سکوت علامت رضاست
(بازتاب یک قاعده اصولی در فرهنگ توده)
نوشته محمدمهدی حسنی
فکر در عالم حیرانی ما محرم نیست
خامشی را ز پریشان سخنان میدانم (صائب)
میگویند: «سق آدمیزاد را با حرف برداشتهاند»، اما برخی یادشان میرود که: «زبان مالیات ندارد» و خاموشی را میگزینند، آنگاهکه ما با آدمی ساکت و خاموش برابر میشویم، میگوییم: «آرد به دهانش گرفته»، «ماست به دهنش مایه کرده»، «دهانش را گوه گرفته»، «خدا هم نمیتواند حرف از زیر زبانش بکشد»، «حرف را باید با کارد و چنگال از حلقومش بیرون کشید.»، «حرف را با منقاش هم نمیشود از گلوش بیرون کشید»، «سنگ به زبان آمده او به زبان نیامده.»، «از دیوار حرف درآمد از او درنیامد.»، «لام تا کام چیزی نگفت»، «مگر زبانش را گربه خورده»، «مگر زبانت درد میآمد»، «زبانش کرایه میخواهد»، «کلّه که از بازار میآوری زبان دارد»، «سرش برود، زبانش نمیرود»، «به ماهی گفتن چرا حرف نمیزنی، گفت دهنم پر آب است.»؛ «هروقت نخود حرف زد تو هم حرف بزن.» (دهگان)
اما از آنطرف نیز گفتهاند: «اگر حرف از نقره است، خاموشی از طلا است» یا «سخن اگر زر است خاموشی گوهر است» (شکیبی)؛ اما اینهمه داستان نیست، گاه خاموش بودن هم عین سخن گفتن میشود و مردم آن را حمل بر پذیرش و پاسخ آری میدانند اینجا است که اگر شقاق و فراقی روی دهد، آثار و نتیجههای چنین خموشی، موجب اختلاف علمای حقوق و فقها است.
لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید
منبع:
( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، سال سوم، شماره دهم و یازدهم/ پاییز و زمستان 1392)