سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۶:۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

محاکات

در ناپیدایی کلام

قطره های اشکش

از نای تنگ چشم با من سخن می گوید.

انگشتانش، زخمه بر ساز دل، میزند.

و از زیر و بم گردش خون

ترنگ گوش گرمی را، ترنّم میکند.

تو گویی ، در هیات کاجی شکاک ،

تن پوشی دیر بافته، از تار صبر و پود حرمان، به بر دارد؛

و " من هستم " را ،

به گوش سخت و سنگین دیوارهای سیمانی، نجوا میکند.

موزه ای به پا دارد،

که سنگینی اندوه خلقت را میکشد.

و بی آنکه خود بخواهد، گور زار مثنوی ها را ، در می نوردد.

و جمجمه های پوسیده عشاق را لگد میکند.

من در حضور تحیّر پریسای سکوت،

تنها دم و بازدم خود را می شنوم،

که مصراع هایی پاره پاره، از دوبیتیهای دفتر وجودند .

انگشتانم ، نوشابه گلوسوز اضطراب را نوشیده،

و گریبانم را گرفته اند.

و پاهایم فرازیدن تنه ام را از یاد برده،

و همچون ستون های آناهیتا - مد هوش –

خاک بوس زمین شده است.

سپس، در سردی سوزناک پائیزی

تن پوش لتره خود را رها می سازم.

و سرخی شلاق باد سام پائیزی ، بر تن

و رده منقار کلاغها بر گوداله های سرختر صورت،

دلمشغولی ام می شود.

وگریستن ، باز گفت محالم .

می گویم :

" دوستی یا دشمن ؟

سواری که ، گرد کلاهخودش را

با گل های یاس آذین بسته اند.

و در غلاف شمشیرش،

شب بو و اطلسی نشانده اند ؟

یا بد کاره ای ، که در بزم بادیه خورده ام

- و بر صحن آشفته مردمک چشم -

رقص خنجر میکند ؟

و شتابه تیغ ، جای حلزون واره های سیمین تن را میگیرد ؟

نسیمی هستی، که از کاروانسراهای عباسی میگذرد،

و ره آوردش ، قرمزترین و آبدار ترین انارهاست

که در کماس جان کویری ام می گذارد

یا طوفانی،

که بر صورت نازک بنفشه و میناهای باغچه ،

سیلی سهم می زند ؟

شاخه هایی خشک ،

که پشت بند دیوار لرزان تمنا من است،

یا دلوی از هریررود،

که از امتزاجش با واژه ها

ملات کلبه شعر ساخته میشود.

و با یک شماره با من به ثبت می رسد.

همراهی، در جنوبی ترین کوچه های تنگ و تاریک و گلین شهر

که روز مرا به شب پیوند میزند.

یا هم خوابه ای که در بستر وهم آلوده شب

حلاوت صبح را بر بالشم حک می کند،

و پژواکش در لایه های نرم پیچک مغز

بی آنکه خواب جمود پوسته را برآشوبد–

طنین می اندازد.

می گوید :

" ما دوبهم چسبیده هستیم،

که در زهدان قرن

قرین جفتی، قرمز و لزج بودیم .

مادرمان در بزم لوطیان میرقصید،

در حالیکه ما با پستان هر دایه رهگذر،

شیر مست می شدیم .

با اولین چار دست و پا ،

خود را به چشمه ای رساندیم .

مظهرش، کوهی در مشرفترین قسمت زمین بود

که بیش از آن تا گور آن را ستوده،

و انجیر معبد، در دامنه آن نمو یافته است .

و خورشید، قله اش را، تائو خود می پنداشت.

بی گمان آنجا استواء. زمینیان بود.

پس از ماممان جدا شدیم ...

و چون از آنسوی چشمه در آمدیم

سرزمینی دیگر گونه فرا روی ما بود ،

که آسمان و زمینش در فضیلت یکسان بود.

و مانند گویی روشن در میان مردمک چشم می غلطید

و روز و شب را می سا خت .

ما بزرگ و بزرگتر شدیم

دستهایمان یکدیگر را می جست

و لبهایمان هم .

یکی نسیم ... و آن دیگری درخت .

یکی پروانه، و آن دیگری رنگین کمان .

یکی ماهی، و آن دیگری برکه .

یکی پرنده، و آن دیگری آسمان .

پس در گرانیگاه هستی ،

رقص دلکش داغی را آغازیدیم

و چون خسته شدیم ،

انگشت اشاراتمان به سوی بلندترین افرای زمین شد

که در سایه اش بانگ چگور، و غزل حافظ مستاجر یک دهان بودند.

و پچ پچ شان ، تنها فال ما از کتاب بزرگ حیات ."

او سخن می گفت ...

و من دفتر می کردم

اشک و خندمان - یک در میان -،

ابیات شعرم را می ساخت.

آنگاه که خرخاکی های تردید در زمین نرم فرو رفتند

من به او گفتم :

" بی گمان ،

دیگر، قناری دهان،

آغاز این شعر را ، تکرار نمی کند.. مگر نه ؟ !!

محمد مهدی حسنی - مشهد شهریور 1383

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »