دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۸:۱۷ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی
|
خانه به دوشی "ما" و کسادی "چه بگویم"
(سخنی با خوانندگان خوب خود)
نوشته ی محمد مهدی حسنی
از دوستان عذر خواهم. شاید تا مدتی نتوانم به روال گذشته، با قلم فرسایی خود، وبلاگ را همیشه به روز نگه دارم. گذاردن گاه و بیگاه پست های اخیر که صرفاً برای لاپوشانی بوده این موضوع را ثابت می کند
یادم می آید نوجوان که بودم از عمه پیر کرمانی خود - که اهل تهجد و ایمان بود و خدایش بیامرزد - پرسیدم: "شما چه می کنید که برای خواندن نماز صبح به موقع بیدار می شوید و من خواب می مانم؟" گفت: " عمه جان برای اینکه، نمازتان قضا نشود به هنگام خواب به بالشت تان بگوئید، اگر فردا من را سر ساعت فلان بیدار نکنی خدا تو را گیر تیشه بنّا بیاندازد.".
عجبا که در آن زمان به همین گونه رفتار کردم و نتیجه روانی خوبی به دنبال داشت، هرچند نمی دانستم که عبارات مزبور نفرین و تهدید است یا خواهش و تمنا ؟ و چرا باید با به میان کشیدن پای تیشه بنّا انتظار معجزه ای را داشته باشم؟
بعدها که بزرگ و عائله مند شدم فهمیدم تیشه بنّا، لااقل برای بچه آدمیزاد پارسی، ابتلا و آزمایشی سخت است. تمام وقتت صرف، و مالت خرج می شود با بد قولی آدم های متفاوت مواجه می شوی و در یک کلام پدر صاحب بچه در می آید
برای خواندن بقیه یاداشت بر ادامه مطلب کلیک فرمایید