واکاوی هجویه ای از اخوان ثالث در باره نیما
(روایتی تازه از زبان تقی خاوری، شاعر و نویسنده خراسانی)
نوشته ی محمد مهدی حسنی
مرا نیمای مادر ق.... لو داد
مرا لــو، پیشوای شعر نو داد
در اینکه این هجویه را زنده یاد اخوان ثالث در باره نیمای بزرگ سروده و نبایستی یک بیت بیشتر باشد، مناقشه ای نیست. امّا در باره انگیزه و اینکه اسباب پیشآمد سرودن این هجویه چیست؟ روایات مختلف است. و دلیل آن شاید به قول محمد قائد، وضع "جامعه پررو دربایستی ایران" باشد که باعث شده تاکنون روایتی روشن از این ماجرا مکتوب نشود. اما بر خلاف رسانه های نوشتاری؛ در اینترنت به دلیل طبع گردش آزاد اطلاعات و تنوع، تا اندازه ای به این موضوع پرداخته شده، اما روایات آمده، گونه گون و متناقض است. در نوشته حاضر، ابتدا به نقل صورت های مختلف این روایت می پردازیم و سپس روایت تازه ای از زبان تقی خاوری شاعر و نویسنده مطرح مشهدی می آوریم که خود ماوقع را از زنده یاد اخوان ثالث پرسیده و پاسخش را نقل می کند.
پر روشن است آوردن این پست به هیچ وجه از اهمیت و ارزش جایگاه و شخصیت والای پدر شعر نو فارسی، نیمای بزرگ نمی کاهد. زیرا هجوی متعارف و خلق الساعه است که بزرگی در باره بزرگی دیگر، در مقطع زمانی خاص، بر زبان رانده شده و در ادبیات فارسی، از این دست اشعار فراوان داریم که نمونه بارز آن عارفنامه ایرج در باره عارف قزوینی است. با این همه موضوع پست حاضر، رخدادی حقیقتی در ادب فارسی است که بایستی کنکاش و بازگو شود :
الف – روایات موجود: *1*
آقای حمید خوشکردار در مطلبی زیر عنوان "ذكر بر دار كردن حميدی شاعر؛ هجویهای از احمد شاملو" که در سایت کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی انتشار یافته به نقل از زنده یاد عمران صلاحی (و البته بدون اشاره به منبع نقل) گوید: اخوان ثالث پس از سرودن شعر زمستان به شدت تحت تعقیب بود و در خانهی یكی از دوستاناش مخفی شده بود. ماموران پلیس مخفی در هیئت خبرنگار به خانهی نیما میروند و از او آدرس اخوان را میخواهند تا با او مصاحبه كنند. نیما هم كه اسطورهی سادگی روستایی وار در شاعران پارسی زبان بوده میگوید كه این جوان مشهدی از ترس پلیس مخفی در خانهی فلانی مخفی شده. آنها هم میروند و اخوان را میگیرند. بعدا اخوان در تك بیتی چنین نیما را هجو میكند:"
*2*
بنا به گزارش خبرگزاری شبستان، دکتر مرتضی کاخی، استاد دانشگاه تهران در یکی از مراسم های یادبود درگذشت زنده ياد مهدی اخوان ثالث برگزار شده گفته است: "اخوان چند روز بعد از کودتای 28 مرداد به رومانی دعوت شد ولي به دلایلی که برخی ها می گویند نتوانست برود. ظاهرا نیما را به آگاهی برده بودند و او زیر شکنجه شاملو و اخوان را به عنوان همکارانش لو داده بود...".
*3*
آقای محمد قائد، نویسنده و روزنامهنگار؛ در مطلبی زیر عنوان " معصومیت برباد رفتۀ شاعر " که در سایت بی بی سی فارسی انتشار یافته، نوشته است: "میگویند در سال ۳۲ مأموران فرمانداری نظامی ابیات هجوآمیز بیامضایی نزد نیمایوشیج بردند و او تشخیص داد باید کار اخوان باشد که به زندان افتاد و در محبس (این بیت را) سرود: "
*4*
آقای کوروش مختاری در مطلبی زیر عنوان "تکرار تاریخ!!" " که در وبلاگ "باشگاه اندیشه ایرانی" انتشار یافته گوید: "... (سالهای پس از کودتای 28 مرداد) شادروان اخوان پس از رستن از زندان شعری را در نشریه ای به نام رزم ،که از نشریات مخفی حزب توده بود، با امضای ناشناس به چاپ رساند. وی در این شعر روش برخورد ماموران، شکنجه و نحوه بازجویی را شرح داده بود. تیمسار تیمور بختیار که فرماندار نظامی تهران بود، با خوانده این شعر بسیار عصبانی شد و حدس زد که سراینده کسی است که خود زندان بوده که به این روشنی وضعیت زندان را توصیف کرده است و لذا دستور شناسایی سراینده را صادر کرد. چون شعر به سبک نو سروده شده بود، نخست سراغ پدر شعر نو ، نیما، می روند و نیما را به فرمانداری نظامی می برند. از نیما می پرسند این شعر از کیست؟ نیما شعر را می خواند و با صراحت می گوید از اخوان است! و مامورین یک راست سراغ اخوان می روند. شادروان اخوان پس از آن شعری با این مضمون سرود..." (1)
حاضرین از راست : رضا دبیری جوان، تقی خاوری، زنده یاد اخوان ثالث و استاد محمد قهرمان
(این عکس در تاریخ ۲۲فروردین ماه 1367 در منزل استاد محمد قهرمان و توسط ایشان برداشته شده است و برای نخستین بار منتشر می شود)
ب – روایت خاوری:
اما چندی پیش برای یکی از روزنامه های پایتخت، مصاحبه ای با تقی خاوری داشتم (2) او در باره این رخداداد چنین گفت:
"یادم می آید در یکی از سفرهای تهران، به خانه زنده یاد اخوان رفتم با خواندن این بیت، به ایشان گفتم شنیده ام که پس از کودتای 28 مرداد، شما و نیما و شاملو و کیوان و برخی دیگر در اتاقی نشسته بودید که نیمه شب ماموران امنیتی شاه حمله می کنند و نیما می گوید این ها توده ای هستند. و شما دستگیر می شوید. آیا همینطور بوده است؟ اخوان گفت موضوع طور دیگری بوده و مربوط می شود به اتفاق 28 مرداد، بعد از واقعه ی کودتا دستگیری ها شروع شد که ما را هم در آن وقت دستگیر کردند که از توده های ملایم بودیم و طرفدار حزب، حتی جزو رده های پایین هم نبودیم لذا وقتی رده های بالای حزب را دستگیر کردند فهمیدند که ما در تشکیلات حزب موثر نیستیم، آزادمان کردند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه دوباره مرا گرفتند و حبس شدم. تعجب کردم و با خود می گفتم علت دستگیری دوباره من چیست. چند روز مرا بلاتکلیف در محبس نگه داشتند تا اینکه یک روز مرا برای بازجویی به اتاق تیمسار تیمور بختیار بردند. او روی میز کار دفتر خود نشسته و با هفت تیرش بازی می کرد. پس از مدتی سکوت در همان وضع گفت: تو علیه اعلی حضرت همایونی شعر گفته ای؟ گفتم من چنین شعری نگفته ام و موضوع را انکار کردم، بی هیچ گفتگوی دیگر به دستور او مرا دوباره به سلولم برگرداندند . بعد از چند روز دوباره مرا برای بازجویی پیش او بردند. تیمسار شعری را به من نشان داد که با دستخط نیما نوشته و زیرش قید شده بود که از اخوان است و گفت ببین پیشوای تان صراحتاً نوشته این شعر را تو گفته ای و تو انکار می کنی. من وقتی خط نیما را شناختم، برای رستن پیرمرد، به ناگزیر موضوع را به گردن گرفتم. و بعدها فهمیدم جلال آل احمد به نیما گفته بود تو با این جسم نحیف اگر به زندان بروی، میمیری، بگذار جوان ها فولاد آبدیده شوند و انتخاب شان من بودم و به هرحال علت گفتن این هجو نیز همین بود.
گفتنی است که در زندان، اخوان زنده یاد دکتر محمد مصدق را می دیده که گاهی برای محاکمه می بردند و شعری هم برای دکتر مصدق سروده است با این مطلع :دیدی دلا که یار نیامد / گرد آمد و سوار نیامد...."
(((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))
پانوشت ها:
1 - خواندن ادامه نقل آقای کوروش مختاری خالی از لطف نیست:
".... این بار ماموران، پذیرایی مفصل تری از اخوان می کنند به طوری که چند بار بی هوش می شود و کارش به دوا و درمان می کشد. جهانگیر تفصیلی صاحب امتیاز نشریه ای که به اخوان نیاز داشت، پیش بختیار می رود و خواستار آزادی وی می شود. اما تیمسار بختیار شرط آزادی را نوشتن تنفر نامه آن هم به شعر تعیین می کند. اخوان پس از شنیدن این شرط می گوید مگر نثر چه عیبی دارد که باید به شعر بگویم؟ بختیار نیز در پاسخ می گوید: چطور شکنجه و شلاق را می شود به شعر گفت اما تنفر نامه را نمی شود؟!! بالاخره اخوان تنفرنامه را، آن هم به شعر می گوید و از زندان خلاص می شود.
تا چند عمر خویش به زندان هدر کنم هنگام آن رسید که فکر دگر کنم
تا چند هفته ای دو کرت پشت میله ها بر اشک مادر و خواهر نظر کنم
بالله که قوت زندان زهرم شود به کام چون یادشان به سفر و بی ما حضر کنم
مجنون نیمم که خاک وطن را که پر زر است بگذارم و زراعت در کهنه ور کنم
البته بیت آخر گریزی رندانه بود که ظاهراً بختیار و یارانش نفهمیدند و گرنه باز در زندان می ماند."
یادآوری الحاقی : دوستی ادیب استاد رضا افضلی تذکر فرموده که به نظر می رسد بیت چهارم شعر آمده در پاورقی به لحاظ وزن عروضی مخدوش است. مراد ایشان، آمدن "نیستم" به "جای نیم" در مصرع اول، و احتمالاً آمدن "به" به جای "در" در مصرع دوم است و از این نظر شاید صورت درست بیت چنین باشد: مجنون نیم که خاک وطن را که پــر زر است بگــــــذارم و زراعت در کهنـــــــــــه ور کنم اینجانب متعاقب تذکر ایشان موضوع ر ا با مدیر وبلاگِ منبعِ نقل، منعکس و خواهش نمودم ایشان نیز به نوبه خود ماخذ نقلشان را بازنگری و نتیجه را اطلاع دهند. که چون پاسخی دریافت نکردم، لذا تصحیح شد. همچنین دوست شاعر و هنرمند عکاس و نقاشم، استاد هاشم جوادزاده نیز با گذاردن کامنت، اشتباهی را تذکر دادند که تصحیح شد. از هر دو بزرگوار سپاسگزارم |
2 - شایان ذکر است به همان دلایل که اشاره شد این قسمت از مصاحبه خاوری را با هماهنگی او حذف کردم و برای روزنامه ارسال نشد.