بهاریه ها
بخش یازدهم
فخرالدین اسعد گرگانی
زمستـــــان را بود فرجــام، نوروز
چنان چون تیره شب را عاقبت روز (186)
در بخش یازدهم بهاریه ها، شعر هایی منتخب از مثنوی زیبا و ماندگار" ویس و رامین" اثر طبع استاد فخرالدین اسعد گرگانی شاعر و داستان سرای سترگ و نامدار نیمه ی نخست سده پنجم هـ. ق. تقدیم خوانندگان می شود.
بنا به نظر استاد محجوب این مثنوی بی همتا در بین سال های 432 و 446 (یعنی پنجاه سال پس از آنکه حکیم طوس، شاهنامه را به پایان برده) از متنی پهلوی توسط فخرالدین اسعد گرگانی ترجمه شده و این داستان عاشقانه پارتی به ابهام یادآور داستان تریستان و ایزوت و مارک شاه و برانژین است. ویس و رامین به لحاظ قدمت سومین مثنوی موجود و نخستین منظومه عاشقانه است که از گزند فتنه روزگار به ویژه متعصبین به دور مانده است. زبان آن متاثر از پهلوی و به همین دلیل زبانی ساده و بدون پیرایه و تکلف، طبیعی و خراسانی ناب بوده و کمتر واژه تازی در آن بکار رفته است و واژه ها به صورت نزدیک به پهلوی در متن آمده که همین اصالت و کهنگی ، آن را واجد ارزش فراوان می نماید
سر سال و خجستــــه روز نوروز
جهان پیروز گشت از بخت پیروز (380)
این اشعار از چاپ اول منظومه ویس و رامین، به تصحیح زنده یاد استاد دکتر محمد جعفر محجوب، گزینش شده که از سوی بنگاه نشر اندیشه (کتابخانه ابن سینا) در دی ماه سال 1337 (ژانویه 1959 م.) انتشار یافته است و عدد آمده میان دو کمان در آخر هر شعر، اشاره به صفحه کتاب بالا دارد.
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
چه خرّم جشن بود اندر بهاران به جشن اندر سراسر نامداران
زهر شهرى سپهدارى و شاهى زهر مرزى پرى رویىّ و ماهى
گزیده هر چه در ایران بزرگان از آذربایگان وز رىّ و گرگان
همیدون از خراسان و کهستان ز شیراز و صفاهان و دهستان
...............
بزرگان مثل شیران شکارى بتان چون آهوان مرغزارى
نه آهو مى رمید از دیدن شیر نه شیر تند گشت از دیدنش سیر
قدح پر باده گردان در میان شان چنان کاندر منازل ماه رخشان
همى بارید گلبرگ از درختان چو باران درم بر نیکبختان
چو ابرى بسته دود مُشک سوزان به رنگ و بوى زلف دلفروزان
ز یکسو مطربان نالنده بر مل دگر سو بلبلان نالنده بر گل
نکوتر کرده مى نوشین لبان را چو خوشتر کرده بلبل مطربان را
به روى دوست بر دو گونه لاله بتان را از نکویى وز پیاله
اگر چه بود بزم شــــــــــاه خرم دگر بزمان نبود از بزم او کم
کجا در باغ و راغ از نامداران ز جام مى همى بارید باران
همه کس رفته از خانه به صحرا برون برده همه ساز تماشا
ز هر باغى و هر راغى و رودى به گوش آمد دگر گونه سرودى
زمین از بس گل و سبزه چنان بود که گفتى پر ستاره آسمان بود
ز لاله هر کسى را بر سر افسر ز باده هر یکى را بر کف اخگر
گروهى در نشاط و اسپ تازى گروهى در سماع و پاى بازى
گروهى مى خوران در بوستانى گروهى گل چنان در گلستانى
گروهى بر کنار رود بارى گروهى در میان لاله زارى
بدانجا رفته هر یک خرمى را چو دیبا کرده کیمخت زمى را
شهنشه نیز هم رفته بدین کار به زینت ها و زیورهاى شهوار (22 و 23)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
چو خواهد بُد درختى راست بالا چو بر روید بود ز آغاز پیدا
همیدون چون بود سالى دل افروز پدید آیدش خوشى هم ز نوروز (116)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
بیا تا چند گـــــه نخچیر جوییم بیاساییم و زنگ از دل بشوییم
که سبزست از بهاران کشور ماه همى تابد ز خاکش زُهره و ماه
قصب پوشیده رومى کوه اروند کلاه قاقم از تارک بیفگند
کنون غُرمش میان لاله خفتست همان رنگش تن اندر گل نهفتست
ز بس بر دشت غرقاب بهارى نگیرد یوز آهو ى شکارى
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
مه اردیبهشت و روز خرداد جهان از خرمى چون کرخ بغداد
بیابان از خوشى همچون گلستان گلستان از صنم همچون بتستان
درخت رود بارى سیم ریزان نسیم نو بهارى مشک بیزان
چمن مجلس بهاران مجلس آراى زنان بلبلش چنگ و فاخته ناى
درو نرگس چو ساقى جام بردست بنفشه سر فرو افکنده چون مست
ز گوهر شاخ ها چون تاج کسرى به پیکر باغ ها چون روى لیلى
ز سبزه روى هامون پر زمرّد ز لاله کوه سنگین پر ز بُسّد
همه صحرا ز لاله روىِ حورا همه مرز از بنفشه جَعدِ زیبا
بهشت آسا زمین با زیب و خوشى عروس آسا جهان با غنج و کشّى (219)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
درختى رسته دیدم بر سر کوه که از دل ها زداید زنگ اندوه
درختى سر کشیده تا به کیوان فتاده سایه اش بر جمله گیهان
به زیبایى همى ماند به خورشید جهان در برگ و بارش بسته امید
به زیرش سخت روشن چشمۀ آب که آبش خوب و ریگش درّ خوشاب
شکفته بر رخانش لاله و گل بنفشه رُسته و خیرى و سنبل
چرنده گاو کیلى بر کنارش گهى آبش خورد گه نو بهارش
همیشه آب این چشمه روان باد درختش بارور گاوش جوان باد (220)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
به صحرا رفت روزى با سواران جهان چون نقش چین و نوبهاران
میان کشت لالــــــــــــــه دید بالان میان شـــــــــــــــــاخ بلبل دید نالان
زمین همـــــــــرنگ دیباى ستبرق بنفش و سبز و زرد و سرخ و ازرق(291)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
خوشا بـــــــــادا که از مشرق در آید تو گویى کــــــز گلستانى بر آید
ز خرخیز و سمندور و ز فنصور بیارد بوى مشک و عود و کافور
چه خوش باشد نسیــــــــــــم باد خاور به خاصه چون بود با بوى دلبر
نسیمى کــــــــــــــــز کنار دلبر آید ز بوى مشک و عنبر خوشتر آید
نیامد از گلستـــــــــــان بوى نسرین چنان چون بوى ویس آمد به رامین (302)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
چو آمد نوبهار وصل روشن بر آمد لاله و خیرى و سوسن
ز گل بود اندرو صد جاى توده دمان بویش چو بوى مشک سوده
چنار و بید او شد سایه گستر چنان چون مورد و سروش شاخ پرور
شکفته شد دگر گونه درختان ز خوبى همچو کام نیک بختان
به بانگ آمد درو قُمرى و بلبل دگر مرغان بر آوردند غلغل
وفا پیرامنش آهیخت دیوار نه دیوارى که کوهى نام بُردار
به پاى کوه نوشین رودبارى به گرد رود زرّین مرغزارى
ز رامش بود کبگ کوهسارى چنان کز رنگ شیر مرغزارى
کنون آمد زمستان جدایى بدودر ابر و باد بى وفایى
ز بدبختى در آمد سال و ماهى که ویران شد درو هر جایگاهى
ز بى آبى در آمد روزگارى که در وى خشک شد هر رودبارى
نه آن دیوار ماندست و نه آن باغ نه آن کوه و نه آن رود و نه آن راغ
بد اندیشان در ختانش بکندند در و دیوار او بر هم فگندند
رمیدند آن همه مرغانش اکنون چه کبگ از کوه و چه بلبل ز هامون
دریغا آن همه سرو و گل و بید دریغا روزگار رنج و اومید
نه از زر بود مهر ما ز گل بود که چون بشکست بى بر گشت و بى سود
دل از دل دور گشت و یار از یار غم اندر غم فزود و کار در کار
به کام دل رسید از ما بد آموز که چون ماباد بد فرجام و بد روز
کنون بدگوى ما از رنج ها رَست بیاسوده به کام خویش بنشست
نه پیغامبر بود اکنون نه همراز نه بدگوى و نه بدخواه و نه غمّاز (311 و 312)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
چو لشکر گاه زد خرّم بهاران به دشت و کوهسار و جویباران
جهان از خرّمى چون بوستان شد زمین از نیکوى چون آسمان شد
جهان پیر بُرنــــــا شد دگر بار بنفشه زلف گشت و لاله رخسار
چو گنج خسروان شد روى کشور ز بس دیبا و زّر و مشک و عنبر
هزار آوا زبان بگشاد بر گل چو مست عاشق اندر بست غلغل
بنفشستان دو زلف خویش بشکست چو لالستان وقایۀ ســـرخ بربست
به دست آمد ز تنگ کوه نخچیــــر برون آمد بهار از شــــاخ شبگیر
عروس گل بیامد از عمارى ببـــــــرد از بلبلان آرامگارى
چو گل بنمود رخ را ، هامواره فلک بارید بر تاجش ستاره
ز باران آب گیتى گشت میگون به عنبر خاک هامون گشت معجون
ز خوشى باغ همچون دلبران شد ز خوبى شاخ همچون اختران شد
هوا نوروز را خلعت برافکند ز صد گونه گهـــر بر گل پراگند
نشاط باده خوردن کرد نرگس چو گیتى دید چون شاهانه مجلس
گرفتش جام زرین دست سیمین چنان چون دست خسرو دست شیرین
صبا بردى نسیم یار زى یار چو بگذشتى به گلزار و سمن زار
هوا دادى نسیم مشک و عنبر چو بگذشتى نسیم گل بــــرو بر
بشستى پشت گور از دست باران زُدودى زنگ شاخ از جویباران
چنان رخشنده شد پیرامن مرو که گفتى ششترى بد دامن مرو
ز باران خرّمى چندان بیفزود که گفتى قطر باران خرّمى بود (352 و 353)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
بر آمد آفتاب شاد کامى زُدوده شد هواى نیکنامى
نسیم باد پیروزى بر آمد بهار خرمى با او در آمد
بپیوست ابر دولت بر حوالى همى بارد سعادت بر موالى
خجسته جشن و خرّم روزگارست زمین با زیب و هر کس شاد خوارست
زمین از خزّ زرین حُلـّه دارد هوا از ابر زرّین کلـّه دارد
جهان بینم همه پر نور گشته از آفت هاى گردون دور گشته
شکفته نوبهار ملک و فرمان به پیروزى به ماه و مهر تابان
زیادت گیر شد روز سعادت به هنگامى که شب گیرد زیادت
گل دولت به وقتى گشت خندان که در گیتى شده پژمرده ریحان
جهان دیگر شدست و حال دیگر مگر نو کرد یزدان گیتى از سر
همى باره ز ابرش قَطرِ رادى همه روید ز خاکش تخم شادى
فلک را نیست تأثیرى به جز داد مگر مرّیخ و کیوان زو بیفتاد
چنین تأثیر کى بود آسمان را چنین نو دولتى کى بد جهان را
مگر سایۀ شب از فر همایست چو نور روز از فرّ خدایست
زبان هر که بینى شکر گویست روان هر که بینى مهر جویست
مگر تیمار مرگ از خلق بر خاست همه کس یافت آن کامى که مى خواست
چو داد و راستى گیتى فروزست شب مردم تو پندارى که روزست
هواداران همه شادند و خرّم سخندانان عزیزند و مکرّم
همان دهر را باغ این زمانست بدو در مملکت سرو روانست
چنان سروى که رنگ آبدارش بماند در خزان و در بهارش
کنون نیکان چو گل ها در بهارند بداندیشان چو گلبن پر ز خارند (383)
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
پانوشت : بیت علامت گذاری شده، در تصحیح مورد نظر ما (استاد محجوب) چنین آمده است:
شکفته نوبهار ملک و فرمان به پیروزى به ماه و مهر و آبان
ما استثناً آوردن نقل و تصحیح شادروان روشن را ترجیح دادیم
(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)(*)
تصویر تندیس فخرالدین اسعد گرگانی نصب شده در میدان روبروی تالار بزرگ شهر گرگان. این تالار به نام وی مشهور است. در تندیس مزبور، کتاب ویس و رامین را در دست فخرالدین اسعد گرگانی می بینیم.