بانوی عشق
(به همکارم: نسرین ستوده)
نگاهم، جاری از ساحل خبر
تا آبی صامت مدیترانه،
سُریدن بغض،
بر ماسه ها - دور از جَلدی ماهیان - .
گویی سلیمان، درخواست تالاب شدن دریا را پذیرفته.
سوار بر آشفتگی موج
به دیار رابعه نزدیک می شوم - جایگاه گل سوری و خرزهره –
شتاب پای تهمینه در دالان شبانه ی دیدار،
سایه ای سنگین بر خواب عاشق.
جادوی کمند گیس رودابه که به فراز می خواند.
و کاهلی زال - زالِ سیاهْ عشق -
گرد آفرید پیاده، آوازش در دژ سپید می پیچد.
هژیر نفس تازه می کند
در دایره المعارف سروها
بانوی عشق تنها با واژگان آب و ماه حرف می زند
با فصلی هایی رنگین کمانی.
در بزمی مینوی دل،
دهان او مزه سوسن تازه دارد
و با ده زبان، رنجوری فرنگیس را صدا می زند.
سرشک شاعر و خنده ی تلخ بانو
دریایی به وسعت آفرینش
وقتی تمامت غمز ستاره ها
بندی سکوت فلک الافلاک (1) می شود
و لبخند، غایب بزرگ دهان هستی (2)
در هیاهوی دیو "قهقهه" (3) .
منیژه ای در چاه
و بیژنی که حمیت را به دریوزگی نمی طلبد
گیسوانی در زنجیر
دست ها، در گیر ودار تعارف النگوی دست بند،
و اشک ها، که گردن آویز دخترکان نابالغ است
و بر نگین انگشتری
حجمی از قرمزی عشق تراش می خورد.
....
پاهایی بی خلخال
بر سیمان ها، سبز می شود
و صبحانه کودکان شعر چه دلچسب
در "حصار نای"(4) مهیا می شود.
محمد مهدی حسنی ترکیه – 12 خرداد 1390
پانوشت ها:
1- فلک الافلاک نام قلعه و زندان تاریخی مشهور خرم آباد. که تاریخ نویسان مسلمان نام کهن آن را قلعه شاپورخواست نوشه اند. و معادلش در نجوم و اساطیر، فلک اطلس یا فلک نهم است و وجه تسمیه آن ساده و بی ستاره بودن آن است
2- در جایی ابوفراس حمدانی، ناله سر می دهد که هیچ شبی در زندان بر او نگذشته که در آن، دل دردآگینش شادمان شده باشد: اما لیلة تمضی و لابعض لیله / اسروا بها هذا الفۆاد المفجـــــا (دیوان 43)
3– قهقهه، نام قلعه و زندان مخوف سیاسی صفویّه در قراباغ آذربایجان بوده است اسکندر بیک منشی، در توصیف آن گوید " ... ساکنانش با سکنۀ فلک الافلاک دمساز و پاسبانانش با شب زنده داران فلک ثوابت همرازند (عالم آرای عباسی، ج 1 ص 879). سام میرزا شاعر و نویسنده نامی و شاهزاده ی صفوی، که خود مانند بسیاری دیگر چون خان احمدخان گیلانی مقیم همین زندان گوید: با قد خمیده چون صراحی شب و روز / در "قهقهه" ام و لیک خون می گریم (مجمع الفصحا ج 1 ص 5-4)
4 - " نای " یکی از زندان ها و قلاع دوران غزنوی است که در جایی به نام "وجیرستان" ( واقع در هند یا غزنه و یا ... ) بوده و محبس مسعود سعد سلمان بوده است