وقتی شهرداری مشهد حکم به تکفیر ایرج میرزا می دهد؟!!
نوشته : محمد مهدی حسنی
گر تو قران بدین نمط خوانی
ببـــری رونـــق مسلمانـــــی(سعدی)
تغییر بلوار ایرج میرزا به جلال آل احمد توسط شهرداری مشهد (شورای اسلامی شهر مشهد) اِندِ سلیقه است(1)، گیرم که آنان ایرج میرزا و جلال آل احمد و به طورکلی شعر و ادب فارسی را نشناسند. امّا خود را "عقل کل" می دانند و نزد ایشان آراء و نظرات دانشمندان و ادبا و نخبگان و نیز تمایلات و علایق مردم مطرح نیست. به خود اجازه می دهند به اتکاء چند صباحی که بر اریکه قدرت و کرسی تصمیم گیری اند، نظر خود را به دیگران تحمیل کنند. نظرشان اشتباه است! خوب باشد؛ اعتراضات همگان را به دنبال دارد، خوب داشته باشد. وقتی خداوند به آدم دو گوش داده، برای این است، که به قول گفتنی از یک گوش، حرف ها داخل و از گوش دیگر خارج شوند.
کاش دوستان ما در شورای شهر و شهرداری مشهد، همان طور که بی سرو صدا و در روزهای منتهی به سال نو - که مردم در سفر و حضر، درگیر تعطیلات و دید و بازدید عید بودند و نام بلوار را تغییر دادند - همان طور هم زیرسبیلی ایرادات وانتقادات طرح شده مردمی را نادید می گرفتند و اعتراضات را بدون پاسخ می گذاردند، تا آب ها از آسیاب بیافتد، و برای توجیه کار خود و ارشاد شهروندان مشهدی، تابلوی "مهمترین دلایل تغییر نام بلوار ایرج میرزا" را درمحل نصب نمی کردند تا لااقل آبروی مشهدی ها آب جو نشود و عکس های گرفته شده از تابلوی آنان، در دنیای مجازی، هر روز ذخیره و تکثیر و لینک و در نتیجه تابلو نشود.
اجازه بدهید نخست با یکدیگر متن تابلوی گذارده ی آنان در ابتدای بلوار ایرج میرزا (یا به قول آنها: جلال آل احمد)، که در زیر نشان و امضای " روابط عمومی و بین الملل شهرداری مشهد" را یدک می کشد، با هم بخوانیم:
مهمترین دلایل تغییر نام بلوار ایرج میرزا
ایرج میرزا بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدین سان در عرصه فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبه تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزشی دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طورمکرر حمله شده است. سنخیت سازی نمادها ارزش دین اسلام و تخفیف شأن آن و به خصوص نازل سازی جایگاه روحانیت معظّم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است. از آنجا که نام گذاری معابر و میادین شهر ارتباط مستقیم با فرهنگ وهویت شهروندان دارد و ترویج الگوهای اساسی و رفتار دینی و فرهنگی محسوب می شود وجود چنین نامی نوعی تثبیت فرهنگ مستهجن و مروجّان آن تلقی می گردد.
شیوه نگارش و جمله بندی متن حکایت از این دارد که نویسنده یا نویسندگان آن، حتی از نگارش چند سطرفارسی روان و سلیس ناتوانند: عدم انطباق افعال به لحاظ شخص و زمان، آوردن "بنیانگذار" به جای "بنیان گذار" و "نوع خاصی" به جای "نوعی خاص"، کاربرد نادرست "نماد" به جای "مصداق"، ساختن عبارت دور از ذهن و عجیب "سنخیت سازی" که در جمله بی معنی می نماید، استفاده از ضمیر اشاره مفردِ "آن" برای "نمادها"، افتادن "ی" نسبت واژه پیش گفته، ساختن عبارت نادرست "نازل سازی"، آوردن "فرهنگ وهویت شهروندان" به جای "هویت فرهنگی شهروندان" و از کار درآمدن "تثبیت .... مروجّان" و .....
خوب حالا تصّور بفرمایید چه کسانی با داعیه فرهنگ دوستی و ارشاد مردم، آن هم در خراسان - که سرزمین هزارساله ی گویندگان بزرگ دری و خواستگاه ادب فارسی است - به نمایندگی مشهدی های ادب دوست، چنین بی محابا و جسورانه به استاد مسلّم اشعار سهل و ممتنع فارسی دری و سخن گوی بزرگ و پرآوازه ایی چون ایرج میرزا تاخته و می تازند ؟!!
ما در سه نبشته پیشین، نقل های ایرج میرزا را در باره خراسان و خراسانی ها بیان کردیم و همچنین آراء و اقوال دانشمندان و بزرگانی نظیر : ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی، وحید دستگردی، پرویز ناتل خانلری، رشید یاسمی، علی اصغر حکمت،مهدی حمیدی، سید محمد علی جمال زاده، امیر الشعرای نادری، شفیعی کدکنی، یحیی دولت آبادی و یحیی آرین پور، استاد عباس فرات و غیره را در باره ایرج آوردیم.
همان جا یادآوری کردیم: آنان که زندگی و داستان های جلال و شعرهای ایرج میرزا را خوانده اند، می دانند هرگاه با خط کش فکری دوستان، قد و قواره اندیشه های این دو ادیب اندازه گیری شود، هردو، به جهاتی سر و ته یک کرباسند و باورهای آنان با موازین مورد نظر آقایان فاصله بسیار دارد و در یکی از این نوشته ها، از تفاوت بنیادی دو نوع ادبیات پورنوگرافیک یا اورتیک و ادبیات زشت (ادبیات وقیح =Obszöne Literatur) و نیز از جایگاه ایرج در میان طنازّان ادب فارسی سخن راندیم. همچنین با آوردن نمونه هایی تاکید کردیم که آنان با ادبیات فارسی، آشنایی چندانی ندارند، و گرنه شادروان ایرج میرزا را بنیان گذار ادبیات زشت (یا به تعبیر نادرستش: پورنوگرافی) نمی دانستند. و بالاخره طی مقاله جداگانه و مفصّل علّت محبوبیت شعر ایرج میرزا را در میان مردم کنکاش کردیم و با آوردن نمونه هایی فراوان و روشن از شعر او گفتیم که جاودانگی و شهرت ایرج میرزا در میان مردم فارسی زبان نه به واسطه هزلیات و هجویات وی که به خاطر اشعار وطنی و حکمی و تربیتی و اخلاقی اوست. اشعاری که منشاء آن طبع پاک و اندیشه یگانه و زبان راستین ایرج است و چون از دل برآمده، لاجرم در دل نشسته و می نشیند. و بالاخره نتیجه گیری کردیم که تصمیم شهرداری مشهد یا شورای اسلامی شهر، نوعی ساده انگاری قضیه و به منزله توهین به شعور مردم ادب دوست این مرز و بوم است که سره را از ناسره خوب تشخیص می دهند و گله کردیم که آنان چگونه به خود اجازه می دهند سلیقه ادبی و فرهنگی شان را که با واقعیت فاصله دارد، بر مردم تحمیل کنند و نام بزرگی را پاک و بزرگ دیگری را به جای او بنشانند، در حالی که مطمئناً جای دیگری برای نامیدن و نکوداشت جلال آل قلم وجود دارد.
اما در گفته های تابلوی شهرداری مشهد، یک مدعای عجیب و تازه بیان شده و آن این است که افکار ایرج میرزا و مطاوی شعر وی بیشتر علیه شریعت، اصول و فروع دین، است که نتیجه این تلقی، تکفیر ابرمرد شعر ایران و صدور فتوای لائیک بودن ایرج میرزا است.
از تقابل شاعر بزرگی مانند ایرج میرزا با روحانیت راستین شیعه چه نفعی می بریم؟!!
به راستی در دیوان بزرگ ایرج میرزا، چند شعر در حمله به ظواهر دینی و نیز روحانیت دیده می شود؟!! اشعار مورد نظر آقایان باید سروده های زیر باشد: چکامه ی ایرج در هجو شیخ فضل الله نوری، قطعات "دوزخ" و "اشک شیخ" و "عن و من"، چکامه ای در انتقاد از حجاب، قطعه "بهشت و دوزخ" و "شهر کثیف" و دو قطعه انتقادی از قمه زنی و قمه زنان و قسمت های از عارف نامه و چندتای دیگر(2)، در حالی که این مضامین کرراً توسط سایر گویندگان و ادبای فارسی استفاده شده و در دواوین و کتب شان آمده است و چیزی جدید و بدیع نیست، که دوستان پس از گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، تازه به یادشان آمده باشد
انتقاد ازاوضاع سیاسی و اجتماعی وقت و حمله به اربابان زور و تزویر و به ویژه تهاجم به زاهدین دورغین و سالوس و فقیهان دو رو و بدکار (روحانی نمایان) و واعظان غیر متعظ و عالمان بی عمل و قضات سیاه کار و فاسد و همچنین حمله به خرافه و ظواهر دینی که باعث شده تا عده ای عامی و ناآگاه یا خاصّ و مغرض، با انحراف از اصول، فروعی را دست آویز قرار دهند که شاید در شریعت هم نباشد، در بسیاری از اشعار بزرگان و گویندگان متعهد و معتقد فارسی زبان مانند حافظ ، سعدی، مولوی، عبید زاکانی، سنایی و غیره دیده می شود.
محمد صالح قزوینی، که به قول صاحب ریحانه الادب خود "عالم فاضل کامل" و از علمای عهد صفوی است، در نوادر (ترجمه مُحاضَرات الأدباء و مُحاوَرات الشّعراء و البُلغاء راغب) در این باره چنین گوید : ".... اکثر مردم از سخنانی که در آن گستاخی است با خدای عالمیان خالی نباشند و شاید در این نوادر نیز بر سبیل ندرت واقع شده باشد، امید که خدای ببخشد و در کتاب محاضرات از این گونه بسیار است و فقیر ترک داده ام هرچند اکثر این مزاحات مشتمل بر مطلبی و اشارت به حکمتی است. مثل آنکه گویند: نحویی را در قبر گذاشتند. ملکان علیهما السلام با او گفتند : "من ربک". گفت: "مَن"اسمی است مرفوع المحلّ تا مبتدا باشد ، و"ربّک" خبر اوست. عمودی بر سر او کوفتند. گفت گناه من چیست که شما نحو نمی دانید " و فایده اینگونه نقل ها تنبیه است بر حماقت بعضی از نحویان ناقص فطرت که پندارند از آن علم به کمالی عظیم رسیده اند و به منزلتی فاضله مترقی گشته اند و نداند که آن علم نیست بلکه آلت تحصیل علم است و شخص را از آن حاصلی نیست الا تقویم لفظ عرب و مثل این حکایت در باره فقیهان نیز ذکر کنند که بعضی از ایشان نیز از حماقت نصیبی تمام دارند و حقایق شرعیه به صورتها مدلّس و ملتَبس سازند نقل کنند که : فقیهی در کشتی نشست . بعضی از اهل کشتی نصرانی بودند. پیوسته ایشان را مذمت کردی و به شرب خمر سرزنش نمودی. روزی یکی جام شراب نزد او داشت. بگرفت تا بیاشامد . گفت: این خمر است .گفت: از کجا ثابت شد، شریعت بر ظاهر است و اصل در اشیاء اباحت، و به سر کشید . گفت: به فلان قسم که خمر است، اینک این غلام من از فلان یهودی خمّار خریده است. گفت: چه مرد ابلهی . ما روایت عکرمه و ابن عباس رد کنیم و بر توثیق ایشان اعتماد نکنیم، روایت تو، از یهودی، بپذیریم و موثوق به دانیم."(3)
آقای دکتر علی اصغر حلبی در مقدمه رساله دلگشای عبید زاکانی، بیان توضیحی را به شرح زیر بایسته دانسته است، که می توان مستنبط و مدلول آن را، به سایر طنازان و ادبای فارسی زبان، از جمله ایرج میرزا سرایت داد: " ... در این رساله ها، ...مکرر اشاره به "شیخ" ،"واعظ" ،"قاضی" ، "خطیب " و "فقیه" می شود. ممکن است برخی از ساده اندیشان چنین بپندارند که عبید و همین طور گویندگان بزرگ دیگر ما همچون مولوی، سعدی و حافظ با این طبقات دشمنی داشته اند، ولی حقیقت خلاف این است، چه خود عبید و قهرمانانی چون شیخ شرف الدین دره گزینی، قاضی عضدالدین ایجی، علامه قطب الدین شیرازی که در آثار او ظاهر میشوند و همچون او، اخلاق مختار معاصران را به زبان شوخی و ابزار طنز و هجو می گویند، همه خود شیخ و قاضی و عالمان دین بوده اند . پس، به این نکته توجه باید داشت که مقصود عبید و یاران او از این طبقات ممتازه، آن دسته از شیخان، قاضیان، واعظان و خطیبان هستند که تعهد دینی و اخلاقی نداشته اند و دانش و آزادگی و دین و مروّت خود را زیر پا نهاده و به ریاء و سمعه همه چیز را همراه با ارباب قدرت زمانه خود به تمسخر گرفته بودند، نه پاکان و متعهّدان.." (4)
شادروان استاد شهریار را که دوستان دولتمند و حاکم، شاعر ملی اش می خوانند، و برایش نمایش تلویزیونی می سازند، قطعه ای زیبا و انتقادی "مناظره منبر و دار" (با مطلع: منبر از پشت شیشه مسجد / چشمش افتاد و دید چوبه دار) و نیز "بهشت و جهنم" (با مطلع: به جنّت جنگ آدم بود و شیطان / خدا هم عذرشان را خواست از دم) را سروده است. (5) آیا منظور او "نازل سازی جایگاه روحانیت" و نیز حمله به معاد (یکی از اصول دین) بوده و او کافرست.
گیرم که در منظر آقایان، فروغ فرخزاد در شعر "بندگی" و نادر نادر پور در قطعه "شعر خدا"، ابلیس و شیطان را ستوده، کافر و نامسلمان باشند، و گفتار روشن و صریح عرفایی مانند عین القضات همدانی (در تمهیدات) در اکرام آن رجیم، نیز منظوری خلاف ظاهر دارد که به کنه مطلب آن عقل ما قد نمی دهد، اما آنجا که سعدی در بوستان حکایت "ندانم کجا دیده ام در کتاب / که ابلیس را دید شخصی به خواب) را می سراید. (6) ما می توانیم حکم دهیم که خدای ناکرده ، شیخ علیه الرحمه ی ما، شیطان پرست بوده است.
حافظ بزرگ هم بر "جلوه واعظان در محراب" و "کار دیگر کردنشان در خلوت" می تازد، و استاد شهریار که ذکر او رفت به استقبال غزل او (همان ص 110) سروده است:
مشرکان کز هر سلاحی، فتنه و شر می کنند از عبا هنگامه وز عمّامـــــه محشر می کنند
آنچه دین در قرن ها، کافر مسلمان کرده بود این حریفان جمله را یک روزه کافر می کنند
سعدی در گلستان از دانشمند (فقیهی) یاد می کند که به کسی مبتلی شده و رازش بر ملا افتاده و لایق قدر علماء نبوده و اعتقاد دارد که: "دلبر مجاهده نهادن آسان ترست که چشم از مشاهده برگرفتن" (7) و عبید زاکانی حکایت مولانا قطب الدین را می گوید که در آن وضع، با دیگری در حجره مدرسه، به علّت تنگی جا، مانع از حضور نمازگذاری برای گذاردن دو رکعت نماز می شود (8) و مولانا علی صفی، در لطائف الطوائف از قاضی شرعی سخن می گوید که بزعمش و در پیشش هیچ دعوایی نمی افتاد ، مگر اینکه او چیزی را در سر آن می بایست کرد و برای فصل خصومت زن جمیله زیاده خواه و شوی در مظان تهمت کم کاری، خود زحمت دو بار دیگر را بر عهده می گیرد تا عدد پنجگانه تمام شود و بانگ مدعی علیه بلند شود: "زهی قاضی مشفق مهربان و زهی قاضی متدیّن مسلمان" (9) و اوحدی، واعظان پریشان گو را سرکوفت میزند که :
آه از این واعظان منبرکوب شرمشان نیست خود ز منبر و چوب(10)
و امیر خسرو دهلوی چنین به آنان می تازد:
اهل نگردد به عمامه سفیه خر نشود از جُل دیبا فقیه(11)
و خیام (در شعری منسوب به او) سرخ خوری خود را با مفتی شهر تنظیر کرده و او را خون خوار تر از خود می خواند و ادیب پیشاوری می گوید:
بسا دیو لاحول خوان دیده ام ابوجعل در بر قرآن دیده ام(12)
و ناصر خسرو که:
بیندیش از آن خر که بر چوب منبر همـــی پای کوبــد بر الحــان قاری
بدان رقص و الحان همی بر تو خندد تو از رقص آن خر چرا سوگواری(13)
و یا:
بسی حرص این جهّال بر کردار بد زان پس که پیوسته همی درّند بر منبر گریبان ها
زبهتان گویدت پرهیز کن وانکه به طَمْع خود بگوید صد هزاران بر خدای خویش بهتان ها(14)
و صائب اعتراض و انتقاد مشابهی دارد :
کار با عمامه و دور شکم افتاده است خم در این مجلس یزرگی ها به افلاطون کند
یا : عقل و فطرت به جوی نستانند دور دور شکم و دستار است
و یا: گنبد مسجد شهر از همه فاضل تر بود گر به عمامه کسی کوس فضیلت می زد(15)
و شهاب الدین سمرقندی:
در گذر زین عالم گندم نمای جو فروش کز جفای او دل احرار ارزن ارزن است(16)
و سنایی :
در جهانی که طبع بر کار است دیو لاحول گوی بسیار است(17)
حافظ :
ریا حلال شمارند و جام باده حرام زهی طریقت زهی شریعت و کیش
و یا:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند
سعدی:
راستی کردند و فرمودند مردان خدای ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را(18)
و در دیوان عارف قزوینی (ص 218) هم عصر ایرج نیز در غزلی زیر عنوان "زاهدان ریائی- واعظان دروغی" می خوانیم :
واعظا گمان کردی، داد معرفت دادی گر مقابـــل عارف ایستــــادی، استادی
پـــــار در منبـــر داده حکــــم تکفیــرم شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی
بنده از دوستان شهرداری و شورای اسلامی شهر مشهد سوال می کنم آیا همه گویندگان فارسی زبان، که کم وبیش در دیوان آنها چنین مضامینی دیده می شوند و بسیاری از آنان به قول دکتر حلبی، خود فقیه و دانشمند بوده اند، به "نازل سازی جایگاه روحانیت معظّم شیعه" و حمله به مفاهیم ارزشی دینی و ارکان اصلی شریعت نظر داشته اند، یا منتقدی مومن و ضدّ روحانی نمایان سالوس بوده اند؟
استاد دکتر شفیعی کدکنی در کتاب زمینه اجتماعی شعر فارسی و در مقاله اخوان "اراده معطوف به آزادی" گوید : "هر هنرمند بزرگی در مرکز وجودی خود، یک تناقض ناگزیر دارد. تناقضی که اگر روزی به ارتفاع یکی از نقضین منجر شود، کار هنرمند نیز تمام است و دیگر از هنر جز مهارتهای آن برایش باقی نخواهد ماند." وی خواست گاه این تناقض را "اراده معطوف به آزادی" هنرمندان می داند که در کون ذاتشان به ودیعت نهاده شده است و چون جوشد، همین ظهورات گاه گاه، خلاقیت هنری او را تشکیل می دهد و یادآوری می کند که خیام ، مولوی ، حافظ و حتی فردوسی گرفتار این تناقض بوده اند و هرچند ناصر خسرو – که خود شاعر ایدءولوژی محسوب می شود - کوشیده است تا این تناقض را آگاهانه حل کند ولی همو نیز ناخود آگاه و از گوشه و کنار هنرش این تناقض نمود می کند. استاد شفیعی سرچشمه این تناقض را در کنار امور فردی و شخصی هنرمند، در حوزه امور تاریخی و اجتماعی و ملی وی و حتی در ورای آن و در میدان الاهیات جلوه گر می داند و همین را یکی از عوامل اصلی عظمت هنرمندان و وجه تمایز آنان از سایر نخبگان اجتماع و مردم تلقی می کند و به قول خود "با زبان ساده" نتیجه گیری می کند : " هیچ شعر حزبی یا مذهبی خالص، تا کنون ندیده ام که ارزش هنری هم داشته باشد، بی گمان اگر شعر مذهبی - که ارزش هنری داشته باشد - یافت شود به ناگزیر صبغه ای از عرفان و گاه زندقه در آن وجود دارد و این لازمه خلاقیت هنری است"
و پیش تر از آن و در واگویه کرامت و عظمت اخوان ثالث می گوید: "من از مشاهده احوال و زندگی اخوان متوجه این نکته شدم که چرا حافظ "خرقه زهد" و"جام می" را "از جهت رضای او" با هم می داشته است" (19)
از این رو به نظر می رسد که دوستان غافلند ازاینکه:
گفت و گوی کفر و دین آخر به بک جا می کشد خواب یک خواب است و امّا مختلف تعبیرها(صائب، ج۱، ص ۱۵۵)
شاید آقایان سرودن هجویه شیخ فضل ا... نوری، که همراهی او با استبداد و نقش ضد انقلابی اش در تاریخ مشروطه و تقابل او با علمای بزرگ عصری اش همچون حضرات آیات بهبهانی و طباطبایی و غیره زبانزد عام و خاص است و صدور و تنفیذ حکم اعدام وی توسط برخی از علمای آن زمان مانند فقیه روشن ضمیر و میانه رویی چون حاج سیّد نصرالله تقوی صورت گرفته است، به همه "روحانیت معظم شیعه" تعمیم می دهند، در حالی که بسیاری از شاعران دیگر دوره مشروطیت نیزعلیه شیخ فضل الله نوری، اشعاری سروده اند.
چنانکه عارف قزوینی غزل زیر را در سال 1327 هجری، بعد از دار زدن شیخ سروده است و آن را در نمایش خانه ظهیرالدوله که به نفع حریق زدگان بازار برپاشده، خوانده است :
دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد چو صعوه ایست که اندر دهان مار افتاد
به صوفیان خرابات مژده ده امروز کــــه شیخ شهــر حریفان ز اعتبار افتاد(20)
و نسیم شمال که برعکس ایرج میرزا، شعری در دفاع از حجاب اسلامی دارد و مطمئناً تقوی و دیانت او را معترفند، چنین صریح و روشن به شیخ فضل ا... نوری تاخته است:
حاجی، بازار رواج است رواج کو خریدار ، حراج است حراچ.
مــی فروشم همـــه ی ایران را عرض و نـــاموس مسلمـــان را
....
دشمن فرقه احرار منم قاتـــــل زمــره ابــــرار منم
شیخ ... سمسار منم دین فروشنـــده به بازار منم(21)
ملک الشعرای بهار نیز در ترجیح بندی که در شب بشارت فتح تهران در سال 1287 ھ. ش. سروده، از اعدام انقلابی شیخ، چنین اظهار شوق کرده و خداوند را شکر می گوید:
آنانـــکه ما را کشتند و بستند قلب وطن را از کینه خستند
از کج نهادی، پیمان شکستند از چنگ ملت آخر بجستند
از حضرت شیخ تا حضرت شاه الحمـــد الله الحمــــــد الله(22)
بی شک یورش ایرج به حجاب اسلامی قابل انتقاد و ایراد است، لیکن آیا چنین چیزی که به اقتضای آن زمان مد افتاده و بسیاری از روشنفکران به تبعیت از غربیان، به اشتباه معتقد بودند که حجاب عامل عقب ماندگی و رفع آن موجب آزادی زنان مسلمان است، بایستی باعث شود که بگوئیم ایرج مرتد و ضدّ دین بوده است و باید نام وی از ادبیات شفاهی و کتبی این مرز و بوم پاک شود.
پروین اعتصامی نیز در اسفند ماه 1314 و در تائید عمل کشف حجاب رضا خانی، قطعه ای در 24 بیت به نام "زن در ایران" سروده است که بیت اول و آخر آن چنین است:
زن در ایران پیش از این گویــی که ایرانـی نبود پیشه اش جز تیــره روزی و پریشانــی نبــــود
................
چشم و دل را پرده می بایست اما از عفاف چـــادر پوسیــده بنیـــاد مسلمانـــی نبـــود(23)
عارف قزوینی هم غزلی ضد حجاب و به مطلع زیر سروده است :
ترک حجاب بایدت ای ماه رو مگیر در گوش وعظ واعظ بی آبرو مگیر(۲۴)
پس باید به زودی نام خیابان عارف را هم عوض کنیم؟!!
میرزاده عشقی هم در نمایشنامه منظوم "کفن سیاه" که به سرگذشت زنی باستانی به نام خسرودخت و سرنوشت زنان ایرانی پرداخته است، در پایان داستان خود، شعر زیر را در مذمت حجاب گفته است:
آتش طبع تو عشقی که روان ست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب
در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب
تو سزد بر دگران بدهی درس
سخـــن آزاد بگــو هیچ مترس
شرم چه، مرد یکی، بنده و زن یک بنده زن چه کرده است که از مرد شود شرمنده؟
چیست این چادر و روبنده ی نا زیبنده گر کفن نیست بگو چیست پس این روبنده
مرده باد آنکه زنان، زنده به گور افکنده(25)
وملک الشعرای بهار نیز شعری به مطلع : (دخترا پرده ز رخ برکش و بر قلب فکن / کزحجابی رخ زن حافظ اسرار نشد) دارد و همچنین قصیده ای در سال 1307 خورشیدی به نام "زن شعر خداست" سروده است که بیت اول و آخر آن چنین است:
خانـــم آن نیست کــــه جانانــه دلبر باشد خانــم آن است کـــه باب دل شوهر باشد
حفظ ناموس ز معجر نتوان خواست بهار کــه زن آزادتــر انـــدر پس معجر باشد(26)
بنابراین از دیدگاه دوستان، بایستی ما از خطای این همه شاعر متعهد و بزرگ خود نگذریم، و جملگی را تکفیر و طرد نماییم.
اما حمله ایرج میرزا به برخی از شیوه های عزاداری و مجالس قمه زنی، مورد تائید بسیاری از علمای زمان ما نیز هست و کمترین ارتباطی به حماسه بزرگ و سترگ حسینی و موضوع زنده نگاه داشتن یاد آن امام همام (ع) و یارانش ندارد. چنانکه بهار - که همگان می دانند وی در دین اسلام، فردی متعصّب بود و مقام ائمه اطهار (ع) را همواره گرامی می داشت - در چکامه "در محرّم" به مطلع:
در محرم اهل ری خود را دگرگون می کنند از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند(27)
و همچنین در ترکیب بندی به نام "خویش را احیا کنید" و به مطلع:
ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده واغوثا و وا ویلا کنید(28)
از اعمال ناپسند و متضاد و خرافه ی ریاکارانه و نابخردانه بعضی جهال و عوام به نام تعزیه داری انتقاد می کند و قبح همین رفتارها باعث شده، تا یغمای جندقی که دیوانش از مراثی و نوحه های حسینی پر است، قطعه انتقادی زیر را بسراید :
در خواب شهید کربلا را دیدم که زدیده اشک ریز است
....
گفتا نه ننالم از اعادی بر من ز احباب رستخیز است(29)
و کلام آخر، یادآوری سخن پیش گفته، به دوستان شورای شهر و شهرداری مشهد است
امیدوارم روزی برسد که در کشور ما نهادهای عمومی و دولتی به هنگام اتخاذ تصمیم در اموری که پای عرض و آبروی ادب مملکت و نوامیس فرهنگ ما در میان است، راستی و جدی تر با اهل ادب و فرهنگ مشاوره نمایند .
چه به قول فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین:
اگر جنگ آوری کیفر بری تو اگر کاسه دهی کوزه خوری تو
)))))))))))))))))))))))))))))(((((((((((((((((((((((((((
مقالات مرتبط با موضوع در وبلاگ ما :
1 - به سر عشق خراسان دارم (رنج نامه ای از طرف اهل ادب و ایرج مبرزا به شورای اسلامی مشهد)
2 - تکمله ایی بر یاداشت : " به سر عشق خراسان دارم "
۳ - علّت محبوبیت شعر ایرج مبرزا در میان مردم (یاسخی دیگر به رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی مشهد، در باره تغییر نام بلوار ایرج میرزای مشهد)
4 - پیام ایرج میرزا (شعری تازه و منتشر نشده از محمود خیبری«نجوا»)
)))))))))))))))))))))))))))))(((((((((((((((((((((((((((
پانوشت ها:
1 - نوعی لوتراست که تکیه کلام قهرمان فیلم مارمولک است.
2 – ر. ش. : تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او، به اهتمام دکتر محمد جعفر محجوب، تهران، نشر اندیشه، چاپ سوم، 1353 - صفحات: 12 و 173 و 179 و 186 و 13 و 179 و 82 و 191 و 202.
3 - نوادر (ترجمه کتاب مُحاضَرات الأدباء و مُحاوَرات الشّعراء و البُلغاء، تالیف: ابوالقاسم حسین بن محمّد راغب اصفهانی)، محمّد صالح بن محمّد باقر قزوینی، به اهتمام احمد مجاهد، تهران، سروش، چاپ اول 1371 - ص 428
4 - رساله دلگشا، به انضمام رساله های تعریفات ، صد پند و نوادر الامثال، تألیف خواجه نظام الدین عبید زاکانی، بتصحیح و ترجمه و توضیح آقای دکتر علی اصغر حلبی، انتشارات اساطیر، چاپ اول ، 1383 ، ص 11 و 12
5 - کلیات دیوان شهریار، به تصحیح خود استاد و با مقدمه اساتید و نویسندگان، بی نا، بی تا، چاپ ششم، ص 228 و 247 .
6 - بوستان سعدی (سعدی نامه)، به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ اول، 1359 ، تهران - ص 49
7 - گلستان سعدی، بتصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، فروردین 1381، تهران - ص 137
8 - رساله دلگشا، دکتر علی اصغر حلبی، ص 154
9 - لطائف الطوائف، مولانا فخرالدین علی صفی، روانشاد استاد احمد گلچین معانی، انتشارات اقبال، چاپ هشتم، 1378، ص 182
10 - کلیات اوحدی اصفهانی (معروف به مراغی) به انضمام : دیوان منطق العشاق – جام جم، با تصحیح و مقابله و مقدمه : سعید نفیسی، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1375 – ص 575
11 – لغت نامه دهخدا – شاهد ذیل واژه "جل"
12 - گزیده ای از تاثیر قران بر نظم فارسی، سید عبدالحمید حیرت سجّادی، امیر کبیر، چاپ اول 71 ص 747
13 - دیوان ناصر خسرو ، به تصحیح استادان مرحوم مجتبی مینوی و مهدی محقق ، دانشگاه تهران، چاپ اول ، 1365 ، تهران ، ص 294
14 - همان – ص444
15 - دیوان صائب تبریزی، به کوشش استاد محمد قهرمان، انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم 1373 تهران – ج ۳ ص ۱۲۴۴ (غزل ۲۵۳۸) و ج ۲ ص ۱۱۰۴ (غزل۲۲۶۰) و ج ۴ ص 1637 (غزل 3387)
16 - گزیده ای از تاثیر قران بر نظم فارسی، ص ۷۴۹
17 - حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه اثر ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی بتصحیح وتحشیه استاد مدرس رضوی ، دانشگاه تهران، 1356 تهران ص 285
18 - غزلیات سعدی، استاد حبیب یغمایی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۰ - ص 630
19 - زمینه اجتماعی شعر فارسی، استاد محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر اختران و نشر زمانه، چاپ اول، 1386، ص 395 - 398
20 - کلیات دیوان عارف قزوینی، به اهتمام عبدالرحمن سیف آزاد، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، 1347، ص 187.
21 - جاودانه سید اشرف الدین گیلانی، به کوشش حسین نمینی، کتاب فرزان، چاپ اول، بهار 1363 ص 86 به بعد.
22 - دیوان اشعار محمد تقی بهار (ملک الشعراء)، ج 1، امیر کبیر، چاپ چهارم، 1358 ، تهران - ص 148 مطلع آن چنین است :
می ده که طی شد دوران جانکاه آسوده شد ملک، المک لله
23 - دیوان قصاید و مثنویات و تمثیلات و مقطعات خانم پروین اعتصامی، تهران، ناشر: ابوالفتح اعتصامی، چاپ هشتم، مرداد 1363، ص 153 و 154 .
24 - کلیات دیوان عارف قزوینی، ص 273.
25 - کلیات مصوّر میرزاده عشقی، علی اکبر مشیر سلیمی، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم، 1357 - ص 218
26 - دیوان اشعار محمد تقی بهار (ملک الشعراء)، ج 1، ص 452 و 453
27 – همان – صص 328 - 330
28 – همان – صص 419 - 421
29 - شرح احوال یغمای جندقی، حبیب یغمایی، ص 44