شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۶:۰ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دفاع از هاشمی (پاسخ نویسندگان یالثارات)

نوشته: محمد مهدی حسنی

منبع : روزنامه "صدای عدالت" امروز (شماره ۲۲۲۸- شنبه ۳ مرداد ماه ۱۳۸۸ - ص ۷ )

پس قلم بنوشت که هر کاررا

لایق آن هست تأثیر و جزا

کژ روی، جف القلم کژ آیدت

راستی آری، سعادت زایدت

ظلم آری، مدبری جف القلم

عدل آری، برخوری جف القلم (مولانا)

"هاشمی رفسنجانی حلقه مفقوده، پروژه فشار از پائین چانه زنی در بالا،" عنوان اصلی و تیتر درشت هفته نامه یاالثارت شماره 532 چهارشنبه 31/تیرماه/1388 است و در گزیده ای درشت تر از متن مقاله که در صفحه اول آمده است، می خوانیم : ( هاشمی رفسنجانی به عنوان مجری بخش "چانه زنی در بالا" ابتدا تلاش نمود تا با استفاده از آشوبهای ایجاد شده در چند شهر، "فشار از پائین" را به رخ نظام کشانده و فضای کشور را "بحرانی" توصیف کند تا بتواند پس از آن مطالبات اشرافیت بروکراتیک مخالف احمدی نژآد را با ارائه یک نقشه راه پیاده سازی نماید.)

نمی دانم چرا در مقاطع خاص که کنجکاوانه تشنه دانستن اخبارم، آنهم چیزهایی که به طور متعارف، روزنامه و سایر رسانه ها کشور، پروای آوردن آنها یا حتی اشاره شان را ندارند، بی اختیار سراغ نشریات تند و احساسی، مانند یالثارات می روم. هفته نامه ایی که بیشتر مواقع، یکی به در و یکی به تخته می زند، بی محابا حمله میکند، تائید و ردّ می نماید و شعایر تند و تیز می دهد و آدم و عالم، از گزند هتاکی و درشت گویی شان در امان نیستد. این بار هم نوبت به هاشمی رفسنجانی رسیده است و عجبا که دهن کژی آشکار و خروج احمدی نژاد از خط قرمز اصول گرایان در باره انتخاب مشایی به عنوان معاون اولی، در اولویت دوم یا سوم و خردتر این نشریه قرار گرفته است.

اجازه می خواهد در ادامه نوشته به سبک خود اینان و نیز کیهان نویسان، نه از هاشمی بلکه از یک حقیقت دفاع کند. هر چند توصیفات مقام رهبری از هاشمی در اولین نماز جمعه پس از انتخابات، لااقل برای مدعیان ولایت مداری بایستی حجت و فصل الخطاب باشد ( که متاسفانه نیست).

*************

آدم اگر نداند و مثل بنده عامی باشد، فکر می کند که "چانه زنی در بالا" نام یکی از برنامه های تلویزیون وطنی است که جدیداً پخش میشود و هاشمی که "نماز جمعه این هفته شروع خداحافظی او از صحنه سیاسی ایران بود..." مجری آن است. این مجری ناوارد، از کاه ، کوه ساخته و تجمعی را که در چند شهر و در حدّ ایستادن افرادی معدود در صف شیر رایانه و یا مشابه آن بوده ، آشوب خیابانی تصور کرده است. همو در این قیل و دار، متوجه "فشار از پائین" شده است. شاید "فشار از پائین" یکی از همین مزاحمین خیابانی است که در راه، به جای اینکه آفتابه در دست گیرد، خود اشتباهاً به گردن انداخته است، تا به این ترتیب پشتش را که می خاریده، بخاراند.

به هر حال این مجری تازه کار و نابلد، که تا حالا به مشاغل بی اهمیتی چون شش دهه هدایت انقلاب و هشت سال جنگ و دفاع در کنار امام (ره) ، سه دهه خطیبی نماز جمعه، ریاست مجلس شورای اسلامی و دو دوره ریاست جمهوری و نیز ریاست مجلس خبرگان و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول بوده ، سوتی داده است و خس و خاشاک داخلی و روی زمین را با گرد و خاک از بالا، که منشاء اش کشور مجاور و همگام با باد صبا(شمال) بوده و فضای تهران و چند شهر را پوشانده است، نزدش مشتبه شده و بی خود و بی جهت فضای کشور را بحرانی توصیف کرده است.

حالا چرا این جور شده است، چون "مطالبات اشرافیت بروکراتیک مخالف احمدی نژآد را با ارائه یک نقشه راه پیاده سازی نماید". راستش تیکّه آخر را بنده نفهمیدم و برایم جای سوال است که اشرافیت سوی بروکراتیک رفته است؟ بروکراتیک از اشرافیت سر در آورده است؟ و یا به قرینه اینکه مخالف احمدی نژآد هستند، این دو اصلاح طلبند، شاید هم مهندسند و یک نقشه راه ارائه داده اند که پیاده سازی شود. چه فرق می کند که مرادش اسفالت دامنه دماوند و یا راه (خیابان) پاستور بوده است.

از سوی دیگر، سعید ویلچران - که آنقدر مخش تاب برداشته که به علت برخورداری از رفاهیات داخل زندان خودش حاضر برای برگشتن به خانه نیست - با آن سن و سالش شاگرد ممتاز دکتر بشریه معرفی و هم سن و سال ما شده است، حال چرا هنگام ورود به دانشگده حقوق و در طول دوره تحصیل او را ندیده ام، باید اشکال از حواس ما باشد که مانند حواس همان مجری است که فرق دوغ و دوشاب را نمی داند و چند صف برای ستاندن شیر و مطالبه سود سهام عدالت را بحران می خواند و فرق زخمی و مقتول شدن با باتوم و گلوله و زخمی و مقتول شدن در اثر گرمازدگی و فشارزدگی جمعیت را نمی فهمد. و حتی خرابکاران و تظاهر کنندگان چشم آبی و مو بور را که با لهجه فارسگلیسی صحبت کرده و در زیر پیراهنشان دشنه یا شش لول هایی با مارک بی بی سی داشته و دنبال اقامتگاه دایی جان ناپلئون است، نمی بیند.

در مورد "بحران اعتماد"، باز هم عقل قد نمی دهد. ظاهراً این موضوع فراتر از اشتباه یک مجری تلویزیون است، چون منشاء آن جایی دیگرست. کجا؟ اینبار زیر سر "تشکل تابلودار جناحی" مجمع روحانیون مبارز - شاخه وزراتین امور خارجه انگلیس و امریکاست، آنان که اصلاً از طفولیت با دشمنان همکاری و حتی به دستور آنان دروس حوزوی خوانده و تا اجتهاد پیش رفته اند، تا چشم دیدن گردهمائی عظیم زود هنگام طرفداران رئیس جمهور مردمی در میدان ولی عصر را نداشته باشند و شایعه درست کنند که از این انتخابات مقامات اسرائیلی و لابی های تندرو طرفدارشان در بدنه دولت امریکا خوشحال و مسرور شده اند. اصلاً همین ها تمام مردم دنیا و حتی بسیاری از نخبگان و دلسوزان و دوستان داخلی نظیر آقای باهنر را فریب داده اند تا امثال وی با مثبت و وحدت آفرین خواندن نماز جمعه آن چنانی، بگوید که موافق پیشنهاد هاشمی برای آزادی زندانیان است.

و در حالی که دولت فخیمه در تمام این 4 سال گذشته، استوار و قاطع، در سفرهای استانی با نیازمندان و ورشکستگان عرصه تولید و کار و اخلافشان: صنف بیکاران، خوش و بش می کرده و بصورت خشکه و نقدی از هر ردیف و غیر ردیف ها، پروژه عمرانی اجرا می کردند، در عوض ، در آن سوی آب و این طرف، عده ای هماهنگ و خصمانه، مواد اولیه "پلاریزاسیون جامعه سیاسی ایران" را که فکر کنم چیزی خوردنی در مایۀ اشکنه یا آب دوغ خیار خودمان باشد، تدارک می دادند، تا در زمان انتخابات دهم ریاست جمهوری، کنسرو آماده شده اش، به خورد مردم داده شود. غافل از اینکه همه متخصصین قضائی (ببخشید! غذایی) می دانند، سیب زمینی به تنهایی خودش غذای کاملی است و کنسروهای اشکنه و آب دوغ خیار در واقع "باد کاشته شده" است.

آن میر و سید ناکام هم که از بچگی به جرقه بازی علاقه داشته و احتمالاً اگر بررسی شود حداقل در چند مورد آتش فشانی کرده که خود بخود موجب دخالت آتش نشانی را فراهم اورده است و همین سکوت 20 ساله اش، خود بهترین دلیل آن است که آب زیر کاه و سر به تو بوده و از این رو بنا بر اصل ، بر خلاف های و هوی کنندگان، باید از چنین آدمی ترسید. پس یکی از جرقه های همو موجب شد تا مملکت "به نقطه اشتغال و انفجار رسید" . خوب حالا شما تصدیق فرمائید که مگر ممکن است چیزی در مایه بحران تو این مملکت باشد ؟... آخر هر انفجاری، که بحران نیست؟...

بگذریم اجازه بدهید بیشتر روشن تان کنیم: "هاشمی رفسنجانی پس از آنکه تصویر فشار احتمالی از پائین را بر اساس انگاره های ذهنی خویش ترسیم کرد، یک نقشه چهار فازی را بر اساس طرح چانه زنی در بالا در ارائه داد"

فکر نکنید که به قرینه آمدن کلمه "فشار"، "فاز" در اینجا ارتباطی به بابا برقی مشهور داشته باشد، احتمالاً این، جواب آنهاست که اول گفتند : " شعبده بازی" شده، بعد دیدند، بابا دوره جادوگری سر آمده و هری پاتر فیلم است، لذا سراغ اصطلاح "مهندسی" رفتند. خوب طبیعی است که جواب هم باید مهندسی باشد، بنابراین منظور از "فاز" : کاربرد آن در محدوده همین علم است مثل فاز اول پروژه غوز آباد و یا .... .

خوب فاز اول "مناظره تلویزیونی" است. وقتی این طرفیها، با کلی گویی و طرح ادعاهای بی پایه و غیر مستند (احتمالاً منظورشان آمار است) و تهمت و فحاشی آرا جمع می کنند، بنابراین طبیعی است که با وجود "عده ای کم طاقت" (بخوانید : مردم..... )" آثار سوء این مناظره های پیشنهادی جدید، "تشویش اذهان عمومی" باشد. خدا را شکر که قانونگذار چنین عبارت مبهم و نامفهوم را در قانون آورد، که ما بتوانیم چماقش کنیم.

فاز دوم "پیشنهاد آزادی زندانیان" است، ادعای داشتن ثروت و ملک پدری و موثر بودن هاشمی در انقلاب و مبارزات سیاسی و داشتن این همه پست رده بالا در نظام ساختگی و خالی بندی است، بنابراین لازم است او برای یادگرفتن و شناختن مملکت، پای درس وزیر اطلاعات بنشیند و اوضاع و احوال را بشناسد و لابد برای آوردن نمره قبولی خود، هزار مرتبه درس آخری معلم را رونویسی کند: "بازداشت رهبران آشوب گامی مهم در برقراری حاکمیت قانون و آرامش در کشور ارزیابی می شود".

تازه اگر نویسنده یالثارات یادش رفته، ما که یادمان است، چگونه می شود، از لذت دیدن سریال اعترافات که کلی آدم با دیدن آن حال می کند، بگذریم.

فاز سوم، "همدردی با آسیب دیدگان حوادث اخیر" است. وقتی مردم اراده کردند تا خواسته های مدنی خود را طرح کنند، وزرات کشور سخاوتمندانه به آنان مجوز اجتماعات آرام داد، ولی آنان برعکس رفتار کردند و بر سبیل لجاجت در غیر آن روزها جمع شدند و به جای دادن شعار در تائید ارکان نظام و یا سکوت، "با علم به قانون شکنی با هر وسیله ای که دراختیار داشته اعم از سلاح گرم و سرد(؟) و یا میله و پاره آجر و آتش افروزی امنیت شهروندان را به مخاطره انداختند..." آخر چنین شهروندانی کجا مستحق هم دردی و دلجویی اند. اگر سرها شکسته و خون ها ریخته شد، خوب بشکند و بریزد، حق شان است.

فاز چهارم – "آزادی مطبوعات است، جل الخالق نویسند هر چند با الاّ، ولی گفته است " این پیشنهاد علی الاصول پیشنهاد درستی است " ما هم مخافقیم.

******

اجازه می خواهد به لحن اول خود برگردیم و به چهار موضوع، اشاره جدّ داشته باشیم:

1 - نویسنده دو موضوع را در موضع̗ "هاشمی علیه هاشمی" یادآوری کرده است یکی اینکه این همان هاشمی است که در سخنان یک دهه پیش خود "حرکت خود جوش مردم و عکس العمل وسیع آنان را در حادثه کوی دانشگاه" را ستوده است و دیگری موضوع بازداشت 23 نفر از اعضای نهضت آزادی من جمله عزت ا... سحابی در 23 خرداد 1369 است که امر اخیر به خاطر انتقاد آنان از سیاست های اقتصادی هاشمی رئیس جمهور ، انجام شده بود. راست یا دروغ ما به آن کاری نداریم. چون وضعیت فعلی او برایمان مهم است

2 - پایان مقاله، به نحوی آشکار، و بر خلاف تاکید بزرگان به آشتی ملی و جلوگیری از شقاق و فراق، بیان و القاء تقابل مقام رهبری با هاشمی است، مانند آغاز سخن که در حاشیه تیتر درشت مطلب، زیرکانه عکس از هاشمی انتشار داده شده است که در آن، بر فراز سرش بطور معمول و متعارف به جای عکس رهبری، عکسی از خود وی به چشم می خورد. حرکتی ژرنالیستی زشتی که با مدعاهای اخلاقی و اسلامی آنان فاصله دارد.

3 - آوردن طنز پر هتک و زشت "هاشمی بای بای" آمده در صفحه 3 این نشریه و گنده گویی و تاکید کردن بر اینکه : " سرنوشت هاشمی پایان کار تمام کسانی است که خود را عالم و دانای کل و مستغنی از نقد و نظر می دانند" بی انصافی دیگری در حق این ابرمرد انقلاب اسلامی است، در حالیکه برخورد سنجیده و مواضع به حق هاشمی در نماز جمعه آخر به همه ثابت کرد که او صرف نظر از بعضی خطاهای گذشته که هر انسانی جز معصومین (ع) دارند و نمی تواند گل بی خار باشد، هنوز هم حفظ حیثیت نظام برایش بر منافع شخصی رجحان دارد .

شاید آقایان کلام پرنغز خاقانی را نشنیده اند که :

گر نشستی ورای خاقــــــانی نه ورا عیب و نه تورا هنرست

و یا قول خواجه عبداله...انصاری، به مناسبت رعایت احترام پیران از جانب نو خاستگان و جوانان، را قبول ندارند که :" ... هر که خوار دارد پیران را، زود هیزم شود میزان را؛ همچو درخت کدوی، که در اوان جوانی چند روزی خود نمایی کند. و در سهل روزی بر شجره دیرینه و درخت صد سالینه بر آورد و برآید خود را به جهانیان نماید و گوید که منم در این قرارگاه سفلی نقاب از تراب نمودم و قبضه سابقین در ربودم درخت گوید : ای که مغرور خود نمایی، اما بی ادبی ، بسردر آیی. باش تا به فرمان الهی وزان شود مرمر تیر ماهی، خود را بینی، افتاده، عنان زبان بر تو گشاده، میراث این سخن جامع اما سر مانع ، ای مسامع اگر داری و قاری از پیران مدار عاری، که پیری ه شیب و نوری است و جوانی همه عیب و دوری است ... " (رسایل خواجه عبداله... انصاری چاپ وحید دستگردی ص 88 قلندرنامه ) .

4 - یادم می آید اوایل انقلاب، تعدادی از جوانان و میان سالان که خوی ومنش الواتی داشتند و در محل همواره دنبال وقت گذرانی و قمار بودند، برای شرکت در عزاداری سید الشهدا "ع" به مسجد محلمان آمدند، یکی از پیرمردان محل که به انجام حرکات تند و عصبی مشهور بود، از آمدن ایشان به مسجد جلوگیری کرد، اینجانب به وی انتقاد کردم که حاجی آقا مگر مسجد و مجلس سید الشهدا مال شماست یا از قبل خداوند و آن امام همام "ع" وکالت دارید، که اینان را راه نمی دهید. نتیجه اش سیلی خوردن بنده به وسیله او و پادرمیانی و حمایت دیگران و مالاً انجام عزاداری به اتفاق بود. اکنون نیز (بدون اینکه قصد تنظیر داشته باشم) اینان هتکانه و طلبکارانه نوشته اند : " نماز جمعه این هفته شروع خداحافظی هاشمی از صحنه سیاسی ایران بود روزی که به جای امت حزب الله دخترکان لاک و ماتیک زده و پسرهای قرطی حامی هاشمی شدند...." در این مورد هم بنده همان استدلال را تکرار می کنم و حاضرم یک سیلی دیگر نوش جان کنم .

پوچ شــــد، از دعوی بیهوده، مغز خودفـروش

آب را کف می کند دیگی که ننشیند ز جوش(صائب)

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »