کنکاش ادبی 1 (مصرع رنگین)
بخش اول
رنگ سرخ در ادب فارسی
نوشته: محمدمهدی حسنی
پیش درآمد بحث:
چندی پیش این جانب، نوشته ایی سیاسی، زیر عنوان "قلم زنی یا شمشیر زنی" برای "یادداشت روز" روزنامه حیات نو نگاشتم و در آن هتـّاکی و تند گویی یکی از نشریات دانشگاهی را نقد و رفتار ناپسند دست اندرکارانش را نکوهش کرده و در پایان مقاله آوردم :
" راستی شاعر چه خوب گفته است :
"مصرع رنگین کم از شمشیر خون آلود نیست "
سپس از یکی از دوستان ادیب و شاعر خواهش کردم تا نام شاعر این شعر را بیابد. وی در محفلی ادبی این مصرع را قرائت کرد، لیکن برخی از بزرگان حاضر در جلسه، ترکیب " مصرع رنگین " با "شمشیر خون آلود " را نامناسب دانسته و جملگی از شناسایی شاعر شعر اظهار بی اطلاعی کرده بودند. پس از آگاهی یافتن از این موضوع، بنده به انجام دو کار مصر شدم:
نخست - اینکه نام شاعر را بیابم چون مطمئن بودم که بیت مزبور را در منبعی موثـّق خوانده و در ذهن رسوب شده است.
دوم - بر خلاف نظر اساتید خود در آن جمع ادبی، ایمان داشتم که کاربرد کلمات و عبارات در مصرع مزبور، به جا و آن حاوی یک صنعت زیبای بیانی از قبیل تلمیح یا استعاره یا تشبیه و تمثیل است که در شعر فارسی سابقه دارد ....
با کمی جستجو، پاسخ پرسش نخست به دست آمد و معلوم شد که این مصرع، از "ناجی تبریزی" شاعر عهد صفویه است .وبیت کامل آن چنین است :
ناجی اندر دست شاعر روز میدان سخن
مصرع رنگین، کم از شمشیر خون آلود نیست (1)
امّا کنکاش پیرامون موضوع دوم و کسب اقناع ذهنی که کاربرد مصرع از سوی بنده به عنوان شاهد شعری موضوع مقاله مناسب بوده است، یافته هایی را در پی داشت و همان، بهانه و در عین حال دست مایه ی نگارش مقاله ای دراز شد، که در چندین بخش تقدیم خوانندگان می شود :
نویسنده ممنون می شود که دوستان نظر خود و همچنین خطا های این جانب را در باره موضوع بحث اعلام دارند تا امکان بسط و تکمیل آن فراهم شود
کاربرد رنگ سرخ در شعر فارسی:
استاد شفیعی کدکنی گوید برغم اینکه در زبان رایج، رنگ ها متنوعند، لیکن در زبان ادب پارسی دایره لغت در زمینه رنگ ها چندان گسترش نیافته است و در قدیم رنگها ثابت بوده و دگرگونی زیادی به خود ندیده است. از این رو گویندگان این محدودیت را از رهگذر استعاره ها و تعبیرات خاص جبران کرده اند. همچنین همو گفته است که هر قوم به واسطه شرایط اقلیمی خود، رنگی را دوست دارد، چنانکه عرب صحرانشین همیشه رنگ سبز را دوست و رنگ سرخ را دشمن داشته است، اما همین شاعر عرب وقتی در عراق خوش آب و هوا می زید، رنگ سرخ را می ستاید، چون دیگر یاد آور خاک و باد و مرگ نیست بلکه یاد آور رنگ گونه ها و گل سرخ و بهاراست (2)
در فرهنگ و ادب فارسی جایگاه هیچ رنگی به رنگ سرخ نمی رسد. در توصیف بهار و نوروز، رنگ سرخ پیش از هر رنگی خودنمایی می کند و بر خلاف باور امروزی شاعران ما در قدیم زیبایی و سرسبزی بهار و خوشی و شادابی، شادخواری و عشق بازی خود را با این رنگ به تصویر کشیده اند، مهمترین دلیل این امرشاید همان باشد که استاد شفیعی کدکنی گفته است و شرایط مناسب اقلیمی و طبیعت ویژه این خاک و بوم منشاء این سرخ دیدن ها است.
در چکامه ی مشهور بهاریه استاد کسایی، رنگ سرخ پیش از همه ی رنگ ها بهار را به رخ می کشد:
گل باز کرده دیده باران بر آن چکیده چون خوی فرو دویده بر عارض چو دیبا
کهسار چون زمرد نقطه زده ز بُسَّد در نعت او مُشَعْبِِد حیران شده است و شیدا
سرخ و سیه شقایق هم ضد و هم موافق چون مومن و منافق پنهان و آشکارا
وان ارغوان به کشّی با صد هزار خُوشی بیجاده بدخشی بر ساخته به مینا
یاقوت وار لاله بر برگ لاله ژآله کرده بدو حواله غوّاص درّ دریا
و چون در ابیات آخر قصیده ، به ناگاه غم درونی و احساس زمستانی شاعر دزدانه از راه می رسد و پیوند او را با بهار می رباید، تو گویی که شاعر از صفت سرخی بهار است که تبری می جوید
بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله ما و خروش ناله کنجی گرفته ماوا
همین وضع در شعر سایر گویندگان قدیم ما نیز خودنمایی می کند. در ادب ما، خنده زمین، حیض (و غمزه ی) گل کنایه از شکفتن گلهاست (فرهنگ مترادفات و اصطلاحات، محمد پادشاه "شاد" ص 259) و همواره دو گل شقایق و گل سرخ یا سوری مورد توجه ویژه گویندگان بوده و نقش مهمی را در به تصویر کشیدن بهار ایفاء کرده است و حضور این دو گل، بیانگر مطلق حضور بهارند.
نو بهاری شکفته بود مرا که مر آن را نبود بیم خزان
باغ ها داشتم پر از گل سرخ دشتها پر شقایق نعمان (فرخی)
ما می دانیم که آلاله (شقایق)، پیش قراول کاروان بهار و نخستین گلی است که شکفتن و لبخند زدنش نوید احیای دوباره زمین را می دهد و تصویر گویندگان ما از بهار، همیشه شقایق زارهای بیکران دشت ها و باغ ها است و گل سرخ (سوری) که در اوایل بهار می شکفد، و تو گویی خانه زاد این خاک است. و بدان گل نوروزی می گفتند :
ای گل آبدار نوروزی دیدنت فرخی و فیروزی (سنایی)
و اوحدی مراغه ای، عروس چمنش خوانده است:
عروس گل ز اطراف چمن در جلوه می آید
بیا گو بلبل مشتاق اگر داماد خواهد شد
و چون حکم میر نوروزی چند روز بیشتر نیست حافظ بزرگ ناصحانه می خواهد که آدمی چو آن از غنچه بیرون آید و خندان شود.
از سویی واژه "سور" در ادب فارسی خود به معنای سرخ و قرمز است چنانکه گل سرخ را سوری می گویند. این واژه از ریشه پهلوی "sûr" و معادل سوخر "suxr" است. چنانکه صفت تیهو را به خاطر رنگ سرخ بالش، سور پرّک "sûr Parrk" می گفتند. همچنین سور پهلوی، از ریشه اوستاییsuirua به معنای مصطلح امروزین: مهمانی و جشن است (فرهنگ زبان پهلوی، دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، تابستان 1381- ص 523)
گل و لاله ست باده ی سوری
یافته بوی این و گونه ی آن (مسعود سعد)
آمده نوروز ماه با گل سوری بهم
باده ی سوری بگیر بر گل سوری بچم (منوچهری)
وقت گل سوری خیز ای نگار
بر گل سوری می سوری بیار (مسعود سعد یا عمعق بخاری)
و از سوی دیگر در نزد گویندگان کهن ما واژه گل خود و به تنهایی همیشه گل سرخ بوده است و واژه گلاب خود مبین آن است که گل به طور مطلق به معنی گل سرخ (سوری) است (3)
چنانکه در فرهنگ عامیانه مردم افغانستان به هر چیزی که همرنگ با گل سرخ است، گلابی می گویند و تا چندی پیش در فرهنگ عامیانه ما، به رنگ قرمز و سرخ، "گلی" می گفتند مانند: مداد گلی، دوا گلی.
جایگاه بلند رنگ سرخ تا آنجا است که گویندگان ما در قدیم، نور ماه و خورشید را سرخ می دیدند :
ماه تمام ست روی دلبرک من
وز دو گل سرخ اندرو پرگاله (رودکی)
ای آنکه ترا ماه تمام از بر سرو است
ای آنکه ترا لاله سرخ از بر ماه است (قطران تبریزی)
خاک درگاهت به صد میل زر سرخ آفتاب
روشنائی را کشد در دیده هر روزی به گاه (سلمان ساوجی)
خمیده مــــــاه به شکل کمان زرین نور
جهیده رحم شیاطین چو بسّدین نشاب (امیر معزّی)
عید آمد از چرخ برین، پرشادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده (امیر خسرو دهلوی)
ز آفتاب جلال اوست چـــــــو ماه
روی ما سرخ و روی خصم سیاه (نظامی - هفت پیکر)
چون زر ســـرخ سپهــــر سوی ترازو رسید
راست برابر بداشت کفه ی لیله و نـــــــهار (خاقانی)
نور مه از خــــــار کند سرخ گل
قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی)
روز و شب از این واقعه خونابه نشان است
چشم مه و خورشید چنین سرخ از آن است (واعظ قزوینی)
شب ما روز نگـــــــردد ز مه باختـــــری
تا چو خورشید به خاور نزنیم اختر سرخ (فرخی یزدی)
و عجبا که رنگ زر (دینار) را نیز قرمز می دیدند و زرّین به معنی سرخ است (4):
زبرجد طبق ها و پیروزه جام
چه از زر سرخ و چه از سیم خام (فردوسی)
به هر جای گنجی پراکنده زر
به یک جای دنیا سرخ و گهر (فردوسی)
اشک چون سیم سپیدم، شد از آن خون، که زخلق
زرد روئی کشد آنکس که ندارد زر سرخ (فرخی)
چو زرین درختی همه برگ و بارش
ز گوگرد سرخ و عقیق یمانی (فرخی)
بوستان چو بزمگاه و گل شکفته سرخ و زرد
همچو یاقوتین و زرین رطل ها از مل ملا (قطران)
چهره زرین و سیمین سیه ترکان به هم
با زر و سیم شماری نیست گو هرگز مباش (امیر خسرو دهلوی)
به سنگ سیه بر زر سرخ سود
مگر بر محک زر همی آزمود (نظامی - هفت پیکر)
زر یکی صورتش هزار نمود
سکه سرخ بی شمار نمود (شاه نعمت الله ولی)
جنسش نظر عنایت حضرت دوست
نقدش، زر سرخ لخت های جگر است (واعظ قزوینی)
در عشق خون ما خورده ایم، رنگی به رخ آورده ام
رخسار زرین مرا ای گریه! گلناری مکن (حزین لاهیجی)
بر خلاف امروز که سیاه و سفید دو رنگ متفاوت و متضادند، در قدیم برابر سیاه، سرخ بکار رفته است. چنانکه استاد کسایی در قصیده بهاریه پیش گفته، با تشبیه وجدآور رنگهای ضد و مخالف سرخ و سیاه شقایق به دوست و دشمن که در توصیف درون سیاه و کدر و برون سرخ خوشرنگ لاله وصف شده است و یاد آور معقولی : چون پنهان کاری منافق و آشکاری رفتار مومن است، بهار را چنین توصیف می کند:
سرخ و سیه شقایق هم ضد و هم موافق چون مومن و منافق پنهان و آشکارا
و ...
می خوری اعتراف کن به گناه
تا نگردد حرام سرخ و سیاه (اوحدی - جام جم)
روی اگر سرخ و گر سیاه بود
نقشبندش دبیر شاه بود (هفت پیکر – نظامی)
چون کنی طبع پاک خویش پلید
چه کنی روح سرخ خویش سیاه (انوری)
گل بوستان رویت چو شقایق ست لیکن
چه کنم به سرخ رویی که دلی سیاه داری (سعدی)
ز عشق امروز هر کو سرخ رو نیست
به محشر نامه اش فردا سیاه است (کمال خجندی)
به دست و خنجر جلاد، خطّه پنجم
که با سیاه دلی اشقری ست سرخ لقا (مجیرالدین بیلقانی)
روی سرخ خویش را کرد از تهی مغزی سیاه
چون عقیق ساده دل هر کس که صاحب نام شد(صائب)
در ادبیات فارسی، تشبیه چهره و رخ و همچنین لب سرخ و دهان کوچک یار به مطلق گل و نیز گل ها و میوه هایی چون گلنار(گل انار)، سیب، و عناب و انار، و تشبیه باده به گل ارغوان و عقیق، تشبیه اشک چشم به سرشک (که گل سفید مایل به سرخ دارد) و ناردانه (ناردان افشاندن: اشک خونین ریختن) و آب عنب، تشبیه سر انگشتان محبوب به فندق (خضاب دادن آنها با حنا) و همچنین .. بهره استعاری و تشبیه بردن از دیگر رسته هایی چون: طبر خون (بید قرمز)، بستان افروز (تاج خروس) ، سرخ بید (بید مجنون)، بهرمان (گل کاژیره)؛ و جماداتی چون یاقوت، لعل (که معرب لال و به معنی سرخ است) و محصول حنا، شعر زیبای فارسی را مالامال از سرخی و قرمزی کرده است. در اشعار گویندگان ما، رنگ خضاب، رنگ سرشک عشاق، رنگ عروسی، رنگ عید؛ رنگ گل، رنگ گلنار، رنگ می، همه کنایه از سرخی است (5)
فردوسی پاکزاد در وصف دختر پادشاه کابل گفته است:
"رخانش چو گلنار و لب ناردان "
و کلیم کاشانی از رسم حنا گذاردن زنان در عید نوروز چنین بهره برده است:
نو عروس لاله را وقت حنا بندان رسید در میان، گل خرده ی خود را به جا آورده است
و لامعی گرگانی شعری چنین سرخ سرائیده است:
ز زخم نار رخ سیب گشته خون آلود ز کین سیب دل نار گشته خون آگین
و حافظ بزرگ:
بر برگ گل به خون شقایق نوشته اند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
و صائب، بر سبیل طنز، و در مقام "امر نشدنی " برف سرخ را بکار برده است:
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان بخت سیاه اهل هنر سبز می شود
کاربرد "قرمز" به جای "سرخ" :
قرمز در اصل کرمست بوده و چون در فارسی سین و زاء بدل می شوند، تخفیف و تبدیل یافته و قرمز معرب ساخته شده است، و آن کرمی شبیه کرم ابریشم است که رنگرزان در قدیم رنگ سرخ را از آب افشرده آن بدست می آوردند ( ر. ش. دهخدا)
واژه قرمز در شعر قدیم به ندرت آمده است:
همچنین دانم نخواهد ماند برگشت زمان
موی جعدت عنبری و روی خوبت قرمزی (ناصر خسرو)
و پس از ناصرخسرو، نظامی چند بار آورده است:
اطلسی که قبای لعل شاهی ست با قرمزی رخ تو کاهی ست (لیلی مجنون )
چون شب آرایشی دگرگون ساخت کحلی اندوخت قرمزی انداخت (هفت پیکر)
نشـــاط ی قرمــــــــــزی ساختند بساطی هم از قرمز انداختند (هفت پیکر)
چو سیفور شب قرمزی در نبشست در افتاد ناگاه از این بام طشت (اقبال نامه )
صبح، چراغی سحر افروز شد کحلی شب قرمزی روز شد (مخزن الاسرار)
و ...
دارم طلبی ز یار جانی دو سه کفش
نی زرد بود نه قرمزی و نه بنفش (سیدای نسفی)
سوای چند مورد بالا که بنده دیده ام، ظاهرا! گویندگان نزدیک به زمان ما همچون ایرج میرزا و بهار و غیره، این واژه را میان مردم مصطلح کرده اند.
((((((((((((((((()))))))))))))))))
پانوشت ها:
1 - ر. ش. تذکرﺓ الشعرا ی نصرآبادی، جلد اول، تصحیح محسن ناجی نصر آبادی، انتشارات اساطیر چاپ اول 1378 تهران – ص۵۱۴
2 - صور خیال در شعر فارسی، محمد رضا شفیعی کدکنی، موسسه انتشارات آگاه، چاپ سوم، پائیز 1366، تهران – صص 268- 271
3 – به نقل از گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی، غلامحسین رنگ چی، ص دوازده
4 - فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، ج 1، دکتر سیروس شمیسا، انتشارات فردوسی، چاپ اول، 1377 ،تهران - ص 528
5 - فرهنگ نامه کنایه، میرزائیان، صص 460-462