کنکاشی ادبی 3 (در باره مصرع رنگین)
بخش سوم
نگاهی به واژه ی "مصرع" و ترکیبات آن در شعر فارسی
نوشته ی محمد مهدی حسنی
در ادامه بحث خود، در این جستار به بررسی واژه مصرع و نقش این واژه در تصویر سازی شعر فارسی می پردازیم.
کلیم کاشانی را اعتقاد است که اسکندر چون نمی توانست مصرعی بسراید، سدّ مشهور ذوالقرنین را ساخت:
سکندر سد نمی بستی که نامش در جهان ماند دو مصرع را توانستی اگر بر یکدیگر بستن
بیدل دهلوی گوید که تنها یک مصرع، طبع موزون شاعر را پرآوازه می کند:
درین گلشن تسلی داد وضع سرو و شمشادم که یک مصرع بلند آوازه دارد طبع موزون را
جامی در فاتحه الشباب برای گشودن در رحمت بر (هر مصرع) خود، سرودن یک بیت در وصف رخ یار کافی دانسته است:
به وصف روی تو یک بیت اگر به هم بندم شود گشاده ز رحمت دری به هر مصرع
و صائب سرودن مصرع (شعر) را همت بلند خوانده که انتخاب منحصرش از دو جهان است:
هیچ است هر چه هست به جز همت بلند این مصرع است از دو جهان انتخاب ما
وغالب دهلوی مصرع را تاریخ ایجاد خود می داند:
معنی بیگانه خویشم، تکلف بر طرف چون مه نو مصرع تاریخ ایجاد خودم
نظیری نیشابوری، دو سه مصرع مختصر، امّا بی اشتباه را برای الزام دفع شبهه کافی دانسته است:
بس است از پی الزام دفع شبهه "نظیری" بیان این دو سه مصرع که لب و مختصر آمد
حاجب شیرازی با نگاهی از منظری دیگر مصرع هر بیت از شعر خود را به مثابه تیری بر دیدگان دجّال می داند:
مصرع هر بیت تیر دیده ی دجّال مطلع هر شعر تیغ تارک شیطان.
سوای ابیات بالا در شعر گویندگان فارسی از واژه مصرع و ترکیبات آن بهره فراوان شده است.
"مصرع" یا "مصراع" واژه ای تازی و به معنی "یک تخته (لنگه یا لت) در" است و در اصطلاح شعری و عروضی نیمه ی یک بیت را گویند
معنی یک بیت بودیم از طریــــــــــــق اتـــّحاد چون دو مصرع گرچه در ظاهر جدا بودیم ما(صائب)
بی تکلف نیست موقوف دو مصرع وضع بیت چون دو در مربوط هم شد خانه موزون می شود(بیدل دهلوی)
رنگین، شکفته، موزون، تند، شوخ، بلند، رسا، برجسته، از صفات مصرع و انگشت، سرو، نخل و کوچه از تشبیهات آن است :
کوچه مصرع ز غوغای جنونم پر تهی است خویش را دیوانه طفلان معنی می کنم (محمد اسحق شوکت)
گر شود فواره نخل مصرع ما دور نیست تخم اشکی در زمین شعر می کاریم ما (سراج المحققین) (1)
در ادب فارسی گاه به اعتبار پرواز فکر و خیال شاعر و درون طوفانی و متموّج او و مانند آن، مصرع به پرنده (مرغ ) و براق، باد و گردباد و موج تشبیه شده است و زوج بودن بال: که مرغ و دو مصرع : که بیت (مرغ معنی)را میسازد وجه شبه دیگر آنان است. مصرع پرواز، بال تقاضا زدن با دو مصرع، بال مرغ معنی بودن در پرواز شهرت، از نفسِ دو مصرعِ برجستهْ خواندنِ صبح ( طلوع خورشید و باز شدن چشمان محبوب)، موزون شدن صحرا با مصرع پیچیده ( پراکنده شدن عطر زلف یار)، انشا کردن مصرع پوچ ( چون بیهوده بودن گردباد)، تنظیر مصرع به موج و .... نمونه تشبیهات و استعاراتی است که از این منظر پدید آمده اند:
در حسرت یک مصرع پرواز بلند ست مجموعه ی برهم زده ی بال و پر من(صائب)
اینک زده ام بال تقاضا ز دو مصرع تا مژده معراج دهم سعی بیان را (غالب دهلوی)
دو مصرع در سبک روحی کلیم آنطور بنماید که در پرواز شهرت بال باشد مرغ معنی را (کلیم کاشانی)
صبح از نفس دو مصرع برجسته خواند و رفت دیوان اعتبــــار و همین بیتــــــــــــــش انتخاب(بیدل دهلوی)
ندانم گرد بــــاد از مکتب فکــــر که می آیــــــــــد که این یک مصرع پیچیده موزون کرد صحرا را(بیدل دهلوی)
گرد عالم چرخ این بیهوده گردان می زنند مصرع پوچی اگر چون گردباد انشا کنند(صائب)
بحر موزونی، ز طبعــــــــم باز طوفـــان می کند هر نفس بر لب چو موجم مصرع برجسته ای ست(بیدل دهلوی)
مصرع تازه که از بحـــــــــر خیالم موجی ست دوست را آب حیات است و به دشمن تیغی ست(بیدل دهلوی)
همچنین مصرع از تشبیهات زلف یار است. مصرع زلف، مصرع بحر طویل زلف، مصرع زنجیر، مصرع مو، مصرع قد، مصرع بلند، مصرع پیچیده، مصرع پیچان در ابیات زیر ترکیباتی پدید آمده به همین وجه است:
دو مصرع است دو زلف که از بیاض عارض او که بهر مشق جنون انتخاب شد هر دو(صائب)
مطلــــع هر نامه تندی که جَست مقطع هر مصرع زلفی که بست (زلالی خوانساری)
افتاده از دو مصرع منقوش او به تاب بر صفحه جمال بتان زلف عنبری(نظیری نیشابوری)
سکته صد مصرع مو جست تمکین گهر در دبستان ادب سنجی تامل دنگ نیست(بیدل دهلوی)
زین دبستان مصرع زلف مسلسل خوانده ایم خامشی مشکل که گردد مقطع دیوان ما(بیدل دهلوی)
دو سنبلند که پهلو به یک چمن زده اند کدام مصرع زلف تو را کنم تحسین(صائب)
پیش او هرچند باشد پیش پا افتاده، لیک مصرع بحر طویل زلف او پیچیده است(واعظ قزوینی)
گر چنین از شوق پابوس تو می بالد به خود زلف آخر مصرع آن قد موزون می شود(واعظ قزوینی)
نارسائی در کمند پیچ و تاب عقل نیست مصرع زنجیر ما سوداییان پیچیده است(صائب)
زلف معنبر تو به صد جان برابر ست این مصرع بلند به دیوان برابر ست(صائب)
هر کجا بیرون نمی آرد سری از زلف او شانه داند معنی این مصرع پیچیده را (سلیم)
مصرع پیچانم، از من اهل دانش مگذرید عقده از دل وا شود گر پی به مضمونم برید (میر رضی دانش مشهدی)
صاحب آنندراج و بهار عجم، مصرع پیچان (پیچیده) را مصرعی گفته اند که بی تامل و تفکر نتوان گفت و درک مضمون آن آسان به دست نمی آید.
نمی فهمی تو ای سرو سهی مشق روانی کن که من از قامت خم مصرع پیچیده ئی دارم(حزین لاهیجی)
موشکافان را کتاب و دفتری در کار نیست مصرع پیچیده موی میان، ما را بس است(صائب)
همچنین مصرع از تشبیهات قد نگار است: ترکیبات مصرع آمده، مصرع برجسته، مصرع سرو، مصرع قد، مصرع مشهور، مصرع موزون و مصرع حسن در ابیات منتخب زیر در ارتباط با همین معنی سروده شده:
مصرع آمده چون قد خود موزونی سرو عاشق سخنی تازه غزل خوان شده ای (میر محمد افضل ثابت)
دیوان پر از مصرع برجسته ی شوخی است آن ترکش پر تیز برآن قامت موزون (میرزا طاهر وحید)
اگر بیند ز قدت مصرع برجسته مضمون را چمن پیرا کند از باغ بیرون سرو موزون را(حزین لاهیجی)
مصرع برجسته هیهات است از خاطر رود چون کند صائب فرامش قد دلجوی ترا ؟(صائب)
گرچه سر تا پای او یک مصرع برجسته است هر سر بندی ازو ترجیع بند ناله ها ست(صائب)
همچو سرو آزادگان را قید الفت راستی است خط مسطر دام باشد مصرع برجسته را(بیدل دهلوی)
یکتا ست در رسایی قامت، قیامت من شوخ ست مصرع سرو اما ادا ندارد(حزین لاهیجی)
یاد آن قامت موزون نرود از دل ما مصرع سرو کند فاخته تکرار چنین(حزین لاهیجی)
محو گردد سواد مصرع سرو مــــدّ آ هم اگر رسا گردد(بیدل دهلوی)
الف قد تو آورده رعونت بــــــــــــــا خویش مصرع سرو به تقطیع کسان موزون نیست(صائب)
نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را فرو برده است فکر مصرع قدت قیامت را(صائب)
یارب که دید سرو سهی پیکر ترا کآوازه اش چو مصرع مشهور شد بلند(حزین لاهیجی)
معنی برجسته یی چون سرو می باید بلند ورنه هر کس می تواند مصرع موزون کند (سیدای نسفی)
مضمون تازه مصرع موزون قامتی ست هرجا دمید سروی از این عاریت سرا(حزین لاهیجی)
بفکر مصرع موزون چه غم خورد "بیدل" خیال سرو تواش دستگاه طبع رساست(بیدل دهلوی)
می کشد از طوق قمری حلقه ها در گوش سرو بس که افتاده است رعنا مصرع موزون ما(صائب)
نیست هم دوشی به نخل قامت او، شان سرو مصرع حسن دو بالا نیست در دیوان سرو(صائب)
مصرع به آه شاعر هم تشبیه شده است. در دیوان سه شاعر برزگ سبک هندی: صائب، بیدل و حزین مصرع آه به کار رفته وظاهراً به معنی مصرعی است که بی هیچ تکلف و زور زدن از جگر و درون سوخته (دل) برمی خیزد:
طی می شود از مصرع آهی گله ی ما طالع به وصال تو نویســــد صله ی ما(حزین لاهیجی)
جـــــز صیقلــــی آینـــــــه ی آب نــــــدارد هرچند که سرو لب جو مصرع آهی ست(بیدل دهلوی)
مصرع آه من از لعل تو پر بی بهره ماند باب تحسین گر نبود اهلیت دشنام داشت(بیدل دهلوی)
درد انشـــــــا می کند کسب کمـــال عاجزان مصرع آهی ست "بیدل" گر شود موزون نفس(بیدل دهلوی)
یک نقطه است اشک در مجموعه ی غمم یک مصرع است آه ز دیوان درد من(صائب)
مصرع مانند مطلع و مدّ و بیت و شاه بیت از صفات و تشبیهات ابروی محبوب است، چنانکه صفحه، ورق، مصحف و صحیفه از تشبیهات روی و رخ معشوق است (2) مصرع شمشیر (تشبیه ابرو به شمشیر) و مصرع ابرو در ابیات منتخب زیر آمده است:
معنی مردن تمام از تیغ می آید برون
مصرع شمشیر را خود مصرعی در کار نیست (منوچهر خان)
گل گل از می شد به هنگام صبوحی روی تو
حسن مطلع کرد پیدا، مطلع ابروی تو (امیر رضی دانش مشهدی – ص 329)
چون دو ابرو که نفس سوخته ربط هم اند تیغ او زخم مرا مصرع تضمین آمد(بیدل دهلوی)
جبین نظم حسن رخت راست مطلع دو ابرو ز مطلع فروتر دو مصرع(جامی – واسطه العقد)
نیابم زان نشانه جز بیاضی که دارد هر دو مصرع در میانه(جامی – واسطه العقد)
ای رسته ز گلزارت آن نرگس جادو ها صاد قلم تقدیر بـــــــــــا مصرع ابروها(بیدل دهلوی)
تا کند روشن سواد مصرع ابروی او می نویسد مدّ بسم الله ماه نو به زر(بیدل دهلوی)
نقطه ی جیم جمال، آن غنچه خندان اوست مستزاد مصرع ابرو، صف مژگان اوست(واعظ قزوینی)
جبهه ات از نور چو مطلع نوشت ابرویت از مشک دو مصرع نوشت(جامی – هفت اورنگ)
همیشه بر سر چشم جهان بود جایش توند آن چو ابرو به هم دو مصرع است(صائب)
همچنین مصرع، مانند نقطه و تیغ از تشبیهات لب نیز هست(3):
به این ترتیب الفاظی که دارد ننــــــــگ موزونی دو مصرع ربط پیدا می کند گر لب به لب بندم(بیدل دهلوی)
جامی در وصف قصیده پرداخته ی مجنون برای لیلی در نزد خلیفه گوید:
هر بیت از آن چو خانه ی پر ز اشک چو گهر سرشک چون دۥر
مصرع مصرع از آن چو درها آمـــد شـــــد درد را گـــــــذرها (4)
همچنین به مژگان و دیده و بینی محبوب و نیز خرامیدن یار تشبیه شده است
همچو مژگان تیر یک ترکش بود افکار من مصرع بی رتبه در دیوان نمی باشد مرا(صائب)
مد نگاه با صف مژگان برابر ست این مصرع بلند به دیوان برابر ست(صائب)
خرامش مصرع شوخ رمیدن در میان دارد نخواهم رفت اگر از خود که میگوید جوابش را(بیدل دهلوی)
بینی ت آن مصرع عالی ست کز انداز حسن دخل نازش دارد انگشتی به حرف آفتاب(بیدل دهلوی)
مصرع برجسته، مصرع را گویند که بدون فکر و تامل، لیکن خوب و نیکو به هم می رسد (آنندراج و بهار عجم) یا به قول صاحب مصطلحات الشعرا مصرع خوبی که بی فکر به فیض مبداء فیاض، از غیب برسد. (5) مصرع آمده، مصرع ریخته و مصرع تند و مصرع تیز نیز به همین معنی آمده است (6) . ظاهراً پیش شعرای سبک هندی، خاقانی، ترکیب "مصرع برجسته" را بکار برده و در اشعار سیدای نسفی، بیدل و صائب فراوان آمده است :
افضل این مصرع برجسته ندانیم که گفت هر که شمشیر زند خطبه به نامش خوانند (خاقانی)
مصرع آمده چون قد خود موزونی سرو عاشق سخنی تازه غزلخوان شده ای (میر محمد افضل ثابت)
زبس کشیده ام از حرف تند، خجلت ها ترم از مصرع تندی که بر زبان آید(واعظ قزوینی)
مصرع تیز عزیزان به کف دقت من گر بود دشمن الماس که ناخن گیر است (اوجی نظیری)
شوخ شاعر مصرع برجسته یی باشد به عصر بردم او را خانه و خواندم به گوشش نظم و نثر(سیدای نسفی)
صبح از نفس دو مصرع برجسته خواند و رفت دیوان اعتبــــار و همین بیتــــــــــــــش انتخاب(بیدل دهلوی)
از هنرها ، غیر زرداری کنون نبود پسند این غزل را مصرع برجسته نقش درهم است (واعظ قزوینی)
چون شمع که به شعله نطقم زبان بسوز نقصان مباد مصرع تند رسیده را (ملا طغرا )
مضمون او به مصرع برجسته یی تمام منت پذیر مصرع دیگر نمی شود (اقبال لاهوری – پیام مشرق)
مصرع تازه، مصرع روان، مصرع سنجیده، مصرع عالی، مصرع غرّا، مصرع خوش، مصرع فرد، مصرع موزون، مصرع فکر، مصرع بلند، در ابیات زیر به معنی نزدیک به هم آمده است
مصرع تازه که از بحـــــــــر خیالم موجی ست دوست را آب حیات است و به دشمن تیغی ست(بیدل دهلوی)
چون سکته ئی که گل کند از مصرع روان کم فرصت یقین به فراغی رسیده ایم(بیدل دهلوی)
پاسخش دادم ازین مصرع سنجیده ی خویش آنچه انجام نـــــــدارد چه نمایـــــــــــم آغاز (حزین لاهیجی)
بینی ت آن مصرع عالی ست کزاند از حسن دخل نازش دارد انگشتی به حرف آفتاب(بیدل دهلوی)
بشنو سه چار مصرع غرا ز خامه ام اکنون که فطرتت به سر نکته دانی است(حزین لاهیجی)
تار گسسته ایست ز قانون گفتگو هر مصرع خوشی که ندارد نوای او(واعظ قزوینی)
آنجا که شمع ما به تامل دماغ سوخت شد داغ دل ز مصرع موزونش انتخاب(بیدل دهلوی)
پای جوهر از دم شمشیر می پیچد به هم تند مگذر زینهار از مصرع موزون ما(صائب)
خوشا از مصرع موزون دریای سخن طغرل قیامت می کشد کلک فرنگستان تصویرت (طغرل احراری)
حرف بی صوت اندرین عالم بدیم ار رسالت، مصرع موزون شدیم (اقبال لاهوری – اسرار و رموز)
مصرع فکر بلند "بیـــــــــدلم" اما چه سود بی دماغی های فرصت نارسایم بسته است(بیدل دهلوی)
گویا به وصف قبله معنی نواز ماست این مصرع بلند فلک دستگاه عید(بیدل دهلوی)
مصرع بی رتبه، مصرع بی مغز، مصرع پوچ، مصرع خام، در معنی منفی، بکار رفته است و کنایه از شعر خام و بدون اندیشه و تفکر و بیهوده است و به اعتبار بار بی ارزشی آن گاه کاربرد هجا و طنز دارد:
همچو مژگان تیر یک ترکش بود افکار من مصرع بی رتبه در دیوان نمی باشد مرا(صائب)
به یک دو مصرع بی مغز، کلک صائب را دلش خوش است که داد سخنوری دادست(صائب)
چند از رگ گردن همه دعوی شوی ای نی یک مصرع پوچ این همه فریـــــــاد ندارد (صائب)
گرد عالم چرخ این بیهوده گردان می زنند مصرع پوچی اگر چون گردباد انشا کنند(صائب)
بود معارضه با ما به یک دو مصرع پوچ چو تاختن به صف از طفل نی سوار غلط(واعظ قزوینی)
هرچنـــد همـــه شعلــــه تــــراود ز لب شمع در مکتب ما صاحب یک مصرع خام است(بیدل دهلوی)
مصرع زور آزمائی، مصرع خالی، مصرع تضمین، مصرع شوخ، مصرع نظاره، مصرع وحدت، مصرع یکتایی نیز که واجد تشبیهاتی متنوع است در ابیات زیر خوب درخشیده است :
ز فکر ما و من، جستن تلاش تند می خواهد مکن تکلیف طبع این مصرع زور آزمایی را (بیدل دهلوی)
نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش میخواهد که عمری شد ز هوشم می برد این مصرع خالی(بیدل دهلوی)
برده اند از موج گوهر پیچ و تاب اشتراک مصرع ما را ز تضمین فرد پیدا کرده اند(بیدل دهلوی)
چون دو ابرو که نفس سوخته ربط هم اند تیغ او زخم مرا مصرع تضمین آمد(بیدل دهلوی)
از شکست دل خیال نازکی گــــل کرده ام وا کشید از "موی چینی" مصرع تضمین من(بیدل دهلوی)
"بیدل" من و آن نظم که هر مصرع شوخش چون سرو ز آزادی غمها صله دارد (بیدل دهلوی)
یک مصرع نظاره به شوخی نرساندیم یارب عرق شرم که مضمون حیا بست(بیدل دهلوی)
محو گردیدن ما آن همه ناموزون نیست سکته مصرع نظاره تحیر دارد(بیدل دهلوی)
خوابم حزین ز مصرع وحدت به دیده سوخت ما خود نفس ز گفتن افسانـــــــــــــــه سوختیم(حزین لاهیجی
خیال مصرع یکتایی اش بی پرده میگردد به مضمونی که خود را معنی بیگانه میسازم(بیدل دهلوی)
ببنید که بیدل دهلوی چه زیبا از یک اصطلاح عروضی " سکته " در ترکیب با "مصرع" مضامین زیبا آفریده است:
محو گردیدن ما آن همه ناموزون نیست سکته مصرع نظــّاره تحیـّر دارد
فرصت انشایان هستی گر تکلــّف کرده اند سکته مقداری درین مصرع توقف کرده اند
موج گوهر بی تامل قـــــــابل تمیــیــز نیست مصرع ما را به چندین سکته موزون کرده اند
عیش صد دانا ز یک نادان منقــّص مــــی شود ربط مصرع بر هم است آنجا که حرفی کور شد (7)
رنگ اطوار ادب سنجان به قانون ریختند مصرع موج گهر از سکته موزون ریختند
همچنین اصطلاح "مصرع تنگ" به معنای "مصرع کوتاه" است:
دهم در یکی مصرع تنگ جا زر و خلعت و باغ و اسب و سرا (نورالدین ظهوری) (8)
(((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))
پانوشت ها:
1 - به نفل از آنندراج و نیز ر. ش. به بهار عجم .
2 - فرهنگ مترادفات و اصطلاحات - ص 23
3 - بهار عجم ج2 ص 852
4 - مثنوی هفت اورنگ ، ج2 ، بتصحیح اعلان خان افصح، میراث مکتوب، ص 326
5 - مصطلحات الشعرا - ص 717
6 - آنند راج ص 4024 ج6 و بهار عجم ج 3 ص 1925 به بعد
7 - یرای آگاهی بیشتر به مقاله زیبا و وزین "سکته یا د اتوماتایزیشن ( De – Automatization) در شعر بیدل" نوشته ی آقای دکتر اسد الله حبیب در وب سایت ایشان مراجعه شود:
8 - آنندراج و بهار عجم