تعادل میزان است، عدالت آرمان است
نوشته : رضا صمدی ( وکیل پایه یک دادگستری و مدرس دانشگاه )
مقدمه :
اساساً بحث بر سر اینکه عدالت این قله باشکوه، چیست و چگونه میتوان به این قله با عظمت و سخت دست یافت، اندکی دشوار بهنظر میرسد. امام عدالت، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودهاند بهکار گرفتن هر چیز در جای خود عدالت است، که این بیتردید سخنی بزرگ و خارق العاده است و عمل به آن موجب رشد و ترقّی و تعالی انسان و جامعه بشری میگردد. معالوصف به نظر میرسد در انطباق این مفهوم بر موضوعات و اشخاص با توجه به گذشت زمان، شبهاتی وجود دارد که پاسخ به آنها اندکی سخت باشد. در این مختصر تلاش بر آن است تا ضمن توضیح این مفهوم، مصادیقی از آن در قالب امثلهای بیان گردد تا فهم و درک آن آسانتر شود.
بهنظر میرسد قواعد اجتماعی بر حسب ضرورت و بر اساس عدالت ایجاد میشوند یعنی از طرفی تا هنگامیکه به قاعدهای نیاز نباشد، آن قاعده بهوجود نمیآید و از طرف دیگر هرگاه قاعدهای بهوجود آمد، مراعات آن سبب میشود که عدالت تجلّی پیدا کند و بهطور عینی اجرائی شود. با توجه به گسترش ارتباطات بشری بهواسطه نیازی که زندگی اجتماعی در عرصههای مختلف ایجاد کرده و هر روزه نیز بر دایره آن افزوده میشود، این ارتباط گسترش یافته و همه روزه نیز در حال توسعه است. ضرورت ایجاب مینماید که از وسائلی استفاده شود تا هر چه بیشتر ارتباطات افزایش یابد و مردم بتوانند امور خود را بهوسیله استفاده از آنها تمشیت کرده و رفع نیاز کنند و فرصت رسیدگی به امور اصلی فراهم گردد و آنها را انجام دهند. فرض کنید دانشجو یا دانشآموزی که مقیم شمال شهر مشهد است، قصد دارد بهوسیله استفاده از مترو خود را به مرکز شهر برساند که دانشگاه یا دبیرستان محل تحصیل او در آن جا قرار گرفته است. استفاده از مترو از تاکسی و اتوبوس برای رسیدن به مقصد بیشک بهتر است و همه میخواهند از این وسیله بهتر استفاده کنند تا زودتر به مقصد خود برسند و از وقت خود نیز استفاده بهتری نماید. در این صورت شرایط استفاده از این وسیله باید معین شود، تا همگان با مراعات آن، امکان استفاده عادلانه از آن را پیدا کنند، هرچند اشخاصی از طیفهای مختلف در صف استفاده از این وسیله قرار گرفته باشند؛ جوان باشد یا پیر، غنی باشد یا فقیر، زن باشد یا مرد، خوشخلق باشد یا بدخلق، عجله داشته باشد یا نداشته باشد و هزاران تفاوت دیگر.
همه در استفاده از این وسیله یکسان هستند که بهواسطه احتیاج ساخته شده و مورد استفاده قرار میگیرد و شرایط استفادهاش را نیز به مردم تحمیل میکند. درست است که انسانها برای استفاده از آن برنامه ریزی میکنند اما این وسیله و کثرت اشخاصی که از آن قصد استفاده را دارند موجب میشود که برنامهریزی انسانی بهگونهای باشد که بهطور مساوی درخصوص همه عمل شود تا عدالت مراعات گردیده باشد. در اینگونه موارد معمولاً رعایت نوبت و صف استفاده از آن، از قواعد عادلانهای شمرده میشود که میتواند حقوق همگان را تأمین کند و درخصوص مترو چون فرض بر آن استکه ورود از یک در یا دو در با توجه به گنجایش و طول آن سبب معطلی مردم شود و وقت سوار شدن و استفاده از آن به درازا خواهد انجامد. درهای متعددی درکابینهای این وسیله تعبیه شده تا مردم در وقت سوار و پیاده شدن با راحتی بیشتری بتوانند از آن استفاده کنند و استفاده مطلوب از زمان و سرعت شده باشد. وجود تعداد زیاد درها به همگان اجازه میدهد که بتوانند کنار در قرار گیرند، هنگامیکه قطار شهری یا مترو در ایستگاه توقف میکند؛ ولی با همه این احوال ملاحظه میشود که ازدحام زیاد است و باز هم عدهای امکان سوار شدن را پیدا نمیکنند و برخی هم که سوار شده و جای نشستن پیدا میکنند و برخی دیگر به صورت ایستاده در هم میلولند. بدیهی است اصطکاک و تماس مردم با همدیگر فراوان است و حقوق برخی تضییع میشود؛ اعم از آنکه ضعیف و پیر هستند یا کودک و نوجوان میباشند، ولی مردم این قاعده را پذیرفتهاند و آن را هم عادلانه میدانند. اگرچه بهطور شخصی برخی اوقات بهمنظور اجرای عدالت کارهایی انجام میدهند که در جهت رعایت اخلاق برای حصول عدالت بهزعم خودشان باشد. جوانی بلند میشود تا پیری بنشیند و یا فردی بلند میشود تا زن بچه دار بنشیند و برخی نیز بیتوجه به این امر به نشستن ادامه میدهند و آن را حق خود دانسته و عدالت را در اجرای آن میبینند، زیرا هیچکس دوست ندارد ظالم شناخته شود، بلکه بنا به استنباط و برداشتی که از عدالت دارد عمل میکند، یا اصلاً فکری در این خصوص نمینماید.
بدین ترتیب در زمان ما احتیاجات اسباب ساخت وسایل را ایجاد میکند تا رفع نیاز شود و چگونگی استفاده از وسایل هم بهوسیله مخترع و سازنده و هم شرایط اجتماعی مشخص و معلوم میگردد. این قواعد اگرچه بهوسیله انسان ساخته میشود و با توجه به ساختار وسیله بهگونهای انجام میشودکه این شرایط بر مردم تحمیل مینماید که رعایت آن متضمّن ایجاد و حفظ تعادل میباشد و حتماً در آینده تغیییراتی خواهد کرد، ولی این امر سبب نخواهد شد که وضعیت فعلی را به اقتضای زمان و مکان غیر معتدل بشماریم. بااینحال اگر قرار باشد خصوصیات هر فرد استفادهکننده بهطور مجزا لحاظ گردد، دچار قواعد پیچیدهای خواهیم شد که خروج از آن با بن بست مواجه میشود. تازه بسیاری از موارد باز هم نادیده گرفته میشود و تضاد و اصطکاک این قواعد فرعی منشاء اختلافات دیگری خواهد شد، که عدم مراعات آن به مصلحت و عدالت نزدیکتر است. صرفنظر از اینکه اشخاص بهطور شخصی اقداماتی درجهت تعدیل عدالت و در راستای اخلاق انجام میدهند ولی رعایت قاعده کلی باعث عدالت همگانی و عمومی خواهد شد.
فرق بین عدالت و تعادل
عدالت حالت نفسانی است که در آن انسان از انجام امری مشعوف میگردد و آنرا منطبق بر واقع و حق تلقّی میکند و بنابراین بیشتر جنبه داخلی و معنوی دارد، خصوصاً آنکه براساس اعتقاد قلبی ما عدالت در معاد متجلّی میگردد و سزا و پاداش هر کس نسبت به اعمال دنیوی او با میزان عدل سنجیده میشود و به قصد و نیّت بهای زیادی داده میشود و صاحب قصد خیر و نیکی اگرچه موفق به انجام عمل نشده باشد، پاداش آن را دریافت میکند. این امر معنوی بودن و نفسانی بودن آن را تأیید میکند، درحالیکه تعادل عبارت از امر بیرونی است، که از مقایسه دو امر حاصل میآید؛ صرفنظر از آنکه درخصوص شخص واحد در حالات مختلف باشد یا درمورد اشخاص مشابه در شرایط مشابه. تعادل در این معنا بیشتر جنبه جسمی پیدا میکند که از نظر وزن تعادل بین موضوعات برقرار باشد یا رفتار انسانی در برخورد با موضوع خاص سنجیده میشود که متعادل بوده باشد. به عبارت دیگر متعارف و شناخته شده باشد یا آنکه غیر متعادل و نامتعارف بوده است. بدین ترتیب دارای قالب و معیار میباشد، مقیس در قالب مقیسعلیه ریخته میشود، اگر انطباق وجود داشت بهدرستی آن حکم میشود. بنابراین اگر چه ریشه لفظی هر دو واحد میباشد و از عدل مشتق شدهاند، اما در کاربردِ معنایی، با یکدیگر تفاوت دارند و هر یک از آنها در قالب خاصی معنی میشود. عدل ریشه معنوی و روحانی دارد و تعادل ریشه جسمانی و مادی دارد. ما در رفتار اجتماعی خود ناگزیر از رعایت قاعدهای هستیم که شناخته شده و یکسان در مورد هر امر اجراء و عمل شود، درحالیکه در قاعده عدل براساس استعداد نیاز و عدم نیاز، فقر و غنا و جوانی و پیری کودکی، عدل معنای متفاوتی پیدا میکند، که قابلیت اجراء بهطور دقیق را ندارد. آنچه آدمی میتواند در زندگی اجتماعی خود پیاده کند، تعادل است که ظاهر و آشکار و روشن و امیداور است که با رعایت این کلّیت همگانی به عدل نیز نزدیک شود و درواقع نیز این اتفاق میافتد، زیرا چون تعادل مذکور برای رفع نیاز انجام میشود ازاینرو تبعیض در اجرا تحقق پیدا نمیکند، که ظلم و ستمی صورت گرفته باشد و چون رفع نیاز در راستای تحقق عدل میباشد. برای آنکه رفع نیاز نیازمندان احسان است و از عدل نشات میگیرد، بدیهی است وقتی از جامعه بشری، رفع نیاز در مورد خاصی صورت میگیرد، این قاعده در طریق عدل و احسان شناخته و معرفی میگردد. بنابراین عدل دارای تعاریف متفاوت و متعدد و فراوانی است، که از زاویه دید شخصی با دیدگاه خاص قابل تفسیر و تعبیر میباشد و امری را که یک نفر عادلانه میداند دیگری در همان وضعیت آن را ظالمانه میشمارد. فرض کنید شخصی برای آنکه داروی بیمار پریشان احوال خود را تهیه کند، ناگزیر گردد در جلو داروخانهای بهطور دوبله پارک کند، بهعلت عرض کم خیابان راه بندان پیش میآید و ماشینهای زیادی معطل میگردند. عدهای از آنها ممکن است کارهای مهمی داشته باشند و از جمله سر نشین یکی از آنها در حال زایمان باشد و ماشین اورژانسی مریض مشرف موت را به طرف بیمارستان میبرد و سرانجام ماشین آتش نشانی بهواسطه راه بندان مذکور به مقصد نمیرسد و آتش سوزی موجب مرگ و تخریب ساختمانهایی میشود.
از دید کسی که سعی نموده دوای مریض خود را تهیه کند این عمل عادلانه بوده است و ستمی به دیگران نشده، چراکه نیاز او تهیه دارو بوده و نیاز دیگران نیاز او نبوده است و از سوی دیگر از سوی بستگان مریض موجود در آمبولانس، عمل آن شخص شخص ظالمانه و خیانتکارانه بوده است، چون نیاز آنها رساندن بیمار خود به بیمارستان بوده است که توقف دوبله ماشین مانع از این امر شده و بالاخره از دید صاحبخانهای که خانهاش دچار حریق شده است، عمل مذکور ظالمانه و تعدی به حقوق دیگران میباشد، زیرا نیاز او رسیدن ماشین آتش نشانی به محل حریق برای اطفاء آن بوده است، که انجام نشده و موجب شده تمام هستی او در آتش بسوزد و شخصی نیز در این آتش سوزی بمیرد. اگر متوفّی از بستگان او باشد، ظلم توقفکننده دوبله در خیابان مضاعف میشود و اگر هم غریبه باشد ظلم آن شخص به قوّت خود باقی است، اما شدت آن کاهش پیدا میکند و بقیه اشخاصی که در ماشینهای خود معطّل ماندهاند، بسته به نوع اخلاقی که دارد یا عجله یا اهمیت کاری که دارند، عمل توقف دوبله آن شخص را ارزیابی میکنند و به درجات آن را غیرعادلانه میدانند و حتی ممکن است کسانی که صبر بیشتری دارند و کار آنها نیز از اهمیت برخوردار نبوده است، آن را ظالمانه نشناسند.
درواقع یک واقعه بیشتر رخ نداده است، اما از دیدگاههای مختلف دررابطه با عدالت مورد ارزیابیهای مختلف قرار میگیرد. اینکه بالاخره باید این عمل را عادلانه دانست یا ظالمانه برشمرد؟ یا درجه ظلم آن به چه میزان است؟ بزرگ یا کوچک یا متوسط است؟ همه و همه مؤیّد این است که عدل براساس احتیاج، سنجیده میشود. یعنی هر مانعی که در راه رفع نیاز و احتیاج ما برخلاف قواعد اجتماعی سبز و ایجاد شود ظالمانه تلقّی میشود و شدت و ضعف آن با شدت و ضعف احتیاج ما ارزیابی میگردد. بنابراین با احتیاج ما عدل تعریف میگردد و اگر ملتزم به اخلاق و مذهب و شرایط آن باشیم، احتیاجات مشروع خود را میزان تشخیص عدل میکنیم و اگر فاقد این شرایط باشیم هر نوع احتیاجی از ما که با مانع برخلاف قاعده اجتماعی مواجه شود ادعا میکنیم که به ما ستم شده است. با توجه به این امر ثابت میشود که قواعد اجتماعی روز به روز گسترش یافته و رعایت آنها برای حفظ عدل، ضروری خواهد بود. مراعات یا عدم مراعات قاعده مذکور سبب میشود ادعا کنیم که عدالت تحقق یافته، یا بیعدالتی واقع شده است و نظم حاصل از مراعات آنها موجب ایجاد عدالت خواهد بود، زیرا در هر جا از هرج و مرج کاسته شود لزوماً عدالت اجراء شده است. چراکه بیعدالتی و ظلم زائیده هرج و مرج و بینظمی خواهد شد و برعکس رعایت نظم سبب ایجاد عدالت خواهد بود. بی نظمی و هرج و مرج موجب بروز فتنه و آشوب خواهد بود. از دل آشوب و فتنه، ستم و ظلم بیرون میآید.
برایناساس عدالت یک امر اعتباری است که با فرهنگ و اعتقاد، محیط، جوانی، پیری و غیره عجین شده است. به تعداد اشخاص و مطابق خلق و خوی آنها امور را ظالمانه یا عادلانه میتوان دانست. بدیهی است چنین قاعدهای نمیتواند عمومیت پیدا کند و شایستگی شاخصه بودن و معیار بودن را برای تشخیص عدل و ظلم دارا باشد. فرض کنید شخصی عملی را مرتکب شده که از دیدگاه او حق بوده و طبق عدل عمل کرده ولی اگر اجتماع و مشخصاً مراجع قانونی از آن مطلع شوند، آنرا تعقیب نموده و جرم میشمارند. بهعنوان مثال فردی برای آنکه شکم گرسنه بچهاش را سیر کند، دست به دزدی میزند و اتفاقاً از جایی سرقت میکند که با فروش اموال خود خواستهاند خرج بیمارستان دختر مریض مشرف به فوت خود را تأمین کند ولی وی اطلاع ندارد. پس از آنکه دختر به بیمارستان نرسیده و فوت کرده مدتی از این ماجرا گذشته است از آن مطلع شده آیا میتوان عمل او را ظالمانه شمرد؟ یا آنرا باید عادلانه تلقّی کرد؟ چراکه سیر کردن شکم بچه گرسنهای که چند روز غذا نخورده در آن لحظه احتیاجی مبرمی است که باید برطرف گردد و او را وادار به سرقت نموده است، ولی از بخت نافرجام از جایی سرقت کرده که وجوهی برای معالجه بیمار مشرف به موت جمع آوری کرده بودند. حال اگر همین سرقت از شخص غنی صورت بگیرد، قضاوت ما درخصوص عادلانه بودن یا ظالمانه بودن آن تفاوت میکند. درحالیکه برای سارق نیز بسیار مناسبتر بود، اگر چنین کاری را انجام داده بود.
بههرحال یک عمل سرقت اتفاق افتاده است با آن انگیزهای که گفته شد این عمل از دید شخص اقدامکننده عادلانه ولی از دیدگاه قانون ظالمانه است و باید مجازات انجام شود. بنابراین اگر بعداً بر اثر فوت دختر مریض اقدام به اقرار درخصوص موضوع نماید، برای آن استکه وجدان او معذّب گردیده و عدالت را در آن دیده است که آن را بیان کند و به مجازات خود راضی شود. ولی اگر از شخص ثروتمندی مال را دزدیده بود شاید هیچ وقت آنرا آشکار نمیکرد، چون دچار سارق دچار عذاب وجدان نمیشد و عملی ارتکابی خود را عادلانه میشمارد. چنانچه ملاحظه میشود در شخص واحد مرتکب عمل سرقت نیز عدالت تعابیر مختلفی دارد که با توجه به وضع پیش آمده آن را تعبیر و تفسیر میکند. از دیدگاه اشخاصی که اموال آنها برده شده نیز قضیه عدالت دارای تفسیرهای گوناگونی است، شخصی که مریض خود را بهواسطه سرقت مذکور از دست داده است عمل مذکور را ناعادلانه میشمارد و شخصی که از ثروتی بسیار برخوردار بوده نیز این عمل را ناعادلانه میشمارد؟! اما براستی آیا هر دو این تفسیر از بیعدالتی یکسان است. بدیهی است که تفسیر شخصی که مریضی را از دست داده نسبت به تفسیر شخص غنی، واقعیتر بهنظر میرسد. در اینجا درجه عدل و شدت و ضعف آن را میتوان بررسی کرد. بنابراین باید تعادل را مقدمهای برا ی نیل به عدالت بر شمرد. نمیتوان با دست کشید از تعادل فعلی، به عدالت دست پیدا کرد. پلکان نیل به عدالت تعادل است که در قواعد اجتماعی و زندگی اجتماعی ما ظهور و بروز دارد. اگر تعادل را به امید عدالت رها کنیم بعید است به عدالت دست پیدا کنیم.
ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی / کاین ره که تو میروی به ترکستان است
مقدمه واجبِ نیل به عدالت، تعادل خواهد بود؛ والا به ذی المقدمه عدالت دست پیدا نخواهد شد. باید از مدخل تعادل عبور کرد، زیرا دلبستن به عدالت بدون رعایت نظم و تعادل در زندگی اجتماعی امکان پذیر نیست. بستر نیل به عدالت رعایت نظم و تعادل میباشد، زیرا محیطی ایجاد شده که مقتضی وصول به عدالت است که آن کمال میباشد. عدالت نیز مانند هر پدیده و وجود دیگری نیاز به بستر دارد که تولید کند و رشد پیدا نماید. این بستر در اجتماع انسانی با قواعد اجتماعی متعدد، برای عدالت فراهم میگردد، ور نه اگر فرض کنیم فردی در جزیرهای بهتنهایی زندگی کیکند، اصول بحث عدالت و رعایت آن درخصوص چنین شخصی موضوعیت ندارد؛ چراکه او به هر نحو که بتواند ادامه حیات میدهد و زندگی میکند و عدالت در مورد او اجرا میشود. توضیح آنکه شدت سختیها و رفع نیازها بهگونهای است که نمیتوان مجال دیگری برای او قائل شد، که به عدالت بیاندیشد و اصولاً عدالت در تقابل با حقوق دیگران در رابطه با حقوق شخصی است. عدالت وقتی محقق میشود که شخص بتواند از مشکلات عبور کرده و نیازهای خود را برآورده سازد و هر وقت این رفع نیازها با رفاه و سختی کمتر برآورده شود عدالت بیشتری مراعات گردیده است.
بههرحال ما برای وصول به عدالت ناگزیریم از پل تعادل عبور کنیم و تعادل نیز وقتی حاصل میشود که حق و تکلیف با هم برابری کنند. حقوق برای شخصی با انجام تکلیف از سوی دیگری تحصیل میگردد و انجام تکلیف از سوی دیگری او را واجد حقی میکند که بهواسطه انجام آن تکلیف باید تحصیل کند یک رابطه دو سویه و با احترام متقابل از جانب دارنده حق و مکلف بهدست میآید که جنبه عملی و اجرائی دارد و این امر در اجتماع قابل ملاحظه خواهد بود.
از این جهت رعایت قواعد اجتماعی، ضرورت دارد که حقوق و تکالیف اشخاص را مشخص کرده و محدوده حق و تکلیف هر یک از آنها را در قبال دیگری معین میکند و مرزهای آن را از یکدیگر تفکیک نموده و مرزبندی بین آنها ایجاد میشود. لازم است که مرزها مشخص گردد و از حفظ مرز قواعد مذکور تجاوز و تخطّی نگردد، تا تعادل برقرار شده در نتیجه وصول به عدالت نیز تحقق یابد. چراکه عدالت امری مجرد و ماورائی، شخصی، باطنی و درونی است، درحالیکه تعادل امری اجتماعی، گروهی، عینی بیرونی، قابل محاسبه و قیاس و سنجش میباشد. از این رو، تبیین آن برای زندگی بشر خاکی ضروری و لازم است. همه مردم آنرا میشناسند و با آن خو کرده و زندگی میکنند و در زندگی جمعی مراعات آن عادلانه میدانند.
ازاینرو نمیتوان قاعده بیرونی و عینی و موجود را رها کرده تا به عدالت دست پیدا کرد. اگر آن رها شود، هم تعادل از دست میرود و هم عدالت نابود میگردد. این در حالی است که اگر تعادل را پایه و اساس دسترسی به عدالت بدانیم در این صورت هم به تعادل دست پیدا میشود و هم عدالت در دسترس قرار میگیرد. بنابراین قبل از هر چیز باید به تعادل اندیشید و به عملی کردن آن در اجتماع پرداخت تا نظم در جامعه برقرار شود. هنگامیکه قواعد اجتماعی متعادل را الگو و سرمشق قرار دهیم و آنها را هادی خود در مسیر زندگی بدانیم و آنگاه که قراردادهای اجتماعی و قواعد تعادلی به عنوان اساسیترین و محوریترین بنیانها و اساسها شمرده شود و در جامعه نهادینه و ماندگار گردند، در این صورت عدالت در چهره مراعات این قواعد تجلّی خواهد یافت. تبعیض از میان مردم رخت بر خواهد بست، بهدلیل آنکه رعایت قاعده واحد در آن اجتماع، ارزش شمرده میشود. اما اگر کسی این ارزشها را متهم کند، بیاعتبار و بیارزش شمرده میشود و از چنین شخصی مطرودی نمیتوان انتظار داشت که رفتاری عادلانه داشته باشد. در این صورت او برای بازگشت به اجتماع، مراعات تعادل را از واجب واجبات میشمارد، زیرا میزان تعادلی، مورد شناخت همه میباشد. از این جهت خروج از آن نیز نمایان و آشکار است بدین جهت کمتر مورد بیمهری قرار میگیرد و از محدوده آن تجاوز و تخطی میگردد و از این حیث موجب ایجاد اعتماد وحدت و یکدلی در اجتماع میگردد و وقوع چنین امری موجب دسترسی به برکات و نعمات عدیده بیشماری خواهد شد و راه وصول به عدالت را نیز هموار میگردد.
( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، سال نخست، شماره سوم / زمستان 1390 - سال دوم، شماره چهارم / بهار 1391 )