کنکاش دو گزارش متضاد از گفته های استاد شفیعی کدکنی در انجمن ادبی استاد قهرمان
(پاسخی به نوشته حامد علیزاده : "پی حرامزادگی را به تنم مالیدم")
نوشته: محمد مهدی حسنی
در سه شنبه 30/4/88 جلسه ی هفتگی انجمن ادبی استاد محمد قهرمان در منزل ایشان با حضور استاد شفیعی کدکنی برگزار شد. رضا افضلی ازجلسه به یادماندنی مزبور گزارشی را تهیه و زیر عنوان "دکتر شفیعی کدکنی گفت: من خصم شعر منثور نیستم" در وبلاگ خود "شعرها و حرف ها" آورد. در گزارش او می خوانیم:
" به هنگام بحث در باره شعر منثور ، دکتر شفیعی کدکنی گفت من خصم شعر منثور نیستم. کسانی که گمان می کنند من با شعر منثور دشمنی دارم سخت در اشتباه اند.اواضافه کرد: درست است که ما باید خیلی چیزهارا از غربی ها یاد بگیریم اما سوگند می خورم که از لحاظ شعری ما از آن ها خیلی قوی تر و جلوتر هستیم. باید غربی ها بیایند و فرم را از غزلیات شمس مولانای ما یاد بگیرند. ما هر چیزی را که نباید از غربی ها بگیریم. شعر ما دارای اعتبار جهانی است. حرف من این است و این عقیده ی من به معنی عناد با شعر منثور نیست.عرضه داشتن این همه تئوری های جوراجور و مدعی فرم شدن آن هم فقط بر روی کاغذ درست نیست..... بنده ی نگارنده گفتم دلیل این که جناب دکتر شفیعی کدکنی خصم شعر منثور نیست، نوشته ها و پژوهش های ایشان و انتخاب و انتشار تعداد زیادی از شعر های منثور شاعران مشهد در سال های گذشته است. (1) جالب است که انعکاس گزارش گفته های شفیعی در این باره، در وبلاگ "دوستداران استاد قهرمان" که با انشای حامد علیزاده نگاشته شده، طوری دیگرست:
" استاد شفیعی این بار قاطع تر از پیش نظرش را درباره ی شعر امروز گفت. استاد شفیعی گفت: غربی ها در بیشتر هنر ها از ما پیشند مثل تئاتر و نقاشی و بعضی هنر های دیگر . ما باید این هنر ها را از آنان یاد بگیریم . تنها هنری که ما در آن از همه ی جهان پیشیم شعر است . دنیا باید شعر را از ما یاد بگیرد . ما نباید بر اساس یک مقاله که یک روشنفکر غربی در روزنامه ای نوشته است شعر بگوییم . شعر برای آن ها یک مسئله ی ثانویه است . ما نباید از آن ها تقلید کنیم . .... ما ادریک ما الفرم ؟ .... فرم یک مسئله ی ریاضی ست و بنیانش بر ریاضی بنا نهاده شده ست. بوعلی سینا وقتی از عروض صحبت می کند آن را در مبحث ریاضیات قرار می دهد . فرم هایی که از زمان رودکی تا اخوان و فروغ در شعر فارسی استفاده شده اند این قابلیت را دارند که تا بی نهایت ادامه پیدا کنند و از آن ها استفاده بشود . این فرم ها ابدی هستند . این اولین باری نبود که استاد شفیعی در محافل خصوصی بر علیه شعر بی وزن سخن می گفت اما این بار احساس کردم با شور و حرارت بیشتری نظر خود را بر زبان می آورد ...."
و بالاخره علیزاده علاوه بر آنچه در بالا گفته است، در وبلاگ خود "کوچه های جابلقا" نیز در مطلبی زیر عنوان "پی حرامزادگی را به تنم مالیدم" آورده است:
"آقای رضا افضلی در وبلاگ خود ... سخنانی را بر خلاف واقع به استاد دکتر شفیعی کدکنی نسبت داده اند که ممکن است مایه ی گمراهی دیگران شود ..... نمی توانم وارونه کردن حقیقت را در روز روشن و این طور ناجوانمردانه نادیده بگیرم ."
و سپس افاضاتی را مطرح کرده اند که در جای خود به آن اشاره می کنم.
اینجانب(حسنی) یکی از حاضرین جلسه مزبور بودم و آن هنگام که دبیری جوان از خواندن شعر امتناع کرد و گفت من چند سال است شعر منثور نمی گویم، خطاب استاد شفیعی کدکنی را به او و تمجیدش از وی و شعر سپید و بویژه این جمله را که : "من خصم شعر منثور نیستم" به گوش خود شنیدم و به عنوان یک وکیل دادگستری، که به هر حال اگر آنی ندارد، به بی تقوایی و دروغگویی هم شهره نیست و در عین حال معنی و مفهوم "شهادت" را بهتر از جوان مزبور می داند، گواهی میدهم که خبررضا افضلی، صادق بوده است.
به هر حال چون بحث تحریف نظرات استاد شفیعی کدکنی در میان است و همچنین نسبت دادن دروغ و تهمت به دو نفر از شعرای خوش گو و خوش فکر خراسانی : رضا افضلی و تقی خاوری که هر دو پیش کسوت علیزاده محسوب می شوند، به ناچار چند مطلب زیر را در این باره گوشزد می کند.
1 – نسبت دروغ دادن به دیگران، نوعی ستم و ظلم است، کاش علیزاده به جای استناد به دوربین هاشم جواد زاده (که از روشن یا خاموش بودن آن اطمینانی نیست) و قبل از نوشتن مطلب با حاضرین جلسه، از جمله استادان شفیعی کدکنی و قهرمان، تماس می گرفت و صحّت و سقم قول افضلی را از آنان پرسش می کرد، تا خدای ناکرده، ستم خواهی اش باعث شکستن دل افضلی و موجب کم عمری او نشود .
رها کن ستم را به یکبارگی که کم عمری آرد ستمکارگی (نظامی)
2 - ادعای قهر و ترک جلسه خاوری به نشانه ی اعتراض به اظهارنظر شفیعی کدکنی، آنهم بدین تعبیر: (... یکی از دوستان جناب آقای افضلی که از هواداران پر و پا قرص شعر منثور هستند...)، نیز تصّور و تصدیقی اشتباه است و جفا به خاوری و بهتان به او و به قول حکومتیان "نشر اکاذیب" است.
بدگمان باشد همیشه زشت کار نامه خود خواند اندر حقّ یار (مولوی)
زود رفتن خاوری به علت عذری موجه و شخصی است که همواره در جلسات سه شنبه انجمن قهرمان تکرارمی شود و ارتباطی به سخنان استاد شفیعی کدکنی نداشت. همه دوستان ازجمله استاد قهرمان، این را می دانند و گواهی می کنند. هرچند او و افضلی گاهی به شیوه شعر منثور طبع آزمایی کرده و شاید بازهم بکنند، ولی عمده علقه و فعالیت شعری آن دو، اشعار کلاسیک و نیمایی است. من اگر جای علیزاده بودم از خاوری حلالیت می طلبیدم. مطمئناً خاوری با فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین هم عقیده است که :
گناه دوست، عاشق دوست دارد ز بهر آنکه از او در گزارد
اگر پوزش نکو باشد ز کهتر نکوتر باشد آمرزش ز مهتر
3- عقیده علیزاده مبنی بر قبول نداشتن شعر منثور محترم است ولی اینکه او سخن شفیعی کدکنی را تحریف کند و جلوتر از استاد، چنین بی محابا بگوید: "کوس رسوایی شعر بی وزن و قافیه بر سر بازار زده شده و مردم به آن به دیده ی تمسخر می نگرند"، گنده گویی و قابل قبول نیست و و نمونه اش بسیاری از شعرهای بی وزن شاملوست، که بنده نوعی و خیلی از فارسی زبانان، بسیاری از اشعار بی وزن شاملو را بیش از دیگر اشعار کلاسیک یا نیمایی بزرگان دیگر در خاطر داریم.(2)
اینجانب در کتابخانه شخصی خود شاید دهها دیوان از شعرای دوره بازگشت دارم، که تا کنون شعر و یا حتی نامشان در کتب تذکره ها و تاریخ های ادبیات مانند "از صبا تا نیما" نیامده است و انصافاً گاه اشعار زیبا و سلیس و محکمی هم در دواوین آنان یافت می شود. لیکن همگی جزء فراموش شدگانند. گیرم که علیزاده زیبایی های شعر بی وزن شاملو را بی ادبانه مانند تار و پود لباس پادشاه در داستان هانس کریستین اندرسن بداند، چیزی از شاملو کسر نمی شود:
با ادب را ادب سپاه بس است بی ادب با هزار کس تنهاست (شهید بلخی)
4 – بنده به ضرس قاطع می گویم که تقابل شفیعی با شاملو آنهم با این لحن تند و زننده که : "استاد شفیعی در تمام عمر شاعری خویش حتی یک شعر بی وزن نسروده است. بهتر است هواداران شعر بی وزن برای تبلیغ سلیقه ی خود به کسانی چون شاملو تمسک کنند و از او نقل قول بیاورند." مورد تائید ایشان نیست. جایگاه رفیع شاملو "آن غول زیبا" درادبیات هزارساله ایران، و اینکه دیگران، نفس و یارای رسیدن به منزلت او را ندارند، مورد تائید بسیاری از ادبای زمان ماست، کسانی که شعر و شاعری را بهتر از علیزاده می دانند. او که اهل رایانه و اینترنت و وبلاگ بوده و با موتورهای جستجو آشناست، می تواند نام ها و شعرها را جستجو و مقایسه کند، تا ببیند که به قول سوزنی سمرقندی در میان مردم و کاربران اینترنت، "امیر سخن" چه کسی است؟ (3)
علیزاده بهترست به جای فحّاشی و تهمت و انکار شعر سپید و نیز مایه گذاری از ناموس خود، تنها عقیده خود را بگوید که : "بابا من از شعر سپید خوشم نمی آید و گوربابای احمد شاملو صلوات و دم کلاسیک گویان گرم." و سعی کند به جای گزارش نادرست و غیر مقرون به واقع از سخنان شفیعی – آنهم در وبلاگی به نام استاد قهرمان - زحمت یکبار خواندن "کتاب موسیقی شعر استاد شفیعی کدکنی" را به خود بدهد، در این صورت، خواهد دانست که در کتاب مذکور، شفیعی کدکنی کوشیده است تا به قول خود مبانی جمال شناسی شعر فارسی و بویژه شعر منثور را در حوزه ساخت و صورت ها و حوزه های موسیقی شعر مورد بررسی انتقادی قرار دهد.
شفیعی کدکنی در این کتاب، برغم اذهان کهنه خواه که موسیقی شعر را تنها اوزان عروضی و قافیه و ردیف می دانند و شعر نیمایی و سپید را بر نمی تابند، سنت شکنی سترگ می کند و به قول خود ، مفهوم موسیقی را از حوزه تعریف ابن سینا - که همان تعریف رایج و سنتی موسیقی است - فراتر برده و به بخشی از حوزه مفهومی آن (عقاید اخوان الصفا) نزدیک می کند، به دیگر سخن اصطلاح موسیقی را محدود به قلمرو اصوات ندانسته و هر نوع تناظر و تقابل و تضادّ و "نسبت فاضلی" را قلمرو موسیقی می شناسد. او این سخن گوته را که: " من معماری را موسیقی منجمد می نامم." تعبیر دیگری از همین برداشت گسترده از مفهوم موسیقی دانسته است: و می گوید "... وقتی بتوان مفهوم موسیقی را به حوزه هر نوع تناظر و تقارن و نسبت فاضلی گسترش داد، در چنین چشم اندازی امور ذهنی و تداعیها و خاطره ها (مفاهیم انتزاعی و تجریدی) نیز می توانند از موسیقی برخوردار باشند...." و خود این تناظرها و تقابل ها و تقارن ها ذهنی و تجریدی را تحت اصطلاح "موسیقی معنوی" وارد قلمرو اصطلاحات نقد و بلاغت کرده است (4)
از این رو در بخش دوم کتاب خود، شعر منثور و عناصر موسیقیایی زبان آن را کنکاش و تاکید می کند که : "جمالشناسی شعر جدید، بر این تکیه می کند که شعر قدیم زیبائیش از تناسب ها و هماهنگی ها برخاسته، در صورتی که زیبائی شعر جدید، یعنی شعر مدرن، حاصل گره خوردن متناقضات است یا اموری که از مقوله های نزدیک بهم نیستند. (5)
و جالب است که در مقدمه کتاب خود پیشاپیش در برابر منتقدین سنت پرست احتمالی، از تلاش علمی خود چنین دفاع می کند: ".... در این کتاب "موسیقی" را گاه به معنی ساخت و صورت گرفته ام و گاه به همان معنی عرفی و شناخته شده اش و هیچ باکی نداشته ام که بعضی از ذهنهای " واترپروف" آن را جذب نکنند، آنهایی که جذب می کنند، کم نیستند دراین کتاب آشکارا به ستایش فرم و صورت پرداخته ام و درین چشم انداز فردوسی و حافظ و خیام و نظامی و خاقانی و مولوی - و برای اهلش ، نه برای امثال من – دانته و پوشکین و شکسپیر و گوته وابوتمّام، و همه نوابغ شعر جهان فرمالیست به حساب می آیند و بهترین شعرهای نیما و اخوان و شاملو و فروغ همانهایی ست که به فرم و ساخت اصلی خود رسیده است یا نزدیک شده است و بیش و کم در حافظه دوستداران شعر هم رسوب کرده است، گرچه سطرها یا مصراعهایی از آن باشد...." (6)
وی هرچند ابتدا به گفته شاملو اشاره می کند که او نیز شعر سپید را شعر نمی داند(7)، امّا با یک بررسی موشکافانه و مصیبانه تاریخچه تکامل شعر نو، از دوره رضاخان به احمد شاملو می رسد و سپس دوره های شعری شاملو را از آهنگ فراموش شده به بعد را کنکاش می کند. نمونه هایی از اشعار منثور: سایه، نادر نادرپور، اخوان ثالث، اسماعیل شاهرودی ، پرویز داریوش، هوشنگ ایرانی را می آورد و شعر سپید شاملوی بعد از هوای تازه را چنین توصیف می کند: "... اینکه تنها شاملو، آنهم در کارهای بعد از هوای تازه اش، در این راه توفیق بدست آورد نشان میدهد که شعر منثور دشوار یاب ترین نوع شعر است. از این همه شاعر با استعداد، که در قلمرو شعر موزون غالب شاهکارها را بوجود آورده اند، یک تن نتوانست یک قطعه شعر منثور بسراید که خود بعد از چند روز از نشر آن پشیمان نشده باشد. پشت کار شاملو و استعداد برجسته وی سبب شد که اوتنها شاعری باشد که شعر منثور را در حدی بسراید که به هنگام خواندن بعضی از شعرهای او انسان هیچ گونه کمبودی احساس نکند و با اطمینان خاطر آن را در برابر موفق ترین نمونه های شعر موزون در ادبیات معاصر ایران قرار دهد." (8)
و پیش تر تاکید می کند که شاملو برای رسیدن به این نظام ، که تنها نمونه موفق شعر منثور در ادبیات معاصر ایران است ، بیش از سی سال تجربه اندوخته است" و بر خلاف نظر شاگرد متعصب کم کار خود می گوید: ".... می توان گفت که شاملو یکی از چهار پنج شاعر بزرگی است که در قلمرو شعر جدید ایران در سه چهار دهه اخیر بظهور رسیده اند، و موفق ترین نمونه های شعر شاملو، که کارهای او در معیار شعرهای پیشرو عصر ما دارای ارزش و اعتبار کرده است، غالباً آنهایی است که در قالب منثور سروده شده است. " (9)
شفیعی در همان کتاب با بیان اینکه: ".... شعر جدید در قلمرو زبان می کوشد که نرم را بشکند و معنایی بعدی بیافریند و به همین جهت است که شعر منثور بوجود آمده است، شعری که آزادی در احضار کلمه را بر اسارت وزن با همه مزایای بیشماری که دارد، ترجیح می دهد...." نتیجه گیری می کند که : ".... به همین دلیل شعرهای موزون شاملو، از مزیت "نظام" شعرهای منثورش، برخوردار نیستند و به نظر من اوج هنر شاملو در شعرهای منثور اوست. و این شعرها با همه فقدان وزن ، گاه هیچ چیزی ازبهترین شعرهای معاصر ایران (کارهای درخشان و طراز اول نیما، اخوان، فروغ ، سپهری که موزون اند ) کم ندارند و گاه چیزی نیز بیشتر دارند: نظام بیشتر، به همراه ایجازی بیشتر، ...." (10)
پر واضح است که اگر شفیعی نیز مانند بسیاری دیگر از جمله افضلی و خاوری، به شعر منثور امروزه نوعی بی علاقگی دارد، نه به این دلیل است که شعر منثور از وزن و قافیه گریزان است و فی حد ذاته بی ارزش است و به قول علیزاده کوس رسوایی اش بر سر بازار زده شده و مردم به آن به دیده ی تمسخر می نگرند، بلکه به این دلیل است که او تنها نمونه موفق شعر منثور در ادبیات فارسی را تنها شعر شاملو می داند. (11)
به این ترتیب با مقایسه نقل های علیزاده با آنچه که در بالا از کتاب موسیقی شعر آوردیم، معلوم می شود که علیزاده به عنوان مدعی شاگردی، چه میزان درس استاد را فهمیده است؟!!
5 – کاش علیزاده که در میان حاضرین تنها جوان محفل بود، فقط به افضلی و خاوری هجوم می برد و تمامی آنانی را که در کنار تجربه و آشنایی با شعر کلاسیک و نیمایی، اعتقاد دارند شعر سپید نیز سری در میان سرهاست، "غافل و ترسو" نمی خواند و با تمثیلی لوس و بی معنی خود را ازکودکانی نمی دانست که آبروی پادشاه را می برند.
به هرحال حقیر که در آن جمع، خود را کسی حساب نکرده و نمی کنم و در عین حال به گفته های علیزاده اعتقاد ندارم، و هم شعرشادروان شاملو و هم شعر مرحوم دکتر مهدی حمیدی را می خوانم و مطاوی نوشته هایم نیز گواه است که به شعر و نثر قدیم بیشتر علاقمندم و مطمئن هستم که در سر کوچه پدری هیچ مغازه بقالی نبوده، تا خدای ناکرده ظنّ ناموسی داشته باشم، با ضرس قاطع می گویم که شعر منثور و شاملو را می ستایم و به قول خودش، روشنی آفتاب را دلیل نمی طلبم.
در پایان به اقتضای سن جوانی ایشان، دو نکته را به او یادآوری می کنم:
الف – لزوم پاس داشت بزرگان و ریش سفیدان : خواندن حکایت مشهور و زیبای مناظره " کدو و درخت کهن سال " که بر خلاف سالهای ماضی، ظاهراً اکنون در کتابهای درسی فارسی نیست :
نشنیده ای که زیر چناری، کدو بنی
بر رست و بر دوید برو بر، بروز بیست.
پرسید از آن چنار، که تو چند روزه ای؟
گفتا چنار: سال مرا بیشتر ز سی است
خندید پس بدو، که من از تو به بیست روز
برتر شدم. بگوی که این کاهلیت چیست؟
او را چنار گفت : که امروز، ای کدو!
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که برمن و تو، وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید، که نامرد و مرد کیست.
و در باره مناظره مذکور، در رساله " قلندر نامه " تالیف گرانقدر خواجه عبداله...انصاری، به مناسبت رعایت احترام پیران از جانب نو خاستگان و جوانان، چنین آمده است :
" ... هر که خوار دارد پیران را، زود هیزم شود میزان را؛ همچو درخت کدوی، که در اوان جوانی چند روزی خود نمایی کند. و در سهل روزی بر شجره دیرینه و درخت صد سالینه بر آورد و برآید خود را به جهانیان نماید و گوید که منم در این قرارگاه سفلی نقاب از تراب نمودم و قبضه سابقین در ربودم درخت گوید : ای که مغرور خود نمایی، اما بی ادبی ، بسردر آیی. باش تا به فرمان الهی وزان شود صرصر تیر ماهی، خود را بینی، افتاده، عنان زبان بر تو گشاده، میراث این سخن جامع اما سر مانع ، ای مسامع اگر داری وقاری از پیران مدار عاری، که پیری همه شیب و نوری است و جوانی همه عیب و دوری است ... "
ب – کلام حضرت احدیت (جل جلاله) "اولهم یتفکروا فی انفسهم" (روم – آیه 8) در باره اندیشه و پایان نگری در کارها و گفته ها، چنانکه مولانا گوید:
آن یکی گوید که در این هفت روز
نیست آب و هست ریگ پای سوز
آن دگر گوید دروغ است این بدان
که به هر شب چشمه ای بینی روان
حزم آن باشد که برگیری تو آب
تا رهی از ترس و باشی در صواب
گر بود در راه آب آن را بریز
ور نباشد وای بر مردم ستیز
((((((((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))
پانوشت ها:
1 - اشاره افضلی به انتخاب سی شعر از شش شاعر امروز خراسانی (رضا دبیری جوان، رضا فردو سی پور ، رضا افضلی، م.کلاهی اهری،هاشم جواد زاده و محمد تقی خاوری) است که توسط استاد دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی انجام گرفته و با مقدمه ای از ایشان در مجله ی چیستا/سال هفتم/بهمن ۱۳۶۸/شماره ۵ / منتشر شده و رضا افضلی آن را دوباره در وبلاگ خود "شعر ها و حرف ها" نشر داده است. استاد در مقدمه خود می نویسد : "من به تناسبِ سلیقه و پسندِ خودم و بر اساس درجۀ بهره مندی هر شعر از« موسیقی» و « نظام» و « وحدت تجربۀ عاطفی » از بعضی از این شعرها لَذّت بیشتری برده ام. اما نمی خواهم از قبل، تحمیل سلیقه ای برخوانندگان کرده باشم. بی گمان،در این مجموع، شعرهایی برای همه نوع سلیقه ها وجود دارد."
2 - شفیعی در یاد آوری ص 288 کتاب موسیقی شعر، خاطره ای نقل می کند که در یکی از کلاس های درس حافظ شناسی، از 130 نفر حاضر می خواهد تا آنچه از شعر نو (غیر ازعروض نیمایی)، در حافظه دارند، حتی اگر یک مصراع "سطر" هست بروی ورقه ای یادداشت کنند و از جمع حاضر حدود 70 نفر اشتباهاً شواهدی از شعرهای نیمایی را به جای شعر نقل می کنند. سی نفر عذر خواسته که حتی یک سطر هم بیاد ندارند و حدود سی نفر دیگر که جواب درست می دهند سطرها یا پاره هایی از شعرهای سپید شاملو مانند: درین بن بست، هرگز از مرگ نهراسیده ام، میوه بر شاخه شدم، کاشفان فروتن شوکران، سرود مرد روشن که به سایه رفت، نه، دیگر این برف را سر باز ایستادن نیست، در یک فریاد زیستن، مرثیه (برای فروغ فرخزاد) را یاداشت می کنند. اینجانب در برخورد با مخالفان شعر منثور، همواره مشاهده می کند که آنان از دریای عظیم و سرریزمباحث نو وعلمی کتاب مزبور تنها اکتفا به انتزاع پیاله همین یادآوری و نوش و تعارف آن می کنند و لاغیر.
3 - اشاره به این بیت از سوزنی است، که خود به "الشعراء امراء الکلام" پیامبرگرامی (ص) اشاره دارد:
پادشاها شاعران باشند امیران سخن من چو مداح تو باشم بر سخن باشم امیر
4 - موسیقی شعر، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، موسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم، تابستان 1373 - ص295 – 293
5 – همان منبع – ص 264
6– همان منبع – ص سی
7 - شاملو: "شعر سپید از وزن و قافیه از آرایش و پیرایش احساس بی نیازی شاید نکند اما از آن محروم است. گویی شکنجه دیده ای سربزیر است که میخواهد عریان بماند تا چشم های تماشاگران داغهای شکنجه را بر تن او ببینند. راز سربزیری او را دریابند. و به گمان من شعر سپید خیلی بزحمت می تواند نوعی شعر شمرده شود. اگر دعوی مدعیان بر سر آنست که شعر سپید نمی تواند شعر شمرده شود حق با ایشان است و بکار گرفتن کلمه شعر، از برای نامیدن آن، حتی از سر اجبار نیز نبوده است همچنان که کلمه " بودا" در "بودا پست" و لاجرم مردم "شهر بوداپست" داعیه بوداییگری ندارند و ایشان را با بودائیان جنگی نیست." ( به نقل از همان منبع ص168)
8 – همان منبع - ص 261
9 – همان منبع - ص 246
10 – همان منبع - ص 266
11 – شفیعی در باره شعر امروز فارسی می گوید: "... نیما شعر فارسی را به نظام و موسیقی نزدیکتر کرد. شعر نیما – با همه کوتاهی و بلندی مصراعهایش بویژه در دو دهه آخر عمرش، در غالب موارد به موسیقی نزدیکتر از نظم سروش اصفهانی یا قاآنی است و ولی در بیست سال اخیر، بویژه پس از انقلاب بهمن ماه، بنظرم شعر جوان ایران دارد از حوزه پیشنهادی نیما دور می شود و بهمین دلیل شعر خوبی ، درین ده پانزده سال اخیر، جز از بعضی استادان نسل قبل، آنهم بندرت، یا منتشر شده است یا من توفیق زیارتش را نداشته ام. آنچه دیده ام "کنسرو کلمات" و مجموعه ای از "تصاویر جدولی" بوده است، بی هیچ پیرنگ شعری و بهره مندی از ساخت موسیقی و کیمیا کاری در قلمرو زبان. و مثل جوجه های بیرون آمده از ماشین جوجه کشی، همه مثل هم ..." (همان منبع - ص بیست و سوم) و همچنین جلوتر با انتقاد از تداوم افت شعر فارسی و دور شدن آن از راه و رسم نیما، گوید : ".... من حتی شعرهای منثور شاملو را - آنهایی را که نوع کامل کار او می دانم و اتفاقاً پاره هایی از آنها در بعضی از حافظه ها رسوب داده است - نیمایی می شمارم، یعنی در جهت کمال موسیقی شعر و در جهت کمال ساخت و صورت..."
12 - رسایل خواجه عبداله... انصاری چاپ وحید دستگردی ص 88 قلندرنامه. قطعه مشهور"کدو و درخت کهن سال " را بیشتر، از آن ناصر خسرو می دانند. چنانکه در دیوان ناصر خسرو ص 500، آمده است. اما همین قطعه در دیوان انوری ( تصیح استاد مدرس رضوی ج 2 ) و همچنین تصحیح مرحوم استاد سعید نفیسی ( ص 351 ) با اختلافاتی در ابیات، به نام انوری ثبت شده است (به نقل ازکتاب " اشعار معروف " تالیف دکتر سید ضیاء الدین سجادی ص 119 و 120).