یکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱:۳۰ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

 

مقدمه

قتل در فراش(ماده 630  قا­­­­­­نون مجازات اسلامی)

نوشته: علی خادم ازغدي   (كارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسي و كارآموز وكالت.)

 

علی خادم ازغدي   چکیده

«قتل در فراش» (1) عبارت است از این­که شوهر، زن خود و مرد اجنبی را به­هنگامی­که درحال ارتکاب زنا هستند، بکشد. برابر ماده 630 (2) قانون مجازات اسلامی چنان چه شوهر، همسر خود و مرد اجنبی را در چنین حالتی به قتل برساند، از قصاص معاف می­‏شود. البته در مورد قتل زن، شرط معافیت از قصاص آن است که زن خود به ارتکاب زنا تمایل داشته باشد و تحت اکراه و اجبار قرار نگرفته باشد. در قانون مجازات عمومی مصوب سال 1304، ماده 179 به این موضوع اختصاص داشت. قانون­گذار در آن زمان، بدون توجه به موازین فقهی، دایره شمول حکم معافیت را توسعه داده بود، به­نحوی­که حتی مواقعه بین زن و مرد بیگانه را شرط ندانسته بود و چنان­چه شوهر، آن­ها را درحالتی­که موجب توهم انجام مواقعه شود، مشاهده می‏کرد نیز درصورت ارتکاب قتل از معافیت مطلق یا نسبی مجازات برخوردار مي­‏شد. درخصوص مبنای این معافیت و عدم مسؤولیت مرد، نظرهای مختلفی توسط فقهاء و حقوق­­دانان ارائه شده است. از جمله این­که به نظریه دفاع مشروع، حدوث حالت برانگیختگی یا تحریک، اجراء و اقامه حد الهی، و مهدور الدم بودن زانی و زانیه استناد شده است.

واژگان کلیدی

فراش، مرد اجنبی، تمكين، قتل، ماده 630، قصاص.

 

موضوع قتل در فراش و تجويز ارتکاب قتل زني که به همسر خود خيانت کرده و در فراش مرد بيگانه حاضر شده  از موضوعاتي است که در قديمي­تر­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­ين تمدن­ها  نيز وجود دا­­­­­­­­­­­شته؛ از نظرآشوري­ها‌‌­  قتل زن درحال زنا توسط شوهر به دليل خيانت وي حق مسلم مرد به­شمار مي­رفت. در امپراطوري ژاپن اگر شوهري همسر خود را در حال خيانت و ارتکاب زنا با مرد بيگانه مشاهده  مي­کرد مي­توانست هر دوي آن­ها را بلافاصله بکشد. در يونان باستان در قرن  پنجم قصاص مستقيم در شرايط خاصي مجاز بود از جمله این­که­ مردي مشاهده  مي­کرد  بين زن يا رفيقه­، ­­خواهر و هم­چنين دخترش با مرد بيگانه رابطه نامشروع برقرار است­.­ البته در حقوق روم علاوه­بر شوهر، پدر نيز از چنين حقي برخوردار است به دليل وجود چنين حکمي در تمدن­هاي قديمي درطول قرن­هاي متمادي اين حکم در قوانين بسياري از کشور­­­­­­­­ها پيش بيني گرديده است. از جمله ماده 37  قانون جزاي پرتغال، ماده 42 جزاي موناکو، ماده 413 قانون جزاي بلژيک مصوب 1867 و هم­چنين ماده 630 قانون مجازات اسلامي ايران به بيان اين حکم پرداخته­اند.

در ایران اولین نص قانونی در این باب ماده 179 قانون مجازات عمومي مصوب دي ماه 1304 مي­باشد. به­­موجب اين ماده «هرگاه شوهري زن خود را با مرد اجنبي در يک فراش يا درحالي­که به­منزله­ي وجود در يک فراش مشاهده مي­کند و مرتکب قتل يا جرح يا ضرب يکي از آن­ها يا هر دو شود از مجازات معاف است. هرگاه به طريق مزبور دختر يا خواهر خود را با مرد اجنبي ببيند در حقيقت هم علقه زوجيت بين آن­ها نباشد و مرتکب قتل شود به يک ماه تا شش ماه حبس جنحه­اي محکوم خواهد شد و اگر در مورد قسمت اخير اين ماده مرتکب جرح يا ضرب شود به حبس جنحه­اي از يازده روز تا دو ماه محکوم مي­شود». ­حکم اين ماده در حقوق ايران سابقه تاريخي مدون ندارد چرا که از قانون فرانسه گرفته شده بود. اما قانون­گذار فرانسه در قسمت اول ماده ­324­ قانون جزا  مصوب 1810 مي­گويد « قتل زن به­وسيله شوهر يا قتل شوهر به­وسيله زن از مجازات معاف نيست مگر آن­که زندگي مرتكب قتل (قاتل) در خطر افتاده باشد». مع­الوصف درصورتي­که مردي همسر خود را در خانه مشترک زوجيت به­گونه که در ماده 336 همين قانون پيش­بيني شده­ است،­ مشاهده کند و مرتکب قتل همسر خود و مرد اجنبي شود از معافيت قانوني برخودار خواهد بود­.

ماده 179 در قانون حدود و قصاص مصوب شهريور ماه 1361، حذف شد و در قانون مجازات اسلامى مصوب سال 1370 و1362 نيز نشانى از آن يافت نمي­شود. البته ماده 22 قانون حدود و قصاص سال 1361 و ماده 226 قانون مجازات اسلامى سال 1370، در رابطه با بيان شرايط قصاص، به گونه­‏اى انشاء شده بود كه با توجه به سابقه و مبانى فقهى، استنباط حكم ماده 179 امكان  پذير­ بود؛ طبق مواد  فوق الذكر«­­­ قتل نفس درصورتى، موجب قصاص است كه مقتول شرعاً مستحق كشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد ، قاتل بايد استحقاق قتل او را طبق موازين در دادگاه اثبات كند». اين­كه در چه صورتى مقتول شرعاً مستحق كشتن است و اگر كسى او را كشته و اين استحقاق را ثابت كند، قصاص نمى­شود در قانون تعيين نشده است؛ ولى با توجه به مآخذ فقهى ماده مزبور مى­توان گفت ‏يكى از مواردى كه شخص مقتول مستحق كشتن محسوب مى­شود و قاتل او قصاص ندارد، وقتى است كه به­لحاظ ارتكاب زنا مستحق حد قتل باشد؛ مثلا مرتكب زناى  محصنه يا زناى با عنف يا زنا با محارم شده  باشد

فصل نخست: فلسفه جواز قتل در فراش مرد بیگانه

درخصوص مبنا و فلسفه حكم ماده 179 قانون مجازات عمومى و نظير آن در قانون جزاى فرانسه  و برخى كشور­­­هاى ديگر دو نظر وجود دارد:

نخست آن­که برخى آن را از مصاديق دفاع مشروع مي­‏دانند و معتقدند چون عمل ارتكابى شوهر در مقام دفاع از عرض و ناموس است، از مجازات معاف مى‏باشد؛ اين معنا در جايى كه زن ممتنع از عمل زنا باشد و مرد اجنبى به عنف و زور بخواهد با زن عمل نامشروع را انجام دهد و در آن حال شوهر برسد و براى دفع مرد اجنبى و حفظ عرض و ناموس ناگزير مرتكب قتل او شود، صادق و با تعريف دفاع مشروع منطبق مي­‏باشد؛ ولى دايره حكم ماده 179 وسيع‏­­تر است و قتل مرد و حتى زن را در صورت تمكين و رضايت زن  نيز مشمول معافيت مى­داند؛ البته برخى مفهوم دفاع مشروع را توسعه داده و شامل موردى كه شخص به­خاطر هتك حريم عرض و ناموسش اقدام به قتل مى­كند، مي­‏دانند؛ ولو اين­كه هتك ناموس همراه با عمل مادى زور و اكراه نباشد. بعضى هم با تقسيم دفاع مشروع به دفاع مشروع خاص و دفاع مشروع عام اقدام به اين نوع قتل را از مصاديق دفاع مشروع عام كه هدف آن دفع منكر و صيانت اخلاق و نظم و امنيت جامعه است، دانسته­­اند.

دوم آن­که به نظر عده­‏اى دیگر مبناى ماده 179 نه دفاع مشروع، بلكه تحريك و تهييج روحى مرتكب و درواقع خروج او از حا لت عادى تفكر و تعقل و امكان تصميم گيرى صحيح به­خاطر مواجه شدن با حالت مذكور در ماده است و همين حالت تهييج و تغيير وضعيت روحى است كه او را از مجازات جرم ارتكابى معاف مى­نمايد؛ به همين جهت ماده 179 در رديف مواد مربوط به دفاع مشروع ذكر نشده  است. ماده 324 قانون مجازات فرانسه (3) هم در رديف موادى آمده است كه نمونه‏­هاى ديگرى هم از معافيت قتل و ضرب و جرح­هايى ذكر شده كه علت آن تهيیج و تحريك مرتكب قلم­داد مي­‏شود؛ مثلاً ماده 321 مى‏گويد قتل و ضرب و جرح درصورتى­كه متعاقب ضرب و جرح شديد نسبت­ ­­­­­­­­‏به شخصى باشد، از معافيت­‏برخوردار است يا طبق ماده 325، جرم قطع آلت تناسلى اگر فوراً در پى اهانت‏ شديد ناموسى صورت گيرد، از مجازات معاف است. البته در قانون مجازات عمومى سابق جز همين مورد ماده 179، مشخصاً در جاى ديگر جرايم ارتكابى در اثر تحريك و تهييج روحى، معاف شناخته  نشده است؛ ولى به­طوركلى اين امر را مى‏توان از كيفيات مخففه و موجب تخفيف مجازات دانست. بند سوم ماده 45 قانون مجازات عمومى سابق­­­­،­­­­­ اصلاحى سال 1352 مقرر می­دارد «اوضاع و احوال خاصى كه متهم تحت تأثير آن­ها مرتكب جرم شده است­،­ از قبيل رفتار و گفتار تحريك آميز مجنى­عليه يا وجود انگيزه شرافت­مندانه در ارتكاب جرم‏» را از موجبات تخفيف مجازات دانسته است. همين بند هم اكنون نيز به­عنوان بند 3 ماده 22 قانون مجازات اسلامى مصوب سال 1370 معتبر است؛ ولى فقط در ارتباط با مجازات­هاى تعزيرى و بازدارنده است و به جرايمى كه مجازات قصاص و حد و ديه دارند، قابل تسرى نیست.

فصل دوم: تحليل فقهی و حقوقی ماده 630  قانون مجازات اسلامى

موضوع ماده 630 قانون مجازات اسلامی یکی از جرایم علیه حیثیت و کیان خانواده است. در این ماده قانونی، جواز اجرای مجازات بدون تشریفات شرعی و قانونی  به شوهر داده  شده که  هرگاه مرد همسر خود را درحال زنا ببیند و علم به تمکین آن داشته باشد می­تواند آن­ها را به قتل برساند. در پی­گیری فقهی این نتیجه به­دست می­آید که حکم مزبور استثنائی است و با اصول کلی فقهی مربوط به این­گونه  مواد تعارض دارد.

گفتار نخست: تحلیل حقوقی

قانون­گذار در ماده 630  قتل مرد اجنبى را در حال ارتكاب زنا با زن شوهردار و هم­چنين قتل زن را درصورت تمكين به اين عمل از سوى شوهر مجاز دانسته و به او اجازه داده كه به قتل يا ضرب و جرح آنان اقدام نمايد. درواقع مى‏توان گفت از نظر قانون­گذار، زن و مرد مرتكب اين عمل نامشروع در اين حالت مستحق و مستوجب قتل هستند و شوهر مى‏تواند خود تصميم به قتل گرفته و آن را اجراء نمايد و طبعاً چون عمل او مجاز بوده، مجازاتى نيز در پى نخواهد داشت. اما شرط مجاز بودن اين قتل اين است كه نخست­ آن­كه مرد، زن خود را درحال زنا با مرد اجنبى مشاهده كند؛ بنابراين اگر مردى شاهد زناى زن ديگرى ولو خواهر، دختر يا مادر خود با مرد اجنبى باشد، مجاز به قتل و حتى ضرب و جرح نيست و در صورت ارتكاب، قصاص خواهد شد؛ چنان­كه طبق ماده 179 قانون مجازات عمومى سابق نيز، اگر كسى دختر يا خواهر خود را با مرد اجنبى در يك فراش ببيند و مرتكب قتل شود، از يك تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد؛ يعنى درواقع از تخفيف فوق­العاده‏اى برخوردار است. دوم آن­كه بايد در حال زنا ببيند؛ يعنى عمل زنا بايد محقق باشد تا قتل مجاز محسوب گردد. طبيعتاًَ براى اين­كه قاتل از مجازات معاف باشد ، بايد بتواند وقوع عمل زنا را ثابت كند؛ يعنى از لحاظ ماهوى و تكليف فردى همين كه شوهر زن و مرد را درحال زنا مشاهده كرد و به انجام عمل زنا مطمئن شد مى­تواند به قتل اقدام نمايد ولى براى اين­كه دادگاه عمل ارتكابى او را مجاز اعلام نموده و از مجازات معافش نمايد، بايد زنا را ثابت كند كه با توجه به منتفى بودن اقرار به­لحاظ كشته شدن زانى يا زانيه يا به­وسيله شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل كه شاهد زنا بود­ند، طبق ماده 74  قانون مجازات اسلامى يا طبق ماده 105 قانون مزبور با علم قاضى ثابت مى­شود، و به­هرحال، بدون ثبوت زنا قتل مجاز نيست و بدون اثبات آن در دادگاه، مرتكب از مجازات معاف نخواهد بود. سوم آن­که قتل بايد در حين مشاهده عمل زنا صورت گيرد؛ پس اگر مردى از طريق ديگر، اطمينان حاصل نمايد كه زنش با مرد اجنبى ارتباط نامشروع برقرار كرده، به استناد اين ماده نمى‏تواند، مرد يا زن را به قتل برساند و از مجازات معاف باشد، مگر اين­كه بتوان مورد را از مصاديق ماده 226 قانون مجازات اسلامى دانست. چهارم براى جواز قتل و معافيت از مجازات فرقى بين زناى محصنه و غير محصنه نيست؛ يعنى اگر زنا حتى زناى محصنه هم که مجازات آن رجم است، محسوب نگردد و به­عنوان مرد اجنبى فاقد زن باشد و يا شرايط لازم براى احصان نسبت ‏به زن (هرچند شوهردار است) جمع نباشد باز هم بنا به اطلاق ماده 630، ارتكاب قتل جايز و موجب معافيت از مجازات است. پنجم باتوجه­به اطلاق ماده 630  و معلوم نبودن اين­كه مبنا و فلسفه ماده مزبور، چنان­كه بعداً به آن خواهيم پرداخت، عصبانيت و تهييج و تحريك ناگهانى حاصل از مشاهده اين وضع باشد، فرق نمى‏كند كه شوهر به­طور ناگهانى و اتفاقى با منظره ارتباط نامشروع زن خود با مرد اجنبى مواجه شود يا با توجه به اين­كه قبلاً از رابطه زن اطلاع داشته و يا مشكوك بوده با سبق تصميم و حتى تمهيد و طرح نقشه قبلى و آماده كردن زمينه براى پى بردن به موضوع زن را با مرد اجنبى ببيند و به قتل اقدام نمايد، درهرحال از مجازات معاف است. اگر به­موجب ماده 197 قانون مجازات عمومى با توجه به فلسفه وضع آن، نتوان اين قتل را مجاز و معاف دانست، چنان­كه برخى از حقوق­دانان گفته‏اند،  طبق ماده 630، همان­طوركه گفته شد، درهرحال قتل مجاز و موجب معافيت از مجازات است.

گفتار دوم: سابقه فقهی

درخصوص سابقه فقهی ماده باید بیان کرد  مفاد حكم ماده 630 در بسيارى از كتب فقهى ديده مى‏شود و بيشتر فقها مطابق اين حكم فتوا داده‏اند. هرچند بعضى از آن­ها در مبناى آن بحث و ترديد نموده‏اند. شيخ طوسى در مبسوط در كتاب الدفع عن النفس و درواقع به­دنبال فروع مربوط به دفاع مشروع، اين مسأله را مطرح كرده و مى­گويد هرگاه شخصى مرد­­­­­­­­­­­­­­­ى را در حال زنا با زن خود ديد، در حالى­كه هر دو محصن بودند مى­تواند آن دو را به قتل برساند.  محقق حلّى در كتاب معتبر  و معروف فقهى «شرايع‏» در مسأله هفتم از مسائل ده­گانه ملحق به باب زنا، حكم مزبور را به اين عبارت بيان كرده است «هرگاه شخصى، مردى را در حال زنا با همسر خود ببيند مى­تواند هر دو را به قتل برساند و گناهى بر او نيست، ولى از لحاظ حكم ظاهرى بايد قصاص شود مگر اين­كه بر ادعاى خود (مشاهده زنا) بينه داشته باشد يا ولى دم  حرف او را تصديق كند». پس از محقق حلّى، بسيارى از فقيهان همين حكم و اغلب همين عبارت را ذكر كرده‏اند كه از جمله آنان مى‏توان به علامه حلّى، شهيد اول و ثانى در كتاب لمعه و شرح لمعه، فاضل هندى در كشف­اللثام، صاحب جواهر در كتاب جواهر الكلام و امام خمينى قدس سره در تحرير الوسيله اشاره نمود. به­هرحال مى‏توان گفت مبناى حكم ماده 630  قانون مجازات اسلامى قول مشهور فقهاست كه به تبع محقق حلّى و تا حدى شيخ طوسى، بدين طريق فتوا داده‏اند. شهيد ثانى در شرح لمعه پس از نقل كلام شهيد اول، مى­گويد اين حكم قول مشهور فقهاى ماست و من مخالفى در اين موضوع سراغ ندارم (هذا هو المشهور بين الاصحاب لا نعلم فيه مخالفا). فقهاى متاخر (عمدتاً از صاحب جواهر به بعد) قيد عالم بودن شوهر به تمكين زن (علم به مطاوعت زن) را براى جواز قتل وى در عبارت خود آورده‏اند. از فقهاى معاصر مرحوم آيه الله خويى نظر مخالف داشته و پس از ذكر قول مشهور مى­گويند قول مشهور خالى از اشكال نيست‏ بلكه ممنوع است (المشهور على ان من راى زوجته يزنى بها رجل و هى مطاوعه، جاز له قتلهما، و هو لا يخلو عن اشكال بل منع). اما­­ حكم موضوع نزد فقهاى اهل سنت نيز مطرح و نظريات در مورد آن مختلف است، ولى نظر اكثر بر اين است كه اگر شوهر مردى را در حال زنا با همسر خود ديده و او را به قتل برساند و بتواند زناى محصنه را ثابت كند از قصاص معاف است وگرنه قصاص مي­‏شود و برخى هم معتقدند اگر درحال زنا مشاهده كرده و به قتل بر­ساند خواه زنا محصنه باشد يا  غير محصنه، قاتل از قصاص معاف است.

گفتار سوم: مبنای آرای فقهی

 درخصوص مبناى فتواى فقها باید بیان نماییم از دو جهت مى‏توان به ‏مبناى اين ‏حكم نگاه‏كرد: يكى ‏از جهت مصلحت‏ و حكمت و ديگرى از زاويه مستندات ‏نقلى و روايى حكم.

حكمت و فلسفه حكم جواز قتل و معاف بودن شوهر قاتل از مجازات را مى­­توان يكى از سه امر تهييج و تحريك روحى و عصبانيت ‏شديد ناشى از مشاهده آن حالت‏ ­­شنيع و در نتيجه از دست دادن عنان  اختيار يا دفاع از عرض و ناموس و يا اجرا و اقامه حد الهى دانست. در كلمات هيچ يك از فقهاء، حداقل به­طور صريح، عصبانيت و برآشفتگى روحى شوهر، مجوز قتل و يا عذر معاف بودن او از مجازات شناخته نشده ­است؛ اما در مورد دو شق اخير بيان فقها مضطرب است؛ برخى آن را در باب دفاع آورده و خواسته­اند به آن حالت دفاع مشروع در مقابل تجاوز به عرض و ناموس بدهند و احياناً اين عمل را از مصاديق نهى از منكر و طريقه عملى بازداشتن از عمل نامشروع زنا دانسته ‏اند. چنان­كه امام خمينى قدس سره اين مسأله را در آخر مبحث امر به معروف و نهى از منكر و در باب دفاع مطرح نموده­اند و شيخ طوسى، چنان­كه گفته شد،آن را در كتاب الدفع عن النفس آورده است. جمعى ديگر اين حكم را در ملحقات احكام مربوط به حد زنا ذكر كرده و عمل شوهر را به عنوان اجراى حد و حكم الهى تلقى و او را در اين كار مجاز دانسته­اند؛ هرچند على­الاصول اجراى حد پس از ثبوت آن نزد حاكم شرع و به­وسيله او بايد صورت گيرد ولى اين مورد را به­صورت استثناء و حكم خلاف اصل به­وسيله شوهر مجاز دانستند. چنان­كه گفتيم محقق حلى در شرايع و شهيدين در لمعه و شرح لمعه، بر اين منوال طى طريق كرده‏اند. شهيد ثانى در شرح لمعه حكم اين مساله را بدين گونه بيان مى­كند «اگر شوهر، مردى را در حال زنا با همسر خود ديد مى­تواند بين خود و خدا هر دو را به قتل بر­ساند و بدين جهت گناهى بر او نيست هرچند اجراى حد در غير اين مورد منوط به اذن حاكم است». اين ترتيب قول مشهور بين اصحاب است و ما مخا لفى در اين حكم سراغ نداريم و روايت هم بر اين حكم وجود دارد. ظاهرا فرقى بين دايمى بودن نكاح يا منقطع بودن آن نيست، هم­چنين فرق نمى­كند كه زن مدخوله باشد يا غير مدخوله، آزاد باشد يا كنيز و نيز فرقى نمي­كند كه زنا، زناى محصنه باشد يا غير محصنه زيرا اذن و اجازه‏اى كه در اين مورد براى قتل وارد شده عام است و شامل همه اين موارد مي­گردد و ظاهر اين است كه مشاهده حالت زنا شرط است همان­گونه كه در غير اين مورد نيز براى اثبات زنا مشاهده حالت مواقعه شرط مي­­‏باشد و حكم جواز قتل مخصوص به زوجه است و به ديگران سرايت نمى­كند  هر چند با مرد قرابت داشته باشند (يعنى مرد نمى­تواند اگر كسى را با خواهر يا مادر يا دختر خود در حال زنا ديد آنان را به قتل برساند)؛ زيرا در حكم خلاف اصل بايد بر مورد يقين و متفق عليه اكتفا كرد. اين حكم يعنى جواز قتل، به حسب واقع چنان است كه گفته شد ولى در ظاهر، شوهرى كه مرتكب قتل شده، اگر به قتل اقرار كند يا شهود بر عمل او شهادت دهند، بايد قصاص شود مگر اين­كه بر ادعاى خود مبنى­بر مشاهده زناى همسرش بينه داشته باشد يا ولى دم مقتول بر اين امر اعتراف و سخن او را تصديق كند، زيرا اصل اين است كه مقتول، مستحق قتل نبوده و عملى كه مورد ادعاى شوهر است، واقع نشده است.­ شهيد اول در دروس اين موضوع را در كتاب الحسبه و در بحث از امر به معروف و نهى از منكر و اين­كه چه كسانى مجاز به اقامه و اجراى حد هستند ذكر كرده است؛ وى در آن­جا به­نحو صريح­ترى انجام اين عمل را اقامه حد الهى از سوى شوهر مي­‏داند و به نظر او شوهر براى انجام اين كار مجاز است؛ طبق گفتار شهيد اول در دروس، شوهر حتى مي­‏تواند بر زن خود حد رجم و تازيانه را نيز اجرا كند و لازمه گفتار او اين است كه اگر بعد از انجام عمل زنا نيز شوهر مطلع شده و برايش ثابت ‏شود، حداقل مى­تواند در مورد زن حسب­المورد حد رجم يا شلاق را اجرا كند.كلام شهيد اول در دروس چنين است «يجوز للمولى اقامه الحد على رقيقه... و للزوج على الزوجه... و لا فرق بين الجلد و الرجم لما روى انه لو وجد رجلا يزنى بامراته فله قتلهما... ». اما شهيد ثانى در مسالك، مطلب را اين گونه بيان و توجيه مي­‏نمايد «هرگاه انسان از وجود دو زناكار مطلع شود ولى مقاماتى كه حق اقامه حدود را دارند نباشد، نمى­تواند خودش اقدام به اجراى حد نمايد؛ ولى درخصوص موردى كه شوهر علم به زناى همسرش با مرد اجنبى پيدا مى­كند رخصت و جواز قتل آن دو وارد شده است، خواه عمل زنا موجب رجم باشد يا تازيانه، خواه زانى و زانيه غير محصن باشند يا محصن ... چون عموم حكم جواز قتل همه اين موارد را شامل مى­شود. ولى اين رخصت و جواز قتل مربوط به واقع و نفس الامر است. اما در ظاهر اگر شوهر چنين ادعايى عليه همسرش كرد از او پذيرفته نمى­شود و به­خاطر قذف (نسبت دادن زنا) بدون داشتن بينه حد مى­خورد و با اين وصف اگر مرد و زن يا يكى از آن­ها را به قتل رساند قصاص مى­شود اگر نتواند بر اثبات امرى كه مجوز قتل است ‏بينه اقامه كند و ولى دم هم او را تصديق ننمايد. حال اگر شوهر درواقع چنين قتلى را مرتكب شد و بينه‏اى نداشت وسيله و طريق خلاصى‏اش اين است كه قتل را انكار كند به حسب ظاهر و اگر كسى مدعى قاتل بودن او شد، بر انكار خود قسم بخورد و به­گونه‏اى كه او را از حالت دروغ گفتن خارج سازد توريه (4) نمايد. زيرا وى در واقع و نفس­الامر محق است و در ظاهر تحت تعقيب و مؤاخذه قرار دارد. ملاحظه مي­‏شود فقيهى چون شهيد ثانى با چه دشوارى، خواسته است اين حكمى را كه حداقل، اطلاق و عمومش از ابداعات محقق حلى به شمار مى­رود، توجيه كند و پيداست كه خود او از اين استدلال و توجيه رضايت‏خاطر پيدا نكرده است. مشهور فقهاء براى نظر خود داير به جواز ارتكاب قتل از سوى شوهر به رواياتى استناد كرده‏اند كه جز يك روايت كه منطوقش بر اين حكم دلالت دارد، در مورد بقيه روايات به مفهومشان استناد شده است، ذيلاً تنها دو روايت وارده در اين باب را نقل كرده و به ارزيابى آن­ها مى­پردازيم:

1-   «روى انه لو وجد رجلا يزنى بامراته فله قتلهما...». يعنى روايت ‏شده است كه اگر شخصى مردى را در حال زنا با زنش ديد، مى­تواند هر دو را به قتل برساند.

اين روايت ‏به همين صورت، مرسله و بدون ذكر راوى و معصومى كه از او روايت ‏شده، براى نخستين بار در كتاب دروس شهيد اول نقل شده است؛ قبل از شهيد اول منبع و مأخذ نقل اين روايت ديده نشده است و همه كسانى كه اين روايت را بعد از شهيد اول نقل كردند، مأخذشان كتاب دروس­­­­­­ است؛ صاحب وسايل الشيعه، اين روايت را در باب 45 از ابواب حد زنا نقل كرده و مأخذ خود را كتاب دروس شهيد قرار داده است. تنها دليل نقلى و روايى كه به­طور صريح و مطلق قتل زن و مرد زناكار را بوسيله شوهر مجاز دانسته، همين روايت مرسله است؛ اما معلوم نيست واقعاً روايتى به اين بيان و الفاظ وجود داشته كه شهيد اول بر آن مطلع بوده و نقل كرده و يا شهيد اين معنا را از روايات مختلف وارده در اين باب اصطياد كرده و معناى مستنبط خود را از روايات مختلف بيان كرده ‏است. به­هرصورت، استناد و اعتماد به چنين روايتى كه راوى و مروى عنه آن معلوم نيست ‏براى بيان جواز قتل، مشكل است و منطقى به نظر نمي­‏رسد.

2-    روايت ‏سعيد بن المصیب بدين مضمون كه معاويه به ابوموسى اشعرى نوشت كه شخصى در شام، مردى را درحال زنا با زن خود ديده و او را به قتل رسانده، حكم اين موضوع را از على عليه السلام بپرس و به من بگو. ابوموسى اشعرى مي­‏گويد من على را ديدم و موضوع را سؤال كردم، على عليه السلام فرمود «اگر قاتل چهار شاهد بر گفته خود نياورد بايد او را كشت‏».  اين روايت كه هم شيعه و هم سنى  آن را نقل كرده‏اند و مى­تواند مهمترين دليل روايى در اين باب باشد، از مفهومش اين معنا مستفاد است كه اگر شوهرى مردى را كه با زنش در حال زناست­ ‏به قتل رساند و بر ادعاى خود و اثبات زنا چهار شاهد داشت، عملش مجاز بوده و قصاص نخواهد شد (روایات دیگری نیز وجود دارد). درعين­حال، چنان­كه پيدا است، اين روايات صريحاً بر جواز قتل از سوى شوهر دلالتى ندارد و حكم جواز قتل را نمى­توان بر مبناى آن صادر كرد، نهايت امر اين است كه اگر مردى مرتكب قتل شده و بتواند با آوردن چهار شاهد وقوع زنا را ثابت كند، طبق مفهوم اين روايت از مجازات معاف خواهد بود.­­­ درعين­حال مورد اين روايت ­بنا به نقل مشهور فقط قتل مرد زانى است و راجع به قتل زن ساكت است؛ احتمال اين­كه در اين قضيه خاص كه مورد سؤال واقع شده مرد زانى، عنوان تجاوز به زن به عنف يا ورود غير مجاز به منزل و انجام عمل منافى عفت داشته باشد و زنا هم زناى محصنه باشد، وجود دارد. به­علاوه مرحوم آية‏الله خويى روايت را از نظر سند ضعيف و غير قابل اعتبار مي­‏داند (روایات دیگری نیز وجود دارد).

چنان­كه ديديم مجاز بودن شوهر در قتل زن خود و مردى را كه در حال زنا با او مشاهده مى­كند، نخستين بار به­وسيله شيخ طوسى در كتاب مبسوط مطرح شده و فقهاى قبل از شيخ، اين مسأله را مطرح نكرده‏اند؛ ولى شيخ جواز قتل يا معاف بودن قاتل از مجازات را به زناى محصنه مقيد كرده است. پس از شيخ،  مي­‏توان گفت نخستين فقيهى كه جواز قتل را به­طور قطع و به­صورت مطلق بيان كرده است، محقق حلّى فقيه معتبر قرن هفتم است كه در كتاب نكت النهايه با طرح سؤال و اشكال در مورد عبارت شيخ طوسى در نهايه كه گفته است «اگر كسى مردى را كشت و ادعا كرد او را با زن خود يا در خانه خود ديده است، قصاص مى­شود مگر اين­كه بر گفته خود بينه اقامه نمايد». بدين صورت­كه از كجا جايز است قتل اين مرد­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­ و آيا بايد او را درحال زنا مشاهده كند تا قتلش جايز باشد يا صرف وجود او در خانه يا با زن كافى است؟ در پاسخ مي­‏گويد «لازم است علم داشته باشد كه زنا كرده يا قصد زنا داشته و فرق نمى­كند محصن باشد يا غير محصن درصورتى­که بر اين امر بينه اقامه كند، قصاص نمي‏شود».  فقيهانى كه تلاش­شان بر توجيه نظر ابداعى محقق است در توجيه اين امر دچار اشكال مي‏شوند، چنان­كه در كلام شهيد ثانى در مسالك ديديم و نيز صاحب جواهر، به اين امر متوسل مى­­شوند كه به­هرحال در اين مورد خاص رخصت داده شده كه به صرف اثبات عمل زنا شوهر مجاز باشد زانى و زانيه را به قتل برساند؛ يعنى دو امر خلاف اصل را مي­‏خواهند با يك روايت مرسله كه براى اولين بار و به­طور منحصر به فرد شهيد اول در كتاب دروس نقل كرده و مفهوم چند روايت كه يا از لحاظ سند معتبر نيستند يا در مقام دفاع مشروع وارد شدند يا عنايتشان بر منع قتل است ثابت كنند، ‌اين دو امر خلاف اصل يكى عبارت است از اجازه اجراء و اقامه حد به غير حاكم يعنى شوهر و ديگرى اجراى حكم قتل در مورد زنايى كه حد شرعى آن مجازات قتل نيست و حتى در صورت اثبات، امام و حاكم هم نمى­توانند حد قتل را جارى كنند. دور از احتياط بودن فتوا بر جواز چنين قتلى و معاف دانستن قاتل با همه احتياط­هايى كه در شرع اسلام در مورد دماء و حفظ جان انسان­ها وجود دارد، بر كسى پوشيده نيست. برخى از فقهاى معاصر چون مرحوم آيت الله خويى، چنان­كه قبلاً اشاره شد و مرحوم آيت الله منتظرى قوياً مستندات و روايات مربوط به جواز قتل را ردكرده و از دادن فتوا به جواز قتل خوددارى كرده­‏اند.

نتیجه

در ايران پس از پيروزى انقلاب اسلامى و استقرار نظام جمهورى اسلامى و لزوم اصلاح قوانين بر اساس موازين شرعى، قانون مجازات از جمله قوانينى بود كه دستخوش دگرگونى عمده گرديد؛ در سال 1361 كه موادى راجع به قانون مجازات اسلامى و مقررات حدود و قصاص و ديات وضع و تصويب شد، ماده 179 در واقع منسوخ شد و مفاد آن صريحاً در مقررات مزبور نيامد. در قانون مجازات اسلامى مصوب سال 1370 نيز از مفاد ماده مزبور اثرى ديده نمى­شود. هم­چنين در قانون تعزيرات سال 1362 نيز چنين حكمى وجود ندارد؛ ولى قانون­گذار در قانون تعزيرات مصوب سال 1375 مفاد ماده 179 را با شدت ‏بيشتری احياء كرد. يعنى اگر ماده 179 قانون مجازات سابق شوهر را در صورت ارتكاب قتل معاف از مجازات مى­دانست، ماده 630 قانون تعزيرات (مجازات اسلامى)  صريحاً به شوهر اجازه مى­دهد كه در صورت مشاهده همسر خود در حال زنا با مرد اجنبى هر دو يا يكى از آن دو را به قتل برساند. قانون­گذار حتى نيازى نديده كه همانند فقها به احتياط تصريح كند؛ البته اين جواز قتل يا معافيت از مجازات موكول به اين است كه شوهر بتواند زنا را اثبات كند و لابد آن را به­وضوح خود واگذار كرده است. به نظر مي­رسد قانون­گذار بدون توجه به آثار سوء اين مجوز، آن را منوط به شرطي كرده است كه عموماً وصول آن غير ممكن است. اين­كه گفته شده است «اگر علم به تمكين زن داشته باشد» با مبناي حقوقي و قضايي ناسازگار بوده، حتي با شرع مقدس در تضاد مي­باشد. با فرض وقوع رابطه نامشروع و مشاهده زوج، آيا در همه شرائط و احوال ممكن است تمكين زن تشخيص داده شود؟ چرا با مراعات نكردن عوارض اين گونه قوانين موجبات سقوط سلامت رواني جامعه را به وجود مي آوريم، قانون­گذار در مادۀ 630 قانون مجازات اسلامي توانسته است، حريم امن زندگي را از زنان گرفته و موجبات گستاخي و اعمال اراده هاي جاهلانه برخي از مردان عليه زنان شان را فراهم كند. نكته تأسف­آور­تر اين كه در اغلب موارد بين وقوع قتل­هاي مذكور و پس از روبرو شدن قاتلان با محاكم قضايي و تحقيق در كم و كيف حالت مشاهده شده، آشكار مي گردد كه مرد اشتباه كرده و زن به عنف تحت اعمال زشت مرد اجنبي قرار گرفته و يا به­خاطر ترس از آبرو ريزي بيشتر و با اكراه تن به چنين خواسته شومي داده و يا اين كه پس از تحقيق محاكم معلوم مي­شود ادعاي مرد بيهوده بوده و از مادۀ مارالذكر به­عنوان محملي براي فرار از مجازات استفاده نموده است. بهتر است در فضاي كنوني، قانون­گذار با كمك حقوق­دانان، بررسي اساسي و دقيقي در اين بخش از مقررات جاري بنمايد. حال سؤال منطقى كه مى­تواند  مطرح شود اين است كه با وجود سست بودن مبانى فقهى اين حكم بشرى،كه بيان شد و نيز كم رنگ شدن مبانى عرفى آن و احتمال سوء استفاده زياد از اين جواز قانونى و درواقع رهنمود قانون­گذار، چه مصلحت و منفعت  مهمى در احياء اين ماده قانونى پس از متروك شدن چهارده ساله آن براى جامعه وجود داشت؟

درحالى­كه مى­دانيم حتى با نبودن اين چراغ سبز قانون­گذار، نيز دستگاه قضايى همواره مواجه با مشكل قتل­هاى ناموسى مخصوصاً در برخى از مناطق جنوبى كشور بوده كه با كمترين شكى، مردان، همسر، خواهر و دختر خود را به قتل مى­رساندند و چون كسى هم شاكى نبود، هيچ مجازاتى براى قاتل در نظر گرفته نمى­شد و همين امر موجب افزايش اين نوع قتل­ها بدون اين­كه كسى حتى ملزم به اثبات موضوع باشد، مي­‏گرديد. مسأله به قدرى جدى شد كه قانون­گذار در قانون مجازات سال 1370، ناگزير ماده ‏اى را تصويب كرد كه حتى درصورت گذشت­ شاكى خصوصى و يا عدم شكايت در مورد قتل كه طبعاً قصاص منتفى است و مجازات ديگرى هم طبق موازين شرعى پيش­بينى نشده، دادگاه بتواند مرتكب قتل را از 3 سال تا 10 سال حبس محكوم نمايد. (ماده 208 قانون مجازات اسلامى كه مقرر مى‏دارد هر كسى مرتكب قتل عمد شود و شاكى نداشته يا شاكى داشته ولى از قصاص گذشت كرده باشد و اقدام وى موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجرى مرتكب يا ديگران گردد، موجب حبس تعزيرى از 3 تا 10 سال خواهد بود).  مفاد ماده 208 در ماده 612 قانون مجازات بخش تعزيرات تكرار شده است. به­نظر مي­رسد مهم­ترين عاملى كه موجب تصويب ماده 208 قانون مجازات اسلامى گرديد، همانا فزونى قتل­هاى ناموسى و كشتن زنان و دختران به كوچك­ترين سوء­ظن داشتن رابطه نامشروع در برخى مناطق كشور بود. حال  با وجود چنين زمينه فرهنگى و اجتماعى آيا صلاح است در يك جامعه­اى كه با يك نظام قضايى مشخص اداره مي­‏شود و اثبات جرايم و اعمال مجازات­ها بايد به­وسيله محاكم انجام گيرد با وضع ماده قانونى اجازه تشخيص جرم و اجراى مجازات يعنى ارتكاب قتل را به افراد بدهد؟ و حتى مانند ماده 179 سابق به بيان معافيت از مجازات اكتفا ننموده بلكه اجازه ارتكاب قتل را به افراد بدهد؟ طبعاً قانون­گذار در جهت اجراى حكم شرعى، اين ماده قانونى را تصويب كرده است ولى چنان­كه ديديم با وجود شهرت اين قول بين فقها، چقدر پايه­‏هاى استدلالى آن نامطمئن و فتوا دادن بر طبق آن دور از احتياط لازم  در امر دماء و نفوس مردم است. به­علاوه فقها كه اين مطلب را ذكر كرده‏اند، عمدتاً تصريح كرده­اند كه اين حكم در مقام بيان تكليف شخصى است كه اگر كسى مرتكب شد  بيني و بين الله گناه­كار نيست و عقوبت اخروى ندارد. ولى طبق ضوابط ظاهرى قاتل بايد قصاص شود؛ مگر اين­كه با موازين شرعى بتواند وقوع عمل را اثبات نمايد  و خود به دشوارى اين اثبات واقف بوده­اند و لذا ديديم شهيد ثانى در مسالك، رهنمود داده است كه اگر شخصى مرتكب چنين قتلى شد چون درواقع گناه­كار نيست و از لحاظ خدايى معاقب نمى­باشد، براى رهايى خود از قصاص مى­تواند قتل را انكار كند و حتى سوگند بخورد ولى به­گونه ‏اى توريه كند كه دروغ­گو به­حساب نيايد. آيا قانون كه متكفل بيان حكم روابط اجتماعى افراد است و على­الاصول كارى به جنبه­هاى شخصى عمل افراد و ثواب و گناه بودن آن ندارد مى­تواند به­سان بيان اين نوع فتاوى قانون­گذارى كند؟ به نظر مى­رسد، بهتر  است  قانون­گذار به­جاى تجويز  قتل و  با توجه به اين واقعيت كه به­هرحال مردى كه زن خود را در وضعيت زشت و مجرمانه زنا با مرد بيگانه ببيند، ممكن است  تحريك و تهييج ‏شود و به­عنوان حفظ شرف و حيثيت ‏خود  در آن حال دست‏ به قتل بزند، حالت مزبور را، اگر از مصاديق دفاع مشروع نباشد، از كيفيات مخففه به­حساب آورده و مجازات قصاص را از او بردارد. يعنى سعى كند براى اعمال بند 3 ماده 22 قانون مجازات اسلامى (اوضاع و احوال خاصى كه متهم تحت تاثير آن­ها مرتكب جرم شده است از قبيل رفتار و گفتار تحريك­آميز مجنى­عليه يا وجود انگيزه شرافت­مندانه در ارتكاب جرم) در مورد قصاص و عدم انحصار آن به مجازات­هاى تعزيرى، راهى پيداكرده وتوجيهى بيابد و مسلماً اگر به عامل مصلحت كه ‏امروزه ملاك بسيارى از مصوبات قرار مى­گيرد توجهى كافى مبذول گردد، راهى براى اين امر پيدا خواهد شد. درخصوص واژه اجنبی نیز باید بیان نمود که اين امر را در ذهن متبادر مي­کند که اگر ساير ا قرباي نسبي اين کار (زنا) با همسر مرد را انجام دهند مجاز هستند و شوهر حقي در به قتل رساندن آن­ها ندارد. اين شبهه را به­ويژه زماني ذهن را بيشتر مردد مي­کند که با رجوع به بند  «ب» (5) ماده 82  قانون مجازات اسلامی که اشعار مي­دارد «زناي با زن پدر موجب قتل زاني است» تصريحي در اين خصوص که اگر پدر با زن پسر خود زنا کند حکم قضيه چيست؟ ندارد و ممکن است اين امر  را به ذهن متبادر کند که زناي پدر شوهر با (عروس) عملي مباح می­باشد! و اگر شوهر، پدر خود را در حال زنا با همسرش ببيند حقي در به قتل رساندن پدر خود نداشته باشد. بهتر بود  قانون­گذار به جاي استفاده از کلمه اجنبي از قيد مرد ديگري یا مردی غیر از شوهر استفاده مي­کرد تا اين شبهات که بسيار با اهميت هستند به ذهن متبادر نگردد و شايد بهتر باشد قانون­گذار با تجديدنظر و بازنگري نظر خود را راجع به بند «ب» ماده 62 قانون مجازات اسلامی و هم­چنين واژه اجنبي در ماده 630  اعلام کند.

پي­نوشت­ها

1-  فراش در لغت به معنی بستر و در اصطلاح کنایه از شوهر است، همين اندازه كه زن در خانه شوهر باشد و امكان نزديكى درباره او رود، اماره فراش حاصل است.

2- ماده 630 قانون مجازات اسلامی «هرگاه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند  و علم به تمكين زن داشته باشد مي­تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و درصورتي­كه زن مكره باشد فقط مرد را مي­تواند به قتل برساند­­­­. ­­­حكم ضرب و جرح در اين مورد نيز مانند قتل است».

3- بايد توجه شود كه اين مواد مربوط به قانون جزاء سال 1810 فرانسه است و در  حال حاضر ديگر اثري از اين قوانين در قانون جزاء سال 1992 وجود ندارد و ارتكاب زنا توسط زن شوهردار فقط موجب ايجاد درخواست طلاق براي شوهر مي­باشد . قانون مدنی فرانسه ماده 229 (اصلاحی ژوئیه 1975) موارد صدور حکم طلاق عبارت است از: 1 - توافق طرفین 2 - ترک زندگی مشترک 3 - تقصیر یکی از طرفین. منظور از تقصیري كه  می­تواند موجب درخواست طلاق شود، طبق ماده 242 عبارت است از اعمالی ارتکابی یکی از طرفین که نقض تکالیف و تعهدات زوجیت محسوب و ادامه زندگی زناشویی را برای دیگری غیر قابل تحمل می­سازد. براساس برخی از آراء دادگاه­های فرانسه زنای یکی از زوجین در مواردی ممکن است نقض تکالیف زوجیت و غیر قابل تحمل شدن ادامه زندگی زناشویی محسوب و موجب صدور حکم طلاق گردد .

 4- توریه ، اصطلاحی در متون دینی بدین معنا که متکلم معنایی از کلام خود  را که مرادش نیست به مخاطب منتقل کند. توریه، در لغت به معنای پنهان کردن، پوشانیدن و افشا نکردن راز است. در اصطلاح متون دینی و فقهاء توریه آن است که متکلم از سخن خود معنایی را جز آن­چه مخاطب می­فهمد (یعنی معنایی خلاف ظاهر) اراده کند. به تعبیر منابع ادبی و علوم قرآنی، توریه که از محسِّنات معنویِ سخن به­شمار می­رود، آن است که گوینده، لفظی را که دو معنای نزدیک و دور (قریب و بعید) دارد، به کار بَرَد و به اتکای قرینه­ای پنهان، معنای دور را اراده کند، حال آن­که مخاطب به معنای نزدیک التفات بیابد. در این منابع، توریه با واژه­هایی چون ایهام و تخییل و مغالطه و توجیه  هم معرفی و اقسامی برای آن بیان شده است. در متون حدیثی و فقهی، به­ویژه فقه اهل سنّت، کاربرد واژة مِعراض یا مَعاریض به جای توریه برگرفته از حدیث منسوب به پیامبر اکرم (ص) «اِنّ فی المَعاریضِ لَمَنْدوحهً عن الکِذب» هم رایج است و گاه تعابیری دیگر مانند «تأویل» و «تعریض»  به­کار رفته است. هرچند واژة توریه در قرآن کریم نیامده، در تفاسیر و منابع حدیثی، آیات متعددی از مصادیق توریه شمرده شده است، از جمله آیات 88 و 89 سورة صافات (فَنَظَرَ نَظْرَهً فی النجومِ، فَقال اِنّی سَقیمٌ؛ سپس نگاهی به ستارگان افکند و گفت من بیمارم ) که گفتة حضرت ابراهیم علیه السلام است به بت­پرستان، پیش از شکستن بت­ها و اهل سنّت آن را بر توریه حمل کرده و مراد وی را بیمار شدن در آینده یا بیماریِ منجر به مرگ یا مردن دانسته­اند. به تصریح آيت ا... مجلسی، در بسیاری از احادیث برای جواز توریه به این آیات استناد شده است. به نظرآيت ا... طباطبائی دلیلی برای بیمار نبودن حضرت ابراهیم علیه السلام وجود ندارد و اصولاً سخن گفتن به روش توریه، چون موجب سلب اعتماد از گفتار پیامبران می­شود، برای آنان روا نیست.آیة دیگر، آیة 63 انبیاء (بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذا) است. به نظر مفسران، مرادِ حضرت ابراهیم از این گفته آن بوده که اگر این بت­ها سخن می­گویند شکستن بت ها کار بت بزرگ بوده است. به بیان دیگر، حضرت ابراهیم سخن خود را بر شرطی محال تعلیق کرده تا بطلان مدعای بت­پرستان را برای آنان به اثبات برساند. هم­چنین مفسران بدین استناد که گفته­های حضرت ابراهیم علیه السلام در آیات پیشین از باب توریه بوده، این تفسیرِ مجاهد را از آیة 82 سورة شعراء، که مراد از واژة «خطیئة » سخنان کذب آن حضرت در آیات مذکور است، مردود شمرده­اند، هم­چنان­که مراد از کذب را در حدیثی که آن را به حضرت ابراهیم عليه السلام نسبت داده توریه دانسته­اند. مفسران،آیة هفتاد سورة یوسف را نیز که در آن به برادران یوسف علیه السلام نسبت سرقت داده شده، از مصادیق توریه دانسته­اند.

5- البته به­نظر برخي از صاحب­­­­­­نظران و اساتيد  بند «ب» ماده 82 قانون مجازات اسلامي مفهوم مخالف ندارد.

منابع

الف­: کتب

1-     خميني، سيد روح الله،تحرير الوسيله، جلد2، دفتر انتشارات اسلامی.

2-      خویی، سید ابوالقاسم، مبانى تكملة المنهاج، جلد2، انتشارات قم.

3-     شمس الدین، محمد بن مکی (شهید اول)،كتاب الدروس، چاپ قم، انتشارات صادقى.

4-     صاحب جواهر، محمد حسن بن باقر، جواهر الكلام، جلد41، دار احیاء التراث العربی.

5-     عاملی، ­زین الدین بن علی بن احمد (شهید ثانی)، الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية، جلد 9، موسسه الاعلمی للمطبوعات.

6-      عاملی، زین الدین بن علی بن احمد (شهید ثانی)، مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام، جلد2، چاپ قم، مكتبه بصيرتى.

7-     عاملی، شیخ حر، وسايل الشيعه، جلد 19، (حزب 2 از باب 69 از ابواب قصاص)، موسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم.

8-     فاضل هندی، محمد بن حسن، كشف اللثام، جلد2، انتشارات كتابخانه آية‏الله نجفى، قم.

 ب: مقالات

9-     اشرف صمدی، علي، ماده 179 قانون مجازات ایران و مقایسه آن با شق 2 از ماده 324  قانون مجازات فرانسه، مجله کانون وکلاء، سال سیزدهم، شماره 78، سال 1340.  

10-  مهرپور، حسين، سيرى در مبانى فقهى و حقوقى ماده 630 قانون مجازات اسلامى. 

  (برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، شماره ششم و هفتم  -  سال دوم/ پاییز و زمستان 1391) 

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »