دیوان بلخ 1
زندگی نامه محمد علی افراشته
نوشته ی محمد مهدی حسنی
این مگر آن حکم باژگونه بلخ است
آری بلخ است روستـــــای سپاهان (خاقانی)
یادآوری : پست حاضر شامل سه بخش است:
قرار بود که در بخش نخست، ما به مثل سایر و ریشه های تاریخی و نیز روایت های داستانی "دیوان بلخ" و برخی کناره ها و حواشی آن، از جمله مثل های معادل و برابر آن بپردازیم، لیکن چون به مرور، منابع جدید به دست می آید و هنوز این بخش آماده انتشار نیست. از این رو آوردن مقاله خود را به بخش پایانی (سوم) این سلسلسه مباحث، موکول می کنیم.
بنابراین در این بخش، ما در باره زندگی و آثار زنده یاد محمد علی افراشته، سراینده ی تعزیه دیوان بلخ سخن خواهیم گفت(1).
و در بخش بعدی، یکی از روایت های مربوط به دیوان بلخ را، به زبان منظوم افراشته، زیر عنوان "تعزیه دیوان بلخ"، و نقدی کوتاه بر آن را می آوریم.
زندگی نامه محمدعلی افراشته
جریان شعر سیاسی در دوران معاصر، یکی از انواع مهم شعر فارسی است که به نوبه خود آئینه ای تمام نما، از چهره تاریخ ملی معاصر و محصول ضرورت های عصر انقلاب است. شاعران این جریان، به دور از ادا و اصول روشنفکری، در متن زندگی توده ها متولد شده، رشد یافته و تلاش بی وقفه و فراوانی را برای اصلاح و بهبود وضع زندگی مردم بکار بستند. هر چند در این دوران، بیشتر شاعران، شعر سیاسی می سرودند، ولی برخی از آنان، تنه اصلی آفریده هاشان، فریاد سیاسی و بیان درد ها و آلام اجتماعی مردم است، نمایندگان این جریان غالباً گروهی از شعرای سوسیالیست اند که از پیشروان آن می توان، به دو شاعر آزاده: فرخی یزدی و ابوالقاسم لاهوتی اشاره کرد. در نزد اینان، هدف والای مبارزه با ظلم و بی عدالتی و همراهی با توده ها، مقدم بر فنون و مقررات لایتغیر رسمی شعربود ، یکی از شعرای این گروه محمدعلی راد بازقلعهای (افراشته) است، که به عنوان نویسنده قوالب کوتاه منثور معروف است و در طی طریق سرودن شعر سیاسی، مسیر طنز را پیش گرفت (2)
وی علاوه بر شاعر بودن، نمایشنامه و قصه نویس، طنزپرداز و روزنامهنگار برجسته ای است، که به قول سید ابراهیم نبوی، ارزش های اخلاقی و حرفه ای اش در مقاطع مختلف زمانی ، به دلیل وابستگی وی به حزب توده ایران همواره مهجور مانده است و او در عرصه ادبیات ایران و به ویژه طنز، در در جایگاه واقعی اش، تبیین نشده است (3)
افراشته در سال ۱۲۸۷ خورشیدی در روستای بازقلعهٔ از توابع کهدم رشت، در خانواده ای متوسط و روحانی به دنیا آمد. پدر وی مرحوم حاج شیخ جواد مجتهد بازقلعهای همواره مورد توجه مردم و خانه اش به روی همگان باز بود. اندکی پس از فراغ از تحصیلات مقدماتی وارد عرصه کار و تلاش شد و تحصیلاتش را ناتمام گذاشت و با توجه به نفوذ افکار چپ در میان روشنفکران گیلان آن زمان، افراشته جوان،نیز به همین سمت و سو رفت و او را خانواده پدری جدا کرد. افراشته از جوانی و پیش از کار روزنامهنگاری برای تأمین معاش خود به كارهای گوناگونی مانند گچفروشی، کارگری، آموزگاری، هنرپیشگی، تئاتر، مجسمهسازی و نقاشی اشتغال داشت. در طی سال های 1300 تا 1310 به كار دلالي و شاگردی معاملات املاك و از آن تاريخ تا هفت سال بعد در امجديه به ساختن پلاكهاي سيماني مشغول بود و در فاصله سال های 1318 تا 1324 به عنوان معمار در شهرداري مشغول به كار شد.
افراشته همكاری خود را با مطبوعات از سال ۱۳۱۴ و با روزنامهٔ "امید" آغاز كرد و بعدها در روزنامهٔ طنز "توفیق"، به انتشار طبع آزمایی های خود پرداخت و نام او بعد از وقوع رخدادها و تغییرات حکومتی شهریور ۱۳۲۰ به عنوان شاعری مردمی، مبارز و انساندوست بر سر زبانها افتاد. افراشته ضمن فعالیت های سیاسی در حزب توده ایران، آثار خود را در سالهای پس از شهریور 1320 تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در نشریات حزب مزبور چاپ مى کرد و از اين سال به بعد و با کشف سازمان نظامی حزب توده ایران و دستگیری و شهادت گروه کثیری از افسران تودهای و غير قانوني اعلام شدن حزب که متهم به معاونت در ترور نافرجام شاه بود، افراشته مستقلاً در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ نخستین شماره روزنامهٔ چلنگر را منتشر كرد. این روزنامهٔ فكاهی و سیاسی در چهار صفحه به قیمت دو ریال منتشر میشد و بیشتر اشعار و مطالب آن متعلق به خودش بود.
آقای نوح نقل می کند که انتخاب نام چلنگر، بنا به پیشنهاد نویسنده بزرگ و بی بدیل کشورمان، زنده یاد صادق هدایت صورت گرفت. انتشار این روزنامه با مهمترين جريانات سياسي تاريخ معاصر ايران گره خورده است و خود رخدادی مهم در عرصه شعر و مطبوعات ایران به شمار میرود و بعدها به یکی از پرطرفدارترین روزنامه های دوران خود تبدیل شد و همچنین به صفحه های آن هم اضافه شد. بیت زیر از افراشته سالها، سرعنوان روزنامه بود:
بشكنی ای قلم ای دست اگر پیچی ازخدمت محرومان سر
دفتر چلنگر در خیابان نواب قرار داشت و محل آن در عین حال منزل مسكونی افراشته نیز بود. و این همان محلی است كه روز ۱۴ آذر ۱۳۳۰ مورد حمله اوباش و مخالفان وی قرار گرفت و همه چیز آن ویران شد.
مطاوی روزنامه چلنگر بیشتر بیان اندیشه های سوسیالیستی و گفتارهای سیاسی و اجتماعی و فولکلور اقوام مختلف کشور و حاوی مقالات و انتقادهای تند و شدید از اوضاع اجتماعی و اقتصادی وقت کشور بود که به صورت نظم و نثر نوشته می شد و عمال و زمامداران زشت کار کشور؛ مورد تاخت و تاز قرار می گرفتند. این مقالات و اشعار انتقادی چون باب طبع گردانندگان آن روز کشور نبود، از این رو همواره دچار توقیف می شد، ولی در دوره فترت آن، افراشته با تشریک مساعی هم مسلکانش در حزب توده و هواداران و حامیانش، که امتیاز نشریه هایی مانند بوته زر، زحمت ، راه چاره، شطرنج سیاسی، پیشتازان، نور آسیا، زره پوش ملت، منطق امروز و ... را در اختیارش می گذاشتند، آثارش را - با همان نشان همیشگی روزنامه چلنگر - منتشر می کرد، تا به این ترتیب، رسالت خود را در بیداری توده های مظلوم مردم و انتقاد از ظالمین انجام دهد. و محبوبیت وی در میان مردم تا آنجا پیش رفت که تلاش شد تا وی را در یکی از دوره های قانون گذاری مجلس شورای ملی، به نمایندگی مجلس برگزیده شود ولی با توجه به جوّ حاکم بر آن روزگار این کار به فرجام نرسید.
افراشته از پیشگامان شعر گیلكی و از نامداران شعر ساده و روان فارسی و از بزرگان طنز اجتماعی ایران است و عشق و علاقهٔ فراوان به گردآوری ادبیات فولکلور گیلگی داشت. اگرچه چلنگر به زبان فارسی منتشر مىشد، اما از همان شمارهٔ اول صفحهای را به ادبیات محلی اختصاص داد. در این صفحه اشعاری به گیلكی، آذربایجانی، كردی، تركمنی، لری، مازندرانی و… چاپ مىشد. چون افراشته در سرودن شعر گیلكی سرآمد و طراز اول بود، از این رو، سهم اشعار گیلكی چلنگر بیشتر بود و سروده های او دست به دست میان مردم می گشت. هرچند پس از مدتی این صفحه از چلنگر منتشر نشد و افراشته اعلام كرد كه شهربانی از انتشار ادبیات محلی جلوگیری كرده است.
روزنامه چلنگر با رخداد كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای همیشه در محاق توقیف رفت. هرچند پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منوچهر محجوبی دیگر طنّاز معاصر - که وی نیز تمایلات چپی داشت - به فکر انتشار مجدد روزنامه چلنگر افتاد و شماره نخست آن را در دو شنبه 27/1/88 و با همان بیت مشهور افراشته در بالای آرم هفته نامه، با همکاری نوح، خلیل سامانی و غلامعلی لقائی منتشر کرد، اما با اعتراض خانواده افراشته روبرو گشت و ناچار شد که نام " چلنگر" را به "آهنگر" تغییر دهد و همان نیز پس از شانزده شماره که آخرین آن سه شنبه 16 مرداد 58 بود، برای همیشه تعطیل شد. (4)
افراشته پس از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در حالی که داراي همسر و سه پسر بود، مورد تعقیب رژیم دیکتاتوری شاه قرار گرفت و در سالهاي سياه بعد از كودتا مانند بسياري از روشنفكرها، به زندگی مخفی گذران کرد، بطوریکه در این دوران، حتی بردن نام او در مطبوعات و در مقالات جرم شناخته مىشد. وی یك سال و نیم در ایران زندگی مخفی داشت و همواره از چنگ فرمانداری نظامی می گریخت، تنا اینکه در اواخر سال ۱۳۳۴ ناچار به ترک وطن شد. و در سفر ناخواسته به اتحاد جماهیر شوروی رفت و در مسکو نیز جز مدتی کوتاه ماندگار نشد و رهسپار باکو شد و سپس با نام مستعار "حسن شریفی" برای همیشه در صوفیه بلغارستان ساكن شد و در آنجا با طنز پرداز بلغاری به نام "دیمتری بلا کونف " آشنا شد . افراشته داستانها و اشعار خود را به زبان ترکی برای بلاکونف بازگو کرده و او آنها را از ترکی به زبان بلغاری برمیگرداند و در هفتهنامه فکاهی استرشل (زنبور قرمز) منتشر می شد و مطالب او خوانندگان بسیاری داشت.
افراشته در دوران تبعید در حالی که پیش تر، یكی از پسرانش را به دلیل نارسائی قلبی از دست داد، در ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸، درسن ۵۱ سالگی، با بیماری قلبی چشم بر جهان فرو بست. او را در گورستان معروف شهر صوفیه به خاك سپردند . بیت معروف و همان شعار روزنامه چلنگر بر سنگ آرامگاه اش كنده شده است.
در دوران انتشار چلنگر که مقارن با جنبش ملی کردن نفت بود، فعالیت افراشته اوج گرفت و او چهل قصهٔ كوتاه نیز در همین سالها منتشر كرد. در این زمان، تودهٔ مردم به شعرهای ساده ای نیاز داشتند که پژواک احساس و دردهای آنها باشد و افراشته که دارای ذوق و احساس صادق و سری پرشور و دلی آکنده از محبت و عواطف بشردوستی بود، توانست با بکاربستن مهمترین ویژگی بارز شعرش، یعنی به كارگیری زبان مردم عامی، اشعاری حکیمانه و انتقادی ، لیکن شیرین و ظریف و ساده بگوید و به همین دلیل نیز برخلاف قدما از تقیید خود به رعایت اشكال و قوانین سنتی در زمینه بحور عروضی و و قوافی و غیره گریزان بود. مخاطب طنز افراشته چه در نظم و چه در نثر، مردم عامی و كمسواد بودند و چهرهها و قهرمانان آثار او توده های محروم توسری خورده و فراموش شده جامعه ی آن زمان کشور بودند و دست مایه ی اصلی آثارش مشکلات و معضلات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مردم مانند بیكارى، گرانی، فقر، تبعیض، رشوهخوارى و فساد دستگاه حاكمه بود و به سبب آشنایی نزدیك با زندگی مردم خردهپا، در توصیف تیپهای اداری و بازاری موفق بود. در نتیجه صراحت، سادگىِ كلام، بىپیرایگی، همدلی و همزبانی او با تودهٔ مردم، موجب شد تا شعر او درعمق اجتماع نفوذ كند و به سرعت در خاطرهها و حافظهها نقش بندد و شعار روز مردم كوچه و بازار شود.
افراشته در شعرهایش از نامهای مستعار « پرستو چلچله زاده » و « معمار باشی » استفاده می کرد. آثار منتشر شده افراشته عبارتند از : "مجموعه آثارافراشته" که در بهمن ماه 1358 همراه با مقدمه ای پیرامون زندگی و بررسی آثار منظوم او به کوشش نصرت الله نوح و به وسیله انتشارات توکا چاپ شد. "چهل داستان" که مجموعه ای از داستانهایی اوست، و پیش تر در روزنامه چلنگر از نوزدهم اسفندماه ۱۳۲۹ تا ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ منتشر شد و همچنین "نمایشنامه ها ، تعزیه ها ، سفرنامه ها" که این دو اثر نیز به کوشش نصرت الله نوح انتشار یافته است. برگزیده اشعار فارسی وگیلکی، همچنین اخیراً مجموعه داستانی از وی به نام "دماغ شاه " که بعداز درگذشتش در سال ۱۳۳۸ ش (۱۹۵۹ م) به کوشش دیمتری بلاکونف توسط انتشارات "رادوی رادین "درصوفیه بلغارستان منتشر شد، برای اولین بار به کوشش بهزاد موسایی در ۱۰۷صفحه تو سط انتشارات فرهنگ ایلیا منتشرشده است. و نیز مقداری از اشعار فارسی او در کتاب " گیلان در قلمرو شعر و ادب "به چاپ رسیده است
افراشته در نثر، شتابزده وگزارشی مىنوشت و به تناسب جهتگیرى عقیدتی و سیاسی خود، جامعه را صحنهٔ درگیری منافع طبقاتی مىدید. و همانگونه که پیش تر اشاره شد، اوج هنر او در سرودن شعرهای گیلكی است، تا آنجا كه بسیاری او را بزرگترین سرایندهٔ اشعار گیلكی مىدانند.
افراشته در كنگرهٔ نویسندگان و شعرای ایران كه در تیر ماه سال ۱۳۲۵ به همت انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی در تهران تشكیل شد، انبازی داشت. می گویند در آنجا چهرههای درخشان ادبی وقت مانند ملكالشعرای بهار، علامه دهخدا، احسان طبری، صادق هدایت، نیما یوشیج، كریم كشاورز، حكمت و دهها شاعر و نویسندهٔ دیگر حاضر بودند. وقتی نوبت به افراشته رسید تا آثار خود را بخواند، او در ابتدای وقت خود، بی تکلف و خودمانی گفت :
"در تهران، ما دو گروه دكتر داریم، گروهی در شمال شهر مطب دارند كه ویزیت آنها ۵ تومان است و گروهی دیگر هم در جنوب شهر، مثلاً در محلهٔ "اسمال بزاز" و "گود زنبورخانه" كه مردم را با دریافت ۵ ریال مداوا مىكنند. دكتر شمال شهری ممكن است بعضی از روزها بیمار نداشته باشد و پولی هم گیرش نیاید، اما دكتر جنوب شهری حتماً روزی پنجاه نفر را ویزیت مىكند و ۲۵ تومان درآمد دارد. منِ شاعر، مانند آن دكتر جنوب شهری هستم، شعرم مال مردم جنوب شهر است و ممكن است شعرای طرفدار پروپاقرص انوری و عسجدی آن را نپسندند ولی من طرفداران خودم را دارم." و سپس دو شعر ساده خود "شغال محكوم" و "پالتو" را خواند.
به منظور آگاهی خوانندگان خوب خود، شهر دوم او که در قالب مثنوی است، می آوریم:
اي چارده ساله پالتوي من اي رفته سر آستين و دامن
اي آن كه به پشت و رو رسيدي جر خوردي و وصله پينه ئيدي
هر چند كه رنگ و رو نداري وارفتـــهاي و اطـــــو نــــداري
گشته يقه ات چو قاب دستمال صد رحمت حق به لنگ بقّال
پاره پوره چو قلب مجنون چل تكه, چو بقچه ی گلين جون
اي رفته به ناز و آمده باز صد بار گرو دكان رزاز
خواهـــم ز تو از طـــريق يـــاری امســـالـه مـــرا نگــــاه داري
اين بهمن و دي مرو تــو از دست تـا سال دگـــر، خـــدا بـــزرگ است (5)
(((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))
پانوشت ها:
1 - در نقل زندگی نامه شادروان افراشته به منابع زیر نظر داشته ایم و نقلیات ما از آنها است: ویکیپدیا (دانشنامهٔ آزاد)، مقدمه آقای نصرت الله نوح بر دو کتاب "مجموعه آثارمحمد علی افراشته" و نمایشنامه ها، تعزیه ها وسفرنامه و همچنین تنها مصاحبه ایشان در فضای مجازی، و بالاخره سایت صدا و سیمای گیلان و همچنین گیلان در قلمرو شعر و ادب (ابراهیم فخرائی،جاویدان، چاپ اول،1356 ص 50 و 51)
2 - ادبیات نوین ایران، یعقوب آژند، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، 1363، ص 80
3 - کاوش در طنز ایران ، ج 1 ص 23
4 - به نقل از طنزسرایان ایران از مشروطه تا انقلاب، ج 2، مرتضی فرجیان و محمد باقر نجف زاده بارفروش، چاپ و نشر بنیاد (مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی)، چاپ اول، 1370 - ص 626 و 627
5 - مجموعه آثارمحمد علی افراشته، گردآورنده :نصرت الله نوح، انتشارات توکا، بهمن ماه 1358 –ص 110 و 111 .