چارشنبه سوری یا چارشنبه سوزی
نوشته ی محمد مهدی حسنی
ماتمم از حد بشد سوری فرست
در میان ظلمتــــم نوری فرست (عطار)(1)
شادروان پورداود گوید : "آتش افروزی ایرانیان در پیشانی نوروز از آیین دیرین است و همه جشن های باستانی با آتشی که فروغ ایزدی است پیشباز می شود آن چنان که در اوستا آمده، فروردین "جشن نوروز" هنگامی است که فرورهای نیاکان از برای سرکشی بازماندگان از آسمان فرود آیند و ده شبانه روز در خان و مان پیشین خود به سر برند. این ده روز همان آخرین پنج روزاز آخرین ماه سال و پنج روزی است که به سال می افزودند تا سال خورشیدی، درست دارای 365 روز باشد ... شک نیست که افتادن این آتش فروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام است، چه ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و هریک از دوازده ماه نزد آنان بی کم و بیش همان سی روز بود که هر روز آن به نام یکی از ایزدان خوانده می شد. روز چهارشنبه یوم الابارع نزد عرب ها روز شوم و نحسی است. جاحظ در المحاسن و الاضداد آورده : "و الاربعاء یوم ضنک و نحس". شعر منوچهری گویای همین روز تنگی (ضنک) و سختی و شومی است.
چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتگینی می خور به عافیت گذرد
این است که ایرانیان آئین آتش افروزی پایان سال خود را به شب آخرین چهارشنبه انداختند تا با پیش آمد سال نو از آسیب روز پلیدی چون چهارشنبه بر کنار مانند."(2)
بیشتر خراسانی ها را این باور است که مختار ابوعبید ثقفی به هنگامی که برای خونخواهی شهدای کربلا قیام کرد، برای اینکه موافق و مخالف کار خود را از هم تمیز دهد، دستور داد که تمام شیعیان بر بام خود آتش افروزند و این شب مصادف با شب چهارشنبه آخر سال بوده است (3).
و بالاخره شادروان ذبیح بهروز معتقد است که جشن چهارشنبه سوری یادگار و بازمانده ای از رخ داد گذشتن سیاوش از خرمن آتش به منظور اثبات بی گناهی و ردّ تهمت به خود (و︠ر یا اُوردالی) بوده است.(4)
صرف نظر از ریشه برگزاری جشن چهارشنبه سوری و اینکه مبنای آن، باورها و اساطیر ملی یا مذهبی و یا هر دو باشد، این شب با همه شادی افزایی هایش گاه به علت ندانم کاری و بی احتیاطی ها مردمان تبدیل به عزا و ناله و لابه می شود.
در کتاب ارزشمند و نفیس تاریخ بخارای نرشخی - که به اوضاع و احوال شهر بخارا در روزگار سامانیان می پردازد. - می خوانیم: "چون امیرسدید منصور بن نوح به ملک نشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه به جوی مولیان. هنوز سال تمام نشده بود که چون شب سوری، چنانکه عادت قدیم است، آتش عظیم افروختند، پاره آتش بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله ی سرای بسوخت و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت و وزیر را فرمود تا هم در آن شب خزینه و دفینه همه را بیرون برد و به دست معتمدان به جوی مولیان فرستاد..." (5)
سند تاریخی بالا نه تنها قدمت این جشن را ثابت می کند، بلکه گواهی می دهد، که حوادث آتش سوزی ناشی از بی احتیاطی مردمان در شب چهارشنبه سوری، پیشینه کهن دارد، چنانکه کاخ ساخته شده توسط امیر رشید سامانی و بازسازی شده توسط امیرسدید، در محله ی اعیان نشین ریگستان بخارا در سال 350 هجری قمری به همین علت آتش گرفته و از بین می رود و شاه مجبور شده که به دیگر سرای خود به محله جوی مولیان (6) برود.
با این همه باید گفت که اسلاف ما اقبال داشته اند، زیرا اکنون وضع به کلی فرق کرده است. نخست اینکه در قدیم در شهرهای بزرگ کشورمان، در این شب زیبا و شادی بخش ، علاوه بر افروختن آتش، رسومات سرگرم کننده ی دیگری نیز وجود داشت (البته اکنون نیز بعض آنها در برخی از شهرهای کوچک و دهات و نیز نزد هموطنان زرتشتی جاری است) که از جمله آن برقراری مجالس سور و سرور با آجیل ویژه شیرین، سوزاندن اسپند، پختن آش نذری و حلوا و پلوی چهار رنگ، شکستن کوزه و ظروف کهنه، گرفتن فال کوزه، مراسم زنانه حاجت و بخت گشایی دختران و رفع درد و بلا، ملاقه زنی (قاشق زنی)، فال گوش ایستادن، کجاوه بازی و شال اندازی است (7)
دوم اینکه در قدیم ترقه بازی و شبه بمب های دست سازی امروزین و آلودگی صوتی و مخاطرات ناشی از آنها وجود نداشت و یا لااقل کاربردشان – آن هم به این حجم و اندازه - مرسوم نبود. اینک اخلافشان، رسم جمع کردن هیمه و خار صحرا (بته) و بر فروختن چند دسته کوچک آتش گرم، پریدن از روی شعله های آتش و رو به آتش سرودن: "زردی من از تو / سرخی تو از من " (8) و پخش خاکسترِ سردِ مانده در چهارراه ها را تبدیل کرده اند به خرید ترقّه و ساختن شبه بمب دستی، راه پیمایی در خیابان های خاص شهرهای بزرگ و ترکاندن اینها در زیر پای زن و بچه مردم و ماشین ها. به این ترتیب همه گیری و تکرار این فرهنگ نادرست باعث شده است تا اضطراب و ترسیدن و ترساندن، جانشین شادی و خندیدن و خنداندن شده است.
یکی از بزرگترین عیوب ما سفید و سیاه دیدن وقایع، افراد و اندیشه های آنان (مطلق نگری) است. اولیای حکومت به خود اجازه می دهند به جای مردم عادی اندیشده و انتخاب کنند و با رسوم و سنت های ملی کهن و ریشه دار مبارزه کنند. در حالی که برگزاری چنین آیینی، علی الرسم ضدّیتی با اسلام ندارد که اگر داشت این همه زمان پابرجا و استوار باقی نمی ماند و با برخی باورها و اسطوره های مذهبی عجین نمی شد.
جوانان و نوجوانان می بینند دولتیان نه تنها تسهیلاتی برای برگزاری این جشن مفرّح آخر سال - که به منزله تخلیه انرژی و ارضای حس شلوغ کاری و ماجراجویی شان است - فراهم نکرده، بلکه به عمد ممانعت به عمل می آورند و مانع تراشی می کنند، از این رو در سال های اخیر به شدّت وحدّت این قبیل اعمال نامتعارف و پرخطر اصرار می ورزند. از این رو در این شب، شما به جای دیدن نور خیره کننده آتش و نوش گرمای فرح بخش آن، صدای نابهنجار ترقه می شنوید. درحالی که در قدیم، مشارکت حکومت با مردم در این قبیل مناسبت ها دیده می شد، چنانکه نقل شده است در تهران قدیم (عهد قاجار) یکی از مشغولیات مردم آتش بازی بود که در اغلب شب های اعیاد بزرگ از طرف دولت، خیابان الماسی را چراغانی می کردند و عده ای از کارگران قورخانه، خمپاره و نارنجک و فشفشه آتش زده به هوا پرتاب می کردند و فضای تهران را نورانی می ساختند و جمعیت زیادی از محلات مختلف شهر جهت تماشا به این خیابان می آمدند و ازدحامی برپا ساخته و تا پاسی از شب، مردم وقت خود را به این تفریح صرف می کردند و پس از خاتمه آتش بازی متفرق می شدند.(9)
همچنین در بسیاری از کشورها، جشن های آتش بازی مشابه چهارشنبه سوری وجود دارد، با این همه از شلوغ کاریها و رخدادهای تاسف باری هر ساله کشور ما نیز خبری نیست. چه اشکالی دارد که وسایل آتش زای استاندارد کنترل شده از مجرای رسمی وارد کشور شود تا سوداگران و قاچاقچیان، هر چه را که دلشان می خواهد و نفع شان ایجاب می کند وارد کشور ننمایند. تا به این وسیله سلامت و فرهنگ مملکت را به ناروا در دست گیرند
امیدواریم روزی پایان خوش افراط و تفریط ها را در کشورمان گواه باشیم.
((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))
پانوشت ها :
1 – نگارنده آگاه است که "سوری" آمده در این بیت منتخب از مثنوی منطق الطیر، اشاره ای به شب چارشنبه سوری ندارد و به معنای از شراب است. پیش تر به مناسبتی گفته ایم که سور در ادب فارسی به معنای سرخ و قرمز است چنانکه گل سرخ را سوری می گویند. این واژه از ریشه پهلوی "sûr" و معادل سوخر "suxr" است. چنانکه صفت تیهو را به خاطر رنگ سرخ بالش، سور پرّک "sûr Parrk" می گفتند. همچنین سور پهلوی، از ریشه اوستاییsuirua به معنای مصطلح امروزین: مهمانی و جشن است (فرهنگ زبان پهلوی، دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، تابستان 1381- ص 523
2- به نقل از آناهیتا (مقالات ایران شناسی پور داود)، استاد ابراهیم پورداود، به کوشش مرتضی گرجی، تصحیح مجدد میترا مهر آبادی، تهران، انتشارات افراسیاب، چاپ اول، 1380- ص 100.
3 - عقاید و رسوم عامه مردم خراسان ( به انضمام پاره ای اشعار و لغات و امثال و افسانه ها و فال ها و دعاها و معماها ) ، تالیف دکتر ابراهیم شکورزاده ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، دیماه 1346 ، تهران - ص 63
4 – به نقل از گاه شماره و تاریخ گذاری از آغاز تا سرانجام، علی محمد کاوه، تهران، 1373 ص 27
5 - تاریخ بخارا، تالیف ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیح و تحشیه استاد مدرس رضوی، تهران، انتشارات توس، چاپ دوم، پائیز 1363 - ص 37
6 - جوی مولیان که در شعر معروف رودکی نیز آمده است بنابر گفته نرشخی ، محله ی مشهوری در اطراف شهر بخارا بوده است. مولیان در اصل موالیان بوده الف آن برای تخفیف افتاده و مولیان شده است. "فرای" می نویسد در بخشی از بخارا که اخلاف امیر اسماعیل زندگی می کرده اند، از درآمد اوقاف تا سال 1920 میلادی استفاده می شده است. وقف نامه 986 (1578 میلادی) که از روی نسخه اصل 295 (868 میلادی) نوشته شده فهرستی از زمین هایی ذکر می کند که به اولاد امیر اسماعیل متعلق بوده است و مطابق با آنچه نرشخی گفته است در بین محلاتی که نام برده شده محلات شهر نو کنده و جوی مولیان نیز دیده می شود ( همان، تعلیقات، ص 276 )
7 - ر. ش. به : کتاب عقاید و رسوم عامه مردم خراسان صص 64-75 و گوشه هایی از آداب و رسوم مردم شیراز، صادق همایونی، اداره کل فرهنگ و هنر فارس، آبان 1353 ص 160 و 161 و نیز جهان فروری( بحثی از فرهنگ ایران کهن)، دکتربهرام فره وشی، انتشارات کاریان، چاپ دوم ،اردیبهشت 1364، تهران – 43 به بعد.
8 - شادروان پورداوود، رسم جستن از روی شعله آتش و خواندن شعر بالا (به تعبیر ایشان گفتن ناسزایی چون سرخی تو از من و زردی من از تو) را از روزگاران پس از اسلام می داند و اعتقاد داشته که ایرانیان باستان چنین توهینی را برنمی تافتند، چون آتش را نماینده فروغ ایزدی دانسته و به آن بی احترامی نمی کردند (آناهیتا - ص 102)
9 - به نقل از تهران، در گذشته نزدیک از زمان، حسین جودت، 1356.