یک اسباب کشی اجباری از میان اوراق دو دهه پیش یافتم. در وانفسای غم نان و مشکلات امروزین، که به قول امیرخسرو دهلوی: «ابر و باران و من و یار، ستاده به وداع / من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا» خواندنش و یادآوری عشق افلاطونی قدیمی، لااقل برای مدتی کم، برایم التیام بخش و فرح زا بود.

*****************************

در کنارش گام بر می دارم .

پرنده ای در سینه اش، به دریچه ی بهار می خواندم.

سوسنی در نگاهش راه می رود.

در لب هایش شقایقی می خندد.

و دستانش دستار ابرها را می بافد.

در خواب هایم، گویی ، خورشید به نیمه شب صدایم می زند

و پرنده ای با دو بال آبی، پروازم می دهد .

در بیداری ، در کنارش ،گام بر می دارم ،

سر پنجه های نازکش ، شاخه های نارون پیر را ، نوازش می دهد .

و پائینه ی دامنش ، سنگفرش فسرده ی سرد را .

پنداری پیش قراول سوار بهار است، که مرا ، گرمی می دهد و شاخه ها و سنگفرش ها را .

او ، خود می داند : " کوهبیدی است ، تک افتاده ، در دامن کوه " *

با ریشه ایی ، در سنگ، و سری برافراشته ، در آسمان.

اینک در کنارش ، گام بر می دارم.

داستانش را می دانم : سنگ ها ،آن را باز گفته اند و آسمان .

بیست و سه خصم ، بستن خون در عروقش، را می خواستند و افتادنش را از آسمان ، بر سنگ ها .

در اطرافش، لاشه ی بیست و سه مردار است، با زره و کلاهخودی، از جنس یخ؛ و بیست و سه تیغ شکسته در کنار .

تو گویی، باز هم ، در میدان، سر اندازی زمستان دیگری را می خواهد.

و من در کنارش گام برمی دارم - مطمئن –

بی آنکه مرا، از اخم تیره ی آسمان و از در گوشی مظنونانه اش با زمین سرد، هراسی باشد.

تهران - 9/12/1366

* به نظرم تعبیر از آن استاد شفیعی کدکنی باشد

سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۴ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

گذر عمر در سه اپیزود

اپیزود اول:

پنجره ها، تا نیمه،

میان آرواره های زمین فرو رفته اند .

میوه ها - بی هیچ سایه - لگد می شود

من به دنبال سایه ام، راه می افتم .

در گوشی خموشانه ی نسترن و یاسمن سر دیوار ،

و رقصِ پیرْ طاق ها و گچ بری ها

- با پاهای خیس و ترک خورده –

قهر روشنی آب از باغچه

و غروبش در کام تشنه خاک.

و باغچه

که تابوت سلوی ها و اطلسی ها ست.

اپیزود دوم:

در دالان خاطره

کودکی ، ضَرَبَ ضَرَبا ، می خواند

و دو چوب الک و دولک

در زیر و بم خواب.

من با سایه ام یکی می شوم

با سپیدارها می آمیزم

تنه درختی

حلقه انگشتری ام را بلعیده است

تنها نگین زرد آن پیداست،

- خورشیدی کوچک که سایه ای ندارد. –

اپیزود سوم:

سایه ام از پشت با من می آید

با غی با هزار درخت بزرگ و کوچک

در پشت سر .

مؤ ذنی پیر

صدایش را به عصایش وام داده است .

کودکی در محراب مسجد ،

خواب می بیند

و جا نمازی شسته شده، در اتتظار .

من در میان باغ

آهنگ ی را تکراری می کنم .

می دانم

با همان آهنگ

پیر می شوم

و با همان می میرم .

مشهد 5/6/83

چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۰ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

پائیز در بهار

در آن سو :

نفیر اژدها در خیابان

ریختن عرق ترس اقاقی های

بر سر رهگذران.

شکوفه های صورتی و سفید هلو در زیر پاها

لگدکوب می شود.

سالک هایی زشت بر روی زیبای پیاده رو .

خنده ی چایی ساز فرنگی بر تابلوی تبلیغاتی،

و نعش سماور زغالی

در گاری نمکی.

در خرابه های دور

یاد ها بر دوش خر خاکی های تشییع می شوند.

در خط کشی های سفید ارتراق ،

پسرک روزنامه فروش،

متاع پراکنده اش را جمع می کند.

و مامور راهنمایی،

با خود، اضافه حقوق ماه آتی اش را خرج می کند.

دخترکی جوان

نومید از یافتن قطعه آخر پازل دیدار

با آرایش تند زدوده، به خانه می رود.

کرواتی مسن و پر از ستاره های نقره ای،

موقرانه از چراغ قرمز می گذرد

***

و در این سو ....

بالا رفتن شیشه های برقی ماشین

و زیر و بم ملایم گیتار

جا به جایی تنه ایی سنگین در پشت فرمان

و آشتی سقّز تغاقل با دندان ها.

***

انگار پائیز ؛

با لبان بهار ، لبخند می زند .

محمد مهدی حسنی - مشهد 28/1/85

شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۱:۲۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

سیزده بدر

در این سو :

گل های دیوار اتاق

خالی از طراوت نسیم

و سبزه

دست پروردی ، میان بشقاب تغافل.

ماهیی بی خبر از خورشید

در دَوَران تـَنگِ تـُنگ

رنگ نارنجی اش را از جعبه آبرنگ وام گرفته است .

*** *** ***

می گوید : چه نشسته ای !

باید به صحرا زد.

آن سوی تر :

سر خوردن در تری آغوش زمین

نوازش گونه با دستان لطیف سبزه

و باغچه شدن چشم.

در میهمانی خاک و سبزی و خار

نشستن ریه هایی عفن

بر نیمکت سنگ که برای همه جا دارد،

و پایه های آن جلبک های نرم سبز.

و نگهبانانش: کرم های بی آزار خاکی اند.

رودخانه ای فصلی،

قدم میزند آواز می خواند فال می گیرد

و چون خیام دم را غنیمت می داند

با ماهیانی سیاه و کوچک

که پیاله گردان آنها ، نسیم است .

سرک کشیدن آفتاب از پشت ابر

نو شدن رنگها

و وارنگی چشم ها و پوست ها.

تجمّع تمام گرمای زمین

در میان هر مشت کوچک.

تلاقی باران و آفتاب ،

مهربان ترین ترفند آسمان

که در کام دهقان منتظر

مزه چای تازه دم دارد

و در کام من ،

جرعه ای از ایاغ عیسی ارمنی.

راستی نحسی سیزده را

کسی باور ندارد.

محمّد مهدی حسنی مشهد - 13/1/84

جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۷:۴۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

بازی

" تپ تپ خمیر"

باد می گوید .

پلک نیم بسته آسمان

باز می شود.

زمین با سینه سرما خورده

جوشانده ای از خطمی و به دانه های بهاری می نوشد.

افراها، زود هنگام دستهای خود را بالا می برند.

من که سردم است

با باد تکرار میکنم : " شیشه پرپنیر".

دندون قروچه افراها،

و نگاه امیدوارانه زمین به بالا.

می گویم : " دست من بالا "

و دیگر ....

نوازش موهای من، در میان پنجه های مهربان باد است که اشکم را می سترد.

و لبخند لبان کبوده زمین، و خورشید که مهربان تر شده است.

سواره ای گل پوش با کلاه رنگین ،

از راه می رسد، فریاد می زند :

"دست باد بالا ".

و آنگاه دور بعد ...

محمد مهدی حسنی ( مشهد – 20/12/82)

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »