پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۳۸ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

اپرای موسی و شبان

(و نگاهی کوتاه به وضع ادب فارسی در ایران صفوی و عثمانی آن دوران)

نوشته محمد مهدی حسنی

چودر دست است رودي خوش بزن مطرب سرودي خوش
که دست افشان غــــزل خوانيم و پاکوبــــــان سر اندازيم (حافظ)

چندی پیش با لطف یکی از دوستان موفق شدم اپرای موسی و شبان را (به صورت موسیقی تصویری) نگاه کنم. فکر می کنم که این اپرت در اواخر ماه اگوست سال گذشته به همت همای پرواز - که از جوانان مستعد و ارزشمند موسیقی کشورمان است و آثاری متفاوت ارائه می دهد - به شیوه ی دوباره نویسی حکایت مشهور مثنوی معنوی مولانا و اضافه کردن محاکات پایانی شبان خطاب به حضرت موسی"ع" و آهنگ سازی هم او در سالن والت دیزنی لس آنجلس امریکا به روی صحنه رفته است. موسیقی این اپرای ایرانی که به نوبه خود کاری شاذ و تازه می باشد - ترکیبی از سازه های ایرانی (هنرنمایی اعضای گروه مستان) و ارکستراسیون (ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس) به رهبر شهرداد روحانی - که در عرصه موسیقی استادی نام آشناست– اجرا شده و دارای سه شخصیت نمایشی است، و به ترتیب نقش شبان، موسی"ع" و راوی را: همای، سُلی (خواننده قدیمی) و خانم هما سرشار بازی کرده اند.

عجبا که بیننده در تمام مدت اجرای " نمایش موسی و شبان" از پنجره کوچک شیشه ای تلویزیون، بر جای خود میخکوب می شود. همراه شبانِ مست، با حضرت حق (جلّ)، راز نیاز عاشقانه می کند، سپس اندرزْخورده، مایوس و آشفته می شود و دست آخر به روشن رایی دوست مطلق، غالب می گردد. با موسی نهیب می زند و مالآ مغلوب و سرزنش می شود.

مطربانشان از درون دف ميزنند
بحرها در شورشان کف مي زنند (مولوي)

خیرگی، فریفتگی وشگفتی، لذت بی بدیل سمعی و بصری، شادی و انده، و خشنودی فروهری، دست آورد سماع چشم و گوش توست. از دقایق نخست برنامه، با شنیدن تکنوازی نی و صدای زنگوله گوسپندان، تو بر دشت های پاک و پرنفس سبز قدم می زنی در طول اجرا گویی از زبان شهرزاد، زیباترین قصه هزار و یکشب را باز می شنوی: پایان خوش شکست شیشه عمر دیوان و مژده رسیدن عاشق به معشوق: افسانه به خواب رفتن شیرین فرهاد و حدیث رسیدن قیس، به لیلی و سمر جفتی وامق و عذرا را نوش می کنی. حنجره ها و سازها، چون موج و نسیم دریا به آهنگ خسروانی٬ باربد و نکیسا را به ضیافت سینه ات می خوانند. از "بوی جوی مولیان" می گویند و از "درازی شب عاشقان بیدل" و ... "یادگاری اشان در گنبد دوّار می ماند .". و با پایان یافتن تصنیف آخری، از اوج آسمان به حضیض زمین می آیی و در این رویارویی ناگزیر، ترجیح می دهی که دست کم دقایقی، در مهبط خود، تنها باشی و از غیر صدایی نشنوی و همچنان در باغ معنوی پر گل مثنوی خیال قدم زنی.

مطربان از زبان بربط گنگ
زخمه را ترجمان کنند همه (خاقاني)

نمی دانم چرا پس از گوش دادن نخستین بار این اپرت احساس کردم که پنداری تاریخ تکرار می شود؛ چگونه ؟ اجازه بدهید بگویم :

برغم اینکه عصر صفویه، دوران برگشت عظمت، یکپارچگی سیاسی و مذهبی ایران و عصر طلایی اقتصادی و هنر به ویژه معماری ایرانی محسوب می شود. با این همه این دوران را می توان به طور عمومی عصر انحطاط ادبی ایران پنداشت. (1) زیرا استراتژی شاهان صفویه مبتنی بر تقویت مذهب شیعه و اکرام فقها و تشدید اختلاف بین پیروان تسنن و تشیع بود تا در برای در برابر دشمن سرسخت و غدّاری آن زمان ایران زمین یعنی عثمانی ایستادگی نمایند. زمامداران متعصب و خون ریز که خود را جانشین عباسیان و خلیفه مسلیمن می دانستند و در سر هوای منضم کردن ایران عزیز به خاک خود را داشتند. سیاست خودی ها به سمت و سویی رفت که رفتارهای افراطی و سخت گیری های بی مورد مذهبی آنان، تبعات سویی بر ادب و فرهنگ فارسی گذارد. کینه ورزی آنان با ادبیات غیر مذهب شیعی و پیروان سلوک و مذاهب دیگر، دشمنی شان با تصوف - که خمیر مایه اصلی ادب فارسی بود – ساخت فضای بسته سیاسی و قتل عام پیروان نقطوی و بزرگان و دانشمندان سنی، و نیز به قول شادروان استاد بهار طمع و انتجاع ناشی از فترات دیرین و اشتغال دولت به جنگ ها ی پی در پی و تقرب علما به دربارکه سد معیشت دیگران شد، (2) همه و همه موجب گردید تا کانون ادب و شعر فارسی دری به دو سوی مرزهای شرقی (هند) و غربی (عثمانی و آناتولی) انتقال یابد. در این دوران در کشور پارس، نظم و نثر فارسی تنزل روشن یافت و غزل و شعر عرفانی ( دو دست آورد مهم پیشینیان) متروک گردید و به قول علمای آن دوره اهمیتی به کمالیات داده نمی شد. (3)

عجبا که در دربار دو کشور ایران و عثمانی دو منش ادبی متضاد با هم و در عین حال مغایر با فرهنگ بومی شان دیده می شد.

در این سو در سرزمین فارس، شاهان صفوی ضمن اینکه مذهب شیعه را به عنوان عامل وحدت ملی ارج می گذاردند، چون زبان آبا و اجدادی شان ترکی بود لذا همین زبان را که به نوعی عامل پیوند میان سران و سربازان قزلباش (متشکل از قبایل ترک نژادی بزرگی چون: روملو، شاملو، استاجلو، تکلو، ذوالقدر و قبایل کوچکتر) محسوب می شد گرامی داشتند. خانواده سلطنتی و درباریان به ترکی صحبت می کردند و شعر می سرودند و سران قزلباش با شدت عمل به یاد ماندنی که در ذهن تاریخی مانده، به پراکندن زبان بیگانه در اقصای کشور پارس همت گماردند. آنان جز در ترجمه و تالیف کتب ادبی و شعر مذهبی و نیز علوم وابسته کاری دیگر نکردند.

در این مقطع دربار صفوی، محل گرد هم آمدن شاعران ترک مانند مولانا کلبعلی راغب تبریزی، محمد امین سلطان ترکمان، عقیقی شروانی، محمد مؤمن بیگ ترکمان، و قاضی اعرجی مراغی می شود. ملک الشعرای دربار، حبیبی شاعر معروف متولد برگشاد، است که شعری فارسی از او برجای نمانده است. و صادق بیگ افشار تبریزی متخلص به صادقی، تذکره معروف خود مجمع الخواص را در شرح احوال شاعران معاصرش به زبان ترکی جغتایی می نویسد

این کاستی ها در زمان شاه اسماعيل اوّل، تشدید شد. عجبا آنگاه که محققی در تاریخ ادبیات ترکی کنکاش می کند نام این شاهنشاه ایرانی خود نمایی می کند شاهی که به جای سرودن شعر دری علاقه به ترکی سرایی داشت و ديوانی بزرگ از شعر ترکي، از او برجاي مانده است و ختائی تخلص می‌کرد.(4)

امّا درهمين زمان، موقعیت شعر و ادب فارسي در دربار عثماني جایگاه ویژه و ممتاز و زبان فارسی رسمیت و بر زبان عربی و ترکی مزیت و برتری می یابد. در حالیکه مکاتبات و مناشیر شاه ایران با همتای خصمش در آناطولی، بر خلاف اخلافش ترکان سلجوقی و قراقویونلو و حتی آق قویونلو ها به زبان ترکی ‌نگاشته می شد بر عکس سلاطین ترک رغبت داشته تا درخواست ها و پاسخ های خود را توسط منشیان بلاغت شعار به زبان غیرمادریشان یعنی دری ترقیم کنند. و زبان پارسی در سراسر خاک عثمانی تنها زبان علمی و ادبی شمرده می شد. (5)

سلطان سليم عثماني عکس همتای ایرانی خود که اگر گه گاه شعر فارسی ضعیف و دور از اسلوب می سروده، از دانش و ادب فارسی بهره های فراوان داشته و با تسلط قابل قبول و پختگی، اشعاری زیبا و سلیسی به زبان دری سروده است.

و شاید برای همین است که در مکتوب عجیب تاریخی اش به شاه ایران، خود را به مانند فریدون، کیخسرو و دارا می نمایاند و همتای ایرانیش را "افراسیاب ترک" می خواند. (6)

اگر دوستان، چوب "قیاس مکن" مولانا را بر سرمان نکوبند که:

صد هزاران این چنین اشباه بین فرقشان هفتاد ساله راه بین

می گفتم میان دوران ما و آن دوران مشابهتی دیده می شود:

در حالیکه در این سوی مرز با آثار ادبی که نویسندگان آن دارای افکار دگراندیش اند برخورد می شود و بسیاری از اهالی قلم و سینما و موسیقی اجازه نشر آزاد افکار و ایده های خود را ندارند و ناگزیر به مهاجرت اجباری و تولید اثر در بیرون مرز ها هستند. به واسطه وجود اختلاف در دید سیاسی مردم از شنیدن ربنای لاهوتی استاد محمد رضا شجریان در غروب روزهای مبارک رمضان محروم می شوند، و برغم استعداد موسیقی و نواهای ایرانی برای اجرای ادعیه و مصابیح مذهبی، مقابل با انبوهی از برنامه های تواشیح و غیره در دستگاه های غیرایرانی (موسیقی حجاز و عرب) هستیم که به نوعی ترویج فرهنگ بیگانه محسوب می شود.

در اینجا اجازه برگزاری کنسرت ها به سختی داده می شود و اگر هم مجوزی صادر شود سالن مناسبی برای اجرا نیست. سینماگران صاحب ناممان یا جلای وطن کرده و آواره و مطرودند و یا برای فیلم ساختن کشورهای دیگر را گزینش می کنند. و نویسنده و ناشر از هول بسملی و ممیزی آثار قرار و آرامش ندارند. و بلانسبت و رویم به دیوار، در یک کلام بیشه از شیران خالی مانده است

چو بیشه تهی ماند از نرّه شیر شغالان در آیند در وی دلیر

امّا در آن سوی آب ها، چه دولت ها و چه اشخاص حقوق خصوصی با هنرمندان و نویسندگان و سینما گران ما در اشاعه فرهنگ فارسی مدارا و همکاری می کنند. اگر چه برخی در این طرف آب، آن را توطئه و نقشه ی دشمنانه می شمارند و مهرشان را خرسی می پندارند. و تقسیم شان را از نوع ...

این استر چموش لگد زن از آن من آن گربه ی مصاحب بابا از آن تو(وحشی)

و خاقانی وار معتقدند که "هرگز از کاشانه کرکس، همایی برنخواست"، لیکن به هر حال اینجانب مانده ام که با ملاک فرهنگ و ادب ایرانی، درآن زمان، سلطان سلیم عثمانی، فاتح جنگ نابرابر چالدران که بسیاری از فرزندان این مرز و بوم و شیعیان دیار دیگر را به خاک و خون کشید و قسمتی از خاک وطن (دیار بکر و کردستان باختری) را برای همیشه ستاند، خصم بدانم یا خیر؟ اکنون نیز مانده ام که امریکای دشمن جهان خوار چگونه به همای پرواز اجازه می دهد تا او و همکارانشان در سالن بزرگ والت دیزنی روح و فرهنگ ایران - اسلامی را چنین فریاد زنند؟!!

شاید حق با آنان باشد که به قول قشقایی ها، پیراهن سفیدشان را با وصله های سیاه می بینند و از قول شیخ علیه الرحمه در گلستان، در باب آتش بودن قرب و لطف صاحبان قدرت گویند : "بر دوستی پادشاهان اعتماد نشاید کرد و بر آواز خوش کودکان غرّه نباید شد که آن به خیالی مبدل شود و این به خوابی" ؟!!

ولی تکلیف ما چه می شود که تشنه ی خواندن و دیدن و گوش کردن هستیم و چاره آنان چیست که به سبب محرومیت از ماه نشینی، ازسیاهی دیگ نشینی، ماه شان پنهان از مردم می ماند و طوطی طبع شان با جغد غریبی، هم قفس می شود؟!!

(((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))

پانوشت ها:

1 - تاریخ ادبیات ایران، دکتر صادق رضازاده شفق، انتشارات دانشگاه پهلوی سابق، چاپ دوم، مرداد 1352 تهران – ص 558

2 - ر. ش. سبک شناسی، ج 3، استاد محمد تقی بهار، انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم، 1370 – ص 256

3 - این معنی را شادروان ادوارد بروان و نیز بهار در سبک شناسی (ج.3 –ص 301) هردو آورده اند

4 - ر. ش. به مقالات اینترنتی در: اینجا و اینجا و اینجا و اینجا

5 - ر. ش. سبک شناسی، ج 3، استاد محمد تقی بهار، انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم، 1370 – ص 250

6 - تاریخ ادبی ایران (از آغاز صفویه تا پایان قاجارریه)، ج4، ادوارد براون، تهران، استاد رشید یاسمی، انتشارات بیاد کتاب، زمستان 1364 - ص 26

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »