بهارنامه یا سوگنامه (بررسی اصالت قصیده ای از استاد کسائی مروزی)
نوشته : محمد مهدی حسنی
به انضمام : 1 - تحلیل و نظر شاعر و پژوهشگر خراسانی تقی خاوری در باره ابیات الحاقی شادروان استاد ریاحی 2 - صور خیال در شعر کسائی (برگرفته از کتاب صور خیال در شعر فارسی، استاد شفیعی کدکنی) |
1 - طرح بحث :
اینجانب پیش تر به خاطر اندوختن اجری معنوی در ایام عزاداری سالار شهیدان حضرت سید الشهداء (ع) و یارانش، یاداشتی زیرعنوان "محرم و عاشورا در پهنه ادب فارسی" نگارش و در وبلاگ گذاردم. در آنجا پس از توضیحی کوتاه در باره پیشینه شعر رثایی، نمونه هایی از شعرهای عاشورایی و نیز اشعاری از گویندگان فارسی زبان را، که اشاره ای به این واقعه تاریخی جانسوز شده است، نقل کرده ام.
هرچند در پاورقی به نظر برخی از ادبا و اساتید ادب فارسی مبنی بر اینکه اولین گوینده مرثیه در این مورد، کسائی مروزی است، اشاره ای داشته ام ، لیکن بنا به دلایلی که موضوع بررسی این نوشته است، در متن اصلی، قوامی رازی شاعر قرن ششم، اولین گوینده مراثی معرفی شده است که شعری بدین مناسبت در دیوان وی یافت می شود. یکی از خوانندگان با گذاردن کامنت (نظریه) به نقل از سایت آفتاب، گفته است، به ظن قریب به یقین، ابوالحسن مجدالدین کسائی مروزی متولد 341 ھ. ق. نخستین شاعر فارسی زبان شیعی است که سوگنامه ای از او به یادگار باقی مانده است. لذا خواسته بود، اشتباه خود را تصحیح کنم و یا دلیل خلاف بیاورم.
هرچند بنده بنا نداشتم در این باره مخالفت کرده و مطلبی بنگارم، لیکن علاقه اینجانب به ادبیات عاشورایی و شخصیت بزرگوار آن امام همام(ع) از سویی و تعصّب به ادب این مرز و بوم که به هر حال در انتساب اشعار به شاعران و نقل اقوال گویندگان بایستی صحیح و سقیم، غث و سمین رعایت شود، این جسارت را به بنده داد تا نوشته حاضر، از عرصه عدم به پهنه وجود راه پیدا کند. هرچند پیشاپیش خود اذعان دارد آنچه از این قلم عاجز بر سطور تراویده است، در نزد ارباب ادب، عرض اندام و جولان مگسی در عرصه سیمرغ است
2 – نگاهی به قصیده کسائی و تعداد ابیات آن در منابع موجود :
بهاریه استاد کسائی، تا زمانی که آقای دکتر محمد امین ریاحی آن را به عنوان قصیده ی در رثاء و مشتمل بر پنجاه بیت، معرفی فرماید، بعنوان قصیده ای با صنعت تسمیط و در وصف طبیعت و حداکثر با 21 بیت، شناخته می شد. آقای دکتر مهدی درخشانی قصیده مورد نظر را به شکل زیر ضبط کرده و آورده است.(1) و مآخذ و منبع قصیده مورد بحث را تعلیقات لباب الالباب عوفی (2) و مجمع الفصحای هدایت(3) عنوان کرده و تذکر داده است که بسیاری از ابیات قصیده، برای شاهد مثال در لغت فرس اسدی و سایر فرهنگها نظیر : جهانگیری و سروری و وفائی و صحاح الفرس و فرهنگ اوبهی (تحفه الاحباب) نقل شده است. (4) بنظر میرسد منبع و ماخذ اصلی آقای دکتر درخشان مجمع الفصحاست. در مجمع تعداد ابیات 20 تاست و بیت 21 نیامده است و بیت مذکور از لغت فرس برگرفته شده است.
قبل از نقل قصیده اجازه می خواهد، یادآوری کند که چون بعض یا تمام ابیات همین قصیده در بعضی از کتب لغت و جنگ ها و منتخب اشعار یا تاریخ های ادبیات نیز آمده است. لذا در پانوشت های ذیل هر بیت، ضبط های متفاوت دیگران نیز آمده است.
1 باد صبا در آمد فردوس گشت صحرا
واراست بوستان را نَیسان به فرش دیبا (5)
2 آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل
وآورد نامه گل باد صبا به صهبا(6)
3 آب کبود بوده، چون آینۀ زدوده
صندل شده است سوده کرده به می مُطرّا (7)
4 نارو به نارون بر سارو به نسترن بر
قمری به یاسمن بر برداشتند آوا (8)
5 کهسار چون زمرد نقطه زده ز بُسَّد
در نعمت او مُشَعْبِِد حیران شده است و شیدا
6 ابر آمد از بیابان چون طَیلَسان رهبان
برق از میانش تابان چون بُسّدین چلیپا
7 آهو همی گَرازد ، گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی باغ و صحرا (9)
8 باغ از حریر حله برگل زند مِظَلّه
مانند سبز کِلّه بر تکیه گاه دارا (10)
9 گلزار با تاسف خندید بی تکلف
چون پیش تخت یوسف رخساره زلیخا (11)
10 گل باز کرده دیده باران بر آن چکیده
چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا (12)
11 سرخ و سیه شقایق هم ضد و هم موافق
چون مومن و منافق پنهان و آشکارا (13)
12 سوسن لطیف و مشکین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا (14)
13 وان ارغوان به کشّی با صد هزار خُوشی
بیجاده بدخشی بر ساخته به مینا (15)
14 یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژآله
کرده بدو حواله غوّاص درّ دریا (16)
15 وان نرگس مصور چون لولو منور
زر اندرو مدور چون ماه بر ثریا(17)
16 عالم بهشت گشته عنبر سرشت گشته
کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حَورا (18)
17 آن سبزه خجسته از دست برف جسته
آراسته نشسته چون صورت مُهَنّا (19)
18 دانم که پر نگاری سیراب و آبداری
چون نقش نوبهاری آزاده طبع و برنا (20)
19 این مشکبوی عالم وین نوبهار خرم
برما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها (21)
20 بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله
ما و خروش ناله کنجی گرفته ماوا (22)
21 هم نگذرم سوی تو هم ننگرم سوی تو
دل ناورم سوی تو اینک چک تبرا (23)
حال و هوای قصیده بالا بهاری و مضمونی تعزلی دارد و از اسلوب و زبان مرثیه سرایی دور است. همانگونه که اشاره کردیم این قصیده تا زمانیکه آقای دکتر محمد امین ریاحی نتیجه تحقیقات خود را در مورد زندگی و اندیشه و شعر کسائی مروزی در سال 1365 به جامعه علمی و ادبی کشور عرضه کند،(24) قصیده ای در وصف طبیعت و حداکثر با 21 بیت بود. وی در صفحه 59 به بعد کتاب خود قصیده بهار نامه مورد بحث را با افزودن 29 بیت دیگر و به عنوان "سوگنامه کربلا " انتشار و در پاورقی همان صفحه و نیز در قسمت معرفی منابع کتاب توضیح داده است که این قصیده را از جنگی موسوم به "تتمه تذکره خلاصه الاشعار" تقی کاشی، نسخه خطی که تحت شماره 684 در کتابخانه بانکی پور پتنه ضبط شده نقل کرده است. همچنین عکس صفحه مربوط به قصیده را نیز در صفحه 133 کتاب خود است.
ابیات زیر بیست و یک بیتی است که ایشان به قصیده مشهور کسائی مروزی افزوده اند، تا به این ترتیب قصیده "بهار نامه" پیش تر، تبدیل به "سوگنامه کربلا" زیر شود ( شماره سمت راست اول هر بیت به ترتیب ضبط ایشان در کتاب است ) :
"سوگنامه کربلا" ......................
5 رنگ نبید و هامون پیروزه [ گشت ] و گلگون
نخل [ و] خدنگ و زیتون چون قبهّ های خضرا
6 دشت است یا سِتبرق باغ است یا خُوَرنق
یک با دگر مطابق چون شعر سعد و اسما
9 آمد کلنگ فرخ همرنگ چرغ دورخ
همچون سپاه خَلّخ صف بر کشیده سرما
10 بر شاخ سرو بلبل با صد هزار غلغل
دُرّاج باز بر گل چون عُروه پیش عَُفرا
15 گلشن چو روی لیلی یا چون بهشت مولی
چون طلعت تجلی بر کوه طور سینا
20 شاه اِسْپَرَغْم رُسته چون جعد بر شکسته
وز جای برگسسته کرده نشاط بالا
25 گر تخت خسروانی ور نقش چینیانی
ور جوی مَولیانی پیرایۀ بخارا
29 دست از جهان بشویم عز و شرف نجویم
مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
30 میراث مصطفی را فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را تازه کنم تولا
31 آن نازش محمد پیغمبر موبَّد
آن سید مُمَجّد شمع و چراغ دنیا
32 آن میر سر بریده در خاک خوابنیده
از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا
33 تنها و دل شکسته برخویشتن گرِسته
از خان و مان گسسته وز اهل بیت آبا
34 از شهر خویش رانده وزملک برفشانده
مولی ذلیل مانده بر تخت ملک مولی
35 مجروح خیره گشته ایام تیره گشته
بد خواه چیره گشته بی رحم و بی محابا
36 بیشرم شمر کافر ملعون سنان ابتر
لشکر زده برو بر چون حاجیان بطحا
37 تیغ جفا کشیده بوق ستم دمیده
بی آب کرده دیده تا زه شود مُعادا
38 آن کور بسته مِطْرَد بی طَوع گشته مرتد
بر عترت محمد چون ترک غُز و یغما
39 صفین و بدر و خندق حجت گرفته با حق
خَیل یزید احمق یک یک به خونشْ کوشا
40 پاکیزه آل یاسین گمراه و زار مسکین
وان کینه های پیشین آن روز گشته پیدا
41 آن پنجماهه کودک باری چه کرد وَیْحَک
کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
42 بیچاره شهربانو مصقول کرده زانو
بیجاده گشته لولو بر درد ناشکیبا
43 آن زینب غریوان اندر میان دیوان
آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا
44 مومن چنین تمنی هرگز کند؟ نگو، نی.
چونین نکرد مانی ، نه هیچ گبر و ترسا
45 آن بیوفا و غافل غرّه شده به باطل
ابلیس وار و جاهل کرده به کفر مبدا
46 رفت و گذاشت گیهان دید آن بزرگ برهان
وین رازهای پنهان پیدا کنند فردا
47 تخم جهان بی بر این است وزین فزونتر
کهتر عدوی مهتر نادان عدوی دانا
48 بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی
گر هم براین بپایی بی خار گشت خرما
49 مومن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد
ترسا به زر بگیرد سم خر مسیحا
50 تا زنده ای چنین کن دلهای ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا
3 – بررسی اصالت ابیات الحاقی به قصیده بهاریه کسائی :
در شیعه بودن کسائی مروزی و اینکه وی بایستی در منقبت و تعزیت سید الشهدا(ع) اشعاری سروده باشد و شاید وی نخستین شاعری باشد که مراثی مذهبی به زبان فارسی سروده است، حرفی نیست چنانکه عبدالجلیل قزوینی رازی در النقض گوید: " ... از شعرای فارسیان که شاعی ومعتقد بوده اند و متعصب اشاراتی برود به بعضی اولاً فردوسی طوسی .... و در کسائی خود خلافی نیست همه دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی (ص) و آل اوست ...." (25)
و محمد عوفی در باره اش گوید : " اکثر اشعار او در زهد و وعظ است و در مناسبت اهل بیت نبوت ..."(26)
ولی در اینکه ابیات الحاقی به قصیده بهاریه به عنوان کهن ترین سوگنامه کربلا از کسائی است، جای حرف است، در ادامه بحث به عنوان کوچکترین شاگرد شادروان دکتر ریاحی اجازه می خواهد درس خود را باز پس دهد و نظر خود را در باره افزایش ابیات و تبدیل قصیده بیست و یک بیتی به پنجاه بیتی بگوید.
دکتر ریاحی در صفحات 38 و 39 و 60 و 157 کتاب خود به داعیه اثبات اصالت اشعار اضافه شده به قصیده بهاریه و انتساب آن به کسائی مروزی، دلایل و قراین زیر را بیان فرموده اند:
الف – صاحب جنگ کهن "تتمه خلاصه الاشعار" تقی الدین کاشی است که به نقل تاریخ تذکره های فارسی تالیف شادروان احمد گلچین معانی ، وی نسخ دیوانهای بیشماری از شاعران و مجموعه های کهنی را در دست داشته و مجموعه عظیم تذکره و منتخبات خود را در فاصله سالهای 975 الی 1076 فراهم آورده است و منقولاتش اعتبار تام دارد (جمله آخری از خود ایشان است نه مرحوم گلچین معانی) .
ب – هرچند سی بیت آخر قصیده فقط در آن مجموعه باقی مانده و برای نخستین بار توسط ایشان منتشر می شود اما ابیات بهارنامه آن در "عرفات العاشقین" و "مجمع الفصحا" نیز به نام کسائی آمده است.
ج – بیت هایی از قصیده در فرهنگها بعنوان شاهد لغات آورده شده و از آن جمله بیت 28 در "ترجمان البلاغه" و نیز بیتهای 19 و 22 در "لغت فرس" آمده است ( بر خلاف اعلام ایشان و بشرح پاورقی های آمده در ذیل اشعار این تحقیق در لغت فرس، پنج بیت و آنهم ازقصیده بهاریه آمده است).
د – بدلالت ذکر : عباراتی نظیر : "جوی مولیان" ، مضمون "صف بر کشیدن سپاه خلّخ" ، تشبیه ظلم های بنی امیه به هجوم "ترک غز و یغما"، مانی و گبر و ترسا و ... این منظومه حال و هوای خراسان قرن چهارم را دارد.
ھ – زبان سوگنامه، زبان عصر کسائی است و تعبیراتی چون نقطه زدن ، گرازیدن ، خوابنیدن، غوغا برفشانده ... و نمونه هایی برای تائید این معنی است.
و – مشکل پسندیده ترین شعرشناسان قبول داشته اند که بیت مقدمه قصیده (بهاریه) از کسائی است و کسی در آن شک نکرده است، بنابراین اظهار تردید نسبت به ابیات بعدی معنایی ندارد.
ز – وجود بیت های 29 و 30 در نسخه خطّی "عرفات العاشقین" و ذکر تخلّص شاعر (کسائی) در دو بیت از قصیده، دیگر دلایل انتساب ابیات سوگنامه به این گوینده بزرگ است .
به این ترتیب ایشان با جمع بندی مطالب پیش گفته نتیجه گیری کرده اند، تا خلافش ثابت نشود، هیچگونه تردیدی نیست که این قصیده از سروده های مسلم کسائی مروزی است .
و اما دلایل و قرینه های زیر حاکی از این است ، که تبدیل قصیده مشهور بهاریه کسائی به سوگنامه کربلا درست نیست و استدلال های جناب آقای دکتر ریاحی مخدوش است :
1 – همگان اذعان دارند که شعر کسائی مروزی به لحاظ وسعت فکر و دقت خیال و حسن بلاغت و لطافت زبان و دقت بیان در بالاترین مرتبه است. استاد شفیعی کدکنی وی را از بهتر گویندگان قرن چهارم می داند و در صفحه 430 به بعد کتاب "صور خیال در شعر فارسی" به این جنبه خاص از بیان هنری این گوینده بزرگ کشورمان می پردازد. (27) باتوجه به ارزش والای علمی بحث ایشان و اینکه آن موید گفته ماست، لذا مبحث "صور خیال در شعر کسائی" از کتاب مزبور را جهت استفاده خوانندگان عیناً وبه عنوان ضمیمه در آخر نوشته خواهیم آورد.
شادروان استاد بدیع الزمان فروزانفر کسائی را استاد ژرف اندیش و گوینده شیرین عبارت می خواند و او را در صف اول شعراء قصیده پرداز قرار داده و تشبیهاتش را از تشبیهات دقیق بلند پایه و کم نظیر زبان پارسی می داند و اظهار تاسف کرده که چرا جز مقدار مختصری (قریب 200 بیت در آنزمان) از او بجا نمانده و بقیه از میان رفته است. (28)
مرحوم دکتر معین گوید: " ... (کسائی) در ایجاد تشبیهات دقیق دست داشته است و سبک وی بر زیبائی کلمات و استواری جمل ممتاز است "(29)
بی شکّ قصیده مورد بحث (مراد بهارنامه است) از زیباترین آثار بجا مانده این شاعر بزرگ است. شاعر در این قصیده در صدد توصیف بهار و بیان شور زندگی و زیبایی حیات طبیعی است. آمدن باد صبا و فردوس شدن دشت و صحرا را نوید می دهد و اینکه باران اردیبهشت، فرشی دیبا را بروی زمین می گسترد. نسیم سنبل با مشک و قرنفل (نوعی میخک که گل های آن بصورت یک دسته در انتهای ساقه دیده می شود) در عطر فشانی با یکدیگر همراه شده و نامه بهار را به صهبا رسانند. عطر آگینی گلها، شعبده بازی کهسار، زلالی آبها، میگساری طبیعت و تر و تازه شدن و درخشش همه چیز، خرامیدن حیات و عشق بازی و غوغا و انبازی و بوس و کنار و .... تصاویر بکری است که با موسیقی ی زیبا، درهمه ابیات بهارنامه خوش می درخشد. تشبیه منحصر بفرد عطر آگینی سوسن به ثریا (ستاره پروین) که شکل خوشه انگور دارد. همانندی شاخه های نو روئیده نسرین به گاو فلک و جوزا که شمشیری حمایل دارد و عصایی بر فراز سر به دست راست و دست چپ او در آستین کشیده شده است. تشبیه وجدآور رنگهای ضد و مخالف سرخ و سیاه شقایق به دوست و دشمن که در توصیف درون سیاه و کدر و برون سرخ خوشرنگ لاله وصف شده است و یاد آور معقولی : چون پنهان کاری منافق و آشکاری رفتار مومن است، قصیده را زیبا و بدون نقص می نمایاند. لیکن برخلاف ابیات قصیده بهاریه که یکدست و به لحاظ کاربرد تصاویر و صور خیال به اشعار شاعری سخندان و حکیمی چون سنایی می ماند. ابیات اضافه شده از پختگی و ساختار شعری مناسب و غنای مفهومی مقبولی برخوردار نیست و تراوش این ابیات از ذهن فعال و پویا و تصویر ساز استاد کسائی مروزی مستبعد بنظر میرسد و ایرادات بسیاری از حین معنی و مفهوم بر بسیاری از ابیات آن وارد است.
چنانکه در بیت 9 "صف بر کشیدن سرما"بی معنی است، زیرا وقتی شاعر در مقام وصف بهارست، دوباره آمدن زمستان با انس ذهنی و منطق ادبی جور در نمی آید. در بیت 16 کاربرد "موافق" به جای "منافق" ، تصویر زیبائی را که از شاعر از تضاد درون سیاه و برون سرخ لاله به نمایش می گذارد، مخدوش می کند. ما چنین تقابل و تضادی هنرمندانه و زیبا را در بیت تغزل زیر نیز می بینیم:
بلب و چشم راحتی و بلا برخ و زلف توبه ای و گناه (درخشان، ص33)
در بیت هیجدهم ، "برتاخته" به جای "بر ساخته " شعر را نامفهوم می کند. و لوفرض که برتاختن را روان شدن و روان کردن معنی نمائیم ؟!! (چنانکه آقای دکتر ریاحی در پانوشت گفته است) باز هم معنی شعر مخدوش است. سکون و عاری بودن بسیاری از ابیات از تصاویر رنگارنگ متعارف استاد کسائی و فاصله شان با خیال شاعرانه و ناهماهنگی عناصری تصویری در ابیاتی نظیر بیت 15 و25 و39 همچنین سایر مواردی که تصحیح قیاسی شده است و مصحح محترم آنها را در پاورقی ها ذکر فرموده اند، همه و همه دلالت بر این دارد که سراینده ابیات الحاقی، نباید گوینده ای سترگ همچون کسائی باشد.
2 – استدلال آقای دکتر ریاحی که ناپختگی و ابتدایی بودن ابیات رثایی موضوع بحث را ناشی از سادگی و بی پیرایگی طبیعی ابیات به عنوان نخستین گام در سرودن رثاء و نیز برای استفاده عامه و نوحه خوانی ( باتوجه به انتخاب وزن چهار پاره) دانسته اند، این کاستی را توجیه نمی کند، زیرا بر خلاف نظر ایشان، اگر کسائی رثایی هم سروده باشد، بایستی از بهترین ها باشد، چنانکه شادروان دکترمحجوب گوید، طبیعی است که مرثیه های این روزگار نیز باید دارای همان فخامت و عظمت و استحکامی باشد که در دیگر اقسام شعر دیده می شود.(30) مانند مرثیه مشهور کسائی، به مطلع زیر که زبانزد خواص و اهل ادب است:
جنــــازۀ تــــو نــدانـــم کــــدام حــادثـه بــود
که دیده ها همه مصقول کرد و رخ مجروح
ازآب دیده چو طوفان نوح شد همه مرو
جنازۀ تو بر آن آب همچو کشتی نوح (31)
همانگونه که پیش تر گفتیم، قصیده در توصیف زیبایی سحر انگیز و جان بخش و وجد آور بهار و عناصر مرتبط با آن است و جزدر ابیات آخری قصیده ، که به ناگاه غم درونی و احساس زمستانی شاعر دزدانه از راه می رسد و پیوند او را با بهار می رباید. تمامی شعر در توصیف بهار ست. با نگاهی به مراثی و سوگواری ادبی گویندگان فارسی می بینیم که به روال مراثی از دو حال خارج نیست:
الف – بیشتر اوقات گوینده بدون هیچ مقدمه چینی و تشبّث به "تشبیب" و "تسیب" که وی را در لاحق، وادار به آوردن "بیت التخلص" کند، فی الفور بسراغ رخداد تاسف انگیز مرگ عزیز و فرد مورد علاقه خود می رود. چنین قصیده ای را "محدود یا مقتضب" گویند.
ب - گاه با توجه به اهمیت موضوع رثاء، وضع طوری است که رخداده، مربوط به مرگ فردی بزرگ و عالیقدر است و یا موضوع رثاء مصیبت فرزند و خویش و دوستی وفادارست که به لحاظ شخصی و پیوند عمیق روحی نزد شاعر بقدری تاسف آور و تاثیر گذار است که احساس و عاطفه شاعر را به جوش و قلیان می آورد. همچنین ممکن است گوینده در صدد ایجاد حالت حزن ساختگی و مدح ممدوح جانشین درگذشته باشد چنانکه اکثر گویندگان بزرگ ما درّ سخن خود را در مراثی سروده شده برای پادشاهان و حکام شب یلدا به پای جانشینان آنان ریخته اند. در این قبیل موارد می بینیم اگر شاعر به سراغ مضامین و تصاویر طبیعی می رود آنچه بر زبان او می آید ، اوصافی عادی و مثبت از طبیعت و جنسی از نوع قصیده بهاریه کسائی نیست. بلکه روی سخن به جانب بی ارزشی و ناقدری فلک، بی اعتباری و عاریت بودن زندگی، مجرم و واژگونه بودن همه عناصر طبیعی است زیرا رخداد ناگوار مرگ ممدوح و پیشآمد مصیبت و فقدان یار، چون از درون گوینده را برهم ریخته، پس باید در بیرون هم بر همه چیز و همه جا استیلا یابد و حزن و غم و ملال رفتن ممدوح و مصیبت وی زمین و زمان را بر هم ریزد. آوردن نمونه های زیر منظور ما را بهتر می رساند :
امیر معزّی در رثای ملکشاه :
داشت گیتی با بقای او دری اندر جنان دارد اکنون با فنای او دری اندر سقر
جمال الدین عبدالّرزّاق در مرثیت قوام الدین صاعد:
از ماتم تو جامه دریدست آسمان وز حسرت تو جلوه بریدست حورعین
عمعق بخارائی د رتعزیت مهملک خاتون (که بنظر میرسد در بهار سروده شده است) :
هنگام آنکه گل دمد از صحن بوستان رفت آن گل شکسته و در خاک شد نهان
هنگام آن که شاخ شجر نم کشد زابر بی آب ماند نرگس آن تازه بوستان
مرثیه زیبا و ماندنی خاقانی در مرگ فرزند بیست ساله اش رشید الدین :
صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید ژآله صبحدم از نرگس تر بگشاید
خاک لب تشنه خونست زسرچشمه دل آب آتش زده چون چاه سقر بگشایید
کمال اسماعیل در رثای پدر :
افسوس که آفتاب هنر رفت و من زعجز افتاده همچو سایه، برین صحن اغبرم
از قصیده مشهور قطران تبریزی برای زلزله تبریز:
فراز گشت و نشیب گشت فراز رمال گشت جبال و جبال گشت رمال
دریده گشت زمین و خمیده گشت نبات دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال
از قصیده مشهور فرخی در رثای سلطان محمود:
کاشکی آن شب و آن روز که ترسیدم از آن نفتادستی و شاد نشدستی تیمار
کاشکی چشم بدانه نرسیدی به امیر آه ترسم که رسید و شده مه زیر غبار
مرغ و ماهی چو زنان بر تو همی نوحه کنند همه با ما شده اندر غم و اندوه تو یار
روز و شب بر سر تابوت تو از حسرت تو کاخ پیروزی چون ابر همی گریه زار
مختار غزنوی در رثای عمادالدین منصور:
جهان سیاه نماید همی به چشم خرد خبر دهید کی کآفتاب را چه رسید
مگر زگردش گردون تیز گرد ماند که می نیاید خورشید نورمند پدید
سعدی در مرگ سعدبن بوبکر :
پس از مرگ جوانان گل مماناد پس از گل در چمن بلبل مماناد
و نیز همو در همان مناسبت:
دگر سبزی نروید بر لب جوی که باران بیشتر سیلاب خون ست
دگر خون سیاوشان بود رنگ که آب چشمه ها عناب گونست
خواجو کرمانی در مرگ ناصرالدین محمد:
رنگ شفق نگر که چو خورشید روشن است کز خون چشم ما فلک آلوده دامنست
سلمان ساوجی در سوگ بهرام شاه:
آسمان با سینه پرآتش و پشت دو تاه شد به ها یا هوی گریان بر سر بهرام شاه
و ازوست در مصبیت مرگ امیر یلکان :
ای صبحدم چه شد که گریبان دریده ای وی شب چه حالتست که گیسو بریده ای
وه آسمان تو جامه کبود از چه کرده ای آری مگر تو نیز مصیبت رسیده ای
مرغان به باغ ناله و فریاد می کنند ای باغبان چه موجب فریاد دیده ای
گل جامه پاره می کند آخر بپرس از او کز باد صبحدم چه حکایت شنیده ای
حافظ در سوگ شاه شیخ ابو اسحاق :
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
و همو در مرثیه فرزند:
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد (32)
3 - اینجانب در اینکه "خلاصه الاشعار و زبده الافکار" تالیف تقی الدین محمد بن شرف الدین علی الحسینی الکاشانی متخلص به ذکری، از زمره بزرگترین تذکره های بجا مانده از پیشینیان است و به لحاظ بهره وری و استفاده طالبان تاریخ ادبیات، کم نظیرست تردیدی ندارم. لیکن اعتراض آنجاست که آقای دکتر ریاحی فرموده اند :" منقولاتش اعتبار تام دارد." و این برای حقیر پذیرفتنی نیست و لااقل نقل های بعدی، خلاف ادعای ایشان را اثبات می کند :
الف - در تاریخ تذکره های فارسی اثر ماندگار شادروان استاد گلچین معانی میخوانیم : { ... درهامش صفحه ای از ترجمه میرداماد که تقی الدین کاشی از زبان بد گویان شکوه میکند (در نسخه مجلس که بخط شرف بن میرزا نظام در 23 رجب 1013 ه، نوشته شده و آثار تصحیحات و اضافات مولف درآن آشکارست) یکی از معاصران وی چنین نوشته است: "راست میگوید این انشا و عبارات ساخته از کلیله و دمنه برداشته و شعر هیچیک از موزونان را چنانکه هست ننوشته و انتخاب معکوس نموده، لهذاء شعرا هم او را اهاجی رکیک کرده اند .
لمولانا فهمی : مار در سوراخ دارم عقرب مودار را عقرب مودار را ، میمون گیسو دار را
و هجو او بسیار گفته اند، و این مختصر بر نمی تابد". همین شخص در کنار ترجمه حکیم شفائی اصفهانی نوشته است که: " الهی بغضب مرتضی علی گرفتار شوی، که از کمالات حکیم مذکور یکی از هزار را نقل نکرده و از اقسام سخنش که مغرب و مشرق را فرو گرفته هیچ ننوشته ؛ اشعار کاشیان بیمزه گویی را تمام نوشته و به اصفهانیان در مقام نفاق آمده، آنچه بکار می آید و مشهورست ننوشته، کسی که مشرق و مغرب گیتی را بتیغ زبان گرفته باشد بتذکره توچه احتیاج دارد، اما هرکه برین انتخاب نظر می افکند حمل بر خری تو میکند، یا کم تتبعی تو و شعر نافهمی، چنانچه خود انصاف داده ، فتامل". و در کنار اشعار حکیم نوشته است : " این اشعار را حکیم در مکتب درس طفولیت گفته و داخل دیوان نساخته و اشعار متنوعه و قصیده و اهاجی و چهار کتاب مثنوی را هیچ ننوشته، ظاهراً نشنیده یا نفهمیده".
نیز همو نام اصلی صاحبان بعضی اشعار را که مولف بغیر سراینده اش نسبت داده بوده در کنار آن اشعار نوشته است. حق اینست که تقی الدین کاشی در باره شعرای کاشان بحکم حب الوطن من الایمان غلو کرده، و در باره شعرای سایر نقاط بتفصیل تراجم شعرای کاشان چیز ننوشته است، و این خرده گیریها و انتقادات و اعتراضات معاصراثر بی اساس نبوده ... و نیز به مسائل شخصی و موضوعات خارج از وظیفه تذکره نگاری زیاده از حد پرداخته است.} (33)
هرچند استاد گلچین معانی اذعان دارد که تذکره مورد بحث از نظر وفور شعر غنی ترین تذکره فارسی است و از حیث تفصیل تراجم بخصوص در قسمت عصری بی نظیر ست ولی همو با آوردن نمونه ای که تقی الدین کاشی حتی در تشخیص الف مماله با الف مقصوره در قافیه اشتباه میکرده، گوید :
" ... شگفتست که مولف با آنهمه شعری که دیده و خوانده و انتخاب کرده بوده که خلاصه ناچیزی از آن آتشکده آذرست، گاهی بدقایق سخن و قواعد آن نرسیده..."(34)
همچنین استاد گلچین معانی در شیوه برخورد مولف خلاصه الاشعار با شعرای متقدم ایراد می گیرد، از جمله اینکه : " .... در مورد شعرای متقدم مقید بوده که برای هریک داستان عشقی مجعولی بسازد و تذکره خود را از اعتبار بیندازد، و شیخ علینقی کمره یی که از شعرای مشهور و دانشمند قرن یازدهم معاصر وی بوده چون این قسمت از تذکره مزبور را از افسانه جدا کرده حقایق تاریخی و اشعار شعرای متقدم را بانتخاب خود مجزا ساخته بوده، تقی الدین کاشی از این عمل وی رنجیده خاطر گشته و مدتها با او مکابره داشته است ... "(35)
و نیز در باره ماخذ و منابع اشعار منتخب وی گوید: " ... مولف خلاصه الاشعار در باره شعرای سلف از مآخذ خود کمتر نام میبرد و پاره یی از منابع و مراجع خود را که بقلم آورده عبارتست از : چهار مقاله، المعجم فی معائیر اشعار العجم، حدائق السحر، تذکره دولتشاه، مجالس النفائس، تاریخ جعفری، تحفه سامی، و چند کتاب دیگر .... " (36)
و برغم اینکه اهمیت تذکره خلاصه الاشعار نه از جهت ذکر تراجم متقدمین بلکه از حیث قسمت های عصری آن است. معذالک استاد گلچین معانی تذکره عرفات العاشقین تالیف تقی الدین اوحدی را بر تذکره تقی الدین کاشی ترجیح داده است و گوید : " .... بخصوص در مورد شعرای ایرانی مقیم هند بر تذکره خلاصه الاشعار ترجیح دارد . چه تقی کاشی احوال این قبیل شعرا را از مسافرانی که از هند به ایران می آمده اند شنیده بود حال آنکه ...." (37)
ب - هرچند آقای دکتر ریاحی نسخه خطی مستند خود را به روال معرفی نفرموده اند، از این رو نزد این راقم و هر خواننده ای که کتاب آقای ریاحی را مطالعه می کند و دسترسی به فهرست کتابخانه بانکی پور ندارد تاریخ کتابت جنگ و نام کاتب ( که آیا مولف است یا دیگری) و اینکه به خط همان کاتب نسخه ای دیگری وجود دارد یا خیر ؟ معلوم نیست. و در مورد نسخه بسیاری از مشخصات لازم، از قبیل تعداد سطور، سایر صفحات، نام کاتب و معرفی او، تاریخ کتابت و تملّکات در تصویر برگرفته از کتاب معلوم نیست تا با این ترتیب زمینه کتاب شناختی اجمالی برای خواننده فراهم شود، لیکن با مراجعه به مقاله آقای نذیراحمد، مشخص می شود تتمه تذکره خلاصه الاشعار تقی کاشی در فهرست کتابخانه بانکی پور جلد 8 ص 73 شماره محفوظه 684 ( شهر پتنه هند ) ثبت شده است که از "علی فتحی" شروع و بر "جمال الدین کازرونی" تمام شده و مولف کتاب گوید : " فهرست شعرائی که شعر ایشان در این مجلد ثبت است، احوال ایشان بواسطه عدم شهرت یا بسبب آنکه اطلاع بر حالت ایشان حاصل نشده یا دیوانی از این جماعت بنظر مطالعه نرسیده اسمشان در این تذکره مسطور نیست لیکن به جهت ضبط آن اشعار، در آخر مجله رابع راقم این کتاب خیرمال، آن اشعار را در ذیل اسم ایشان مسطور ساخته تا فی الجمله بقای نام آن طایفه را سببی باشد و یکباره از زمره فراموشان عدم نباشند،" (38). با نگاهی به فهرست شاعرانی که آقای نذیراحمد در یادداشت شان آورده اند، مشهورترین نام ها در کنار قاضی حمیدالدین، کسائی مروزی است. از میان اشعار منسوب به کسائی یکی قصیده مورد اختلاف است و دیگری قطعه مشهور رودکی است که در تمام تصحیح های دیوان رودکی، بنام وی ضبط شده است:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه تا باز جوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیاه کنند من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ولی در تتمه تذکره خلاصه الاشعار به نام کسائی و چنین ضبط شده است :
من موی را نه از پی آن می کنم خضاب تا باز نوجوان شوم و نو گنه کنم
مردم چو مو به ماتم پیری سیه کنند من موی را به مرگ جوانی سیه کنم
شادروان دکتر محجوب، مضمون دو بیتی کسائی در تنها مصراعی که از رودکی نیست، بسیار ضعیف و نامتناسب توصیف می کند.(39) و جالب این است که خود آقای دکتر ریاحی نیز در ذیل بحث " اشعار دیگران به نام کسائی " خود به همین کاستی اشاره می کند و می نویسد : " در حاشیه جنگ تتمه خلاصه الاشعار تقی کاشانی به اشتباه این قطعه بنام کسائی آمده است." (40)
و دیگری رباعی زیر است :
ای هستی تو هستی هست دگر است وین مستی تو مستی مست دگر است
رو سر بگریبان تفکر درکش کاین دست تو { آبستن}دست دگر است
برغم اینکه آقای دکتر ریاحی رباعی بالا را در متن کتاب خود، آورده اند، ولی در پاورقی یادآوری می کند این رباعی بوی اشعار صوفیانه متوسطین را می دهد و احتمالاً نه از کسائی بلکه از یکی از شاعران صوفی عصر صفوی (عصر مولف تذکره) است.(41)
ج - در دیوان ناصر خسرو قصیده ای بلند و شصت بیتی است به مطلع زیر است که به کسائی نسبت داده اند:
جان و خرد رونده برین چرخ اخضرند یا هردوان نهفته براین گوی اغبرند
در حالیکه مصصح محترم دیوان (شادروان حاج سید نصرالله تقوی) خود تصریح کرده است که به نظر وی این قصیده و نیز قصیده که در مقام جواب آن سروده شده و به مطلع زیرست :
بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند کز نور هر دو عالم و آدم منورند
هردو از ناصر خسرو است. آقای دکتر درخشان گوید شدت امانت و مراعات مندرجات نسخه باعث شده است تا مصحح محترم ، بر خلاف باور و علم خود دو قصیده را به همین ترتیب ( اولی بنام کسائی و دومی بنام ناصر خسرو) در دیوان بیاورد . و تردید مرحوم استاد نصرالله تقوی ناشی از نقل اشتباه صاحب تذکره خلاصه الاشعار و زبده الافکار است که بر صدر قصیده و بخط نسخ نوشته است: " این قصیده را حکیم کسائی گفته و به ناصر فرستاده ". (42) و جالب این است که خود آقای دکتر ریاحی نیز در ذیل مبحث " اشعار دیگران به نام کسائی " در کتاب خود به همین موضوع اشاره می کند. (43)
از این رو باعث تعجب است، که با این همه اشتباهات و اهوا مسلّم از ناحیه تقی الدین کاشی، دانشمندی چون آقای دکتر ریاحی می فرمایند : " منقولاتش اعتبار تام دارد." (45)
4 - برغم اهمیت موضوع، از سوی آقای دکتر ریاحی هیچ تحقیقی در خور که دال بر صحت کتاب و استواری انتساب اثر شعر به کسائی و نشر آن باشد ارائه نشده است. خاصه اینکه بشرح پیش گفته تقی کاشی مصادر مطالب و منابع فرعی خویش را ذکر نمی کرده و امکان شناسایی و معرفی آنها میسّر نیست لذا نمی توانسته آقای ریاحی را در نقد و تصحیح متن سوگنامه یاری و به حصول اطمینان از صحت مطلب کمک کند
بنابراین اکتفا به یک نسخه خطی که ششصد سال پس از عصر شاعر نوشته شده، و امکان دستبرد و تصرف افراد و تحریف و تصحیف آن به انگیزه های مذهبی و تعصبات دیگر وجود دارد ولی در عین حال امکان تحقیق و تصحیح علمی و دقیق متن و قابلیت نشرش بنابر اصل منتفی است ( زیرا اصل براین است که محقق و مصصح به یک نسخه اکتفا نکند). بنظر اینجانب جای تامل دارد.
آقای دکتر سید علیرضا نقوی در کتاب تذکره نویسی فارسی در هند و پاکستان، در باره خلاصه الاشعار گوید : " مولف این کتاب را اول در چهار جلد در سنه 985 ھ. تالیف کرد سپس در 993 ھ. جلد پنجم بآن اضافه نمود چنانکه قطعه زیر میرساند:
چون پنج کتاب تقی تذکره سنج در مخزن جلد جا گرفتند چو گنج
تا هریک را درست باشد تاریخ بر "پنج کتاب تقی" افزودم پنج(=993 ھ.)
سپس مولف باوقات مختلفی باین کتاب مطالبی را اضافه مینمود تا اینکه در 1016 ھ از تالیف آن بکلی فراغت حاصل نمود و بعد از آن ظاهراً هیچوقت باین کتاب اضافه ای نکرد. بیت زیر تاریخ اتمام مجلد آخر این کتاب را میرساند .
تاریخ نگار ز آن سبب گفت شد ستّ مجلدت لازم (=1016ھ. ) (46)
و همین موضوع را مرحوم گلچین معانی نیز در کتاب خود آورده است. (47) و برغم اینکه در صفحه 551 کتاب تاریخ تذکره های فارسی، ج. 1 به هنگام معرفی فهارس اشاره به فهرست کتابخانه بانکی پور جلد 8 شماره 684 دارد لیکن در مورد تتمه خلاصه الاشعار سکوت کرده و شرحی نمی دهد. از این رو اشکال پیش گفته (اطلاع نداشتن از وضعیت نسخه ) برای خواننده کتاب آقای ریاحی همچنان باقی می ماند.
5 – آمدن ابیات بهارنامه قصیده در عرفات العاشقین ( در مورد دو بیت آمده در سوگنامه در این تذکره بعدتر سخن خواهیم گفت) و مجمع الفصحا، خاصه عرفات العاشقین که مولف آن تقی الدین محمد اوحدی حسینی هم عصر تقی الدین کاشی بوده است و نیامدن بقیه ابیات سوگنامه، به خودی خود دلالت بر اصالت نداشتن ابیات رثائی و اشکال انتساب آن به کسائی است. خاصه اینکه دو تذکره مورد بحث از معتبرترین تذکره های فارسی است و استاد گلچین معانی در باره تذکره عرفات العاشقین گوید: " بدون شک تذکره عرفات یکی از عظیمترین و جامع ترین تذکره های فارسی است و کمتر تذکره نویسی به آن مقدار از منابع مهم دست داشته که مولف عرفات و وی که با کمال امانت منافع و مآخذ خود را در ضمن تراجم مذکور داشته است (48) و بر همین قیاس ذکر بعضی ابیات قصیده مورد بحث بعنوان شاهد لغات در فرهنگها، که اتفاقاً تمامی این ابیات مربوط به قسمت بهاریه و نه سوگنامه است، نفیاً یا اثباتاً تاثیری در تشخیص اصیل بودن یا نبودن ابیات سوگنامه و انتساب آن به کسائی مروزی ندارد و استدلال استاد در هر دو مورد پیش گفته نوعی قیاس مع الفارق است .
6 – اشاره به بعضی واقعات و نیز آمدن واژه هایی که زبان شعر را کهنه و مربوط به قرن چهار می نمایاند نیز به تنهایی دلیل انتساب اشعار سوگنامه به کسائی نیست. زیرا صرف نظر از اینکه در بعضی اوقات دردوره بعدی شعر فارسی نیز این لغات و عبارات به کار رفته، اصولاً وقتی شاعری بزرگ معاصر ما احمد شاملو زبان شعری خود را از متون هزار سال پیش گزینش می کند، تبدیل یک قصیده بهاریه به سوگنامه از شاعری متاخر که از سویی تحت تاثیر زبان و موسیقی کسائی قرار داشته و در عین حال به حضرت سید الشهدا(ع) علاقمند بوده، ولی مایه شاعری کسائی را نداشته است و در نتیجه تابلویی ناهمگون و متضاد را پدید می آورد، فرضی دور از ذهن نیست و در ادبیات ما نمونه آن فراوان است. و اتفاقاً عمل همین افراد و علاقه شان به حجیم کردن دواین شاعران مشهور، ایجاد دانش نسخه پژوهی و ضرورت تصحیح متون را باعث شده است.
7 – هر چند بعض ادباء نظیر آقای دکتر احمد احمدی بیرجند به تاسی از نظر آقای ریاحی گویند : "... در ادبیات ما نیز طلوع شعر فارسی در قرن چهارم هجری، اشعار حزت انگیزی در سوگ حضرت سیداالشهداء و سایر شهیدان وارد دیوانهای شعر شده است. کسائی مروزی در قرن چهارم نخستین شاعر شیعی است که سوگنامه کربلا را با آه و اندوه عمیقی سروده است ...." (49) ولی استاد دکتر دبیر سیاقی در کتاب پیشاهنگان شعر پارسی، برغم اینکه در مقدمه اشعار منتخب کسائی مروزی، به مناسبتی خواننده را به دیوان کسائی به تصحیح آقای دکتر محمد امین ریاحی ارجاع می دهد، ولی در عین حال فقط قصیده بهارنامه را زیر عنوان "چک تبرا" بعنوان نمونه شعر کسائی نقل می کند(50) و آقای احمد اداره چی گیلانی، با وجود اینکه در تعلیقات و حواشی کتاب شاعران همعصر رودکی، اشاره دارد که آقای دکتر ریاحی تمام این قصیده را که بدان عنوان "سوگنامه کربلا " داده اند ، از جنگی موسوم به تتمه خلاصه الاشعار تقی کاشانی نقل کرده است و حتی می گوید :" اگر بیت چهارم آمده در سرایندگان همعصر رودکی را که در قصیده منقول ایشان نیست بدان بیافزائیم قصیده ای پنجاه و یک بیتی از کسائی به یادگار مانده است ..." (51) مع ذالک ترجیح می دهد تا تنها ابیات قصیده بهارنامه را همچون آقایان دکتر درخشانی و دکتر دبیر سیاقی در متن کتاب خود به عنوان شعر کسائی نقل کند.
بنابراین اگر مشکل پسند ترین سخن شناسان ما قصیده بهاریه را از کسائی می دانند و درباره آن شک و تردیدی روا نمی دارند همانا صلابت، زیبائی و فصاحت شعر و نزدیکی آن به زبان و دانش و شیوه کسائی است و اگر به شرح پیش گفته استادانی دیگر برغم اطلاع از سوگنامه کشف شده آقای دکتر ریاحی، ترجیح می دهند تا قصیده مذکور را همچنان بهار نامه بدانند و از نقلش بعنوان سوگنامه خودداری کنند، علتش روشن است. از این رو اگر آقای دکتر ریاحی می فرماید: " اظهار تردید برای ابیات بعدی معنایی ندارد " استدلالشان باز هم درست به نظر نمی رسد.
8 – وجود دو بیت شماره 29 و 30 در عرفات العاشقین به نوبه خود نمی تواند دلیل انتساب اشعار یاد شده به کسائی مروزی باشد زیرا:
یکم – وجود اشتباهات و مسامحات در هر تذکره ای از جمله تذکره عرفات العاشقین امری دور از ذهن نیست چنانکه چنین مواردی را استاد گلچین معانی در تاریخ تذکره های فارسی، ج اول ص 10 به بعد کتاب خود احصاء فرموده اند
دوم – همعصری دو تذکره نویس و اینکه ممکن است ماخذ آنان یکی و یا از یکدیگر باشد نیز امری غریب نیست. با توجه به میزان شعر آورده شده از کسائی و خاصه علاقه صاحب خلاصه الاشعار به بیان اشعار هر شاعر از نظر کمیت و تفصیل نتیجه گیری ما را تائید می کند. علاوه بر آن توضیح صریح مولف در مقدمه جنگ به شره ماعدا، بیانگر این است که بدون تردید آنچه در دسترس تقی الدین کاشی بوده همانا بایستی جنگ یا تذکره دیگر و نه دیوان شاعر باشد و لذا در صحت و اصالت مآخذ دو تذکره نیز با توجه به اینکه منبع فرعی ذکر نشده، محلّ تامل است .
9 – علامه محمد قزوینی در مقدمه خود بر دیوان حافظ، جدولی از تعداد غزل نسخه های موجود حافظ میآورد. در نسخه خطی آقای خلخالی که در سنه 827 ( نزدیک به عصر حافظ) کتابت شده است، تعداد غزل های حافظ 495 غزل است و از آن بعد در قرن 10 و 11 تعداد غزلیات حافظ رو به افزایش می گذارد، تا اینکه در اواخر قرن 11 و اوایل قرن 12 به حدود شش صد غزل می رسد. چنانکه نسخه چاپی شادروان خلخالی در سال 1306 شمسی دارای 589 غزل است. در تمام غزلهای الحاقی و غیر اصیل نیز تخلص حافظ ، خود نمایی می کند. بنابراین اگر نظر آقای دکتر ریاحی مبنی بر اینکه ذکر نام کسائی در دو بیت از قصیده سوگنامه دلیل انتساب ابیات اضافی به کسائی مروزی باشد، استدلالی متین و مستند تلقی شود، باید تمام این غزلهای مشکوک نیز از حافظ دانسته شود .
یادآوری : به علت طولانی شدن مقاله، ضمایم آن و نیز پانوشت ها در پست بعدی می آید