چشم نظاره (غزل)
برای شادروان عبدالجواد محبی
خجل شده ماهم، من از ستاره می گویم. / من این حدیث مکرر، دوبـــــاره می گویم.
نوای نرمی باران، چکامه ی تر اوست / ز "کوچه با گل سرخ" ش، هماره می گویم.
سکوت مئذنه درباغ، بغض هجرانش، / چه وصف باغ و چمن، بی هزاره می گویم
سحر شمیم خود از صوت روزه می گیرد / تمام حاجت خود، بـــــــــا نقاره می گویم
به باغ خاطره هامان، به آبسالــــی دل / من از سماع نوش بلنـــد فواره می گویم
مگو که نوش حضورمن از پس پرده ست / حدیث گوش تــــــو، با گوشواره می گویم
به جستجوت، کنم پرس وجو در هر کوی / پیاده پای غمین، از سواره می گویم.
شرنگ غم بنهادم، ازل ز عالم ذر / سرود فـَوَاتی، ز گاهواره می گویم.
به شوق دیدن خورشید پر سوزیم / من از مصاف پرند و شراره می گویم
تکدی آفتاب، دۥرّ ْ ترانه ی دگریست / اگرچه لعلم و در سنگ خاره می گویم
به چشم یار نظر میکنی ؟ کرانه مجو / که از یـَــم غرقاب بی کناره می گویم
همیشه دغدغه ام هول بی رمقی است / به رستخیزی، از این سنگواره می گویم
به پیش او، همه زاری و نال و بی نفسی / من از خموشی چشم نظاره می گویم
مشهد - 27/1/87