نگاهی به شرح های فارسی (ادبی) شهاب الاخبار
نوشته ی محمد مهدی حسنی
منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال 12، شماره 22/ اسفند 1401- صص: 82-102)
به گفتــار پیغمبــرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین آب شوی (فردوسی)
الف - شناساندن کتاب "شهاب الاخبار":
کتاب "شهاب الاخبار فی الحکم والامثال و الاداب الشرعیه" نوشته ی قاضی قضاعی[1]مصری است و بیش از هزار سخن کوتاه (کلمات قصار) از پیامبر گرامی اسلام (ص) در آن گرد هم و فراهم آمده است. این گفتارها (احادیث)، بدون نام بردن پشتوانه ها و بنچگ ها (اسناد) و بر شالوده و پیکره ی نزدیکی واژه ها و هم آهنگی آرش ها و چم ها (معانی) آراسته و پرداخته شده است. در سرآغاز و دیباچه ی نبشته می خوانیم : «این را قضاعی، در مصر و در دهه ی نخستین ذی حجه 453 هجری برای ابو عبدالله محمد بن برکات بن هلال سعیدی صوفی نحوی گفته؛ و در سال 517 هجری ابی اسحق ابراهیم بن خاتم اندلسی آن را نزد همان سعیدی خوانده و ابوالقاسم بوصیری آن را شنیده، و در 597 نیز آن را از همین بوصیری شنیده اند. و پافشاری دارد به اینکه: « این سخنان درخشاننده ی دل های عارفان و داروی دردهای ترس کاران و بزدلان است؛ (پر بها بخشش و دارایی است که سرکشان گیتی خوار را خرسند و پذیرنده سازد و گوارا نوشینه ای است که دل های دردمند را بهبود بخشد)، چه گفتارهای رسول اکرم (ص) است و از درگاه و آستانه ای بیرون شده که استوارکننده به پرهیزکاری (عصمت) و ویژه ی گفت فرتاب (وحی) و فرزانگی (حکمت)، خواننده ی راه راست و پایداری و نماینده ی کیش درستی و رهنمونی مردمان بوده است ، و براستی که سخنی روی خواهش و بویه (هوی) نگفته است. والاترین درود که ویژه بهترین بنده برگزیده اوست بر وی و پوران و زادگان وی باد»[2].
قاضی قضاعی در پیوسته (ادامه) دیباچه ی خود بر شهاب گوید: «... و گرد آوردم در این کتاب من یعنی که شهاب، هزار خبر از اخبار رسول خدای که به رفیع کناد درجات وی. ... از جمله حکمت در وصیت ها و ادب ها و پندها که سلامت یافته است این خبرها از تکلف، یعنی در لفظ های وی تکلفی نیست، و دورست از دشخواری به دانستن معنی ها. ... خبرها که اندرین کتاب جمع کرده است لفظ هایش شیرین و خوارست، و معانی آن به دانستن آسان و خوارست، و روشن ببوده است این خبرها به توفیق نبوت از فصاحت فصیحان و به نشان نبوت جدا شده است از فصاحت فصیحان، یعنی ظاهرست که این خبرها رسول گفته است. ... و این خبرها در هم افگنده ام چنانکه یکی از پس یکی می آید، و اسنادهای آن افگنده باب باب فرا نهادم برآن گونه که لفظ هایش به یک دیگر نزدیکتر بود تا نزدیک بود بیاموختنش و خوار بود حفظ کردنش. ... پس به زیادت کردم دُویست خبر، کتاب به هزار خبر و دُویست خبر بود. ... و ختم کردم کتاب را به دعایی که روایت کرده اند از رسول خدا علیه السلام که سلام و دعا بروی باد. ... و مفرد بکردم به سوی اسنادها کتابی دیگر که رجوع کند با آن کتاب در دانستن اسناد. ... و من می خواهم از خدای تعالی که توفیق دهد تا آنچه می کنم و قصد کردم هاوَی خالص از سوی خدای را بود و نزدیک کند به رحمت ... که خداست که باز تواند پاییدن از معصیت و قادرست که توفیق طاعت دهد[3].
ب - ارزش کتاب شهاب و شرح های نگاشته بر آن:
همه ی گروه ها و دانشمندان اسلامی، شهاب الاخبار[4] را ارج بسیار نهاده و به کتاب و نویسنده اش ارزش به سزا داده اند. چنانکه در الفهرست ابن الخیر اشبیلی و معالم ابن شهر آشوب شیعی (ش 763) و اجازه ی بنی زهره علامه حلی شیعی و فهرست مجدوع اسماعیلی (ص6 و 63) و فهرست ایوانف (ش 158) از این کتاب یا گردآورنده ی آن یاد شده است. و شروح فراوانی بر آن نگاشته شده است[5].
ج - زندگی نامه قاضی قضاعی:
نوبسنده "شهاب الاخبار "، قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامۃ جعفربن علی بن حکمون قضاعی مغربیٍ، فقیه، محدّث، مورّخ، مفسّر، جغرافي دان و واعظ شافعی مصری در گذشته ی 454 به بسیاری از دانش ها آشنا بوده و در مصر به چندین دانشمند گوش داشته و برای علی بن احمد جَرجرایی (گرگانی) وزیر روزگار خلفای فاطمی در مصر دبیری می کرده و در قسطنطنیه فرستاده فاطمیان در فرمانروایی روم شرقی بوده و هم جایگاه داوری مصر را گردن پذیر بوده است[6].
دارنده هدیۃ العارفین ، قاضی قضاعی را چنین می شناساند: «القاضی محمد بن سلامه بن جعفر بن علی بن حکمویه القضاعی ابو عبدالله الشافعی قاضی مصر المتوفی سنه اربع و خمسین و اربعمائه (454). له من الکتب : امالی فی الحدیث، الانباه فی الاحدیث، الانباء عن الانبیاء و تواریخ الخلفاء، درۃ الواعظین و ذخر العابدین ، دقائق الاخبار و حدائق الاعتبار فی الحکم "شهاب الاخبار فی الحکم و الامثال و الاداب" من احادیث النبویه، عیون المعارف و فنون الخلائف فی التاریخ، المختار فی ذکر الخطط و الآثار فی مصر، مناقب الامام الشافعی رحمه الله و غیر ذالک. »[7]
عمر رضا کحّاله چنین آورده است: «محمد القضاعی. (454 ھ - 1062م): محمد بن سلامه بن جعفر بن علی بن حکمون بن ابراهیم بن محمد بن مسلم القضاعی، الشافعی ،(ابو عبدالله) فقیه محدث، مورخ، واعظ مشارک فی علوم اخری، سمع بمصر خلقا کثیرا، و کان کاتبا للوزیر علی بن احمد الجرجانی بمصر فی ایام الفاطمین، و ارسل فی سفاره الی الروم فاقام قلیلاً فی القسطنطنیه، وتولی القضاء بمصر نیابه، و توفی بها فی ذی الحجه. من تصانیفه: المختار فی ذکر الخطط و الاثار فی خطط مصر، الانباء بانباء الانبیاء و تواریخ الخلفاء، الانباه فی الحدیث، دره الواعظین ذخر العابدین، و "شهاب الاخبار فی احکم و الامثال و الاداب الشرعیه»[8].
و نیز در معجم المطبوعات آمده است: «کان اماما عالما زاهداً رحل الی البلاد فی طلب العلم و وصل الی الحجاز و الشام و القسطنطنیه و سمع الحدیث بمکه، تولی القضاء بمصر نیابه عن جهه المصریین و توجه منهم رسولا الی جهۃ الروم. له عده تصانیف، منها: تفسیر القران عشرون مجلدا و کتاب الشهاب و کتاب منثور الحکم و الاعداد و تواریخ الخلفاء و کتاب خطط بمصر و غیر ذلک»[9].
در باره مذهب قاضی قضاعی و گمان اینکه وی شیعی و نه شافعی بوده در کتاب ها نشانه هایی چند آورده اند، که چون یادآوری آن مایه ی درازی سخن می شود از بازگفت آن خودداری می شود. دوست داران می توانند به سرآغاز نوشته ی آقای محمد شیروانی بر ترک الاطناب واگشت فرمایند. در اندیشه ی ما این گذاره، نباید این اندازه پر پروا باشد. چه در آن دوران، دوری میان فرق، این اندازه نبود و شایان این است که همه، هم داستان و سازوارند به اینکه کتاب " شهاب الاخبار فی الحکم و الامثال الاداب" از اوست. همچنین نوشته های بسیار دیگری از وی گزارش شده است[10].
د - بررسی شرح های فارسی بر کتاب شهاب:
عاشقی خیز و حلقه بر در زن
دست در دامـــن پیمبر زن
حب این خواجه پایمرد تو بس
نظر او دوای درد تو بس (اوحدی مراغه ای)
ادبیات ما آغشته به آداب نیکو و آموزنده، و شیوه های زندگی هشیوار و خردمندانه و به وجود آورنده پیوند و آشتی جویانه است به ویژه آن بخش از نبشته ها که از سخنان دانایان دین و خداوندان دل و دارندگان باور، آشکار شده، بسی شور انگیز و گیراتر است. هر گروه از مردمی که از این سرچشمه های روشن و شگرف منشی، بهره ور نیست دل روشنی نیافته و سرانجام زبان شیرینی هم ندارد، شرح کنندگان شهاب الاخبار نیز چون از سرچشمه ی دهش ایزدی سیرآب گشته، سخنانی شیرین و گفتاری بس نغز و دلنشین دارند.
از شهاب الاخبار سه ترجمه و شرح فارسی در دسترس ما است، که با هم دیگر پیوندی ندارند و خوشبختانه هر سه ی آنها به چاپ رسیده است. در دنبال گفتار، این سه نوشته ی ادبی، شناسانده می شود:
1- ترک الاطناب فی شرح الشهاب (یا مختصر فصل الخطاب)[11]
این پارسی شده و شرح، از آنِ "نجم القضاه ابوالحسن علی بن احمد بن علی"، نامور شده به: "ابن القضاعی" و گزیده ای از "فصل الخطاب فی شرح الشهاب" خود او است و چنین دیده می شود که ابن القضاعی، خود، از خویشاوندان قاضی قضاعی باشد، از این رو وی باید نزدیک به زمان نویسنده شهاب الاخبار باشد.
به گمان فراوان ابن القضاعی، پیروی مشایخ و اهل طریقت و دوستدار مذهب اهل حق و حقیقت بوده. زیرا وی در بسیاری موارد، از بزرگان پارسایان و صوفیه مانند ابراهیم ادهم و فضیل بن عیاض و سری سقطی و از مجلس کردن حسن بصری و دیگران یاد می کند ولی در رویه 735 آنجا که می گوید : " قرمطیان سالی به مکه خروج کردند و مجاوران و مومنین را بکشتند علی بن یاقوته از مومنین مکه سالم مانده بود از خانه خویش بیرون آمد و برای همدردی با کشتگان به چنگ دشمنان افتاد و کشته شد. " آشکار می گردد که تصوف او در بخش پایه های نخست تصوف در اسلام یعنی داشتن بی آمیغی (اخلاص) و یکرنگی یکتاه و پرداختن به کار نیکو و پیروی از دانشمندان دین بوده و با گروه بازی ها متصوفه و کازه بازان و دیرداران آشنایی ندارد چنانکه نشانه های دیگری مانند شرح گفتار 828 همین کتاب، این به خود بسته (ادعا) را استوار می کند[12].
به گفته ی آقای شیروانی این کتاب در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم پدید آمده است. آن و همچنین پارسی شده ی پسین (شرح فارسی شهاب الاخبار تصحیح دانش پژوه) هر دو، نمونه ای از بهترین های سبک بدون تکلف و روان شیرین پارسی آن دوران و پخته شده ی نثر سامانی است. آشنایان به متون کهن فارسی بهتر می دانند که این قبیل آثار تا چه اندازه رسا و شیوا و خواندن آن چه اندازه دلچسب و گیرا و باارزش است؛ به ویژه اینکه شرح سخنان کوتاه رسول اکرم(ص) است. بی تردید شیفتگان منش های پسندیده از آن بهره ها گیرند و دوستداران نثر فارسی از آن نکته ها در یابند.
ما می دانیم که درگذشت طغرل سلجوقی به سال 455 رخ داد و مرگ قاضی قضاعی به سال 454 است و در این دوران کمابیش همه ی ایران کم کم از دست غزنویان بیرون شده و به دست سلاجقه می افتد. در این دوران، وارونِ دوره ساسانی، بازار دانش و ادب بدون خریدار و کار نثر هم به بی رونقی می گراید. اما خوشبختانه نثر فارسی این کتاب درین بی رونقی ها جای ندارد. جمله ها کوتاه و رسا است و واژه ها، گزاره ها و به هم ساخته ها (اصطلاحات) و فعل های زیبای فارسی در آن فراوان به کار رفته است[13]، که نمونه های آن عبارتست از:
آرامگاه دادن (آسایش بخشیدن)، آرامیدگی، آزار گرفتن (رنجیدن)، آغالیدن، آمودن ریش (آراستن)، آهو (عیب)، از جنگ به کام رسیدن، از دست افکندن روزگار (میراندن)، از سر بایست و هوی گفتن، استوار داشتن (اطمینان دادن)، افزولیدن (برانگیختن)، اندر (در) گذاردن (عفوکردن)، اندی که (مادامیکه)، او را کارزار است (حقّ اوست)، اَوِسنه (هوو)، بارنامه کردن (نازش و تفاخر)، باز گشتن (عفو کردن از دشمن)، بازنمودن (آشکار ساختن دوستی)، باز هلیدن، بتزاویق کردن ( نقش و نگار کردن)، بخنده خندیدن، بخویشاوندی پیوستن (صله رحم کردن)، بداشتن اشجار (غرس کردن)، بدلگام، برخورداری خواستن، برزنی دست کشیدن، برگ چاشت، بزه مند شدن، بزیان دادن (اتلاف)، بسامان راه بودن، بشتابدا، بشنوانیدن، بفزولیدن و فژولیدن (برانگیختن)، بکارزار بیرون آمدن، بکام دیگران مردن، بلسک (سیخ کباب)، بنگاه (متاع دنیا، خواسته)، بنگریختن، بوی کارکردن (دستورالعمل)، بهارگاه، بهلد (وابگذارد)، بهم آمدن امّت، بیوکندن (بیفکندن)، پائیدن (پایداری کردن)، پای برنجن (خلخال)، پایندان (کفیل، تاوان ده)، پای تهی رفتن، پرخیزیدن، پردهان بخندیدن، پیش کنار ستردن (موی ظهار زدن)، تب هلیدن، تحمل مال کردن، ترسکاران، ترسکاری از خدا (تقوی)، تقدیر برکردن، توختن کین، تهی بخانه آمدن، تیزان امت، جامه ی قصارت کرده (آهار زده)، جان بغرغره رسیدن، چَفته (چوب های داربست مو، نوعی انگور)، چوب چفت (کژ)، حسابگاه، حکم از خویش کردن (قیاس به خود)، خاطرتیزی، خدای خون، خدمت بتن کردن، خله درای (یاوه گو)، خنک بودن (خوش بودن)، خوسک (خوشک یا خوشی)، خوگرشدن، خیره دادن (اسراف کردن)، دامن از فضول نگاهداشتن، در خورد بودن (بکارآمدن)، در کشیدن (قبض کردن)، درونین خانه، دست فروزدن، دلهای مردمان برفق بخویش کشیدن، دوست یکتاه، دیری کردن (تردید کردن)، راست براست (برابر)، روزی مند گشتن، زمین خوار (هموار)، ستوه شدن (ملول شدن)، شتاباندن، شمار گرفتن، شهرگی (رسوایی)، صحبت بریدن (قطع رابطه کردن)، غارتیدن، غیرت بردن، فردایین، فرو هلیدن، کار به برگ بودن، کاوین کردن، کم سایه بودن، کم سنگ داشتن، گزیریدن (چاره داشتن)، گواژه زدن، مانندگی کردن، مردم بسته کردن، میانه کاری، میانه گرفتن، ناپایندگی، نادانندگان، نشستگاه (مجلس)، نکوهیده بماندن، نگریدن (نگریستن)، نواختن دوست، نیاز دنیا در دل داشتن، وای وای کردن، ورزگری (برزگری)، وعده بباید گزاردن، ویر (احمق)، هرزه بگذاشتن (رها کردن)، هلیدن، هنبازان، هنر طبعی، یکتاه
شادروان استاد بهار گوید که نثر این کتاب نثر فنی نشده و بسیار طبیعی و ساده و بی پیرایه است[14].
موارد پیش گفته و نشانه های دیگر گویاست که این کتاب مانند نسخه تصحیح دانش پژوه، هر دو دنباله و نمونه نثر معروف ساسانی است و بسیار برجسته و سرآمد و درخور گواهی خواست برای ادب دوستان می باشد[15].
ابن قضاعی در سرآغاز کتاب، در باره انگیزه خود از پارسی کردن شهاب می گوید:
"قاضی الامام سعید ابوعبدالله محمدبن سلامه بن جعفر بن علی القضاعی رحمه الله در علم اخبار متبحر بود و درین باب حافظ بود و بر جمله عادت خویش هزار و دو صد کلمه جمع کرد، از کلمات رسول علیه السلام تا میان مردمان متداول باشد، و زبان مردمان به گاه مذاکرت و ایراد امثال آراسته شود. لیکن الفاظ معدنی بود و کلمات نبوی بود و به فصیح تر لفظی از زبان عرب بود. و مردم عصر از تازی به پارسی میل کرده بودند و معانی آن مشکل مانده بود من او را از تازی به پارسی کردم. و عقده یی که درو بود بگشادم و انگشت اشارت بر معنیش نهادم و از تطویل و اطناب پرهیز کردم که بیش ازین شرحی کرده ام و درو سخن بسیار گفته ام و نام آن کتاب "فصل الخطاب فی شرح الشهاب" است و این کتاب از آن اختصار کردم و "ترک الاطناب فی شرح الشهاب" نام نهادم. و به حق تقرّبی جسته ام و از باری عز و علا توفیق خواسته ام و هوحسبنا و نعم الوکیل[16]. "
2- شرح فارسی شهاب الاخبار[17]
به گفته ی شادروان دانش پژوه چون آغاز نسخه ی بهره برده ی مصحح ارجمند افتاده، پارسی و شرح کننده این کتاب شناخته نمی شود و همین اندازه آشکار است که پیش از 567 (تاریخ نگاشتن نسخه خطی کتاب) می زیسته است. این ترجمه برای خواجه زکی صائن احمد حنفی[18] ساخته شده است.
همان گونه که پیش تر گفتیم، سبک فارسی این پارسی شده، نیز مانند ترجمه قبلی، بسیار کهن است و پارسی کننده ی کتاب کوشیده تا در ترجمه، نازکی و باریک بینی بسیار کند و خوی درست کاری و آیین سپرده داری را پاس دارد، از این رو واژه ها و عبارت های شیوا و رسا و نادر فراوانی آورده شده که نمونه هایی از آن در زیر آورده می شود :
آرام دادن، آرام نیک گرفتن، آفردن، ادب نیکوا، از بهر آن، از بهر خدای را، ازگ، از یاد باز کردن، استنادن، اسپید، اسفید، افتادنی های بد، اگر چنانکه، انگشت خداخوان، اوام، وام، اندوه گن، اهریان، باز پس ماندن، با کناره شدن، با سایه شدن، بباد بردادن، بجاردن (که در زبان طبری پجار آمده است)، بدکنان، برجش، برفجیدن، برگیرهد، بزیان آوردن، بنجشک، بواید، بوی آمدن، بهشت جاودانه، بیران، پاره درکرده، پایندان، پربازکردن، پرده نگاهداشتن، پس دی، پشیمانی
درویدن، پناه با خدا دادن، تا شما بچی آمده ای، ترسکار و ترسکاری، جایگاه نماز، جز آن، جز چنان، چرب سنجیدن، چراغی، چراغ کش، چشته خورده، چندانی، چنین شدن، چیزی کردن، خلقان خدای، خانه خدا، خداوندان فرمان، خسک بادا، خنک باد، خوشیدن، داروکردن، درگاه خدا، در نکریدن، درغوش و درغوشی و درغویش و درغویشی، دست فراخی دادن، دیری بودن (کردن)، دیم، آب دیم، دیم ها، راست گیری، روزی مند، زبان بازگرفتن، زمین بریدن، زیرتنی کردن، ساکنی کردن، سخاوتیان، سخت سخنی، سراشکی، سرو، سرمایه ی کار، شادکامی، شتاب زدگی کردن، طلخ، فراسرکارشدن، فراکسی دادن، فرمان نگاهداشتن، کالجاری، کبی، کژدمی، کنار تا کنار، کوشک، گبره گی، گزیدگان، گیتی، مانندگی (کردن)، مردم گرسنه، مرده تن، مُسُلمان، مگس انگبین، منم کردن، میانه نگاه داشتن، میوزار، ناامید، نااومید، ناومید، بنشته و نوشته، نفایه، نُماز، نوج، نیکو، نیکو ادیمی، نیکوا گزاردن (با حرف الف در آخر مانند فعل جمع ماضی عربی)، ورنج، هارسیدن و هاکردن و هاگرفتن و هادادن و هابستن و هاپذیرفتن (که در ترجمه نهایه و تفسیر ابوالفتوح رازی و در زبان طبری مانند" هاکردن، هاوسن، هگتن" آمده است)، همگنان، هنیار یافتن، هوسنی، هیچ ماندن، یاری یافتن، یک از پس یک.
پارسی کننده در پیش گفتار کتاب در باره خواهش خود از ترجمه شهاب گوید: " ... و مدتی بود تا جماعتی عزیزان از من در می خواستند تا بیان این معانی را کرده آید به پارسی، به حکم آنکه راغبان بسیار از جمله ی مردمانی که در عربیت بیگانه اند، نه به خواندن این کتاب نشاط کردند، و بس دشخوار می آید و برایشان فهم معانی و تفسیراین بکردن. و من امتناع می کردم به دو وجه : یکی آنکه خویشتن را این پایگاه و شایستگی نمی دانستم. و دوم آنکه فراغتی چنانکه شرط باشد نمی یافتم. و به آخر خواجه زکی صائن احمد حنفی، رحمه الله، رغبتی بلیغ نمود. و او از جمله خاصگان بود، وجه رّد نداشتم. به قدر جهد و علم خویشتن بیانی و شرح این کتاب را بکردم به پارسی، چنانکه درخواست او بود، بتوفیق الله تعالی. ... و در تاویل اخباری که حاجتش می بود به تأویل رجوع بر کتب محققان اصحاب کردم، و آنچه مرا ممکن گردید دریغ نداشتم، و تأویل هایی که مخلص تر بود بیان آن نکردم. و اگر سهوی یا خطائی رفته باشد، در می خواهم از آن مسلمانی که بر آن واقف شود آنرا درست بکند، ان شاء الله تعالی. خدای تعالی مرا و جمله مسلمانان را توفیق دهاد تا این اخبار به کار دارند، و بدان وعظ و زجر برگیرند، و کردن و دانستن این کتاب بر ما و بر جمله ی مسلمانان به حجت مکناد، و برخورداری دهاد خواهنده و خواننده این کتاب را، تا بدین فایده برگیرند، و بدانند، و بران کار کنند، و فایده های این کتاب با قیامت آورند در آن روزی که " لاینفع مال ولا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم"[19].
3- شرح فارسی شهاب (قرن 7 )[20]
زنده یاد استاد محدّث اُرموی، تصحیح کننده ی این ترجمه گوید که چون آغاز و انجام نسخه خطی افتاده است (كتاب از شرح نخستين گفتار آغاز مىشود.) آشکار نمىشود كه مترجم و شارح كيست ولی با کنکاش در میان کتاب (مانند رویه 303 که به نام دوازده امام عليهم السلام تصريح شده) برمى آيد كه وى شيعى دوازده امامی بوده است. همچنین از شرح گفتار 435 کتاب به روشنی بر می آید که کتاب در سالِ 690 هجرى قمرى پارسی شده است[21].
استاد محدّث اُرموی در دیباچه کتاب در باره یکی دیگر از نسخ های برخوردارش گوید : " صاحب نسخه آقاى باستانى راد در ورقه مستقلى كتاب را معرفى كرده و آنرا مانند نسخه دانشگاه از ابوالفتوح رازى[22] (ره) دانسته و به ترجمه حال ابوالفتوح و معرفى شرح الشهاب وى پرداخته سپس گفته است: " ... اين جواهر ناياب علاوه بر آنكه يكى از نفائس كتب و تأليفات بزرگان علم و ادب ايران را بما مىشناساند يكى از متون قديمه كه ارزش بيحدى از لحاظ انشاء و طرز نگارش فارسى قرن ششم دارد بر گنجينه معارف ما از نثر و نظم مىافزايد، شارح گاهى پس از ترجمه حديث رباعى يا بيتى در معنى آن بفارسى آورده كه باحتمال قوى از خود ابوالفتوح است و همچنين حكايات و اَمثَلِه مفيده مُمَتّعى نيز نقل نموده؛ اين شرح تمام خصوصيات نثر و انشاء قرن ششم و متون آنعصر را دارد."
لیکن مصحح شایسته، این بربستن ها را وا زده و نشانه هایی را وارون آن نشان می دهد: "پوشيده نماند كه از بيانات سابقه به خوبى روشن شد كه اين شرح به سال ششصد و نود هجرى در دست تأليف بوده و به رشته تحرير مىآمده است پس به طور قطع نمىتواند از ابوالفتوح رازى متوفى در اوائل نيمه دوم قرن ششم هجرى بوده باشد
و اگر اين تصريح در اين شرح نمىبود باز نمىتوانستيم اين شرح را از ابوالفتوح رازى (ره) بدانيم زيرا صاحب رياض العلماء حكايتى از شرح شهاب ابوالفتوح (ره) نقل كرده است كه وى آن حكايت را در شرح حديث "ان الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر" ذكر نموده است در صورتيكه در اين شرح از آن حكايت اصلا اثرى نيست پس اين شرح، شرح شهاب ابوالفتوح رازى (ره) نيست[23]"
این ترجمه از آن هرکس که باشد، از گروه یادگاری های گرانمایه و ارزنده ی ادب فارسی به شمار می آید و روش و اندام و همچنین پختگى و زیبایی را دارا است كه گونه ی نثر شيرين و سليس و شيواى استوار فارسى قرن هفتم هجرى دارد.
و گویا مترجم و شارح آن، پارسی کرده ی کهن (دومین ترجمه اشاره شده ی بالا) را نیز در دست داشته و بسیاری از گزاره های آن را در ترجمه و شرح خود گنجانده است از این روی استاد دانش پژوه در سرآغاز ترجمه ی مزبور یادآوری کرده است: "من در تصحیح این ترجمه از آن بیشتر بهر برده ام تا ترک الاطناب"[24].
پارسی کننده در دیباچه ی کتاب انگیزه خود از ترجمه شهاب را چنین باز می نماید: " ... بر اهل دانش و أرباب بينش پوشيده و مستور نيست كه شهاب الاخبار قاضى قضاعى رحمه الله حاوى كلمات طيّبه رسول اكرم مصطفى عليه السلام است و گفتارهاى وى به مفاد "اعطيت جوامع الكلم" متضمّن مصالح عبادست و متكفّل سعادت دار عمل و يوم معاد، و چون آن كتاب به زبان عربى بود و فارسى زبانان را از موائد فوائد آن بهره و نصيبى نبود اين بنده ضعيف... به شرح آن قيام و از لغت عرب فصيح به زبان فارسى صريح بى تكلف و تصلف آورد تا رازى چون تازى و شيرازى مانند حجازى از آن ممتّع و بهرهمند گردد. اميد از كرم عميم خداوند كريم آنست كه توفيق دريافت سعادت اين حكم اسلامى را عامّ فرمايد تا همه بندگان أعمّ از مسلمان و غير آن از اين كلمات نبوّيه و حكم مصطفوّيه پند گيرند و با اين مواعظ شافيه و نصايح كافيه هدايت پذيرند. ..." [25].
ھ – نمونه هایی از نثر سه کتاب:
اینک برای باهم سنجیدنِ سه نثرِ شناسانده، پنج گفتار از فرستاده ایزد، و پیشوای بزرگ اسلام (ص) در پی خواهد آمد. با این توضیح که نخست متن سخن نبوی، از شهاب گزینش شده و سپس به اندام آمده در بالا (همان شماره ها)، پارسی شده و شرح هر گفتار می آید و شماره درون دو کمان در پایان، به شماره رویه کتاب اشاره دارد:
֍((من جعل قاضيا فقد ذبح بغير سكّين.))֍
1 - گفت (پیغامبر صلی الله علیه) : هر که را قاضی کردند بی کارد بکشتند او را. این عبارتی است از رنجی که به کسی رسد بی نهایت، آنگه گویند فلان را بی کارد بکشتند. و هر که را قضا داند بزرگ زیانی وی را کرده باشند. بزرگان دین و ائمه اسلام همه از قضا پرهیز کردند و از شهر بگریختند و به زر از خویشتن دفع کردند.
و جعفر بن منصور ابوحنیفه را قضا فرمود. ابوحنیفه گفت: من شایسته قضا نیستم خلیفه بر وی الحاح کرد. ابوحنیفه گفت: اگر راست گفتم که شایسته قضا نیستم خود نیستم به من قضا بده اگر راست گویم خود نشایم که قاضی باشم؛ و اگر دروغ می گویم کسی را که دروغ می گوید قضا مده. (121)
2 - هر که را به قاضی کنند، وی را بکشته باشند، به کارد. یعنی : بیشتر قاضیان مستحقّ دوزخ باشند. (52)
3 - هر كه را قاضى كردند بى كارد گلويش ببريدند. (159)
֍((المومنون هيّنون ليّنون. ))֍
1 - گفت (پیغامبر صلی الله علیه): مومنان آسان و نرم باشند. یعنی به دست آوردن مومن آسان است، و چون به دست آمد نرم است، و آسانی و نرمی مومن نه از حقارت و زبونی بود؛ لیکن خصومت اندر عالم از بهر سه چیز ست که آن را چهارم نیست: یا از بهر نفس باشد و نزد مومن خود از نفس عدوتر کس نیست از بهر عدو خصومت چرا کند، یا از بهر دنیا باشد و نزد مومن از دنیا غدّارتر و نامدار تر و فانی تر و ناپاینده تر چیزی نیست از بهر آن خصومت چرا کند. یا از بهر دین باشد و نزد مومن گمراه آن است که حقش گمراه کند و بر راه آن است که حقش راه نماید وی را این خصومت با حق است و مومنان با حق خصومت نکنند پس نماند اینجا جز نرمی و آسانی. (72)
2 - مومنان سهل باشند در معامله و نرم دل. یعنی که باید مومنان چنین باشند. و تمامی خبر در اسناد آن است که : باید که منقاد باشند مومنان را بر حق و بر هر چه نه معصیت بود. (20)
3 - مومنان نرم خوى و خوش گويند / تازه روى و گشاده ابرويند
مومنان سهل و نرم و آسان باشند، و مصطفى عليه السلام گويد كه: سرشت و سيرت مومن آن است كه در دين قوى بود و اگر چه تنگ دل بود با مردم نيكوخوى و تازه روى بود، و ايمانش با يقين بود و بر علم حريص بود، و بر دوستان مشفق بود، و اگر چه توانگر و دست فراخ بود ميانه زيد، و به دانش كار كند، و به چيز مردم طمع ندارد، و كسب حلال كند، و نيكوئى بسيار كند، و در راه مذهب و حق با نشاط و خرّمى بود، و از شهوت دور بود، و بر رنجوران و درماندگان رحمت كند، و بدانچه او را ايمن كنند و بر وى اعتماد كنند امانت بجا آورد، و حسد نبرد، و كسى را طعن نزند، و بر كسى لعنت نكند، و بحق مقرّ بود، و كسى را به لقب نخواند، و در نماز خاضع و ترسكار بود، و به زكوة دادن شتابد، و در بلا و محنت آهسته و صابر بود، و در زحمت و راحت شاكر بود، و بدانچه خداى تعالى داده باشد قانع بود، و به آنچش كه نبود دعوى بزرگى و لاف نزند، و با مردم بياميزد و مناظره كند تا دانا شود، و بخل وي را از خير كردن باز ندارد، و اگر كسى بر وى ظلم كند يا ظالمش رنجاند صبر كند تا خداى تعالى خود مكافات كند. و راويان اين خبر از مصطفى عليه السلام روايت كردهاند كه مومن را واجب بود كه اين خبر از بر دارد. (48)
֍((الرّفق فى المعيشة خير من بعض التّجارة. ))֍
1 - گفت پیغامبر صلی الله علیه آسان گرفتن اندر زندگانی بهتر است از برخی بازارگانی. بدان که هر چیزی را حدی هست که چون از آن حد درگذشت نامحمود است، نبینی که نماز را که چهار رکعت است اگر سه رکعت کنی نماز باطل شود؛ و اگر نیز پنج کنی هم باطل شود.
پس نفقت را نیز حدی هست و آن حد وی کفایت است به معروف و از کفایت کم کردن مذموم است اقتار و تضییق را، و بر کفایت فزون هم مذموم است اسراف و تبذیر را.
و دو کس اندر دو کار پیوسته ملوم اند : یکی توانگری زفت؛ و یکی درویش راد؛ و از نیست سخا کردن ناپسنیده است همچنانکه با هست بخیلی کردن.
پس پیغامبر (صلی الله علیه) امّت را کدخدایی آموخت؛ گفت: در کدخدایی خوارتر بگیرند تا همچنان باشد که بازارگانی کرده باشید و اندر آن فایده حاصل کرده باشید. (122)
2 - مدارا کردن در زندگانی بهتر است از بعضی بازرگانی، زیرا که بسیاری تجارت بود که در آن اّلا درد و گفت و گو نباشد، و رنج راه حاصل آید. (31)
3 - مدارا كردن در زندگانى بهترست از بعض بازرگانى؛ زيرا كه بسيارى تجارت بود كه در آن الّا درد و گفت و گو نباشد و رنج راه حاصل آيد.
و حضرت اميرالمومنين على عليه السلام فرمايد كه: تجارت كننده فاجر و بدكار بود الّا آنكه حق بود و حق دهد و حق ستاند، و هر كه بى فقه تجارت كند در ربا افتد. و حضرت اميرالمومنين على عليه السلام هر روز بامداد به بازارهاى كوفه بر گذشتى، و به هر بازارى بايستادى و آواز برآوردى و بازرگانان و دكّانداران چون آواز مبارك آن حضرت بشنيدندى آنچه در دست داشتندى بنهادندى و گوش باز داشتندى و سخن وى بجان و دل بخريدندى و او گفتى: "يا معاشر النّاس و التّجار قدموا الا ستخارة و تبرّكوا بالسّهولة، واقتربوا من المبتاعين، و تزيّنوا بالحلم، و تناهوا عن اليمين، و تجانبوا الكذب، و تجافوا عن الظّلم، و أنصفوا المظلومين، و لا تقربوا الرّبا، و أوفوا الكيل و الميزان، و لا تبخسوا النّاس اشياءهم ولا تعثوا فى الأرض مفسدين. " يعنى از خداى خير بخواهيد، و در تجارت سهل باشيد، و با خريداران نيكو خوى باشيد و بردبارى را زيور خود كنيد، و از سوگند باز ايستيد، و از دروغ بر كنار باشيد، و از ظلم پهلو تهى سازيد، و انصاف هر كس بدهيد، و گرد ربا مگرديد، و تمام پيمائيد، و تمام سنجيد، و در چيز مردم خيانت مكنيد، و در زمين فساد مكنيد. و حضرت مصطفى عليه السلام مىفرمايد كه بازرگانان راستگوى در قيامت با شهدا باشند. و تجارت كن بايد كه دروغ نگويد، و مدح متاع خويش نكند، و اگر عيبش باشد بگويد، و عيب نكند آن چيز را كه مىخرد، و با آن كس كه سهل المعامله بود همچنان بود كه با آنكه استقصا كند. (77)
֍((القضاة ثلاثه قاضيان فى النّار و قاض فى الجنّة. ))֍
1 - گفت (پیغامبر صلی الله علیه) : قاضیان سه اند: دو قاضی در دوزخ باشد؛ و یکی در بهشت.
اما آن قاضی که در بهشت است آن است که علم قضا داند و دیانت دارد تا به دیانت و علم حکم نگرداند و باطل را یاری نکند و به علمی که داند شغل مسلمانان گزارد. و آن دو قاضی که به دوزخ درباشند یکی آن بود که دیانت دارد لیکن علم نداند به نادانی حکم کند و رشوت ناستدن فایده ندارد. و دوم آن بود که علم داند لیکن دیانت ندارد و رشوت ها گیرد؛ و حکم بگرداند و پیغامبر (صلی الله علیه) گفت: هر که را قضا در گردن کردند گلوی وی بی کارد ببریدند. (174)
2 - قاضیان بر سه گروه باشند : دو گروه در دوزخ باشند، آنان که میل کنند در حکم و آنان که رشوت خواهند. و گروهی بهشتی باشند: آنان که قضا به حق کرده باشند، و رشوت طلب نکرده باشند. (42)
3 - قاضيان سهاند دو قاضى به دوزخ شوند و يك قاضى به بهشت شود؛ آن دو قاضى كه به دوزخ شوند يكى آن بود كه به أحكام قضا جاهل بود، و ديگر آنكه در قضا عالم بود اما حيف و ميل كند و رشوت ستاند. و آن كه به بهشت شود آن بود كه به قضا عالم بود و حكم به حق كند و به قضائى نشايد الّا آن كه به شرع مصطفى عليه السلام و أخبارش و فرايض و سنن آن عالم بود و حكم متشابه و ناسخ و منسوخ و واجب و سنت و عام و خاص را بداند و به قرآن دانا بود، و لغت عرب و رسم ايشان در كلام و نحو و اعراب نيك داند، و گفتار و كردارش همه صالح بود، و از دنيا نيك بپرهيزد و در آن زاهد بود، و از هواى نفس حذر كند، و بر تقوى حريص بود، و بايد كه چون حكم كند بر وضو بود و با سكون و وقار و آهسته بود، و ساكن نفس و فارغدل بود، و خشمناك و ترش روى نبود. (134)
֍((من مشى منكم الى طمع فليمش رويدا. ))֍
1 - گفت (پیغامبر صلی الله علیه) : هر که از شما سوی طمعی رود خوارتر رود. بدان که طمع اصل مذلت است و سبب کم سنگی و علت بی حشمتی و علامت دون همتی و گفته اند: "الطمع فی الجنان قید فی اللّسان " و طمع در دل بند زبان است .
و حکیمی را پرسیدند که اصل طمع چیست؟ گفت کم سنگی. گفتند صفت وی چیست ؟ گفت دون همتی. گفتند پدر وی کیست ؟ گفت کم یقینی. گفتند مادر وی کیست ؟ گفت خواری. گفتند پیشه وی چیست ؟ گفت انتظار. گفتند سرانجام وی چیست ؟ گفت محرومی. پس اینت نکوهیدگی که طمع است. (پیغمبر صلی الله علیه) گفت اگر کسی را به کسی طمع باشد و می رود که آن طمع جوید آهسته رود. باشد که آنجا دیرتر رسد؛ و در آن دیری از آن طمع مستغنی گردد و از آن مذلت برهد. (231)
2 - هر که از شما به طمعی رود، باید که سعی به مدارا کند، و حریصی ننماید، که معلوم خدای عزّو جلّ ، بنگردد. (54)
3 - هر كه از شما به طمعى برود ببايد كه به آهسته رود. يعنى بايد كه تعجيل نكند كه طمع خوارى بود چون نشود بود كه خداى تعالى وي را مستغنى گرداند. (168)
یاورقی ها:
[1] قضاعی (به ضم قاف) نسبت به قضاعه است و قضاعه نام قبیله ای از حمیر است و قبایل بسیاری نیز بدان منسوب اند
[2] به نقل از متن زیبای "ترک الاطناب فی شرح الشهاب (مختصر فصل الخطاب)"، نوشته: ابوالحسن علی بن احمد معروف به "ابن القضاعی"، به کوشش: محمد شیروانی، انتشارات دانشگاه تهران (شماره 936)، آذر 1343 – ص ب و ج
[3] برگرفته از پارسی کرده ی کهن - شرح فارسی شهاب الاخبار، تصحیح استاد محمد تقی دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران (شماره 1282)، فروردین 1349 – ص 4و5
[4] سزاوار گفتن است که شهابی به نام "الشهاب فی الحِکَم و الآداب فی الاحادیث النبویة " از دانشمند دیگر، به نام شیخ یحیی بحرانی هست که دارای هزار گفته نبوی، در سی باب و به ترتیب الفبا بوده و حدیث های شیعی هم در آن دیده می شود. این کتاب در سال 1322 ق. در 69 صفحه وزیری با بیان شهید اول به چاپ رسیده و با کتاب موردنظر ما، سد در سد دوگانگی دارد. (ر. ش. به ترک الاطناب فی شرح الشهاب – ص ی)
[5] از جمله آن شروح زیر است:
1- شرح شهاب الاخبار ابن فندق فرید خراسان ابوالحسن علی ابی القاسم زید بن محمد بن الحسین بن سلیمان بیهقی (491-565) که یاقوت در معجم الادباء (213:5) به گفته ی مشارب التجارب او از آن نام برده و گفته که در یک پاره (مجلّد) است ولی نگفته که فارسی است چنانکه درباره جوامع الاحکام هم چیزی ننوشته و همین اندازه گفته : "ثلاث مجلدات" ولی در باره حصص الاصفیاء فی قصص الانبیا علی طریق البلغاء نوشته است: " بالفارسیه مجلدتان". 2- افضل الدین حسن بن علی بن احمد ماه آبادی. 3- روح الاحباب و روح الالباب فی شرح الشهاب، نوشته ی: ابوالفتوح رازی صاحب تفسیر معروف و ادبی فارسی "روض الجنان و روح الجنان" که گویا تاکنون نسخه ای از آن یافت نشده است. 4- ضياء الشهاب فی شرح شهاب الاخبار تالیف قطب الدين سعید الراوندی (قرن ششم هجری). این كتاب که حاوي 1200 سخن حمكتآميز از پيامبر اكرم(ص) به تازگی در 19 باب و 664 صفحه از سوي سازمان چاپ و نشر دارالحديث منتشر شده است. 5- ضوء الشهاب، تالیف: سیّد فضل الله بن علی الراوندی. 6- برهان الدین ابوالحارث محمد بن ابی الخیر علی بن ابی سلیمان ظفر حمدانی مفسر واعظ. 7- ابوبکر محمد بن موسی باب الابوابی که در ترک الاطناب از آن یاد شده و او باید همان باشد که در نزهه الکرام و تبصره العوام از او یاد می شود. 8- استاد ابوالقاسم بن ابراهیم وراق بابی که شرحی به قول دارد (اسکوریال) و گویا همان است که در یواقیت العلوم (ص 32) از آن به نام ابوالقاسم دربندی یاد شده است. 9- ابن وحشی ابو محمد عبداالله بن یحیی تجیبی اقلیسی در گذشته 502 (اسکوریال 1386:2). 10- محمدبن حسین ابن وحشی موصل طیطلی. 11- شیخ ابراهیم بن عبدالرحمن وادیاشی در گذشته 570 که شرح ابن وحشی را کوتاه کرده است. 12- ابوعمرابن عیاد حافظ یوسف بن عبدالله سعید بن ابی زید بن عیاد اندلسی مالکی(505-575). 13- بدرالدین ابوالفضائل رضی الدین ابوالعباس حسن بن محمد صفائی هندی حنفی در گذشته 650 بنام ضوء الشهاب. 14- زین الدین ابوالمظفر محمدبن اسعد بن الحکیم عراقی حنفی در گذشته 567 به نام ضوء الشهاب (ملک 1631). 15- عبدالروف مناوی (952-1031) به نام رفع النقاب عن کتاب الشهاب. 16- شرحی دیگر ناشناخته که چنین آغاز می شود "الحمدالله الذی جعل سنۃ نبیه مشکاۃ لاقتباس انوار الرشد و الهدی. 17- شرحی از گمنام که در ذریعه یاد شده است . 18- اصلاح امام حسن بن محمد صغانی در گذشته 560 به نام کشف الحجاب من احادیث الشهاب. 19- تلخیص شیخ نجم الدین محمد بن احمد غیطی اسکندری در گذشته 975. 20- اسعاف الطلاب به شرح ترتیب الشهاب از سیوطی که آن را به اندام "الجامع الصغیر" در آورده است . (ر. ش. به : فهرست ابن بابویه منتجب الدین قمی – معجم الادباء یاقوت 208:5 تا 218 – کشف الظنون و ذیل آن- بروکلمن1: 343،363 و ذیل آن 1 : 584 - ذریعه 343:13- الفهرست ابن خیر 182 – معجم المولفین 297:3 و 13: 381 – هدیه العارفین 281:1 – اجازات بحار ص 23.- به نقل از شرح فارسی شهاب الاخبار، تصحیح دانش پژوه،– ص ب تا د)
[6] معجم المؤلفین 42:10 و نیز دیباچه شرح شهاب الاخبار تصحیح محدث ارموی و شرح فارسی شهاب تصحیح دانش پژوه ص الف
[7] هدیه العارفین 2: 71
[8] معجم المولفین، عمر رضا کحّاله، جزء دهم : 42
[9] معجم المطبوعات، ص 1515 (نقل از مقدمه ترک الاطناب و نیز ص 1و2)
[10] پاره ای از نوشته های دیگر وی چنین است: 1 - الإنباء بأنباء الأنبیاء که بردارنده ی تاریخ همگانی (عمومی) گیتی از آغاز آفرینش تا سال 417 ھ.ق. است. 2 - تفسیر القرآن العظیم که تفسیری دربرگیرنده از قرآن کریم در 20 پاره است . 3 - دستور معالم الحِکَم و مأثور مکارم الشِیَم من کلام أمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام، این کتاب به همین نام در معجم المطبوعات آمده است و با شرح محمد سعید رافعی در مصر چاپ شده است. ولی ابن شهرآشوب در معالم العلماء، از نام آن به "دستور الحکم فی ماثور معالم الکم" یاد کرده است. و بردارنده ی سخنان علی(علیه السلام) است و فارسی شده ی آن به نام قانون به دستیاری آقای دکتر فیروز حریرچی نشر یافته است. 4 - دقایق الأخبار و حقائق الاعتبار فی المواعظ و النصایح و الأذکار، این کتاب به ترکی برگرداننده شده و در استانبول به چاپ رسیده است. 5 - مسند الشهاب که در آن پشتوانه ها و بنچگ های گفتارهای شهاب الأخبار گرد آمده است. 6 - نزهة الألباب 7 - مناقب الشافعی. 8 - المختار فی ذکر الخطط والآثار، مقریزی در کتاب خطط خود با بیان پیشینه پژوهش در باره ی خط ها و نشانه های مصری، پس از ابوعمر محمد بن یوسف کندی، قاضی قضاعی را دوّمین نفری دانسته که با همین نوشته، خط های مصر و نشانه های آن را سامان داده است. (به نقل از مقدمه ترک الاطناب و نیز ص 1و2)
[11] این ترجمه به کوشش آقای محمد شیروانی، و دستیابی انتشارات دانشگاه تهران (شماره 936) در آذرماه 1343 به چاپ رسیده است.
[12] به نقل از مقدمه ترک الاطناب و نیز ص 1و2
[13] همان
[14] همان
[15] همان
[16] همان
[17] این کتاب به تصحیح استاد محمد تقی دانش پژوه ، و دستیاری انتشارات دانشگاه تهران(شماره 1282) در فروردین 1349به چاپ رسیده است.
[18] در تاریخ بیهق (ص 126) از خاندان زکی از "خواجه محمد زکی" یاد شده ولی از "احمد زکی" نام برده نشده و نمی دانیم که او کیست.
[19] شرح فارسی شهاب الاخبار، تصحیح استاد محمد تقی دانش پژوه، – ص د تا و، و نیز ص 1و2 همان کتاب
[20] این کتاب با دیباچه و تصحیح و تعلیقات شادروان استاد مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى (محدّث)، و به سامان انتشارات کل اداره اوقاف (نشریه شماره دوازده) در 1342 به چاپ رسیده است و استاد علی اکبر شهابی مدیر کل وقت اوقاف، بر آن پیشگفتاری سودبخش نگاشته است
[21] كلمات قصار پيغمبر خاتم، شرح فارسى (یکی از علمای شیعه در قرن هفتم هجری، بر کتاب معروف) شهاب الاخبار، تالیف قاضى قضاعى(ره)، با مقدمه و تصحیح و تعلیق شادروان استاد مير جلال الدين حسينى اُرمَوِى (محدّث)، نشریه دوازده انتشارات کل اداره اوقاف، تهران، 1342 - ص الف
[22] پیش تر گفتیم زبانزد است که ابوالفتوح رازی کتابی با نام "روح الاحباب و روح الالباب" داشته كه شهاب الاخبار را پارسی و شرح کرده است. برخی مانند استاد دانش پژوه باور داشته که کتاب در دسترس (نسخه اي موجود شرح شهاب الاخبار در دانشگاه تهران که یکی از نسخه های مورد بهره برداری مصحح گرامی بوده) همان شرح وابسته به ابوالفتوح است. (شرح فارسی شهاب الاخبار، تصحیح دانش پژوه – ص د)
[23] كلمات قصار پيغمبر خاتم - ص یط
[24] شرح فارسی شهاب الاخبار، تصحیح دانش پژوه – ص د
[25] كلمات قصار پيغمبر خاتم - ص 5