بهاریه ها (بخش دوم)
رودکی
یادآوری: در بخش دوم بهاریه ها، ابیاتی منتخب از استاد سخن رودکی تقدیم خوانندگان وبلاگ می شود. ابیات آمده، همگی از چاپ سوم کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، تالیف: استاد سعید نفیسی، گزینش شده است که از سوی انتشارات امیر کبیر در سال 1360 انتشار یافته است و مطالب آمده میان دو کمان در آخر شعرها، اشاره به صفحه همان کتاب دارد. و همچنین واژه های سخت، معنا شده است. (برخی معانی، از حواشی کتاب دیوان شعر رودکی، دکتر جعفر شعار ، نشر قطره ، چاپ سوم ، 1382 نقل شده است)
*** *** ***
آمد بهار خرّم با رنگ و بوی طیب با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
آن ابر بین، که گرید چون مرد سوکوار و آن رعد بین، که نالد چون عاشق کئیب
خورشید را ز ابر دمد روی گاهگاه چو نان حصاریی، که گذر دارد از رقیب
یک چند روزگار، جهان دردمند بود به شد، که یافت بوی سمن باد را طبیب
باران مشکبوی ببارید نو به نو وز برگ بر کشید یکی حلهٔ قشيب
کنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت هر جویکی که خشک همی بود شد رطیب
تندر میان دشت همی باد بر دمد برق از میان ابر همی بر کشد قضیب
لاله میان کشت بخندد همی ز دور چون پنجه ی عروس به حنّا شده خضیب
بلبل همی بخواند در شاخسار بید سار از درخت سرو مرو را شده مجیب
صلصل به سر و بن بر، با نغمهٔ کهن بلبل به شاخ گل بر، با لحنک غریب
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب
هر چند نوبهار جهان است به چشم خوب دیدار خواجه خوب تر، آن مهتر حسیب
شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی بارید کان مطرب بودی به فر و زیب (492 و 493 )
طیب= هرچیز خوشبو مانند مشک و عنبر، مشیب= پیری ، نقیب= رئیس و مهتر، نفاط= نفت انداز، وسیله جنگی پرتاب کننده ی شیشه های حاوی نفت، کئیب= اندوهگین، بدحال، حصاریی= زندانی، حلهٔ قشيب= جامه ی نو، در اینجا سبزه و گیاه، ( درتصحیح استاد نفیسی، "حلهٔ قصيب" آمده که بی معنی می نمایاند. در لغت نامه دهخدا مصرع دوم چنین ضبط شده است: "وز برف برکشید یکی حله ٔ قشیب" لذا ما آن را به صورت حاضر از کتاب دیوان شعر رودکی، به تصحیح دکتر جعفر شعار آورده ایم) ، رطیب= نمناک، باد بر دمیدن= بانگ زدن، قضیب= تازیانه ، استعاره از برق و صاعقه، خضیب= به حنا رنگین شده، مجیب= پاسخگو، صلصل= فاخته و کوکو، لحنک= نغمه و آواز، حسیب= والاگهر، بزرگوار، زیر= نوعی ساز دهنی، صدای نازک ، مقابل بم؛ شیب و تیب=متحیّر و سرگشته، ریژ= آروزو کام (ریژ و کام= هوا و هوس)، بدو اندرون= در آن، در جهان...
*** *** ***
آن صحن چمن، که از دم دی گفتی: دم گرگ یا پلنگ است
اکنون ز بهار مانوی طبع پرنقش و نگار همچو ژنگ است
بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین نیل نشیمن نهنگ است (494)
ژنگ = ارژنگ ، کتاب مانی؛
*** *** ***
آرامگاه رودکی در تاجیکستان
*** *** ***
چون سپرم نه میان بزم به نوروز در مه بهمن بتاز و جان عدو سوز
باز تو بی رنج باش و جان تو خرم بانی و با رود و با نبیذ فناروز(503)
سپرم= مخفف سپرغم است که نوعي از ريحان باشد (برهان)، رود= نوعی ساز، فناروز= محلی در سمرقند که شراب آن معروف بوده است،
*** *** ***
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال (504)
زیغال= قدح، پیاله بزرگ؛ به دور لاله= به هنگام دمیدن لاله،
*** *** ***
گل بهاری، بت تتاری نبیذ داری، چرا نیاری؟
نبیذ روشن، چو ابر بهمن به نزد گلشن چرا نباری؟ (512)
*** *** ***
چمن عقل را خزانی اگر گلشن عشق را بهار تویی
عشق را گر پیمبری، لیکن حسن را آفریدگار تویی (513)
*** *** ***
بهارچین کن از آن روی بزم خانهٔ خویش اگرچه خانهٔ تو نوبهار برهمنست (521)
*** *** ***
چون لطیف آید به گاه نوبهار بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز (523)
تز = نام مرغکي است خوش آواز و کم سکون و بيشتر در گلستان ها مي باشد و آنرا به عربي صعوه مي گويند. (برهان )
*** *** ***
به نوبهاران بستای ابر گریان را که از گریستن اوست این زمین خندان (526)
*** *** ***
گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم هم باد برین آید و هم باد فرودین (527)
*** *** ***
عاجز شود از اشک و غریو من هر ابر بهارگاه با بختو (528)
بختو= رعد. تندر. (برهان)
*** *** ***
آمد این نوبهار توبه شکن پرنیان گشت باغ و برزن و کوی (531)
*** *** ***
خور به شادی روزگار نوبهار می گسار اندر تکوک شاهوار (536)
تکوک= ریتون، مرغان صراحی، جام هایی که در دوران کهن به شکل جانوران ساخته میشد. آوندی زرین یا آهنین به صورت شیر یا گاو یا ماهی یا مرغ که با آن بیشتر شراب میخوردند (ر. ش. به ویکی پدیا)
*** *** ***
درخش، ار نخندد به وقت بهار همانا نگرید چنین ابر زار (542)
درخش= آذرخش، برق
*** *** ***
بهارست همواره هر روزیم به منکر فراوان، به معروف کم (543)
*** *** ***
زرع و ذرع از بهار شد چو بهشت زرع کشتست و ذرع گوشهٔ کشت (545)
*** *** ***
باد بر تو مبارک و خنشان جشن نوروز و گوسپند کشان (546)
خنشان= خجسته، مبارک؛ گوسپند کشان= عید قربان