عطر حضور
صدای بیدار باش خروس ،
و غلتیدن شبنم ، بر نازکای یاس.
در گوشی اطلسی ها
از دریچه صبح ، با هم
و اشارتشان به پنجره ای کنار دریچه ام .
هبوط باران
از راه پله تند آسمان
به همواره سبز دشت
و حضور یار در کنار سپیدار بزرگ باغ .
پنداری بهار ، لبخند میزند با لبان او
و امرودی در خمره دل شراب می شود
ومن در اندیشه فتح تمام باغ
با سوت گنجشککان عشق، بیدار می شوم .
و بسوی دریچه صبح می روم .
چه زیباست !!!!
گام نهادن در کنارش .
چه گواراست !!!
نوشیدن اش .
محمد مهدی حسنی - مشهد 20/4/80