دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷ ساعت ۱:۳۵ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

محرم و عاشورا در پهنه ادب فارسی

نوشته و انتخاب : محمد مهدی حسنی

آنکو دلش بحسرت آل نبی نسوخت

مرغ دلش بر آتش حسرت کباب باد (ازچهارده بند صباحی بید گلی کاشانی)

بی گمان در کنار تغزل های عاشقانه و عارفانه، پر عاطفه و بی آلایش ترین نوع شعر پارسی، مرائی و منظومه های با موضوع سوگواری هستند که همچون گوهرهایی گرانبها و ارزشمند در گنجینه ادب فارسی نهفته اند.

چه داعیه سرودن مراثی نه از روی چشمداشت مادی و زیاده خواهی و خواست جاه و مقام است که از دل سوخته و مصیبت زده شاعر و از تاثیرات و تالمات روحی سرچشمه می گیرد و همیشه تر و تازگی خود را دارد و چون از دل برمی خیزد، لاجرم در دل می نشیند.

در ادبیات فارسی کمتر شاعر و گوینده را سراغ داریم که ناخواسته و دل شکسته بدین شیوه طبع خود را نیازموده باشد. * 1 آثار زیبا و و صف نشدنی فراوانی به این نمط در آثار گویندگان و استادان یزرگ سخن مانند : رودکی، شهید بلخی، فرخی سیستانی، فردوسی طوسی، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، کمال الدین اسمعیل اصفهانی، مسعود سعد سلمان، سعدی، حافظ، جامی و دیگران – به چشم می آید و در این میانه سوگواری های مذهبی ( خاصه در باره اصحاب عاشورایی) ، چندین برابر سوگواریهای ملی و شخصی است. تر کیب بند موثر و زیبا و ماندنی محتشم کاشانی در عزای خامس آل عبا (ع) از این دست است که همچون ممدوحش خون حسین (ع) ویارانش نه در محرم هر سال که در تمام روزهای سال بر لب ( اندیشه و دل ) جاری و ساری می شود.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته بر عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کز او

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

مراثی مذهبی را در ادبیات فارسی، جدیدترین نوع مرثیه سرایی دانسته اند. * 2 از رواج کلی مذهب شیعه در ایران بیش از چند سده نمی گذرد ، لذا تا قرن هشتم نمونه های چشمگیر ی از مراثی مذهبی در ادبیات فارسی نمی بینیم. این سخن بدان معنی نیست که شعرای شیعه تا قبل از آن وجود نداشته و یا مراثی مذهبی نسروده اند بلکه کینه و عدوات و سخت گیری فراون بر اهل تشیع موجب شده اینگونه اشعار دیده نشود و یا از میان برود و اگر اینگونه نبود شاید اکنون با خیل عظیمی از مراثی برابر بودیم .* 3

در کشور ما از دوران حکومت آل بویه که مذهب تشیع رواج گرفت و نام گرامی ائمه اطهار حرمت خدادادی خویش را بازیافت شعرای ایران در مدایح و مرائی خاندان نبوت سخن سرایی ها کرده اند و این چراغ جز در مقطی تاریخی در قبل از صفویان که ترکان غزنوی و سلجوقی بر کشور مستولی بودند، روز بروز فروزان تر گردید تا نوبت به صفویه رسید و به اوج خود رفت. * 4

چه بر خلاف آزادی نسبی و کم شیعیان در گذشته، از دوره سلطان محمود عزنوی به بعد، سیاستی ضد شیعی نضج و شدت گرفت و شیعیان به گونه های مختلف مورد تجاوز و آزار قرار گرفتند . این سیاست اگرچه نتوانست مدت زیادی دوام آرد ولی به هر صورت مانع و رداعی بر سر راه شاعران شیعه بود.

در اواخر سلطنت ملکشاه با سقوط نظام الملک، شیعیان کم کم به امور سیاسی و کشوری فائق آمدند. و این نفوذ در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم بدآنجا کشید که سلطان محمد خوارزمشاه یکی از علویان ترمذی بنام "علاء الملک" را نامزد خلافت کرد و پبشوایان مذهبی را واداشت تا بر بی حقی آل عباس نسبت به خلافت فتوی دهند و هم آنان به محق بودن سادات حسینی لب به اعتراف گشایند. * 5

دراواخر دوره سلجوقی که شیعیان آزادی عمل بیشتری یافته و به تبلیغ تشیع در سرزمین های دیگر پرداختند، " نقیب خوانان" یعنی کسانی که مدایح ائمه را به آواز در کوی و برزن می خواندند، تربیت و به کار گماشته شدند * 6 و بعد از حمله مغول با از میان رفتن نسبی تعصبات مذهبی، بسیاری از شعرای اهل سنت نیز مانند شیعیان صادق، در مدح اهل بیت و ائمه هدی به سرودن شعر پرداختند. * 7 از جمله این اشخاص یکی" کافی ظفر همدانی" است که سنّی مذهبی بود و اشعاری در مدح علی و آل علی "ع" سرود . * 8

بدین ترتیب اگرچه علمای شیعه سابقه سرودن مناقب و مراثی را از قرون نخستین هجرت می دانند و برخی نظر دیگر دارند. * 9 اما تلاش آشکار سرایندگان فارسی زبان که به ما رسیده، از قرن ششم ھ. آغاز شد. از قرن ششم به بعد، شیعیان حتی بیشتر از عهد آل بویه در روز عاشورا رسم تعزیت را به پا می داشتند و مصیبت شهدای کربلا را تازه می نمودند. دراین روز بر منبرها سختی های اهل بیت گفته می شد و علما سر خود را برهنه می ساختند و عامه جامه چاک می زدند و زنان مویه کنان روی می خراشیدند . * 10

در کتاب النقض، فردوسی، قدیمی ترین شاعر فارسی زبان شیعه شناخته شده است* 11 هر چند برخی اعتقاد دارند که کهن ترین مراثی مذهبی موجود در سوگ شهدای کربلا، باید از آن قوامی رازی شاعر قرن ششم باشد. دکتر ذبیح الله صفا در باره وی نویسد : قوامی رازی مردی شیعی مذهب و در میان شاعران شیعه معروف بوده است نه تنها او در کتاب النقض در شمار شاعران شیعی ذکر شده بلکه در آثار او اشعار کثیر در منقبت خاندان رسالت و مرثیت آنان نیز دیده می شود. * 12

همچنین " میرزا عبدالجلیل قزوینی از شعرای شیعی دیگری هم نام می برد که در منقبت و مرثیت ائمه هدی علیهم السلام اشعاری به زبان فارسی داشته اند . البته بسیاری از این گروه از درج اشعار خویش در دواین خودداری می کردند تا مورد تهمت قرار نگیرند و اشعار گروه کثیری از این عده نیز به دست معاندان نابود شده است. قاضی نورالله شوشتری می نویسد که حتی بسیاری از اشعار قوامی رازی (* 13) نیز در رهگذر همین تعصبات خام اندیشانه نابود شده است. " * 14

"مقایسه مرائی قوامی با آنچه شعرای متاخر تراز وی، از قبیل سلمان و خواجو سروده اند می رساند که سرودن مرائی مذهبی در قرن ششم گام هایی تازه ای بود که می توانست نیاز "منقبت خوانان " و " مرثیت گویان" را تامین کند و به گونه ای باشد که به کار تبلیغ و جلب قلوب و احساس تود ه ها آید. " * 15

"در تاریخ مرثیه سرایی فارسی، قرن های ششم تا هشتم را باید " قرون تجربه های تازه در مرائی مذهبی " شناخت . در دوره های بعد به شعرایی برخورد می کنیم که مراثی مذهبی را به اوج رساندند و پور سوزترین اشکال مرثیه را در ادبیات فارسی به وجود آوردند تا آن که مرثیه سرایی مذهبی در دوره صفویه به راهی افتاد که فصلی تازه در شعر فارسی گشود ." * 16

" در این دوره مراثی مذهبی نضج و قوام پذیرفت. دودمان صفوی بر حسب سیاست خود و مخالفتی که با نیروی عظیم عثمانیان داشتند بیشتر تلاش خود را صرف ترویج مذهب شیعه می کردند و کمتر به شعر و ادب می پرداختند . غزل و مدیحه جای خود را در این عصر به مدح و منقبت اولیای دین و ذکر کرامات ائمه اطهار و مصیبت شهیدان کربلا سپرد .

اسکندر بیگ ترکمان در عالم آرای عباسی می نویسد: " .... مولانا محتشم کاشی قصیدۀ غرّا درمدح آن حضرت ( مراد وی شاه طهماسب است ) و قصیده دیگر در مدح مخدره زمان شهزاده پریخان خانم تنظیم آورده از کاشان فرستاد بود بوسیله شهزاده مذکور، معروض گشت شاه جنت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعرا زبان به مدح و ثنای من آلایند . قصائد در شان شاه ولایت پناه و ائمه معصومین علیهم السلام بگویند. صله اول از ارواح مقدسه حضرات و بعد از آن ما توقع نمایند. زیرا که به فکر دقیق، معانی بلند و استعاره های دور از کار در رشته بلاغت در آورده به ملوک نسبت می دهند که به مضمون " از احسن اوست اکذب او" . اکثر در موضع خود نیست. اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند شان معالی نشان ایشان بالاتر از آن است و محتمل الوقوع است. غرض که جناب مولانا، صله از جانب اشرف نیافت. چون این خبر به مولانا رسید هفت بند مرحوم مولانا حسن کاشی که در شان حضرت شاه ولایت سلطان سریر هدایت در رشته نظم کشیده و همانا از الهام الهی و دست سخنوران زمان از دامن آن کوتاه به جواب گفته بخدمت فرستاد، صله لایق یافت. شعرای پایتخت همایون شروع در هفت بند گویی کردند .... " * 17

هرچند قبل و بعد از محتشم کاشانی شعرای بسیار به طریق مرثیه گویی داد سخن داده اند. و بسیاری از شعرای بعد او به اقتفایش ترکیب بندهای ریبایی را بعنوان مراثی جانسوز و موثر در سوگ سید الشهداء علیه السلام و هر یک از شهدای کربلا پدید آورده اند لیکن شاید بتوان گفت که محتشم کاشانی بزرگترین مرثیه گوی مذهبی ایران است. * 18

در پایان نظر خوانندگان وبلاگ را به دو موضوع مهم و مرتبط با بحث خود جلب می نمائیم :

ا – در کشور ما نوحه های سینه زنی، با کمک گرفتن از اشعار غنایی ادبیات رسمی، بمنزله توده ای و مردمی ترین نوع مرثیه مذهبی است، که مخلوطی از کلام و نواست و سوای جنبه لاهوتیو معنوی آن، همواره نقشی بسزا در ادبیات شفاهی و موسیقیایی کشور ما بازی کرده است :

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است

شام غریبان است

امشب نوای کودکان بر بام کیوان است

شام غریبان است

امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند

تا صبح گریانند

بر خاک بی غسل و کفن رعنا جوانند

پژمرده عریانند

بر غربت اجسادشان عالم پریشان است

شام غریبان است. * 19

و در جریان انقلاب مردمی سال 1357 و به ویژه با آغاز جنگ و دفاع هشت ساله اخیر، همین مرثیه ها با یافتن قالب و شکلی تر و تازه، حماسی تر و موثرتر، سرود و شور و نوحه و نوا گردید و ادبیات شفاهی جنگ را، نیز به ادبیات عامه ما اضافه کرد :

گلبرگ سرخ لاله ها،

در کوچه های شهر ما

بوی شهادت می دهد

و یا:

کرب و بلا، ای حرم و تربت خونبار حسین

این همه لشگر آمده، عاشق دیدار حسین

جان بکفان کربلا، فدائیان نینوا

زکربلای ما روان، بسوی دربار حسین. * 20

2 – "تعزیه و شبیه خوانی" خود نوع دیگر تلفیق شعر و موسیقی، و توام با نمایش است که بیشتر در دهه اول محرم اجرا شده و میشود و در آن رخداد شهادت جانسوز سالار شهیدان (ع) و یاران بزرگوارش و وقایع کربلا بازگو میشود. آقای افسری کرمانی گوید :"... این تراژدی های مذهبی، به نمایش های دینی یا اخلاقی قرون وسطی در اروپا شباهت داشت. در ایران باستان نیز هر سال یکبار خاطره کشته شدن "سیاوش" فرزند "کاوس" را در صحنه هایی همانند شبیه خوانی نمایش می دادند . و به این کار " گریستن مغان" می گفتند گویا زردشتیان ایران تا سده چهارم اسلامی نیز "گریستن مغان" را فراموش نکرده بودند. اما ریشه تعزیه داری در ایران شاید به زمان دیلمیان که شیعی مذهب بودند و مظالم خلفای جابر و داستان کربلا را به صورت شبیه مجسم می کردند برسد. این نمایش ها یا تعزیه خوانی ها، همراه با شعر و آواز اجرا می شد . شبیه خوانی ناطق ظاهراً در دوره ناصرالدین شاه متداول شد و شبیه خوانهای معروفی نیز پدید آمدند . * 21

*****

اگر بخواهیم همه اشعار عاشورایی گویندگان فارسی را بیاوریم، یاداشت حاضر مثنوی هفتاد من کاغذ می شد، پس به ناچار تنها به آوردن نمونه هایی از چند شاعر ، و گاهی به ذکر چند بیت از یک نظم طولانی بسنده کرده و بخاطر این امساک و اکتفای قدر متیقن، از خوانندگان محترم وبلاگ پوزش می خواهیم .

ابن يمين فريومدي(متوفّي 769 ه‍. ق)

شنيدم ز گفتار كار آگهان بزرگان گيتي كِهان و مهان

كه پيغمبر پاك والا نسب محمّد، سرِ سروران عرب

چنين گفت روزي به اصحاب خود به خاصان درگاه و احباب خود

كه چون روز محشر، درآيد همي خلايق، سوي محشر آيد همي

منادي بر آيد به هفت آسمان كه اي اهل محشر كران تا كران

زن و مرد چشمان به هم برنهيد دل از رنج گيتي به هم درنهيد

كه خاتون محشر گذر مي كند ز آب مژه خاكْ تر مي كند

يكي گفت كاي پاك بي كين و خشم زنان از كه پوشند باري دو چشم

جوابش چنين داد، داراي دين كه بر جان پاكش، هزار آفرين !

كه فردا كه چون بگذرد فاطمه ز غم جيب جان بر درد فاطمه

ندارد كسي طاقت ديدنش ز بس گريه و سوز و ناليدنش

به يك دوش او بر يكي پيرهن به زهر آب آلوده بهر حسن

ز خون حسينش به دوش دگر فرو هشته آغشته دستار سر

بدين سان رود خسته تا پاي عرش بنالد به درگاه داراي عرش

بگويد كه خون دو والا گهر ازين ظالمان هم تو خواهي مگر

ستم كس نديده ست از ين بيشتر بده داد من چون تويي دادگر

كند ياد سوگند يزدان چنان به دوزخ كنم بندشان جاودان

چه بد طالع آن ظالم زشتخوي كه خصمان شوندش شفيعان اوي

اَلا اي خردمند پاكيزه راي به نفرين ايشان، زبان برگشاي

وز آن تو ز يزدان جان آفرين بيابي جزايش بهشت برين

جز اين پند منيوش اگر مؤ مني بدين راه رو گرنه تر دامني * 22

اديب صابر ترمذي ( متوفی 546 ) :

آن عهد و وفاي ما کجا شد از هر دو دلت چرا جدا شد ؟

دي عادت تو همه وفا بود امروز چرا همه جفا شد ؟

بر لشگر حسن پادشاهي چونين شود آنکه پادشا شد

تا تو بشدي بشد قرارم معلوم نمي شود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود زو حصه من همه بلا شد

وز خون دو ديده رويم چون حلق شهيد کربلا شد

زینگونه شود که من شدستم هر دل که به عشق مبتلا شد * 23

و :

به حق خوت حسین علی بن ابی طالب

که سنگ خاره بگرید ز درد آن مقتل * 24

و :

دانی که بر علی و حسین و حسن چه کرد

عهد بد زمانه چه در سرّ چه در علن * 25

افسری کرمانی ( قرن 13) :

خلقت افلاک از برای حسین است

جلوۀ خورشید از لقای حسین است

کرد لب تشنه جان نثار ره دوست

بهر حسین خونبها، خدای حسین است

داری اگر آرزوی جنت و فردوس

جنت و فردوس کربلای حسین است . * 26

اقبال لاهوری :

آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی ز بستان رسول

بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه‏ها کارید و رفت

تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او، چمن ایجاد کرد

بهر حق در خاک و خون گردیده است پس بنای "لا اله" گردیده است

سرّ ابراهیم و اسمعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود

خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد

تیغ "لا" چون از میان بیرون کشید از رگ ارباب باطل خون کشید

رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها اندوختیم

شوکت شام و فر بغداد زفت سطوت غرناطه هم از یاد رفت

تار ما از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز * 27

و :

فقر چون عریان شود زیر سپهر از نهیب او بلرزد ماه و مهر

فقر عریان، گرمی بدر و حنین فقر عریان بانک تکبیر حسین * 28

و :

گرمی هنگامه ی بدر و حنین حیدر و صدیق و فاروق و حسین * 29

ایرج میرزا:

رسم است هر که داغ جوان دید دوستان

رافت برند حالت آن داغ دیده را

یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا

و آن یک زچهره پاک کند اشک دیده را

آن دیگری بر او بفشاند گلاب و شهد

تا تقویت کند دل محنت چشیده را

یک جمع دعوتش به گل و بوستان کنند

تا برکنندش از دل خار خلیده را

جمع دگر برای تسلی او دهند

شرح سیاه کاری چرخ خمیده را

القصه هرکسی به طریقی ز روی مهر

تسکین دهد مصیبت بر وی رسیده را

آیا که داد تسلیت خاطر حسین؟

چون دید نعش اکبر در خون تپیده را

آیا که غم گساری و اندوه بری نمود

لیلای داغدیدۀ زحمت کشیده را

بعد از پسر دل پدر آماج تیر شد

آتش زدند لانۀ مرغ پریده را * 30

بابا فغانی شیرازی ( ق 10) :

هر گل که بر دمید ز هامون کربلا دارد نشان تازۀ مدفون کربلا

پروانۀ نجات شهیدان محشر است مهر طلا ببین شده گلگون کربلا

در جستجوی گوهر یکدانه نجف کردم روان دو رود به جیحون کربلا

نيل ست هر عشور به بيت الحزن روان از ديده هاي مردم محزون كربلا

در هر قبيله، از قِبَل خوان اهل بيت ماتم رسيده اي شده مجنون كربلا

بس فتنه ها كه بر سرِ مروانيان رسيد وقت طلوع اختر گردون كربلا

بردند داغ فتنه آخرْ زمان به خاك مرغانِ زخم خورده مفتون كربلا

گرگان پير، دامن پيراهن حسين ناحق زدند در عرق خون كربلا

خونابه روان جگر پاره حسين در هر ديار سر زده بيرون كربلا* 31

و :

چو پیش آرد شهید کربلا پیراهن خونین

بود رنگ قمیص از خون یوسف شهرتی کاذب

سماع بزم گردون از دم سبطین زهرا دان

نه از صوت صدای ارغنون زهره لاعب* 32

و :

هریک زسینه مظلوم کربلا تا روز حشر آبله جان ظالمست

هنگام حاجتست فغانی برآردست خود کیست آنکه اهل دعا را مزاحمست * 33

و :

بر آب زندگی نگشاید دهان خشک آنرا که دیده از ستم کربلا ترست * 34

بلخي (سيد اسماعيل) :

تأسيس كربلا نه فقط بهر ماتم است

دانشسراي و مكتب اولاد آدم است

از خیمه گاه سوخته تا ساحل فرات

تعليم گاه رهبر خلق دوعالم است

با سوز عشق، نسبت بدعت مده رقيب

اسرار ها نهفته به شور محرم است

سقا به دجله رفتن ولب تر نكردنش

تاكيد بر تقّدم نفس مقّدم است

بلخی! خموش باش که تعریف .... و یم

بیرون ز حدّ و وصف و توانایی شبنم است * 35

ملک الشعرای بهار :

پسر فاطمه سر خیل جوانان بهشت

که بهشت آیتی از تازه رخ انور اوست

رخ زیباش بهشت است و قد موزنش

طوبی و، خالش رضوان و لبش کوثر اوست

گشت در بزم ازل فانی فی الله زآن رو

تا ابد سرخ ز صهبای فنا ساغر اوست

در ره دین ز برادر بگذشت و ز پسر

شاهد واقعه عباس و علی اکبر اوست

تابع روز نشد، تن بذلت بنداد

اینچنین باید بودن، کسی ار چاکر اوست

گفتم این جامه بدان وزن که گفت آن استاد :

" دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست" * 36

بيدل دهلوي :

سايه دستي اگر ضامن احوال ماست

خاك ره بيكسي ست كز سرِ ما بر نخاست

دل به هوي بسته ايم از هوس ما مپرس

با همه بيگانه است آن كه به ما آشناست

داغ معاش خوديم غفلت فاش خوديم

غير تراش خوديم آينه از ما جداست

آن سوي اين انجمن نيست مگر وهم و ظن

چشم نپوشيده اي عالم ديگر كجاست

دعوي طاقت مكن تا نكشي ننگ عجز

آبله پاي شمع در خور ناز عصاست

گر نيي از اهل صدق دامن پاكان مگير

آينه و روي زشت كافر و روز جزاست

صبح قيامت دميد پرده امكان دريد

آينه ما هنوز شبنم باغ حياست

در پي حرص و هوس سوخت جهاني نفس

ليك نپرسيد كس خانه عبرت كجاست

بس كه تلاش جنون، جام طلب زد به خون

آبله پا كنون كاسه دست گداست

هستي كلفت قفس نيست صفا بخش كس

در سرِ راه نفس آينه بخت آزماست

قافله حيرت ست موج گهر تا محيط

اي امل آوارگان صورت رفتن كجاست

معبد حسن قبول آينه زارست و بس

عرض اجابت مبر بي نفسي ها دعاست

كيست درين انجمن محرم عشق غيور

ما همه بيغيرتيم، آينه در كربلاست

بيدل ! اگر محرمي رنگ تك و دو مبر

در عرق سعي حرص خفَّت آب بقاست * 37

جمال الدّين عبدالرّزاق اصفهاني (متوفّي 588) :

خدای عزوجل بر زمین دو شاخ نشاند

زیک نهال بودن آخته حسین وحسن

یکی ز بیخ بکندند آب ناداده

یکی به تیغ بزهر آب داده اینت حزن * 38

جیحون یزدی :

باز ای مه محرم پر شور سر زدی

و اندر دلم شراره ز عاشور برزدی

سختا که روی تو مگر از سنگ کرده اند

اینک دوباره حلقه ماتم بدر زدی

باز آمدی و بر دل مجروح من چو پار

از غصه نیشتر زدی و بیشتر زدی * 39

حسین مسرور سخن یار :

نکوتر بناب امشب ای روی ماه

که روشن کنی روی این بزمگاه

با شمع رخشنده تا بناک

زباد حوادث فرو مرده پاک

حریفان یکدیگر آمیخته

صراحی شکسته قرح ریخته

بتاب امشب ای مه که افلاکیان

ببینند جا نبازی خاکیان

مگر نوح ببیند کزین موج خون

چسان کشتی آورد باید برون

ببیند خلیل خداوند گار

زقربانی خود شود شرمسار

کند جامه موسی به تن چاک چاک

عصا بشکند بر سر اب و خاک

مسیحا به بیند گر این رستخیز

صلیب و سلب را کند ریز ریز

محمد سر از غرفه آرد برون

به بیند جگر گوشه اش غرقه خون * 40

خواجوی کرمانی(689 ـ 753) :

آن گوشوار عرش که گردون جوهری

با دامنی پر از گهرش بود مشتری

درویش ملک بخش و جهاندار خرقه پوش

خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری

در صورتش معیّن و در سیرتش مبین

انوار ایزدی و صفات پیغمبری

در بحر شرع لولوی شهوار و همچو بحر

در خویش غرقه گشته ز پاکیزه گوهری

اقرار کرده حرّ یزیدش به بندگی

خط باز داده روح امینش به چاکری

لب خشک ، دیده تر شده از تشنگی هلاک

وآن گه طفیل خاک درش خشکی و تری

از کربلا بدو همه کر و بلا رسید

آری همین نتیجه دهد ملک پروری * 41

خوشدل تهرانی :

بزرگ فلسفه نهضت حسین این است

که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

حسین مظهر آزادگی و آزادی است

خوشا کسی که چنینش مرام و آئین است

نه ظلم کن به کسی نی بزیر ظلم برو

که این مرام حسین است و منطق دین است

زخاک مردم آزاده بوی خون اید

نشان سروری و راه رهبری این است * 42

رشيدالدّين وطواط (متوفّي 573 ه‍. ق) :

در خون من مشو که به خون شسته ام دو رخ

بي تو به حق خون شهيدان کربلا

هستند در هوای تو بر سر پاک من

روحانیان و خالق روحانیان گواه * 43

سروش اصفهانی ( ق. 13 ) :

روزی چنان بیاد زمین و زمان نداشت

جوری ستاره کرد که خود در گمان نداشت

دانی دراز بود ، چرا روز قتل شاه؟

زیرا که قوت حرکت آسمان نداشت

گشتند یاوران همه مقتول و یاوری

کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت

فریاد از آن زمان که گرفتند گرد وی

راه برون شتافتن از آن میان نداشت

جسمش هزار پاره و بر جسم خویشتن

دلسوز جز جراحت تیر و سنان نداشت * 44

جـمـال الدّيـن سلمان ساوجی (متوفّي 778 ه‍. ق) :

خاک خون آغشته لب تشنگان کربلاست

آخر ای چشم جهان بین اشک خونینت کجاست

جز به چشم و چهره مسپر خاک این در کان همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست

ای دل بی صبر من آرام گیر اینجا دمی

کاندر ین جا منزل آرام جان مرتضاست

شمع عالمتاب عیسی را درین دیرکهن

هر صباح از پرتو قندیل زرینش ضیاست

تا نهان شد آفتاب طلعتت در زیر میغ

هر سحر پیرهن شب در بر گیتی قباست

در حقِ باب شما آمد " عَلـــــــــي بابُها"

هر كجا فصلي درين باب ست، در باب شماست

هر كس از باطل، به جايي التماسي مي كند

ز آن ميان، ما را جناب آل حيدر التجا ست

كوري چشم مخالف من حسيني مذهبم

راه حق اين است و نتوانم نهفتن راه راست

اي چو دريا خشك لب لب تشنگان رحمتيم

آبرويي ده به ما كآب همه عالم توراست

جوهر آب فرات از خون پاكان گشت لعل

اين زمان آن آب خونين همچنان در چشم ماست

نسبت من با شما اكنون درين ابيات نيست

مصطفي فرمود: "سلمان هم ز اهل بيت ماست"

یا ابا عبدالله از لطف تو حاجات همه

چون روا شد گر برآید حاجت ما هم رواست * 45

سنایی غزنوي (سده پنجم و ششم ) :

اي سنايي‌! بي‌كله شو گرت بايد سروري

زانكه نزد بِخردان تا باكلاهي بي‌سري‌

دين حسين توست آز و آرزو، خوك و سگ است

تشنه اين را مي‌كشي‌، وآن هردو را مي‌پروري

بر يزيد و شمر ملعون چون همي لعنت كني‌

چون حسين خويش را شمر و يزيد ديگري * 46

و :

خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر ملک

خون روان کردند از حلق حسین در کربلا

از برای یک بلی کاندر ازل گفته است جان

تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا * 47

و :

سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین

کشتگان زنده بینی انجمن در انجمن

در یکی صف کشتگان بینی بتیغی چون حسین

در دگر صف خستگان بینی بزهری چون حسن * 48

و :

سراسر جمله عالم پر شهید است

شهیدی چون حسین کربلا کو؟ * 49

و :

حبّذا كربلا و آن تعظيم‌ كز بهشت آورد به خلق نسيم‌

و آن تن سربريده در گل و خاك‌ و آن عزيزان‌ به تيغ‌ دلها چاك

و آن تن سر به خاك غلتيده‌ تن بي‌سر بسي بد افتيده‌

و آن گزين همه جهان كشته‌ در گل و خون تنش بياغشته

و آن‌چنان ظالمان بدكردار كرده بر ظلم خويشتن اصرار

حرمت دين و خاندان رسول‌ جمله برداشته ز جهل و فضول

تيغها لعل‌گون ز خون حسين‌ چه بود در جهان بتر زين شين

تاج بر سر نهاده به کردار که از آن تاج خوبتر منشار

زخم شمشیر و نیزه و پیکان بر سر نیزه سر به جای سنان

آل ياسين بداده يكسر جان‌ عاجز و خوار و بيكس و عطشان

‌ کرده آل زیاد و شمر لعین ابتدای چنین تبه در دین

مصطفي جامه جمله بدريده‌ علي از ديده خون بباريده‌

فاطمه روي را خراشيده‌ خون بباريده بي‌حد از ديده‌

حسن از زخم كرده سينه كبود زينب از ديده‌ها برانده دو رود

شهربانوي پير گشته حزين‌ علي‌الاصغر آن دو رخ پرچين‌

عالمي بر جفا دلير شده‌ روبه مرده شرزه‌شير شده

كافراني در اوّل پيكار شده از زخم ذوالفقار فگار

همه را بر دل از علي صد داغ‌ شده يكسر قرين طاغي و باغ‌

كين دل باز خواسته ز حسين‌ شده قانع بدين شماتت و شين

باد بر دوستان او رحمت‌ باد بر دشمنان او لعنت

‌هر که بدگوی، آن سگان باشد وآنکه او شاه آن جهان باشد * 50

سیف فرغانی :

ای قوم درین عزا بگریید برکشته کربلا بگریید

با این دل مرده خنده تا چند امروز در این عزا بگرید

فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید

از خون جگر ، سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید

وز معدن دل به اشک چون در بر گوهر مرتضی‏ بگریید

با نعمت عافیت‏به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید

دل خسته ماتم حسینید ای خسته دلان هلا بگریید

در ماتم او خمش مباشید یا نعره زنید و یا بگریید

تا روح که متصل به جسم است از تن نشود جدا بگریید

در گريه سخن نكو نيايد من مي گويم شما بگرييد

بر دینی کم بقا بخندید بر عالم پر عنا بگرید

بسیار درو نمی توان بود بر اندکی بقا بگریید

بر جور و جفای آن جماعت یک دم ز سر صفا بگیریید

اشک از پی چیست تا بریزید چشم از پی چیست تا بگریید

در گریه به صد زبان بنالید در پرده به صد نوا بگریید

نسيان گنه صواب نبود کرديد بسي خطا بگرييد

تا شسته شود كدورت دل يكدم نرسد صفا، بگرييد

وز بهر نزول غیث رحمت چون ابر گه دعا بگریید * 51

)))))))))))))))))))))))))))(((((((((((((((((((((((((((

برای خواندن بقیه مطلب و پاورقی ها اینجا کلیک کنید: پاورقی ها

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »