بينامتني ( واکاوی يکی از فرم های ادبيات معاصر )
نوشته ی دكتر بهرام مقدادي
در باره نویسنده و منبع مقاله:
آقای دکتر بهرام مقدادی تحصیلات ابتدائی و متوسطه خود را در زادگاهش رشت گذارند. سپس از دانشسرای عالی تهران لیسانس زبان انگلیسی گرفت. آنگاه به دلیل شاگردان اول شدن، با بورس دولتی برای ادامه تحصیل به دانشگاه کلمبیای آمریکا رفت و به اخذ دانشنامههای فوق لیسانس و دکتری در رشته ادبیات انگلیس نایل گردید. در سال 1348 تحصیلاتش خاتمه یافت و به ایران برگشت و با سمت استادیاری در گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران مشغول به کار شد. در سال 1357 به دعوت دانشگاه واشینگتن آمریکا دروس ادبیات تطبیقی را به مدت یکسال در آن دانشگاه تدریس کرد.
وی دارای تالیفات بسیار است و کتاب های دیگر از جمله یادداشتهای روزانه کافکا و نقد شعر را در دست تألیف دارد. دکتر مقدادی تاکنون بیش از صد مقاله درباره ادبیات و نقد ادبی در نشریات معتبر ادبی مانند راهنمای کتاب، سخن، نگین، بررسی کتاب، کیهان فرهنگی و ادبستان را منتشر کرده است. همچنین کتاب های: شرق بهشت اثر جان اشتین بک و آمریکا نوشته ی فرانتس کافکا را ترجمه کرده است، و کتاب شناختی از کافکا( نشرگفتار) و فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي، از تالیفات وی است. فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي یا "دانشنامه نقد ادبی" که مقاله حاضر از آن برگرفته شده، در سال 1378 در ۸۰۰ صفحه از سوی انتشارات فكر روز منتشر شد لیکن به دلیل استقبال فراوان اهل کتاب و نقد زود نایاب گردید و سالها است که توسط استادانى مانند دکتر سيروس شميسا با نسخههاى زيراکسى براى دانشجويان تدريس مىشود. لیکن حسب اطلاع (گفتوگوی استاد با خبرگزاری کتاب ایران) ایشان در طی این سالها مشغول تکمیل این دایرةالمعارف (افزودن هزار و دویست صفحه به چاپ نخست) بوده و قرار است که به وسیله نشر چشمه تجدید چاپ شود. همچنين اين احتمال وجود دارد که کتاب به "دانشنامه نقد ادبي" يا "دايرهالمعارف نقد ادبي" تغيير نام دهد. ( خبریکی از شماره های حیات نو آذر ماه پارسال)
به نقل از ایشان: "فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی" در حقیقت دایرةالمعارفی برای نقد به حساب ميآید. که به صورت الفبایی تنظیم شده است و با کمک این دایرةالمعارف میتوان به نقد فیلم، نمایشنامه و یا هر اثر ادبی دیگری پرداخت. در زبان فارسی اصطلاحات نقد ادبی به گستردگی زبانهای غربی نیست و کتاب به طور کامل به تمامی این اصطلاحات میپردازد. برخی از اصطلاحاتی که از مداخل این فرهنگ است، حسب مورد یا در زبان فارسی رایج نیستند و یا تنها برای عده ای معدود از نویسندگان و منتقدان آشنا است. اصطلاحاتی مانند: "رمان سیاه" و "متافیزیک حضور" ، "شالودهشکنی" (اين کلید واژه مشهورترين اصطلاح "ژاك دریدا" است و در فارسی به ساختارشکنی، واسازی و شالودهشکنی و ساختگشایی ترجمه شده است)، "ادبیات شگرف" ( شايد بتوان گفت داستان سيمرغ در "منطقالطير"عطار نمونهاي از اين ادبيات باشد.)
بنابراین فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي برای افرادی که علاقمند به نقد هستند، منبعی برای آشنایی با آخرین تحولات در زمینه نقد ادبی و آشنايي با اصطلاحات رايج در زمينه نقد به حساب ميآيد. برای مثال ميتوان به معناي واژه "متفاوت" در زبان فرانسه اشاره كرد كه در آن زبان دو معنی دارد؛ یکی تفاوت و دیگری تاخیر. چنین واژهای در زبان فارسی وجود ندارد و این در حالی است که بارها در ادبیات فارسی کاربرد آن دیده شده است. در بسیاری مواقع در شعر مولانا یا شعرهای سایر شاعران هر بار که شعر را میخوانید یک معنا به ذهن میآید؛ یعنی هم معنا به تاخیر میافتد و هم معنی تفاوت پیدا میکند. پس ایشان به ناچار برای چنین اصطلاحاتی در كتاب خود واژهسازی کرده است."
موضوع مقاله تحقيقی و بسيار غنی زیر، يکی از فرم های ادبيات معاصر و به ویژه شعر و داستان از آقای دكتر بهرام مقدادي است که در كتابِ اشاره شده ی اخیر به چاپ رسیده است.
((((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))))
اصل مقاله:
اصطلاح بينامتني به رابطه اي اطلاق مي شود كه بين دو يا چند متن وجود داشته باشد. اين رابطه ، در چگونگيِ درك "درون متن" موثر است . "درون متن" متني است كه متون ديگري را در خود جاي مي دهد و يا حضور آنها را مشخص مي سازد . ژرار ژنت، اصطلاح "پيش متن" را براي "درون متن" ، و "پس متن" را براي متني كه "درون متن" رابطه ي مهمي با آن دارد ابداع كرده است ، گرچه چه اين اصطلاحات كاربرد وسيع پيدا نكرد .
از دير باز اظهار نظر راجع به آفرينش هاي ادبي ، شامل ارجاعاتي به ديگر متون بوده است كه غالبا با متن مورد مطالعه در تشابه يا تضاد بوده اند . به هر حال ، در نظريات مؤخر تر ، توجه بيشتري به مسئله بينامتني و صورتهاي گوناگون آن شده .
نظريات ميخائيل باختين ، متفكر روسي ، در اين زمينه ، تاثير فراواني بر جاي گذاشته است . تاكيد باختين بر عنصر "مكالمه" در تمامي "گفتار"ها ، و دامنه وسيع "مكالماتِ" مختلفي كه مي توان در آثار ادبي يافت ، علايق بيشتري را نسبت به مسئله بينامتني برانگيخت . بنا به تعريف باختين ، "گفت و گو" اساس و دليل كاربرد زبان است . همانطور كه اساس گفتار ، كاربرد شخصيِ زبان به منظور ايجاد مكالمه است ، و هر شكل بيان ادبي نيز گونه اي سخن ادبي ست به منظور گفت و گوست . در اصطلاح باختين ، رمان چندآوايي رماني ست كه در آن هر يك از شخصيت ها در حكم ملودي اي است كه با صداي ديگر شخصيت ها و صداي خود راوي تركيب مي شود و نوعي "چندآواييِ" هارمونيك ايجاد مي كند . چنين رماني تركيب است از همخوانيِ صداهاي مختلف . در اين نوع رمان ، كه رمانهاي داستايفسكي از آن جمله اند ، مكالمه عنصر اساسي است : مكالمه راوي و شخصيت ها از يك سو ، و مكالمه بين شخصيتها از سوي ديگر . در رمان "تك آوايي" ، مانند رمانهاي تولستوي ، تنها صداي مسلط ، صداي راوي است كه ديگر صداها را تحت سلطه خود دارد و همه را با خود همراه مي كند . در اين رمان ، صرفا كلام راوي ، يعني آوايي منفرد را مي شنويم . "گفت و گو" در كاربرد روزمره ، خصوصا در آثار ادبي ، به معني تبادل كلامي بين افراد است . باختين معتقد است كه حتي در سخني كه به طور آشكار شامل گفت و گو نيست نيز مي توان گفت و گو را يافت ، زيرا كه تمامي بيانها شامل وارد سازي و خنثي سازيِ سخن ديگرانند ، و اين دو پديده قابل قياس با رَوَند گفت و گو در معناي روزمره ي آن است .
ژوليا كريستوا در نظريه خود راجع به بينامتني ، تحت تاثير باختين است . او معتقد است كه هر متن در واقع ، حكم مكالمه با متون قبل از خود را دارد . او اصطلاح بينامتني را به عنوان گذر از يك نظام نشانه اي به نظام نشانه اي ديگر توصيف مي كند . او مي نويسد : "براي مثال ، در زبان ، اين گذر ممكن است از روايت به متن انجام بگيرد ؛ مثل جابجايي از صحنه كارناوال به متن نوشتار . اصطلاح بينامتني به معناي "جابجاسازي" را ترجيح مي دهم ."
اصطلاح بينامتني به طور خاص گذر از يك نظام نشانه به نظام نشانه اي ديگر را ممكن مي سازد . بنابراين ، جابجا سازي نه تنها به معني جابجايي از يك نظام نوشتاري به نظام نوشتاري ديگر است ، بلكه مفهوم جابجايي از يك نظامهاي غير ادبي و غير زباني به نظام ادبي را نيز شامل مي شود . نظر كريستوا در اين نكته كه بينامتني محدود به متالعه تاثير متن بر متن نمي شود و در واقع ، در برگيرنده گستره اي از جابجاسازيهايي ست كه از نظامهاي نشانه ايِ گوناگون صورت مي گيرد ، شبيه رولان بارث است .
نظريه بينامتنيِ بارث تحت نفوذ نظريه باختين است ، با اين تفاوت كه عقايد بارث اساس مبتني بر پساساختگرايي است . بارث به هر متني به عنوان يك "درون متن" مي نگرد . براي وي ، حركت از ساخت گرايي به پساساختگرايي ، حركتي ست از "اثر" به "متن" . به نظر او ، متن متعدد است . اين تعدد تنها به معنيِ "چندمعنايي" متن نيست ، بلكه نوعي تعدد كاستي ناپذير (و نه صرفا قابل قبول) است . به نظر بارث : "متن همزيستي معاني نيست ، بلكه يك گذررگاه است ." بنابراين ، هر متن بافتي است از مواد و تجارب گوناگون : "نورها ، رنگ ها ، گياهان ، گرما ، هوا ، صدا ، آواز پرندگان و لباسهاي ساكنينِ دور و نزديك ،"براي او بينامتني مفهومي گسترده تر از تاثير يك متن بر متن ديگر دارد : "درون متني" ، كه خود متني ست در ميان متن ديگر ، نبايد با نوعي منشاء متن اشتباه گرفته شود . سعي براي يافتن منشا ، منابع ، يا آنچه كه بر متن اثر گذاشته است ، به معناي افتادن در دام يك افسانه است . عواملي كه متن را مي سازند ، بي نام و غير قابل رديابي اند و در عين حال ، قبلا خوانده شده اند : "نقل قول هايي بدون علامت نقل قول" . تعدد متن مستقيما بر روش خوانده شدن متن اثر مي گذارد . در نظر بارث متن متعدد يا چند بعدي براي "مصرف كردن" نيست ، بلكه براي "توليد كردن" است . وقتي خواننده اي از خواندن متني كسل مي شود ، به اين معني است كه توانايي لازم براي توليد آن را ندارد ؛ "توانايي براي از ميان بردن و يا دست كم ، كاهش فاصله بين نوشتن و خواندن " .
اصطلاح "بازنگري" كه در نوشته هاي هارولد بلوم ، پساساختگراي آمريكايي ديده مي شود ، در رابطه با مفهوم بينامتني است . بلوم عقيده دارد كه همه شعرا از نوعي تصور "ديرآمدگي" رنج مي برند . به اين معني كه نوعي عقده اديپ نسبت به شعراي معروف قبل خود داردند ، با اين تصور كه شعراي قبلي تمامي الهامات قابل دسترسي را مورد استفاده قرار داده ، به پايان برده اند . در نتيجه ، دچار نوعي كشمكش مي شوند و طبعا راهبردهاي دفاعي به كار مي برند كه شامل پديده "نادرست خواني" يا "تاويل نادرست" مي شوند . بلوم مي نويسد : "هر شعري ، تعبير نادرست از يك شعر مادر است . شعر غلبه بر اضطراب نيست ، بلكه خودِ آن اضطراب است . هيچ تاويلي وجود ندارد ، آنچه هست "تاويل نادرست" است ، بنا براين كل نقد ادبي عبارت است از شعر منثور" .
پيش از گرايش به فرا ـ ساختگرايي ، جوليا كريستوا يك نشانه شناس بود و تلاش در بيان رياضي درك انسان از نشانه ها داشت . اما بعدها ، اين روياي علمي را كنار گذاشت و سعي در بيان طبيعت خلاق نشانه هاي ضد اجتماعي كرد كه در محدوده يك معنا باقي نمي مانند . به بيان ديگر ، او نيز چون دريدا به دوگانگي زبان پي برد : يك زبان به عنوان چيزي كه تحت سلطه جامعه و فرهنگ است و ديگر نشانه هاي زباني كه از هر ثباتي مي گريزند و به وراي نظام غالب معني دهي و نشانه گذاري مي روند . ابتدا گمان مي رفت كه او با معرفي جنبه ضد اجتماعيِ نشانه مي خواهد به فردگرايي رجعت كند ، به ويژه كه سعي در معرفي دوباره فاعل گوينده داشت ، اما بعدها مشخص شد كه فاعلي كه او معرفي مي كند ، يك دستي و ثبات فردگرايي را ندارد ، و پراكندگي و تقسيم خاصي بر افعال و نشانه شناسيِ او حكمفرماست .
كريستوا معتقد به وجود دو سطح متفاوت در زبان است كه به ترتيب نامهاي مفهومي و اشاره اي را مي توان به آن داد . زبان مفهومي ، توسط جامعه مركزيت يافته و ثباط پيدا كرده است و براي ارتباط به كار مي رود . اما زبان اشاره اي يا معنوي در هر زمان معاني متفاوت دارد و نظام خلاقيت بر آن حكمفرماست . در معناي دوم ، متن نوشته شده به علائم زباني يك محصول است كه حركتي بيروني دارد و هر لحظه از درون به برون باز مي شود و دامنه معنايي خويش را گسترده تر مي كند . زبانِ اشاره اي را به دو نحو مي توان دريافت : يكي با بررسي بينامتني ، و ديگر با حس جسمي . به گفته كريستوا ، در هر متني به خوبي مي توان وجود بيانهاي متفاوت را ، كه به خنثي سازي يكديگر مشغولند ، دريافت . وقتي بخواهيم براي زبان اشاره متن را بخوانيم ، اين خنثي سازي مفاهيم را نابود مي كنيم و معاني اصطلاحات و لغات را با تمام پراكندگيشان مورد تاكيد قرار مي دهيم . يك لغت در متون مختلف و بر اساس موضعي كه مطرح است ، مفاهيم مختلف مي گيرد . ولي ما سعي در عدم پذيرش معني تحميلي مي كنيم و تمام معاني را در نظر مي گيريم . بدين نحو ، گستردگي معاني به حداكثر مي رسد و خلاقانه مي شود . بر اساس اين روش ، متن ادبي هيچگاه نبايد به واقيع خارجي رجوع كند ، زيرا اگر رجوع كند ، گرفتار زبان مفهومي مي شود و خلاقيت خود را از دست مي دهد .
متن ادبي بايد به متوئن ديگر رجوع كند تا همه را در خود داشته باشد . البته بحث بينامتني به مسئله ي تاثير يك نويسنده بر نويسنده ديگر و منابع ادبي منحصر نمي شود ، بلكه خيلي وسيع تر بوده در سطح زبان و نشانه قدم مي زند . دومين راه رسيدن به زبان اشاره اي يا راه تن و حس جسمي ، عبارت است از آنچه كريستوا "متن نوعي" مي نامد . اين روند به برخورد پايه اي و باستاني با نشانه زباني مي پردازد و در سطح پيش نشانه اي و پيش معنايي يا در طول نظام معنايي ، به جنبش در مي آيد . البته تن يا جسم در اينجا معني تمايلات حيواني را ندارند ، بلكه طوري از آنها صحبت مي شود كه انگار داراي آگاهي هستند . پس در واقع ، به ماديت يافتن نظام نشانه هاي زباني در جسم انسان اشاره دارد . وقتي اين نظام در جسم انسان ماديت يافت ، مي توان به سادگي به خلاقيت و آفرينش بپردازد ، و در اين صورت ، معناهاي مختلف يك واژه مي توانند ، در يك محل جمع شوند و با هم رقابت كنند ، به نحوي كه معناهاي جديد به وجود آيند . پس در واقع ،راه حس جسمي نيز همان راه بينامتني است و صحبت از ماديت نشانه هاست كه خارج از معناي كوتاه مدتي كه در يك متن دارند ، معناهاي بيشماري هم در جسم انسان داردند . و در عمل ، سبب خلاقيت مي شوند ، زيرا به عنوان مثال شاعر با آرايه ي اين رقابت از جسم خود به شعر چيزي مي آورد كه محل بازي نشانه ها براي تمام خوانندگان مي شود ، و خود اين نشانه ها را نيز شاعر از متون ديگر گرفته است .
يكي ديگر از منتقديم معروف كه به همين ترتيب مي انديشد ، رولان بارث است . افكار بارث نزديكي خاصي با كريستوا دارد . او مي گويد : "هر متن ، بافت جديدي ست از نكات و اشارات قديمي ، تكه هاي نشانه ها و رموز ، ساختارها ، الگوهاي وزني ، قطعه هايي از زبان عموم و غيره ، به متن وارد مي شوند و در ان پراكنده مي گردند ، زيرا هميشه زبان پيشتر و در اطراف متن گام مي زند ."
ميخائيل باختين با فرضيه گفت و گويي بودنِ زبان و بحثي كه در مورد تاريخچه رمان و تاثير طنز و هجو و چند زبانگي بر ساختار رمان دارد ، وارد قلمرو اين فرضيه مي شود . بحث هاي او در اين موارد ، تاثير فراواني بر پيروان فرضيه بينامتني داشته است . باختين معتقد است كه رمان ، به طور كلي ، محل تجمع ديدهاي مختلف و سبكهاي مختلفِ زباني ست ، و ادبيات . محل تجمع چند زبانگي ست . اما او به مرگ نويسنده معتقد نيست و نويسنده را به عنوان نيرويي اتحادبخش و زباني جانبي ، همواره در كنار بازي و عمل زبان حاضر مي بيند .
((((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))))))))))))
یادآوری: این مقاله پیش تر در وبلاگ راوی (متعلق به تقی خاوری، شاعر و پژوهشگر خراسانی) انتشار یافته است، لیکن اکنون به دلیل خود حذفی وبلاگ مزبور، دوباره در دسترس علاقمندان قرار می گیرد زندگی نامه استاد از سایت کتابنامه و نقلیات ایشان از سایت مترجم آنلاین برگرفته شده است.