بزرگداشت تقی خاوری درانجمن ادبی هنری صبا
(همراه با سه سروده ی تازه از او)
نوشته محمد مهدی حسنی
اصولاً بنده پامنبری خوبی نیستم و ترجیح می دهم به جای زحمت دادن به گوش خود در جمع ها، در خلوت بخوانم و از چشم خود کار کشم. در این صورت امتیاز صرفه جویی در وقت و حق گزینش زمان و نیز آزادی انتخاب مطلب را به دست می آورم و برای همین، شرکت در نشست ها را هیچگاه بر نمی تابم.
با این همه چهار شنبه گذشته، دوست شاعر و نویسنده ام تقی خاوری زنگ زد و گفت که انجمن ادبی هنری صبا از او دعوت کرده تا در یکی از جلسه های هفتگی وهمیشگی ایشان - که معمولاً در عصرهای پنج شنبه در منزلی در خیابان لادن 47 مشهد برگزار می شود، - انبازی کند، زیرا می خواهند از وی به عنوان یکی از پیش کسوتان شعر خراسان یاد کنند و خواست به اتفاق سایر دوستان رضا دبیری جوان، هاشم جواد زاده و رضا افضلی (که گاه در خانه هامان با یکدیگر می نشینیم)، همراهی شان کنم. به قول گفتنی حقیر به عنوان زینب زیادی، و صد البته برای خاطر خاوری با آنان همراه شدم. به ویژه اینکه گرداننده اصلی انجمن مزبور، حسن قاسمی، ناشر و کتاب فروش قدیمی مشهدی و خانواده گرامی او بودند. و سال هاست که با او آشنایی دارم و هنوز مزه استکان های چای تازه دمی را که گاه و بیگاه در پاتوق کتابفروشی اش، می نوشیدم و این عادت قدیمی به علت مشکلات حادث سال های اخیر متروک شده، به یاد دارم.
به هر حال به اتفاق دوستان در جلسه انجمن حاضر شدم، سوای شعر خوانی تقی خاوری و تمجید حسن قاسمی و برخی حاضرین و نیز سخنرانی کوتاه رضا افضلی در باره شعر و شخصیت خاوری که الحق و الانصاف نیکو گفتند و ما هم مثل بچه آدم، ور ور نگاهشان کردیم و گوش کردیم و همچنین سخنرانی یک حاجی خانم در باره اولین حکایت مثنوی معنوی که به طبع مشکل پسند ما مقبول نیفتاد؛ اما آنچه برایمان جالب بود شعرهای حاضرین بود که غالب آنها را جوانان تشکیل می دادند. و در قالب های مختلف شعری طبع شان را آزموده و تخیلات عاطفی موزن خود را در هیات واژه ها داد زدند و خدا وکیلی برخی از آنها ارزش شنیدن و حظ معنوی ناشی از آن را داشت. و امیدوارم امثال انجمن مزبور همچنان از عرصه عدم به پهنه وجود راه پیدا کنند و عمر طولانی یابند تا امکان کشف استعدادهای تازه و شکوفای خراسانی مهیا گردد.
به هرحال ما آن شب کیفور شدیم. به ویژه اینکه به دلیل نزدیکی محل انجمن به خانه رضا افضلی، شام را به اتفاق دوستان در آنجا تلپ شده و خانواده گرم افضلی و داماد تازه و خوب او را - که خدا به همه چنین شانسی دهد - زیارت کردیم
بگذریم ....
آوردن پست حاضر به منظور ثبت یک خاطره و سپاسگذاری از دست اندرکاران انجمن مزبور و نیز معرفی سایت و تارنمای آنان به خوانندگان خوب "چه بگویم؟" است
برای خواندن تارنمای جدید انجمن ادبی هنری صبا و دیدن شعر شاعران انجمن مزبور و لینک وبلاگ های آنان، اینجا کلیک فرمایید .
چون شعرهایی را که خاوری در انجمن خواند، پیش تر در "چه بگویم؟" منتشر کرده ایم اینک سه شعر تازه و انتشار نیافته خاوری را به خوانندگان خوب خود تقدیم می کنیم:
رقص در آتش
چه آتشی ست
که دودش گرفته دنیا را
میان روز پنجره ای تازه باز شده
به شیشه ها همه تصویر عشق می سوزد.
به بین برای رقص در آتش مدام می آیند
جمعیّت رنگین چو بال پروانه
به گرد تیروکمان همیشه ی آرش
چگونه می پلکند
و این نماد تماشای موج زیبائی ست
حضور اینهمه زیبائی جهان را و انسان را
به انکارند
نمی بینند میان روز پنجره ای تازه باز شده
به شیشه های پنجره تصویر عشق می سوزد
چه سوختنی!
که عاشقان جهان در تماشایند
و دود آتش گل
شعله های رؤیایند
بر و دوش غزل
ســــر نهـــــادم شب در آغوش غزل
گفتـــــم آن ناگفتــــــه در گوش غزل
رفت اگــر مهتـــــاب در گیسوی ابر
بـــــــاز سر زد از بنــــا گوش غزل
چون چراغــــی در دلـم بـا هر کلام
روشنــــم در بـــــــاغ خاموش غزل
از حریـــــر مــــــاه امشب جامه ای
هدیه ســــازم بهــــر تن پوش غزل
شبنــــم صبــــــــــح اقاقـــی ی بهار
مـــــی تــــراود از بر و دوش غزل
کی شود آن چهــره ی رویای عشق
یاد رنگینــــــش فرامـــــوش غزل
خفته ی عشق است راوی در گمان
مـی ربایـد دلبـــــــــری هوش غزل
تقی خاوری فروردین 1387
افسانه باد
( به سرکار خانم مرضیه محبی تقدیم است)
بهتر رود که بر باد این کهنـه برگ و بوها
تا رنگ تــــــازه روید از بــــــــاغ آرزوها
از خاطرات رنگیــن، نقشی اگـر بجا ماند
چون سایه ای ست مبهم از دور جستجوها
آن شهر عشق گوئی افسانه ای ست در باد
گشتم نبود حاصل جز طرح پرس و جوها
چون میـــوه های رؤیــــا نقشی بخاطر آید
دیگر کجـــــــــا توان دید آن روی آرزوها
آن اشکها که پنهــان می زد به تار مژگان
گوئی که می تراویـــــد خاموش از سبوها
دیگر چه اعتبار است بر کار و بار دوران
با قرض عشق، "راوی" می سازد آبروها
تقی خاوری مهرماه 89