دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۸:۱۷ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

خانه به دوشی "ما" و کسادی "چه بگویم"

(سخن و عذری با خوانندگان خوب خود)

نوشته ی محمد مهدی حسنی

از دوستان عذر خواهم. شاید تا مدتی نتوانم به روال گذشته، با قلم فرسایی خود، وبلاگ را همیشه به روز نگه دارم. گذاردن گاه و بیگاه پست های اخیر که صرفاً برای لاپوشانی بوده این موضوع را ثابت می کند

یادم می آید نوجوان که بودم از عمه پیر کرمانی خود - که اهل تهجد و ایمان بود و خدایش بیامرزد - پرسیدم: "شما چه می کنید که برای خواندن نماز صبح به موقع بیدار می شوید و من خواب می مانم؟" گفت: " عمه جان برای اینکه، نمازتان قضا نشود به هنگام خواب به بالشت تان بگوئید، اگر فردا من را سر ساعت فلان بیدار نکنی خدا تو را گیر تیشه بنّا بیاندازد.".

عجبا که در آن زمان به همین گونه رفتار کردم و نتیجه روانی خوبی به دنبال داشت، هرچند نمی دانستم که عبارات مزبور نفرین و تهدید است یا خواهش و تمنا ؟ و چرا باید با به میان کشیدن پای تیشه بنّا انتظار معجزه ای را داشته باشم؟

بعدها که بزرگ و عائله مند شدم فهمیدم تیشه بنّا، لااقل برای بچه آدمیزاد پارسی، ابتلا و آزمایشی سخت است. تمام وقتت صرف، و مالت خرج می شود با بد قولی آدم های متفاوت مواجه می شوی و در یک کلام پدر صاحب بچه در می آید

داستان این است که بنای منزل قبلی بنده، قدیمی ساز و هم عمر خودم بود ولی به قول گفتنی با بازسازی، قابل نشستن شده و حیاط پر از گل های دست پرورده اش، اشکال نما و بنای قدیمی آن را می پوشاند، فدوی در همان خانه کلی "شهریاری" و "سلیمانی" داشته و "شیری" می کردم (1) این منزل به جز قدمت بنا و ترکی ساز بودن عیبی دیگر نداشت، نه آب به پی آن افتاده و نه ناودانش بیرون مانده بود و بامش هم طاقت لگد خوردن داشت، به هر حال اگر خانه نبود لانه بود. اما از مدت ها قبل عیال مربوطه که پنداری شمس العماره را دیده و به فکر این افتاده که خانه را خراب کند. بهانه گیری و زاری زرمه خود را شروع کرد که .... هم سطح نبودن قسمت های مختلف خانه و وجود پله های متعدد از یک سوی و توصیه پزشک به اینکه باید از راه پله حذر کند. عواملی هستند که مجبورمان می کند، آشیانه خود را بفروشیم. و با مابه التفاوت پول آن و صد البته استقراض، تغییر سقف و هوای خانه دهیم .... اجاره نشین باشیم تا زمینی تازه بخریم و آن را بسازیم. اول حقیر مقاومت کردم و گفتم : به چشم تو این خانه سنگ است و خشت / مرا قصر فردوس و باغ بهشت

و او را از کرایه نشینی منع نمودم: "حبّذا خانه خود گر هم گلخن باشد" و نداشتن مال را بهانه می کردم که: " اگر قرار باشد خانه بدون سوسک و پله و تازه ساز داشته باشیم باید مدت ها اجاره نشین شویم. مگر خانم نشنیده ای می گویند که گدایی توی خانه خود آدم به پادشاهی در ولایت های دیگر می ارزد. اما عیال دست بردار نبود و بلافاصله گفت: کرایه نشین، خوش نشین است. من و بچه ها و اثاثیه می رویم، تو با کتابهایت باش و این خانه - که تمام آفتاب است .

از آنجا که می گویند دشمن خانگی لاعلاج است و نرینه ی آدمیزاد با اختیار کردن تاهل، دشمن به خانه راه داده و مار در آستین می پرورد و از سویی، بلانسبت رویم به دیوار و با پوزش از نسوان، با زن جماعت هم نمی شود طرف شد، چون به قول حکیم توس: "زن و اژدها هر دو پیغمبرند" و به قول فخرالدین اسعد گرگانی: "مبادا کس که از زن مهر جوید/ که در شوره بیابان گل نروید" تمام سعی خود را کردم، اما با این همه عیال کوتاه نیامد و به سرم زد که : "قرض کن خانه بخر" و نیز: "پول خانه را خدا جور می کند" و شخصیتِ شخصِ شخیصِ بنده را به خاطر داعیه ام از مقاومت شده، مورد هجمه قرار داده و رویم به دیوار ادامه داد: "شغال ترسو، انگور خوب نمی خورد"

تصدیق می فرمائید در این اوضاع اقتصادی مملکت، اجابت این خواسته، حکم تیر خلاص بر ملاج بنده را داشت. لذا ناامید نشده و دیالوگ خود را ادامه دادم و جوابش را از گلستان شیخ علیه الرحمه ی شیراز خواندم : "تا به دکان و خانه در گروی / هرگز ای خام آدمی نشوی"

اما بازهم افاقه نکرد، چون برای علیا مخدره مرغ یک پا داشت و گفت: فعلاً یک زمین می خریم اگر مجال بود می سازیمش و تا آن زمان اجاره نشین می شویم مخلص کلام: "این جا نشد جای دیگر، این خر نشد، خر دیگر" و وقتی گفتم پس تکلیف اجاره های سنگین چه می شود؟ به من و آسمان اشاره کرد و گفت: "از اسب، دو و از صاحبش، جو". صدالبته من خفقان گرفتم ... و با این که به قاعده، می دانستم : "کار بوزینه نیست نجاری" عاقبت الامر مجبور شدم پس از مدتها غرولند شنیدن، پرچم سفید را بالا ببرم و چنین شد که اول خانه را فروختیم تا تبدیل به احسن شود. با وضع جیب حقیر، این کار نشدنی بود. و هر چه آشیانه های دیگر را جستیم با طبع مان، ببخشید طبع عیال، جور در نیامد و چون هر چه جستیم کمتر یافتیم از سوی دیگر باید خانه را تحویل می دادیم به دنبال خانه در به در، در بنگاه های معاملات ملکی می چرخیدیم : و زاری و زرمه‌مان هوا شد که: "تو رو به خدا، تو رو به علی، تو رو به امام اوّلی، اتاق خالی سراغ داری"

خانه که پیدا شد تازه اول بدبختی من شروع گردید، دوستان نزدیک می دانند. بزرگترین مصیبت در اسباب کشی ها، انتقال و جای دادن کتابخانه حجیم بنده است. در طول زندگی متاهلی، این جابجایی های بیشتر اجباری، همواره دردسرساز بوده و هست زیرا کتاب ها و کتابخانه ها، معادل اثاثیه منزل جا اشغال کرده و هزینه بردار است و در وضعیت جدید، که تا ساختن منزل مطابق میل و بیشتر تابع و تالی جیب (اولین و احتمالاً آخرین بار در طول زندگی) بایستی مدت ها، آلاخون والاخون و اجاره نشین باشم و چون توان پرداخت اجاره محلی را نداشتم که هر دو: هم خانه و هم کتابخانه، در آن برقرار باشد، به ناچار قسمت اعظم کتاب ها خوراک دهان دیو انباری کردم تا سخت ترین طلاق زندگی ام محقق شود. نظم: کار چو از دست رفت آه ندامت چه سود؟

خوب طبیعی است که من بعد باید این حال بد از حقیر به "چه بگویم" منتقل شود از این رو پیشاپیش اعلام می کنم که عزیزان از این تاریخ بنده را بدون اینکه تنبلی کرده باشم، خر خفته و گاو نمک نخورده فرض کنید که نه می تواند مانند اولی جو بخورد و نه مانند دومی سر لیسه حاضر باشد و جز تک و توکی از کارهای آماده، در مورد بقیه، چون باب معلومات ما بسته شده لاجرم جز در زمینه فقه و حقوق که کتابخانه آن در دفتر وکالتم است در سایر زمینه ها فعلا مخمان تعطیل می شود و مقالات ادبی و تاریخی، نوشتنشان دشوار، بلکم *محال می شود. (2)

بنابراین در طی این دوره زمانی که گیر تیشه بنا و تدارک پرداخت دو اجاره بها هستم و مطمئناً بیش از یکسال به درازا می کشد، سعی خواهم کرد نوشته های تخصصی در رشته ی خود یعنی حقوق را بسط دهم و از این رهگذر فیش های مطالعاتی ادبی و تاریخی و غیره را بایگانی کنم. اگر اجل فرصت داد بعدها آنها را مرتب و دوباره نویسی کرده و انتشار می دهد. که از جمله آن : سلسله مباحث مربوط به تاریخ حقوق (تاریخ وکالت دادگستری درایران) است.

لذا تقاضا دارم که دوستان خلف وعده های داده شده را خدای ناکرده پای تنبلی یا بی خیالی ما ننویسند. که نه ما بل عیال و بچه هامان مقصرند

((((((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))))))

پانوشت ها:

1 - اشاره به این اشعار و امثال سایر است: در خانه خویش شهریارم (ناصر خسرو) و یا "درون خانه خود هر گدا شهنشاهی است" (صائب). "مور در خانه خود حکم سلیمان دارد" و "روباه تو خانه خودش شیر است".

2 - بلکم = هرچند در فرهنگ های عامیانه مشهور نیامده، لیکن آن از واژه های عامیانه است که به معنای "شاید" ، "ممکن است" و "بلکه" می باشد. با اختلاف در حرکت حرف کاف، در کرمان (کَ) و تربت حیدریه (کُ) و نیز در شهرهای مازنداران و جای های دیگر هنوز هم متدوال است

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »