مرگ به انبوه جشن است
( واکاوی یک مثل ادبی)
نوشته : محمد مهدی حسنی
وقتی کودک و نوجوان بودم علاقه ای زیادی به شنیدن ضرب المثل ها از دهان پیران و بزرگترها و به یاد سپردن آنها داشتم. به خاطر دارم روزی، بی بی ام (مادر بزرگ پدری) که کرمانی الاصل بود، در موضعی که به خاطرم نیست، گفت: "ننه! مرگ جماعت عیشه" در آنزمان این مثل در ذهن کوچک و خالی از تجربه من، نقش بست. هر چقدر فکر می کردم، نمی توانستم، دریابم که چگونه ممکن است عمومیت مرگ و هم جاگیری آن به مثابه عیش و عشرت و عروسی باشد؟
در آن روزها هرازگاهی و به ندرت، می توانستی جنازه ای داخل تابوت روان ببینی که در کوچه و خیابان از مقابل دیدگان بهت تو و دیگران رد می شود و یا جسم بی جان پیریْ عزیز را در خانه و رو به قبله نظاره می کردی - که بی هیچ سرفه و خلط - در وسط اتاق آرامیده بود و از آمیختن سکون و سکوت پوشش تمام سفیدش با صوت قاری، حزن از دست رفتنش مکرر و افزون تر می شد و گاه شیطنت کودکی دیگر، ترس را جانشین غم می کرد. توهّمی که آزارش بیشتر از دلتنگی بود و دیگران که در پوستین تو افتاده بودند، فارغ از "خواب اکبر" و همیشگی تازه گذشته بر تو می خندیدند.
تا اینکه انقلاب اسلامی 57 شد و دیری نپایید که تجاوز دشمن به خاک سرزمین پدری آغاز شد، و دوران جدیدی از زندگی برای جوانان این مرز و بوم شروع گردید. در زمانه ی نو، دیگر برای دیدن شقایق لازم نبود که انتظار صدای پای بهاررا بکشی، چون در چهار فصل سال و در گل گشت ها می دیدی که شقایق ها درخون خود می غلطند و انتظار رفتن به وادی السلام را می کشند و جسم شان در دریای مردم بر موج دست ها، آرام به سوی آسوده گاه جاویدشان می رود.
سوای آن پیشرفت تکنولوژی و ماشینی شدن زندگی آدم ها، دوری از آرامش و معنویت، مشکلات اقتصادی و معیشتی و معضلات اجتماعی و خانودگی و ... همه دست به دست هم داد، تا مرگ و میر افزایش یابد و مثل "مرگ جماعت عیش است" از مرحله قوه به فعل در آید، دیگر از شنیدن خبر مرگ آشنا و غیر آشنا و یا حتی دیدن آن تعجب نمی کنیم و به قول احمد شاملو: "بر مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای / و نوبت خویش را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای"
در روزنامه شهرآرا (با صاحب امتیازی شهرداری مشهد، که حکم همشهری شهرداری تهران را دارد) در ص4 (اطلاع رسانی) ستونی دارد بنام "فردوس" در این ستون هر روزه آمار از میان رفتگان روز پیشین، نام آنها و دلیل مرگشان را به شیوه زیرمی نویسید:
"روز گذشته .... نفر در مشهد فوت كردند كه شامل... مرد و … زن بود. مهمترين علل فوت روز قبل : بيمار يهاي انگلي ... مورد ، سرطان …مورد، بيمار يهاي سیستم عصبي ... مورد، سیستم گردش خون … مورد، سیستم تنفسي ... مورد، حوادث در اياب وذهاب و مجروح شدن در تصادف .... مورد وساير علل … مورد گزارش شده است..." و سپس با آوردن دقیق نام و نام خانوادگي و نام پدرو سن متوفّی و همچنین معرفی کوچکترین و بزرگترین درگذشته، به لحاظ سنّ، از طرف روزنامه شهرآرا و سازمان فردوس ها در گذشت اين عزيزان را به بازماندگان آنها تسليت مي گویند."
مطالعه همه روزه این روزنامه و صفحه ماقبل روزنامه خراسان و همچنین صفحه های حوادث و نوشته ها و یاداشت ها و مصاحبه های دیگر روزنامه ها و دیدن اخبار وطنی از آنتن حلال صدا و سیما و حرام ماهواره ایی که همیشه یادآوری می کنند حوادث ناشی از تصادفات جاده اي بعد از بيماري هاي قلبي و عروقي بيش ترين تلفات را در ايران دارد و به طور متوسط تنها در هر روز بيش از 52 نفر در تصادفات رانندگي کشته مي شوند، زنگ خطری است برای وابستگان به دنیا و قدرت و نیز آوازی دلآویز برای آنها که مرگ برایشان عروسی است.
بگذریم ... اینجانب در کتب ادبی و نیزعامیانه برای یافتن این مثل یا مضامین نزدیک به آن خرده کنکاشی کردم. اشکال مختلف این مثل و پژواک آن در ادب فارسی به ترتیب زیر است، که به یک بار خواندنش می ارزد:
1 - مرگ به انبوه جشن است (1)
با توجه به آنچه که تاکنون از گویندگان فارسی به دست ما رسیده است، شاید فخرالدین اسعد گرگانی، در ویس و رامین، نخستین کسی باشد که این ضرب المثل را وارد ادبیات مکتوب ما کرد :
روم خـــود را بینــــدازم از آن کوه
که چون "جشنی بود مرگ به انبوه (2)
نظامی نیز در اسکندرنامه (شرفنامه) در بیت زیر مرادش از "سخن گو"، فخرالدین اسعد گرگانی است و با اشاره به بیت بالا و تضمین مثل،(3) سروده است:
سخن گو، سخن، سخت پاکیزه راند
که مرگ به انبوه را، جشــن خواند (4)
در نفثة المصدور آمده است: "... می گفت: مرگ به انبوه جشن است، درکوی تو مرده به، که از روی تو دور" (5)
2 - مرگ انبوه جشنی دارد (6)
3 - مرگ انبوه جشن یاران است. (7)
4 - مردن با یـــــاران عید است
این شکل مثل در مصرعی از یک غزل کمال خجندی چنین آمده است:
مَثل است اینکــــه بود مردن با یـــــاران عید
کشت غم، وامق و مجنون، تو بکش نیز مرا (8)
5 - مرگ دسته جمعی جشن است (9)
6 - بلای همگانی شادی است. (10)
نزدیک به همین مضمون قاآنی سروده است:
گرفتــــم آنکــه بلایست عشـــق روی بتان
"بلا چو عام بود دلکش است و مستحسن"(11)
همچنین در دیوان ایرج میرزا در چکامه ای زیر عنوان "تسلیت به دوست پدر مرده" می خوانیم:
"سختی چو بالسّویّه بود سهل می شود
چون عامّ شد بلیّـــه شود کم اثر همی" (12)
7 - مرگ جماید طویه ( marg-e jâmayad tôya).
این از امثال رایج مردم هزاره است. یعنی مرگ جماعت جشن است و نویسنده ی امثال و حکم مردم هزاره گوید وقتی که بخواهند مشارکت در برنامه های جمعی را نیکو بشمارند، این مثل را به کار می برند(13)
عجبا که این مثل در کلام و معنی، مناسب با مثل تازی: "المَوْتُ فی الجماعه طَیَّب" است که در مجمع الامثال آمده است. (14) اما بی تردید بایستی "طویه" ترکی باشد که به معنی عروسی است.
((((((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))))))))))
پانوشت ها :
1 - ر. ش. به : امثال و حکم ، جلد3 ، علی اکبر دهخدا ، تهران، موسسه انتشارات امیر کبیر ، چاپ چهارم ، 1357 - ص 1531 و داستان نامه بهمنیاری، تالیف مرحوم استاد احمد بهمنیار، تهران، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ اول ، مهرماه 1361 - ص 502 و فرهنگ امثال سخن ، جلد2، دکتر حسن انوری ، انتشارات سخن ، چاپ اول ، 1384 - ص 996 و ده هزار مثل فارسی، دکتر ابراهیم شکور زاده ، مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول ، 1372 - ص 635 و فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی، امین خضرائی ( واله )، شیراز، انتشارات نوید شیراز، 1382 ، چاپ اول - ص 1063
2 - ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی، به تصحیح محمد روشن، تهران، صدای معاصر، چاپ اول ، 1377 - ص 204
3 - شرفنامه، نظامی گنجوی، به تصحیح دکتر برات زنجانی، دانشگاه تهران، چاپ اول 1380-ص 365
4 - کلیات حکیم نظامی گنجوی، ج 3 (شرف نامه)، به تصحیح وحید دستگردی، علی اکبر علمی، چاپ دوم 1363 - ص 212
5 - نفثة المصدور، انشای شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی، به تصحیح و توضیح دکتر امیر حسین یزگردی، نشر ویراستاران، چاپ دوم 1370 - ص 34
6 - خزینه الامثال (ترجمه منتخب مجمع الامثال)، تالیف حسین شاه متخلص به حقیقت (تاریخ تالیف 1215ھ.)، به اهتمام احمد مجاهد، دانشگاه تهران، چاپ اول پائیز 79 –ص 294 و نیز ضرب المثل های دری افغانستان، دکتر عنایت الله شهرانی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول، 1387 - ص 171
7 - ضرب المثل های دری افغانستان، دکتر عنایت الله شهرانی - ص 171
8 - دیوان کمال الدین مسعود خجندی، ج 1 ، به اهتمام: ک. شیدفر، مسکو، انتشارات دانش، 1975 - ص 27
9 - اندرزها و مثالهای مصطلح در زبان فارسی، امیر مسعود خدایار، انتشارات خورشید، چاپ اول، 1364 - ص 613
10 - فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی، امین خضرائی - ص 1063
11 - دیوان حکیم قاآنی شیرازی (بر اساس نسخه میرزا محمود خوانساری)، به تصحیح امیر صانعی (خوانساری)، تهران، انتشارات نگاه، چاپ اول 1380 - ص 615
12 - دیوان ایرج میرزا (کتاب تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج میرزا و خاندان و نیاکان او)، به اهتمام دکتر محمد جعفر محجوب، تهران، نشر اندیشه، چاپ سوم – 1353 -ص 57
13 - امثال و حکم مردم هزاره ، محمد جواد خاوری، مشهد، نشر عرفان، 1379 - ص 473
14 - مجمع الامثال، ج 2، ص 258 (به نقل از تعلیقات نفثة المصدور، ص 185)