معشوقه ی من
بارِش سفید اقاقی در جان .
و غمز شمعدانی به پیشخوان دل.
خوشحالی شبدرهای خودرُو و لاسیدنشان با شاهزاده سوری.
تختی روان مرا با خود می برد
تیک تاک ساعت
تعجیل عقربه های صبح در چرخش لاجرم.
گردن آویز طلایی ظهر با نخ لبخند او گره می خورد.
من در کناری،
باغچه کتاب ها را می کاوم؛ که قطع شان او را می سازد.
ماهی ی غزلی
در حوضچه واژه ها شنا می کند.
بیتی عاشقانه
بر فراز هر برگ کتاب پرواز می کند
و عکس برگردان هایی رنگین ، در کنار سطرها.
خانه ها، فصل های کتاب می شود و خیابان، جلد سیاه و براق آن.
"هوای تازه" * ریه ها را پر می کند.
عشق، بهانه آفرینش
و "معشوقه ی من" نام شعرم می شود.
مشهد 2/9/89
* اشاره ای به دفتر شعر زنده یاد احمد شاملو است.