بازخواني پرونده منظوم يک بيمار، در ششصد سال پيش
"چه كنم، بازي ایام مرا غافل كرد"
نوشته ی دکتر احمد مدني (فوق تخصص نوزادان)
یادآوری:
نوشته ی زیر را در آخرین شماره هفته نامه سپید شماره 245 مورّخ 23/12/89 (ص 18و 19) خواندم. به دلم نشست. در وانفسایی که هر کس به خود اجازه می دهد تا در باره خواجه بزرگ شیراز، حافظ؛ هر چه دلش می خواهد بگوید. تدوین این مقاله وزین توسط پزشکی ادیب ، مایه ی تعجبم شد و مطمئنم که خوانندگان گرامی و دوستان اهل ادب نیز با خواندن آن، با من همداستان خواهند بود. به ویژه در روزهای آغازین سال نو و بهار که یاد کردن از شاعر بزرگ بهاری ادب دری و کسب معلوماتی در باره او مغتنم است. به نوبه خود به دکتر احمد مدني برای این ذوق و سواد ادبی دست مریزاد می گویم.
اصل مقاله:
در اين نوشته سخن از بيماري به ميان ميآوريم كه به مرگي نابهنگام از دست رفته است. نام بيمار، دانسته نيست، اما بيشبهه ميدانيم كه ششصد سال پيش از اين و در شيراز ميزيسته است.
درباره نوع بيماري و شرايطي كه منجر به مرگ بيمار شده، اطلاعات اندكي در دست داريم كه از حد اشاره تجاوز نميكند و مستند به ابياتي از پدر اوست. اما به هرتقدير، همان اشارات كوتاه را خواهيم كاويد تا شايد در بازخواني و بازنگري اين پرونده منحصر به فرد منظوم، برخي از نكات تاريك را در شرايط پيراموني منجر به مرگ او روشن كرده باشيم.
در اين بازنگري، سخن از مرگ يکي از عزيزان خواجه محمد شمسالدين حافظ شيرازي است که به دنبال يك بيماري ناشناخته و لاعلاج، درگذشته است. مدرك مستند ما غزلي است كه حافظ آن را در رثاي عزيز خود سروده و چند بيتي از آن چنين است: (1)
بلبلي خون جگر خورد و گلي حاصل كرد
باد غيرت به صدش خار، پريشان دل كرد
قرهالعيـن من آن ميـوه دل يادش بـاد
كه خـود آسان بشد و كار مرا مشكل كرد
آه و فـرياد كه از چشـم حسود مه چرخ
در لحـد، ماه كمان ابـروي من منزل كرد
نزدي شـاه رخ و فـوت شد امكان حافظ
چـه كنـم، بـازي ايــام مـرا غـافل كرد
حافظ در اين غزل، خود را به بلبلي شيدا و سرخورده تشبيه كرده که باد اجل، گلبرگهاي گل محبوب او را از هم پاشيده و بيمار عزيز او را در سنگ لحد، منزل داده است. حافظ در اين غزل، عزيز از دسترفته خويش را قرهالعين و ميوه دل ناميده و با توجه به اينكه پيشينيان ما از اين تشبيهات، فقط براي اشاره به فرزندان خويش استفاده ميكردهاند (2)، به طور قطع و يقين، اين عزيز از دسترفته، فرزند خود حافظ بوده است.
در مورد سالهاي عمر اين فرزند و اينكه در چه سني دار فاني را وداع گفته، حافظ، خود در قطعهاي ديگر چنين گفته است: (3)
دلا ديدي كه آن فـرزانه فـرزند چه ديد اندر خم اين طاق رنگين
به جاي لـوح سيمين در كنارش فلك بر سر نهادش لوح سنگين
بر مبناي مفهوم بيت دوم، فرزند حافظ هنگام مرگ، دوران كودكي خويش را ميگذرانده و به مكتب ميرفته است. زيرا در اين قطعه به الواحي كه در مكتبخانهها در اختيار كودكان بوده اشاره شده است. شاهدي ديگر بر نوخاسته و نوباوه بودن اين كودك از دسترفته، اشاره ظريفي است كه حافظ در بيتي ديگر از همان غزل دارد:
آه و فرياد كه از چشم حسود مه چرخ در لحد، ماه كمان ابروي من منزل كرد
در اين بيت، حافظ فرزند خود را به ماه نو تشبيه كرده كه هنوز سني از او نگذشته و همچون ماه كه در ابتداي ظهور؛ كماني و نازك است، او نيز در عنفوان كودكي به سر ميبرده است.
اما در مورد جنسيت اين كودك، به غزل ديگري از حافظ ميتوان استناد جست كه خواجه، بار ديگر به اين واقعه دلخراش اشاره كرده و در بيتي چنين سروده است: (4)
از آن زمـان كه ز چنـگم بـرفت رود عزيز كنـار دامـن مـن همچو رود جيحون است
ايهام رود در اين بيت غوغا ميکند و حافظ دلسوخته در مورد از چنگ رفتنِ رود عزيز خويش سخن ميگويد. رود معاني چندي دارد كه حافظ در همين بيت به دو معني از آن؛ رودخانه و سازي زهي، يكي به صراحت و ديگري به ظرافت اشاره كرده است. (5) اگرچه رود، معاني ديگري مترادف با عريان، و همچنين گريه و ناله را نيز افاده ميکند، (5) اما مقصود اصلي حافظ در اين بيت، هيچ يك از معاني ذكر شده نيست. به نوشته فرهنگ جهانگيري و برهان قاطع، عنوان رود به طور مطلق به فرزند و مطابق نص فرهنگ آنندراج، به فرزند پسر اطلاق ميشده است. (5)حافظ خود در غزلي ديگر به اين معني اشاره كرده و ميگويد: (6)
دل بدان رود گرامي چه كنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسري بهتر از اين
بنابراين جاي ترديدي نيست كه كودك از دسترفته، پسر کوچک خواجه گرانقدر شيراز بوده است.
از علت مرگ اين كودك آگاه نيستيم و بديهي است كه غزلهاي حكيمانه و عارفانه حافظ، جاي مناسبي براي بيان دلايل پزشکي و نام و نشانههاي بيماري، يا طرح تشخيصهاي افتراقي آن نيست. اما آخرين بيت غزل مورد بحث ما، حاوي و بيانگر نكات روشنكنندهاي در اين ماجراست:
نزدي شاه رخ و فوت شد امكان حافظ
چه كـنم، بازي ايام مرا غافل كرد
مضمون اين بيت بيانگر اين واقعيت است که مرگ كودك در اثر سانحه نبوده و به دنبال ابتلاي به يك بيماري سخت و طولاني درگذشته است. از مفاد مصراع اول اين بيت چنين بر ميآيد كه حافظ درباره شرايطي كه منجر به درگذشت نابههنگام پسرش شده، خود را مقصر ميدانسته و در اين مورد خويشتن را سرزنش كرده است.
شاه رخ زدن از اصطلاحات شطرنجبازان است و مجازا معني استفاده مناسب و به موقع از موقعيتي مطلوب ميدهد.(7) حافظ اذعان ميكند كه از موقعيت مناسب و دلخواهي كه براي درمان پسرش پيش آمده بوده، استفاده مناسب نكرده، شاه رخ نزده و امكان مطلوبي را براي معالجه فرزند از دست داده است. دكتر قاسم غني در باره اين بيت نوشته است: (8)
«اين شعر اشاره به اين است كه حافظ غفلتي در معالجه پسر كرده، مثلا امكاني فوت شده، مراجعه به طبيب نكرده و امثال آن.»
اما براي عدم مراجعه حافظ به طبيب، هيچ دليل موجهي وجود ندارد و با در نظر گرفتن مناسبات دوستانه شاه شجاع با حافظ، ميدانيم كه عليبن حسين انصاري شيرازي، مدت 16 سال طبيب مخصوص شاه شجاع بوده و از دوستان و نزديكان حافظ بهشمار ميرفته است. بنابراين بايد پذيرفت كه فوت شدن امكاني كه حافظ به آن اشاره كرده، به معناي نداشتن امكان مالي، يا خودداري از دعوت پزشك بر بالين فرزند بيمارش نميتواند باشد.
در مصراع دوم بيت ياد شده؛ «چه كنم، بازي ايام مرا غافل كرد»، نكته باريكي وجود دارد و حافظ، ضمن توجيهي كه از عملكرد خويش طي روزهاي بحراني بيماري فرزندش ميكند، اظهار ميدارد كه اين، بازي ايام بوده كه او را از درك شرايط واقعي و وخيم بيماري فرزندش غافل كرده بوده و احتمالا اين غفلت، منجر به مرگ ميوه دلش شده است.
بديهي است كه پس از ششصد سال، قصد ملامت يا محاكمه حافظ در ميان نيست. مقصود آن است كه با يك بررسي طبيبانه بدانيم كه منظور حافظ از بازي ايام چه بوده، چه نقشي در جريان يك بيماري طولاني و مزمن داشته و چرا بازي ايام، حافظ را تا بدان درجه دچار غفلت از واقعيت بيماري فرزند خويش كرده كه شاه رخ نزده و از موقعيت مطلوب و مناسب ديگري كه وجود داشته، سود نجسته است.
صرفنظر از معناي روشن و ظاهري بازي ايام كه مفاهيمي نظير دست تقدير، گردش روزگار، بازي چرخ، قضاي چرخ گردون و امثالهم را به ذهن متبادر ميكند، احتمال قوي ميرود كه مراد حافظ از بازي ايام، تغييراتي بوده باشد كه به عقيده طبيبان آن روزگار در هر بيماري سخت و صعبالعلاج، طي روزهاي به خصوصي از ماه روي ميداده است.
در طب قديم از تغييراتي كه در احوالات بيمار، طي روزهاي ماه و در جريان يك بيماري سخت و به درازا كشيده روي ميداده است، با نام بحران، روزهاي بحراني و تغييرات بحراني نام برده شده است. ابوعلي سينا در تعريف بحران بيماري مينويسد: (9)
«بحران حالتي در اثناي بيماري است كه سرنوشت بيمار را تعيين ميكند. حالت بحراني، ترازو مانندي است كه يا به سوي بهبودي ميل ميكند يا به سوي بدحالي، هر حالت بحراني نشانههايي با خود دارد كه طبيب از روي آنها ميتواند حالت آينده بيمار را پيشبيني كند.»
طبيبان آن روزگار به اثرات ماهتاب در جذر و مد دريا نظر داشته و بحرانهاي دريايي را كه مطابق با حركات و منازل ماه بوده، با وضعيت بحراني بيمار تطبيق ميدادهاند. اين روزهاي بحراني، يا روزهايي از ماه كه طي آن ميبايست نشانههاي بشارتدهنده يا هشداردهنده در بيمار ظاهر شود، شامل دستهبندي ايام ماه قمري بر حسب مفاهيم نجومي بسيار پيچيدهاي بوده كه ميتوان جداول مفصل و مبسوط آن را در بسياري از منابع و مراجع طبي آن روزگار مشاهده كرد.
اين حساب سازي با روزها در ارتباط با بحران بيماري، كه در تاريخ طب باستان سابقهاي طولاني دارد، در واقع عبارت از يك نوع بازي با ايام ماه، از روز اول تا سيام طي يك ماه قمري بوده است. پانزده قرن پيش از ابوعلي سينا، بقراط مينويسد: (10)
«روزهاي بحراني، زوج و فرد دارند و در اكثر حالات بيماريها، بحران در روزهاي فرد، قويتر و سرنوشتسازتر است.»
شيخالرئيس نيز در انتهاي شرح مبسوطي كه در هشتاد و چند صفحه تمام از محاسبات ايام بحران در كتاب قانون خود كرده، آن را صراحتا حسابگري، يا بازي با ايام ناميده و اظهار داشته كه اين حسابسازيها و بازي با ايام، فقط مخصوص اطبا نبوده و اين باور همگاني را، اعتقادي تودهگير دانسته است: (11)
«اكثريت مردم نيز در برآورد كردن نوع و موقع وقوع بحران در بيماريهاي سخت، اعتمادشان بر ماه و ماهتاب است.»
اينك برداشت روشن تري از مفهوم بيت حافظ داريم كه به وخامت بيماري سخت و به درازا كشيدن بيماري كودك خود و روزهاي بحراني بيماري او اشاره كرده است:
نزدي شاه رخ و فوت شد امكان حافظ
چه كنم، بازي ايام مرا غافل كرد
چنين تصور ميرود كه حافظ فرزانه، با آشنايي با قوانين طب سينايي و قواعد نجومي و روزهاي بحراني، حساب روزهاي بيماري و بحرانهاي آن را در حال فرزند خود، همراه طبيب معالج نگاه ميداشته و به اميد روزي بوده كه بحران بگذرد. اما از بخت بد و در گيرودار بازي با ايام، امكان ديگري را براي نجات فرزند خود از دست داده است.
اما در مورد امكاني كه فوت شده و حافظ از آن استفاده نكرده، بايد اشاره کرد که مقوله دارو در آن روزگار، همچنان از موارد گرفتاريهاي عمده مردم بيمار بوده، زيرا داروهاي موثرتر و طبيعتا گرانبها، از محصولاتي كمياب به دست ميآمده و هميشه نيز در انحصار بزرگان و پادشاهان و حكمرانان بوده و اين قبيل اشخاص نيز گويا با سنگدلي، حاضر نميشدهاند كه آن را در اختيار هر كس بگذارند. حافظ درباره موميايي كه يكي از اقلام مهم دارويي زمانه او به شمار ميرفته است، ميگويد:
دل خسته من گرش همتي هست
نخواهد ز سنگين دلان موميايي
شايد حافظ، در گيرودار بازي با ايام و هنگام بحران بيماري فرزند، با آن مناعت طبع و علو همتي كه داشته، از درخواست داروي معالج كودكش از دولتمند يا فرمانروايي سنگدل خودداري كرده و سرانجام با احساس پشيماني، خود را سرزنش كرده است .
)))))))))))))))((((((((((((((((()))))))))))))))((((((((((((((((()))))))))))))))(((((((((((((((((
منابع:
1) ديوان حافظ، خواجه شمسالدين محمد، به تصحيح و توضيح پروير ناتل خانلري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم با تجديد نظر 1362، جلد اول: غزليات، ص 130.
2) لغتنامه دهخدا، لوح فشرده، روايت دوم، انتشارات دانشگاه تهران تحت نظارت موسسه لغتنامه دهخدا؛ ذيل مدخل قره العين.
3) ديوان حافظ، خواجه شمسالدين محمد، به تصحيح و توضيح پروير ناتل خانلري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم با تجديد نظر 1362، جلد دوم: قطعات، ص 1087، مطابق با نسخ ك، ل و ط.
4) ديوان حافظ، خواجه شمسالدين محمد، به تصحيح و توضيح پروير ناتل خانلري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم با تجديد نظر 1362، جلد اول: غزليات، ص 55.
5) لغتنامه دهخدا، لوح فشرده، روايت دوم، انتشارات دانشگاه تهران تحت نظارت موسسه لغتنامه دهخدا؛ ذيل مدخل رود.
6) ديوان حافظ، خواجه شمسالدين محمد، به تصحيح و توضيح پروير ناتل خانلري، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم با تجديد نظر 1362، جلد اول: غزليات، ص 396.
7) حافظ نامه؛ شرح الفاظ، اعلام كليدي و ابيات دشوار حافظ، بهاءالدين خرمشاهي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي و انتشارات سروش، تهران، چاپ اول 1366، بخش اول، ص 554.
8) يادداشت هاي دكتر قاسم غني در حواشي ديوان حافظ، به كوشش اسمعيل صارمي، ناشر: اسمعيل صارمي، تهران، چاپ اول، ارديبهشت 1366، ص 85 (134-77).
9) قانون در طب، شيخ الرئيس ابوعلي سينا، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم 1370، كتاب چهارم، ص 233.
10) قانون در طب، شيخ الرئيس ابوعلي سينا، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي (هه ژار)، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم 1370، كتاب چهارم، ص312- 311.
11) ماخذ پيشين، ص 306.
)))))))))))))))((((((((((((((((()))))))))))))))((((((((((((((((()))))))))))))))(((((((((((((((((
برگرفته: از سایت وزین: پایگاه اطلاع رسانی هفته نامه سپید