دو شعر تازه دیگر از دبیری جوان
برای دوست دیر بدست آمده ام محمد مهدی حسنی
دست بردی، میان انبانم
گُر گرفتی ز آتش جانم
خون دل می زند همی بیرون
از لب و از دهان و دندانم
آب دریا نمی کند خاموش
دل آتش گر هراسانم
سدّ صبرم اگر شود لبریز
برقم و رعد، باد و طوفانم
تو بیا تا به تو بگویم من
درد من از تو است و درمانم
دبیری جوان - 29/2/88
آسمان با تو باز آبی شد
آفتاب مهر تو، تابید.
سرخ شد غنچه های بوسه ی تو
سبز شد خنده بر لبان عشق
پر ستاره شد و شب و ماه
سر نهاد و روی سینه ات خوابید
دبیری جوان - 16/10/ 87