موارد جرح و ردّ داور در حقوق داخلي و بينالملل
نوشته ی :
امير گلی (كارشناس ارشد حقوق خصوصي از دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد)
دکتر روحالله آخوندی (وکیل پایه یک دادگستری و استادیار گروه حقوق دانشگاه پیام نور تهران)
چکیده
ايراد به صلاحيت و شایستگی داور حق و ضمانتي به نفع طرفين داوري برای اطمينان از شايستگي داور ميباشد. اين حق كه معمولاً در قواعد و قوانين داوری ملّي و بينالمللي از آن با عنوان جرح داور ياد شده است، در تأمين روند صحيح داوري ركني اساسي و لازم است. وانگهی در تمامی قواعد و مقررات داوری نیز اصل آزادی اراده در جرح داوران پذیرفته شده است. لذا طرفین میتوانند تاجایی که با قواعد امری کشور محل داوری تعارض نداشته باشد نسبت به جرح و تشریفات آن توافق نمایند. در صورت فقدان چنین توافقی، قواعد مربوط به جرح در قانون کشور محل داوری در داوری موردی و قواعد جرح سازمان داوری در داوری سازمانی اجرا میگردد.
در قوانین ملّي كشورها و قواعد كنوانسيونها و سازمانهاي دائمي داوري، اصولاً نسبت به جرح داور و موارد آن، آيين و تشريفات آن، آثار و نتايج جرح صراحتاً ضوابطي پیشبینی شده است. از جمله اصولي كه در اكثر قوانين ملّي و قواعد داوري بينالمللي بر جرح حاكم است و ميتوان مطابق آنها داور را جرح نمود اهليت، تابعيت، سوءرفتار، توانمندي، استقلال، بيطرفي و شروط مورد توافق ميباشد. با بررسي تطبيقي درخصوص این موارد به نظر میرسد كه در هيچیک از قوانین ملّي و قواعد داوري بينالمللي بهطور يكجا به همه آنها اشاره نشده است.
واژگان کلیدی
داوری، جرح و ردّ، سلب شایستگی، استقلال و بیطرفی، آزادی اراده
مقدمه
در داوري، طرفین دعوی باید کسانی را بهعنوان داور منصوب نمایند که از شایستگی و صلاحیت وی در انجام امر داوری اطمینان داشته باشند تا فرآیند داوری با مشکل رو بهرو نشود. بهعنوان مثال باید اطمینان داشته باشند که داوران در رسیدگی و صدور رأی کاملاً بیطرفانه عمل میکنند و مستقل از طرفین دعوا هستند. حال اگر شخصی که فاقد صلاحیت و شایستگی داوری است به این سمت منصوب گردد، طرفین باید نسبت به عزل او توافق کرده تا وی از این سمت برکنار گردد. درصورت عدم توافق نسبت به عزل داور، متقاضی میتواند از حق جرح داور استفاده نموده و با ارائه دلایل، تقاضای جرح داور را از مقام صالح بنماید.
حق جرح، پشتوانه و تضمینی است که قانونگذار در جهت حمایت از فرآیند رسیدگی و جلوگیری از صدور رأی غیرمنصفانه وضع نموده است. طرفین زمانی میتوانند از این حق به خوبی استفاده نمایند که در مهلت مقرر درخواست نموده و دلایل جرح را اعلام کنند. دلایل جرح باید به قدری قوی باشد که در ذهن مقامِ رسیدگیکننده به جرح، شکّ و تردید موجّهی را ایجاد کند.
گفتار نخست: موارد جرح و ردّ داور در حقوق داخلي
برای پاسخ به این سؤال که در حقوق داخلي ایران مطابق چه علل و مواردی ميتوان داور را مورد جرح قرار داد، لاجرم باید عمده منابع قانونی موجود در این خصوص را بررسی کرد. برایناساس عمده مقرراتی که متکفل اداره امور مربوط به داوری میباشد را طي سه مبحث ذیل مورد بررسی قرار میدهیم.
مبحث نخست: قانون آيين دادرسي مدني
وفق ماده 471 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 1379 «در مواردي كه داور با قيد قرعه تعيين ميشود هر يك از طرفين ميتوانند پس از اعلام در جلسه، درصورت حضور و درصورت غيبت از تاريخ ابلاغ تا ده روز، داور تعيين شده را ردّ كنند، مگر اينكه موجبات ردّ بعداً حادث شود كه در اين صورت ابتداي مدت روزي است كه علت ردّ حادث گردد. دادگاه پس از وصول اعتراض، رسيدگي مينمايد و چنانچه اعتراض را وارد تشخيص دهد داور ديگري تعيين ميكند». در این ماده صرفاً به بيان ردّ داور ظرف مهلت معين پرداخته شده است و در هيچكدام از موادّ آتي نیز نسبت به اينكه براساس چه علل واصولي ميتوان داور را جرح نمود اشارهاي نشده است (زراعت؛ 1385، 130). البته قانونگذار در موادّ قبلي این ماده مانند 466 و 470، افرادي را بهطور مطلق و در ماده 469 اشخاصي را درصورت عدم توافق طرفين اختلاف، از داوري منع نموده است.[1]
بنابراین جرح داور در قانون آیین دادرسی مدنی ناظر به مواردی است که داور توسط دادگاه انتخاب شده باشد و در مورد داور تعیین شده توسط طرفین یا شخص ثالث، حکمی دیده نمیشود. بهرغم اينكه در رويه دادگاهها و دكترين حقوقي اختلاف شديدي نسبت به اين ماده وجود دارد و عدّه زيادي نظر بر رعايت نصّ صريح قانون دارند، اما ميتوان با وحدت ملاک از این ماده، داور تعیین شده توسط شخص ثالث را نیز مشمول ایراد جرح قرار داد. همچنین از عبارت «موجبات ردّ بعداً حادث گردد» میتوان داور تعیین شده توسط طرفین را نیز مشمول جرح قرارداد. هر چند که معلوم نیست در این دو مورد، دادگاه صلاحیت رسیدگی به ادعای تغییر داور به دلیل وجود یکی از موارد جرح را داشته باشد (خدابخشی؛1391، 140 به بعد).
به اعتقاد برخی جهات ردّ داور فقط منحصر به همان موارد مندرج در قانون است و دادگاه نميتواند در غير آن موارد، داور را ردّ نمايد، چراکه موجب كاهش مداخله دادگاه در روند داوري میباشد. لیکن به نظر میرسد موارد ردّ داور در حقوق داخلي را نميتوان منحصر به همان موارد مندرج در قانون دانست، چراکه با در نظر گرفتن قانون داوري تجاري بينالمللي، باید اذعان داشت كه اصولي همچون بيطرفي، استقلال و رفتار برابر، از اركان لازم در جهت تأمين سلامت و صحت روند داوري ميباشد، هرچند كه اين اصول در قانون آيين دادرسي مدني قيد نگرديده است. وانگهی قانون داوري تجاري بينالمللي داراي خصيصه منحصر به فردي نيست تا ما اصول مذكور را فقط در اينگونه داوريها لازمالرعايه بدانيم.
برایناساس با مدّنظر قراردادن اراده ضمني طرفينِ اختلاف و نیز ملاك قرار دادن مقررات حاكم بر داوري تجاري بينالمللي بهعنوان اراده اخیر قانونگذار در اين خصوص و همچنین اصول و روح حاكم بر داوري، ميتوان گفت موارد ردّ داور منحصر به موارد مذكور در مواد 466 و 469 و 470 قانون آيين دادرسي مدني نميباشد، بهویژه آنکه اصول حاكم بر داوري نيازمند به تصريح قانونگذار نيستند. وانگهی این بديهي است که طرفين اختلاف هيچگاه راضي نيستند اختلاف خود را نزد افرادي مطرح نمايند كه فاقد اوصاف استقلال و بيطرفي است.
مبحث دوم: قانون داوري تجاري بينالمللي
در قانون داوري تجاري بينالمللي هيچ قيد يا شرط اثباتي براي اشخاصي كه بهعنوان داور انتخاب يا تعيين ميشوند، مشخص نشده است. بااینحال در بند چهارم ماده 11 قانون تصريح گرديده كه اوصاف داور كه در موافقتنامه داوري آمده، بايد توسط مقام ناصب نيز رعايت شود. برایناساس بديهي است كه مبناي صلاحيت داوران، توافقنامه داوري است. اين نكته به نوبه خود حاكيت از تأكيد مجدّد قانونگذار بر اولويت توافق طرفين دارد. بههرحال، مقام ناصب بايد استقلال و بي طرفي لازم داوران را در نظرگيرد.
درخصوص اينكه وفق چه دلايلي ميتوان داور را جرح نمود بايد بيان داشت ماده 12اين قانون، فقدان بيطرفي، عدم استقلال و عدم رعايت مشخصات و اوصافي كه داوران طبق قرارداد داوري بايد داشته باشند، را از علل و موارد جرح داور دانسته است.[2] در مقررات داوري قانون آيين دادرسي مدني قاعده كلي استقلال و بيطرفي داور وجود ندارد، هرچند در موارديكه انتخاب داور توسط دادگاه صورت ميگيرد، محدوديّتهايي را در مورد انتخاب داوران بيان كرده است. اين محدوديتها نزديك به همان شرط استقلال و بيطرفي قضات است و هدف آن جلوگيري از انتخاب اشخاصي است كه فاقد وصف استقلال و بيطرفي باشند. درهرصورت، اين قانون تا آنجاكه به داوري اختلافات تجاري بينالمللي مربوط ميشود موضوع را بيشتر روشن نموده است و برمفهوم بيطرفي و استقلال داوران، بدون هيچگونه تمايزي ميان داوران منتخب طرفين يا داوران ثالث، تأكيد كرده است.
علاوه براين، يكي ديگر از دلايل جرح داوران در اين قانون، فقدان شرايط مورد توافق طرفين در داور ميباشد. اين مقرّره در جايي كه طرفين نسبت به قواعد داوري خاصي توافق نمايند نيز تسّري مييابد. هرچندكه در مادة 12 اين قانون صراحت ندارد، ولي با توجه به مادة 7 قانون مذکور كه بيان ميدارد: «ارجاع به سندي در قرارداد كتبي كه متضمن شرط داوري باشد نيز به منزله موافقتنامه مستقل داوري خواهد بود» ميتوان توافق طرفين نسبت به اجراي قواعد داوري خاصي بر موضوع مورد اختلاف را معتبر دانست. در نتيجه عدم رعايت شرايط ضروري مندرج در قواعد داوري براي داوران كه به موجب قواعد داوري مورد توافق طرفين مقرر شده، نيز از جمله ادلّه جرح داور میباشد (سیفی؛ 1377، 60).
همچنين با دقت در كلمه «صرفاً» كه در بند يك ماده 12 قانون داوري تجاري بینالمللی بهكار برده شده است، مشخص ميگردد كه اين قانون نسبت به دلايل جرح محدوديتي قائل نشده است و علاوه بر نقض بيطرفي واستقلال داور در موارد ديگري مانند اهليت، شرايط و قابليتهاي ويژه، تابعيت و سوءرفتار را از موارد ردّ داور دانست.
نكته قابل توجه اين است كه طرفين صرفاً با علليكه بعد از تعيين داور از آن مطلع شدهاند ميتوانند داور را جرح نمايند. بديهي است هر يك از طرفين اگر با علم به وجود موجبات جرح داور، مبادرت به تعيين داور كند حق ايراد و اعتراض به داور را نخواهد داشت، چراکه چنین تلقّی میگردد که وی با آگاهي و رضايت خواسته است به ضرر خود اقدام نمايد.
بند دوم ماده 12 قانون نيز اشاره به افشاي هرگونه اوضاع و احوالي كه موجب ترديد موجّه در مورد بيطرفي و استقلال داور توسط او ميشود مينمايد. لذا يكي از وظايف داور در حين قبولي داوري يا در زمان داوري، اين است كه داور به محض اطلاع از بروز عوامل مخل بيطرفي و استقلالش، مورد را بايد به طرفين اختلاف اطلاع دهد تا طرفين اختلاف بتوانند به صلاحيت داور اعتراض نمايند.
باتوجه با اطلاق بند دوم ماده 12 قانون داوري تجاري بين المللي، بايد اذعان داشت علاوهبر سرداور، داوران منصوب از سوي طرفين اختلاف نيز بايد مستقل و بيطرف باشند، چراكه آنان در وهله نخست و به دور از اينكه چه كسي آنان را منصوب نموده است میباید بيطرفانه و به دور از هرگونه شائبهاي نظر خود را اعلام نمايند.
مبحث سوم: آيين نامه نحوه ارائه خدمات مركز داوري اتاق ايران
ماده 23 آييننامه نحوه ارائه خدمات مركز داوري اتاق ايران كه در مورد حلّ اختلافات تجاري داخلي و بينالمللي در مورخه 27/06/1386 وضع گشته است، به بیان موارد جرح و ردّ داور را پرداخته است.[3] اين آييننامه به تلفيق موارد ردّ داور در دو قانون پیشین «آيين دادرسي مدني و قانون داوري تجاري بينالمللي» پرداخته است و مبناي جديدي را ملاك عمل قرار نداده است. زيرا در ابتداي ماده 23، مبناي جرح داور فقدان استقلال، بيطرفي و اوصاف شرط شده توسط طرفين، ذکر شده است و هر يك از طرفين ميتوانند داوراني را كه مشمول هر يك از موارد مندرج در بند «الف» ماده 23 شود را جرح نمايد و فرقي نميكند كه آن داور را سازمان يا دادگاه يا طرف مقابلِ جارح، انتخاب نموده باشد، چراکه داوران انتخابی مشمول اين بند، حتي با تراضي طرفين نميتوانند داوري نمايند. از طرف ديگر در بند «ب» ماده 23 در داوري داخلي، مواردي را بيان ميدارد كه شخص فقط در صورت تراضي طرفين ميتواند داوري نمايد كه دقيقاً همان موارد مندرج در ماده 469 قانون آيين دادرسي مدني ميباشد. بهطوركلي به جز شرط استقلال و بيطرفي مندرج در بند «الف» ماده 32، آيين نامه مذكور هماهنگ با قانون آيين دادرسي مدني بوده و در قانون آيين دادرسي مدني هيچ اشارهاي به وجود شرط استقلال و بيطرفي در شخص داور نشده است.
گفتار دوم: بررسی تطبیقی اصول حاکم بر جرح و ردّ داور
برخلاف حقوق داخلی، در حقوق بینالملل اغلب از بیان مصادیق و موارد ردّ داور امتناع میشود و صرفاً به بیان چند اصل مانند «استقلال و بیطرفی» اکتفا میشود، چراکه در رویه حقوق بینالملل و قواعد سازمانهاي داوري بينالمللي، تمامی مصادیق ردّ داور مانند ذینفعی، رابطه نسبی و سببی و... در این دو اصل مکتوم میباشد. این امر از یک طرف امکان تبانی بین نهادهای داوری با طرفین را افزایش میدهد و از طرف دیگر امکان به دستآوردن معیار و رویه واحد نسبت به موارد جرح داور در عرصه بینالملل را با مشکل روبهرو خواهد کرد. در نتیجه طرفین برای طولانی نمودن فرآیند داوری و ردّ داور طرف مقابل به هر عاملی متمسّک میگردند. وانگهی این امر سبب میشود داوری از هدف ذاتی خود که همان حل اختلاف بدون تشریفات است، دور گردد و بهجای اینکه علل جرح بهطور مضیق تفسیر شود و محدود به موارد خاصی گردد، باعث شود از هر عاملی بهعنوان جرح داور استفاده شود.
قواعد داوري اتاق بازرگانی بینالمللی، «ICC»، (International Chamber of Commerce) در بند یک ماده 11 نسبت به موارد جرح داوران بیان داشته است: «جرح داور اعمّ از اینکه مبتنیبر ادعاي عدم استقلال او یا سایر علل باشد، باید طی لایحهای کتبی [که] حاوي شرح حقایق و اوضاع و احوال مبناي جرح [میباشد]، به دبیرخانه تسلیم شود. قواعد داوري اتاق بازرگانی بینالمللی موارد ردّ داور را منحصر به عدم استقلال و سایر علل دانسته است، ولی در هیچ کجای قانون بیان نشده است که سایر علل ردّ داور چه میباشد؟
بر اساس این مقرره، اتاق بازرگانی بینالمللی نسبت به تعيين علل و موارد جرح و همچنين ردّ و برکناری داور یک اختیار نامحدود داشته و میتواند بنا به هر دلیلی که مقتضی بداند، داور را برکنار نماید. بنابراین بهرغم اینکه در این ماده ذکری از بیطرفی برای داور بهمیان نیامده است، لیکن دادگاه اتاق بازرگانی بینالمللی این اختیار را دارد که به دلیل فقدان بیطرفی داور، داور را مورد جرح قراردهد. علاوهبراین در برخی پروندههای دادگاه اتاق بازرگانی بینالمللی، مواردی همچون سوءرفتار یا نقض وظیفه افشاء هرگونه ارتباط با طرفین[4] مشاهده گردیده که باعث جرح و ردّ داور شده است (نيكبخت؛ 1369، ش 46، ص54).
نكته با اهميت ديگر اينكه در نظام داوريِ اتاق بازرگانی بینالمللی برخلاف نظامهاي داوري داخلي، بايد «كليه» داوران مستقل از طرفين داوري باشند. لذا براي اجراي اين اصل دبيرخانه داوران را مكلّف به تكميل و امضاء دو نمونه فرم مينمايد، يكي فرم مشخصات فردي و شرح حال داور (C.V)) Vitea (Resume and Curriculum و دوم فرم «اعلام استقلال داور» (Statement of Independenc) كه مطابق آن داور مکلّف است هرگونه واقعیت یا اوضاع و احوالی را که ممکن است «به لحاظ کیفیتی که دارند» استقلال او را در نظر طرفین با تردید مواجه سازد، نزد دبیرخانه افشاء کند (بند دوم ماده هفت قواعد داوري اتاق بازرگانی بینالمللی).
برایناساس ميتوان گفت قواعد داوري اتاق بازرگانی بینالمللی در زمينه تكليف داور به افشاي اطلاعات مربوط به خود و ضابطه «ترديد در استقلال داور در نظر اصحاب دعوي» نسبت به كليه نظامهاي داوري از وسيعترين معيار برخوردار است. توضیح آنکه در بسياري از نظامهاي داوري در جهت افشاي اطلاعات مربوط به داور ضابطهای موضوعي پيشبيني شده كه داور را ملزم ميكند صرفاً آن اوضاع و احوالي را افشاء نمايد كه منجر به شك وترديد «موجه» درخصوص استقلال يا بيطرفي داور ميشود.[5] ولي در قواعد داوری اتاق بازرگانی بینالمللی ضابطه شك و ترديد يك ضابطه شخصي است و شخصِ نامزد داوري را مكلّف به بكارگيري و افشاي واقعياتي مينمايد كه اگرچه ممكن است در نظر خودش به استقلال او ضرر وارد نميكند ولي در نظر اصحاب دعوي منجر به ترديد ميشود (کربای؛ 1386، ش 6، ص 35).
در عهدنامه ایکسید در ماده 57 فقدان ویژگیهای مندرج در ماده «1» 14 را از موارد جرح داور دانسته است و در موادّ «1» 14 و40 عهدنامه ایکسید برای داور شرایط و ویژگیهایی را مقرر میدارد از جمله آنکه داور باید واجد صفات خوب بوده و در زمینههای حقوقی، تجاری، صنعتی یا مالی آگاه و خبره باشد و بهویژه از لحاظ حقوقی صلاحیت کافی داشته باشد.
آنسيترال علاوهبر قواعد داوري خود در قانون داوري نمونه «1985» نیز نسبت به جرح داور مقررات يكسان و مشابهي را وضع نموده است، با اين تفاوت كه برخلاف قواعد داوريآنسيترال، در قانون داوري نمونه اوصاف مورد توافق طرفين از موارد ردّ داور دانسته شده است.
بند دوم ماده 12 قانون داوري نمونه آنسیترال موارد جرح داور را بدینگونه بیان داشته «داور صرفاً درصورتی میتواند جرح شود كه اوضاع و احوال موجود باعث تردیدهای موجهی درخصوص بیطرفی و استقلال او گردد، یا واجد اوصافی كه مورد توافق طرفین بوده، نباشد. هر طرف صرفاً به استناد عللی كه پس از تعیین داور از آنها مطلع گشته، میتواند داوری را كه خود تعیین كرده یا در جریان تعیین او مشاركت داشته، جرح كند». ماده 10 قانون داوري آنسيترال نسبت به موارد جرح داور بيان میدارد که «1- هر داور درصورت وجود شرايطي كه به ترديدهايي موجّه درخصوص بيطرفي يا استقلالش بيانجامد قابل جرح است. ٢- يك طرف ميتواند داور منصوب خويش را تنها به دلايلي كه پس از انتصاب او از آن آگاهي يافته است جرح كند» (فركچ؛ ش ۳۶، صص 199- 169).
در ايالات متحده آمريكا نيز بهعنوان يكي از مهمترين نظامهاي داوري در جهان، نهتنها در قانون فدرال و بلکه در اكثر قوانين ايالتي خود مقرراتي راجع به جرح داور بيان ننموده است، چراکه دادگاهها معمولاً تمايلي به بركناري داوران پیش از رسیدگی يا در خلال آن ندارند. ایشان گرچه اختيار ذاتي انجام اين كار را دارند، ولي در عمل شرايط داوران زماني مورد بحث قرار میگیرد كه رأي داوران صادر شده و يكي از طرفين مستند به بيطرفي داور در صدد لغو رأي وی است. بااینحال اگر اختلافي تحت قواعد نهادهايي نظير انجمن داوري آمريكا رسيدگي شود، اين قواعد اغلب آيينهايي را براي جرح داوران پیش يا در خلال رسيدگي داوري مقرر میدارند (هولتزمن؛ 1381، ش 25، صص45-91). بهعنوان مثال قواعد انجمن داوري بينالمللي آمریکادر ماده هشت بیان میدارد که يك طرف «رسيدگي داوري» هنگاميكه شرايطي وجود داشته باشدکه ترديدهاي موجّهي در خصوص استقلال يا بيطرفي داور ايجاد نمايد، ميتواند نسبت به جرح وی اقدام کند. همچنین مطابق بند سه ماده مذکور هنگاميكه داوري از سوي طرف ديگر مورد اعتراض قرار گرفته است، طرف يا طرفهاي ديگر ميتوانند بر جرح توافق کنند و اگر چنين توافقي وجود داشته باشد، داور مزبور بايد از ديوان کنارهگيري کند.
با توجه به قواعد سازمانهاي داوري فوق مشخص ميگردد كه در عرصه بينالمللي، جرح و ردّ داوران بر روي چند اصل كلّي استوار است، بهگونهاي كه فقدان هر يك از اين اصول در داوران، ميتواند منجر به جرح و ردّ داور مذكور توسط طرفين داوري گردد. اين اصول عبارتند از اهليت، تابعيت، سوء رفتار، توانمندي و شروط مورد توافق، استقلال و بيطرفي كه در زير به بيان هر يك از اين اصول كلّي ميپردازيم.
مبحث اول: اهليت
در فقه اسلامي اعتقاد بر اين است كه قاضي تحكيم، «داور»، بايد تمامي شرايط دادرس به جز شرطِ لزومِ اذن ازسوي امام يا فقيه «اعمّ از شرايط عمومي مانند عقل و بلوغ و شرايط اختصاصي مانند اسلام، عدالت و اجتهاد را داشته باشد» (شیخ طوسي؛ 1315، ج 8، ص164، شهيد ثاني، ج2، ص284 و صاحب جواهر، 1398 ه. ق، ج40، ص 28). در شرط بودن بلوغ و عقل براي داور، نهتنها در اسلام كه در هيچ نظام حقوقیي نميتوان ترديدكرد، ولي شروط اختصاصي را بايستي يكبهيك بررسي نمود.
از شرايط ضروري هم در فقه شيعه و هم در اهل سنت براي قضاوت «اسلام» میباشد. بااینوجود در حقوق ما نسبت به شرط اسلام براي داور تصريحي نشده است. بیتردید صرفنظر از وجود پارهای اختلافات درخصوص لزوم مسلمان بودن داور، لااقل بهلحاظ عملی در دعاوي بينالمللي آنچه ظاهر است عدم امکان اصرار بر این شرط برای داور است.
گرچه برخی فقها عدالت را بهعنوان شرطی دیگر برای داور لازم میدانند (شیخ طوسي؛ 1315، ج 8، ص 101، شهيد ثاني، ج2، ص283 و صاحب جواهر، 1398 ه. ق، ج40، ص 13)، لیکن اجماع و اتفاقي درخصوص لزوم این شرط برای داور وجود ندارد. بااینوجود گرچه ترديدهاي موجّهي در مورد ضرورت وجود عدالتِ وصفي بهعنوان يك امر اجماعي در مورد قضات و داوران وجود دارد، لیکن درخصوص لزوم «عدالت عملي»،[6] بهعنوان قدر متيقن و وجه مشترک همه مكاتب حقوقي داخلي و بينالمللي، کمتر تردیدی روا است، چراکه لزوم اين شرط، عقلايي بوده و بازتابي از بناي عقلا است. بیدلیل نیست که در تمامي نظامهاي حقوقي عدالت عملی بهعنوان يكي از اصول اجباري دادرسي قضايي و داوري اعلام گرديده است.
شرط علم يا تخصّص از ديگر شروط مرتبط با اهليت داور ميباشد. نسبت به لزوم اين شرط برای داور نظرات گوناگوني ارائه گشته است. بااینحال با توجه به برخي مكاتب حقوقي ميتوان عدم لزوم اجتهاد و امكان مراجعه به فتاواي ديگران را بهعنوان نظر غالب پذیرفت. به نظر ميرسد برگزيدن داوران متخصّص درخصوص حلّ و فصل اختلاف ناشي از يك قرارداد تجاري، اگرچه مفهوم اجتهاد مدّنظر را بهطوركامل تأمين نميكند، لیکن ميتواند چه در حقوق داخلی و چه بینالمللی تا حدّي در راستای آن بهحساب آید.
بهطوركلّي درخصوص بحث اهليت داور در حقوق موضوعه ايران، كساني ميتوانند به سمت داوري انتخاب شوند كه داراي اهليت استيفاء باشند. برایناساس فقط اشخاص حقيقي میتوانند بهرهمند از حق داوري باشند (براي ديدن نظر مخالف نك. صدرزاده افشار؛ 1379، 293). گرچه مطابق ماده 588 اشخاص حقوقي نيز داراي كليه حقوق و تكاليفي ميشوند كه قانون براي افراد حقيقي قائل است، لیکن بايد پذيرفت اشخاص حقوقي بهطور طبيعي قادر به اعمال اين حق نيستند و نیز باید اذعان داشت در تمام مواردي كه انجام داوري به اشخاص حقوقي واگذارگرديده است، ایشان تنها به سازماندهي داوري میپردازند و این اشخاص حقیقی هستند که در اصل و در واقع داوري را برعهده میگیرند. درحقوق فرانسه نيز اگر در قرارداد داوري اشخاص حقوقي بهعنوان داور انتخاب گردند، اين اشخاص نميتوانند داوري نمايد، بلکه تنها ميتواند به ساماندهي داوری مبادرت نمایند.
در حقوق داخلي ایران عدم اهليت تحت عنوان ممنوعیت به دو قسم ممنوعیت مطلق و ممنوعیت نسبي تقسيم ميگردد. ممنوعيت مطلق در موادّ 466 و 467 و 470 آيين دادرسي مدني و همچنين لايحه قانوني راجع به منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلس و كارمندان دولت در معاملات دولتي و كشوري[7] و موادّ 19، 20 و 69 مكرّر قانون مجازات اسلامي و ماده23 آیین داوری مرکز داوری اتاق ایران پيشبيني گرديده است. موارد عدم اهليت نسبي در ماده 469 قانون آيين دادرسي مدني بیان شده است که در گفتار نخست به تشریح آنها پرداخته شد.
در حقوق بينالملل نيز نسبت به اهليت داور مواردي بيان گرديده است. بهعنوان مثال در حقوق كشورهايي مانند هلند، فرانسه، آمريكا، آلمان، تنها اشخاص طبيعي كه اهليت قانوني داشته باشد و از اهليت تمتع كامل حقوق مدني برخوردار باشند ميتواند بهعنوان داور انتخاب شوند. لذا سازمانهاي اداري و دادگاهها و ساير اشخاص حقوقي را نميتوان بهعنوان داور انتخاب کرد. بااینوصف درصورت انتخاب ایشان، چنین فرض میشود كه نماينده قانوني آنها بهعنوان داور انتخاب شده است. در حقوق آلمان صغار، كرها، لالها و نیز قضات، كارمندان و اشخاصي كه بهموجب حكم دادگاه از مداخله دركارهاي عمومي ممنوع شدهاند، اهليت داور شدن را ندارند. در حقوق سوئيس نیز صلاحيت داور به دليل محرومیت وی از برخی حقوق مدني و يا بهعلت محكوم شدن وی به مجازاتهاي سالب آزادي از جهت ارتكاب جرم و يا شبه جرمِ خلاف شئون داوري، قابل اعتراض ميباشد. در ايالات متحده دادرس «تا زمان بازنشستگي» به دلايل اخلاقي و نه قانوني از تصدي سمت داوري ممنوع است. برایناساس مسأله اهليت يك فرد براي تصدي سمت داوري خصوصاً در حقوق بينالملل كمتر مورد اختلاف و بحث قرار ميگيرد (كلانتريان؛ 1374، صص4 و 67).
مبحث دوم: تابعيت
در حقوق داخلي كشورها در جايي كه طرفين داراي تابعيت واحد هستند بحثي راجع به تابعيت داور بهوجود نميآيد. طرفين ميتوانند اشخاصي را كه تابعيتي غير از طرفين اختلاف دارند بهعنوان داور انتخاب نمايند. بههمين دليل دراكثر نظامهاي حقوقي داخلي درصورتيكه طرفينِ اختلاف، از تابعيت واحدی برخوردار باشند، یا نسبت به تابعيت داور تصریحی ندارند و یا آنرا مشمول توافق طرفين ميدانند. ایندرحالی است که اگر طرفينِ اختلاف، دارای تابعيت متفاوت باشند، در برخي از نظامهاي حقوقي ملّي، انتخاب شخص خارجي به سمت داور که با يكي از طرفين اختلاف هم تابعيت باشد، يا منع شده است و يا با محدوديتهايي مواجه شده است. این ترتیب در حقوق داخلي ايران معمول شده است، چراكه در ماده 456 قانون آيين دادرسي مدني، ايرانيان از انتخاب داورِ متبوعِ كشور طرف مقابل تا قبل از وقوع اختلاف ممنوع شدهاند. در بند يك قانون داوري تجاري بينالمللي نیز گرچه، مبناي انتخاب داوران، توافق طرفين دانسته شده است، لیکن اختيار طرفين در این خصوص محدود شده است. محدود كردن آزادي طرفين در انتخاب داور و منحصر نمودن اين منع به موردي كه طرفين قبل از بروز اختلاف براي رجوع به داوري توافق ميكنند دليل قانعكنندهاي ندارد و معلوم نيست قاعده مذكور و مأخذ آن كه ماده 456 آيين دادرسي مدني ميباشد ازكجا آمده است.
اگرچه در گذشته عامل تابعيت را مؤثر در استقلال داور ميدانستند و ازاينرو در بسياري از موارد مقرر ميشد كه داور بايد تابعيتي بهجز تابعيت طرفين اختلاف داشته باشد، لیکن امروزه اغلب قوانين به شايستگي علمي و اخلاقي و تجربه داور گرايش داشته و به عدم تأثير تابعيت در استقلال و بيطرفي داور نظر دارند. از سوي ديگر در عصر جديد اصل برابري خودي و بيگانه، در برخورداري از حقوق مشاغل پذيرفته شده است. بر همين اساس است كه در مقابل گروه بالا، درحقوق داخلي برخي از كشورها مانند هلند، سوئيس، آلمان بيانگرديده است كه هيچكس را نميتوان به علت تابعيتاش از انتخاب شدن به سمت داور منع نمود. اغلب كنوانسيونها و معاهدات بينالمللي و نیز نهادهاي بينالمللي داوري نیز در قواعد و مقررات خود نظر بر عدم تأثير تابعيت در جرح داور دارند. بهعنوان مثال بند يك ماده 11 قانون نمونه آنسيترال تابعيت اشخاص را از موانع انتصاب و انتخاب داور ندانسته است و اعلام نموده است «هیچكس را نمیتوان به علت ملیّتش از داور شدن ممنوعكرد، مگر اینكه طرفین طور دیگری توافقكرده باشند».[8]
باوجود اين، هنوز هم عامل تابعيت در بسياري از مقررات داوري مدّنظر است، مثلاً بند شش ماده دو مقررات داوري اتاق بازرگاني بينالمللي مقرر ميدارد «داور واحد يا رئيس دادگاه داوري، «سرداور»، بايد از كشوري غير از كشور متبوع طرفين انتخاب شوند. ديوان داوري اتاق بازرگاني بينالمللي نيز به تبع مقررات داوري اتاق بازرگاني بينالمللي در بند يك ماده دو مقررات خود «تعيين داور همتابعيت طرفين اختلاف را بهعنوان سرداور يا داور منفرد منع كرده است». مطابق اين بند «... ديوان طبق مقررات اين بند انتخاب داوران را تأييد كرده يا خود آنرا انجام ميدهد و در چنين تأييد يا انتخابي، تابعيت و اقامتگاه داوران و ساير روابط ايشان با كشورهايي كه طرفين اختلاف يا ساير داوران تبعه آن هستند را مورد توجه قرار ميدهد».
برخلاف دو رويه فوق برخی كشورها مانند ايالات متحده آمريكا راه ميانهای را انتخاب نمودهاند و بيان ميدارند «هيچ شرط قانونیي مبنيبر اينكه داور حتماً بايد در پروندههايي كه در ايالات متحده رسيدگي ميكند شهروند يا مقيم ايالات متحده باشد وجود ندارد». البته در پروندههاي بينالمللي اغلب داوران از كشورهاي ديگر منصوب ميشوند. قواعد داوري انجمن داوري آمريكا نيز مقرر ميدارد «چنانچه يكي از طرفين مليّت كشوري به غير از ايالات متحده را داشته باشد، بنا به درخواست يكي از طرفين، داوران بيطرف به غير از كشورهاي متبوع منصوب ميشوند» (هولتزمن؛ 1381، صص 63-62).
نكته شایان ذکر اين است كه در هيچيك از قوانين و قواعد راجع به داوري و كنوانسيونهاي بينالمللي درخصوص این سوال که اگر داور يا سرداور داراي تابعيت مضاعف باشد، آيا ميتوان به اين دليل كه با يكي از طرفينِ اختلاف، هم تابعيت است وی را مورد جرح قرار داد؟، پاسخی به صراحت داده نشده است.
مبحث سوم: سوءرفتار
مبناي ديگر جرح داور، تخلّف از مقررات و سوء تصدي در جريان رسيدگي است. «تأخير ناروا و غیر موجّه» در صدور رأي بهعنوان يكي از مصاديق سوء رفتار ميباشد كه ميتواند كليه اصحاب داوري را متضرر نمايد. در قواعد داوري «ICC» در این زمینه بیان شده است «چنانچه ديوان داوري رأي دهد كه داور وظايف خود را طبق مقررات و يا ظرف ضربالاجل زماني مقرر ايفاء ننموده است، داور مزبور بايستي با فرد ديگر تعويض گردد». مقررات آنسيترال نیز همچنين اعلام ميدارد كه چنانچه داور در انجام وظايف خود قصوركند و تأخیری ناروایی داشته باشد، يا با رفتارش نسبت به هر يك از طرفين جانب مساوات را نگيرد و يا فرصت كافي جهت طرح و ارائه استدلالات و دفاعيات در اختيار هر يك از آنها قرار ندهد، جايگزين خواهد گرديد (بند یک ماده 14 قانون نمونه داوری آنسیترال).
از مصادیق دیگر سوءرفتار توسط داور، استعفای مغرضانه میباشد. داور ممکن است به هر دلیلی با استعفا و کنارهگیری داوطلبانه از سمت خود، به مأموریت خود پایان دهد. ممکن است این استعفا و ختم مأموریت به قصد ایجاد تأخیر یا قطع جریان داوری باشد و باعث ورود خسارت به طرفین یا یکی از آنان گردد. لذا برخی از قوانین داوری حق استعفاء داور را محدود به کسب مجوز از دادگاه نمودهاند، بهطوریکه چنانچه یکی از طرفین با استعفاء داور موافق نباشد، داور باید برای استعفاء خود از دادگاه مجوز اخذ نماید.
از ديگر مصاديق سوءرفتار، عدم رعايت اصل تساوي در قبال طرفين ميباشد. در ماده 18 قانون داوري تجاري بينالمللي مقرر گشته است «رفتار با طرفين بايد به نحو مساوي باشد و به هر كدام از آنان فرصت كافي براي طرح ادعا يا دفاع و ارايه دلايل داده شود». قانون داوري هلند در ماده 1039 بيان نموده است «داور بايد با طرفين به مساوات رفتاركند و به طرفين امكان ارائه دلايل و بيان ادعا را بدهد. همچنين داور نميتواند از استماع اظهارات شفاهي هر يك از طرفهاي اختلاف امتناع نمايد. قانون داوري آلمان نيز در اين زمينه بيان داشته است که «بايد حق استماع بيانات طرفين هميشه تضمين شود و طرفين بتوانند در مهلت مقرر مطالب خود را بهصورت كتبي يا شفاهي عنوان نمايند. آنها بايد بتوانند نظرات خود را نسبت به تمام امور و اركان دلايلي كه داور ميخواهد تصميم خود را بر مبناي آنها اتّخاذ نمايد، ابراز دارند».
رعايت اصل ابلاغ صحيح اوراق دادرسي و اخطاريهها توسط داور ضروري است و از اصول اساسي دادرسي بهشمار ميآيد. لذا عدم رعايت آن از مصاديق سوءرفتار محسوب ميشود. رعايت اين اصل نيز يكي از مواردي است كه در تمامي قوانين و قواعد مربوط به داوري تصريح شده و رعايت آن توسط داور تأكيد گرديده است.
داور مكلّف است رسيدگي و حل اختلاف را براساس توافق طرفين بهانجام رساند. لذا داوران حق ندارند بر اساس عدل و انصاف و يا بهصورت كدخدامنشانه (Ex Aequo et Bono) اتخاذ تصميم كنند،[9] مگر آنکه طرفين صريحاً به داوران چنين مجوزي داده باشند (شيروي؛ 1378، 80).[10]
محرمانه بودن رسیدگی و رازداری طرفین اختلاف یکی از مهمترین ویژگیهای حل اختلاف توسط داوری است. داور بایستی در تمامی مراحل رسیدگی، کلیه اطلاعات و موضوعات مربوط به طرفین اختلاف را در حالهای از رازداری نگه دارد. لذا افشای آن توسط داور از مصادیق سوءرفتار محسوب میشود.
مبحث چهارم: توانمندي و شروط مورد توافق
صرفنظر از شرایط عمومی داوران که در بالا به آنها پرداخته شد، مبنای صلاحیت داوران چه در حقوق داخلی و چه در حقوق بینالمللی توافقنامه داوری است. در همین راستا در حقوق اکثر کشورها، طرفین از آزادی اراده برخوردار هستنند و هر شرطیکه خلاف نظم عمومی یا اخلاق حسنه نباشد را میتوانند در توافقنامه بگنجانند. بدیهی است تنها کسانی میتوانند بهعنوان داور انتخاب شوند که تمامی شرایط مورد توافق طرفين را دارا باشند. بهعنوان مثال ممكن است طرفين در يك قرارداد اجاره كشتي (Charter Party) براي حل اختلافهای ناشي از قرارداد مذكور، داوري را انتخاب نمايند كه نسبت به حقوق دريايي و قواعد اجاره كشتي آشنايي كامل داشته باشد (تاپ من؛ ش 12، ص170).
اهمیت این شروط به قدری است که اگر داوران واجد شروط مندرج در موافقتنامه نباشند، نهتنها به جرح داور ميانجامد (نیکبخت، 1369، 45)، بلكه ميتواند به ابطال رأي صادره يا عدم اجراي آن منجر گردد. ممكن است طرفين صراحتاً شرطي را در قرارداد قيد ننمايند ولي قواعد داوري خاصي مانند قواعد اتاق بازرگانی بینالمللی را براي احراز شرایط داوران، ملاک عمل قرار دهند. در اين صورت داوران بايد شروطي كه براي داوران در آن قواعد داوری، تصريح شده است، را دارا باشند. در بسیاری از قوانين داوري كشورها مانند قانون سوئیس،[11] قانون داوری انگليس، قانون آلمان و نیز قواعد داوری حقوق بینالملل مانند قانون داوري نمونه آنسیترال، ايكسيد، قواعد داوری اتاق بازرگانی بینالمللی، قواعد داوري موسسه داوري آلماني، فقدان شروط مندرج در موافقتنامه داوری از موارد ردّ داور دانسته شده است.
درخصوص حقوق داخلی ايران، قانون داوری تجاری بینالمللی در ماده 12، قواعد داوری مرکز داوری کانون وکلاء دادگستری مرکز در ماده 40 و آییننامه نحوه ارائه خدمات مرکز داوری اتاق ایران نیز در ماده 23، فقدان اوصاف قانونی و شرایط مقرر در موافقتنامه داوری را بهعنوان يكي از اساسيترين موارد جرح و ردّ داوران اعلام کرده است.
البته اينكه داور حتماً بايد داراي توانمندي و قابليتهاي خاص و ويژهاي نسبت به موضوع داوري باشد، چه درحقوق داخليكشورها و چه كنوانسيونها و قواعد داوري بينالمللي كمتر مقررهای مورد تقنین قرارگرفته است. برایناساس اگر طرفين در قرارداد داوري، شرطي را براي داوران تعيين نكرده باشند انتصاب هر شخصي بهعنوان داور معتبر خواهد بود. بااینحال در حقوق داخلي اكثر كشورها و حقوق داخلي ايران، از جمله در آييننامه نحوه ارائه خدمات مركز داوري اتاق ايران و آييننامه داوري مركز داوري كانون وكلاء دادگستري مركز تهران و در قواعد سازمانهای داوری بينالمللي مانند قواعد اتاق بازرگانی بینالمللی و
آنسیترال (UNCITRAL)، اصولاً فقدان توانمندي داوران از موارد تعويض داور دانسته شده است. ماده 57 قواعد داوری ايكسيد درخصوص توانمندي داوران صريحاً اِشعار ميدارد «داوران بايستي اشخاصي باشند داراي شخصيت اخلاقي والا و تخصّص شناخته شده در زمينههاي حقوقي، بازرگاني، صنعتي و يا مالي ...، كه در اين ميان تخصص حقوقي از اولويت خاصي برخوردار است. داوران را ميتوان بهخاطر فقدان آشكار اين اوصاف و خصوصيات جرح نمود». از طرف ديگر داور منصوب از طرف «ايكسيد» بايستي عضو هيأت داوران مركز بينالمللي حل و فصل اختلافات سرمايهگذاري باشد.
در ماده نه قواعد داوري اتاق بازرگاني بينالمللي نيز بيان شده است «ديوان در هنگام تأييد يا نصب داور بايستي توانايي او را در اداره امور داوري مطابق اين قواعد در نظر بگيرد». در قسمت «ج» بند سه بخش24 قانون داوري انگليس نيز همانند قواعد ايكسيد، فقدان توانمندي و قابليتهاي ويژه در داور از موارد جرح دانسته شده است و تصريح گرديده است «طرفهای رسیدگی داوري ميتوانند پس از ابلاغ به ایشان، داور ذيربط يا هر داور ديگر را بعد از درخواست از دادگاه صالح براساس دلايل ذيل جرح كنند».
مبحث پنجم: استقلال و بيطرفي
داوري زماني ميتواند مؤثر و معتبر باشد و رضايت طرفين اختلاف را به خود جلب نمايد كه اولاً رسيدگي در داوری منصفانه باشد و در ثاني طرفين اختلاف نيز اين امر را احساس نمايند. امروزه در داوريها اصل استقلال و بيطرفي داور يكي از اصول اساسي بهشمار ميآيد. داور اگرچه منتخب طرف دعوي است و داور اختصاصي اوست، لیکن نماينده وی نيست، بلكه نوعي قاضي بهشمار ميآيد كه حل و فصل اختلاف و اجراي عدالت را بر عهده دارد. از اينرو بايد مستقل و بيطرف باشد.
«استقلال» به اين معني است که داور نبايد اکنون يا از پیش هيچگونه رابطه يا علقهي تجاري، حرفهاي يا اجتماعي با يكي از طرفين دعوي يا مشاوران حقوقي آنها داشته باشد. همچنین بیان گردیده، استقلال ناظر بر روابط بين داور و طرفين اختلاف از حيث جنبههاي شخصي، اجتماعي و مالي باشد. روابط نزديكتر در هر يك از اين جنبهها، موجب استقلال كمتر داور ميشود.
«بیطرفی» به تمایلات ذهنی گفته میشود که داور نسبت به طرفین یا موضوع اختلاف دارد. داور در اين معنی، زماني بيطرف است كه تابعيت وي جداي از تابعيت طرفين اختلاف باشد.[12] در نتيجه بيطرفي معياري شخصي است كه با نگرش ذهني يك شخص سر و كار دارد و يا وضعيتي است كه تنها در رفتار داور از بيرون قابل مشاهده است. بيطرفي بايد بهحدّي باشد كه هيچيك از طرفين احساس نكنند كه داور به جهاتي، امكان دارد جانب طرف ديگر را بگيرد. جانبداري و غرضورزي نهتنها از رابطه يك داور با يكي از طرفين يا وكيل يكي از آنها ناشي ميشود، بلكه ميتواند محصول دخالت پيشين او در قضيهاي مشابه يا نظراتيكه او پیشتر منتشر كرده است باشد. لزوم وجود این مفاهیم در داوری به آسانی قابل اثبات است، هرچندکه در قوانین، حکمی راجع به آنها وجود نداشته باشد. در قوانین داخلی ایران به وجود آنها به طور غیر مستقیم اشاره شده است.[13] چنین به نظر میرسد که فلسفه جعل ماده 456 و مواد 467 ،469 ،471 ،477 ،482 و بندهایی از ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی میتوانند به نحوی، لزوم بیطرفی داور را نشان دهند. اين در حالي است كه در تمامي حقوق داخلي كشورها و سازمانهای بينالمللي يا استقلال و بیطرفی را باهم (بند دوم ماده 12 قانون داوري نمونه آنسيترال و بند یک ماده 18 قواعد داوري ديوان بينالمللي لندنArbitration, LCIA) International ((The London Court ofيا حداقل يكي ازآن دو[14] را بهعنوان ملاکهای استانداردي براي جرح داوران مقرر داشتهاند. بهعنوان مثال بند یک ماده هفت قواعد داوري اتاق بازرگاني بينالمللي مقرر ميدارد «داور بايد مستقل از طرفين داوري باشد و در طول داوري نيز مستقل باقي بماند».
مطابق بند دوم ماده پنج قواعد داوري ديوان بينالمللي لندن، داوراني كه به موجب اين قواعد، داوري ميكنند بايد همواره نسبت به طرفين «مستقل و بيطرف» باشند و اين حالت را حفظ كنند و نبايد در داوري بهعنوان مدافع هر يك از طرفين عمل كنند. هيچيك از داوران، پيش از انتصاب يا پس از آن، نبايد به هر يك از طرفين راجع به ماهيت يا نتيجه اختلاف، توصيهاي كنند. ماده ده اعلامیه جهانی حقوق بشر نيز اعلام میدارد «هرکس مستحق است که به دعوی او محاکم مستقل و بیطرف و عادل رسیدگی کنند».
بهطوركلي درخصوص عدم استقلال و بيطرفي داور باید به این استنباط رسید که تفسير مضيّق را جایگزین تفسیر موسّع کرد. بر همین اساس است که عدهاي براي بهدست آوردن عدم استقلال و بيطرفي داور معيار «ترديدهاي موجّه و قابل توجيه» (Justifiable Doubts) را بهكار بردهاند (مانند قسمت «ج» بند يك ماده 180 قانون سوئيس و بند دو ماده 12 قانون داوري نمونه آنسيترال و بند دوم ماده 1036 قانون آيين دادرسي مدني آلمان) و عدهاي ديگر معيار «خطر واقعي»(Real Danger) و فقدان بيطرفي را لازم دانستهاند.[15] دركل اين علل بايستي با توجه به هدف جرح كه ايجاد اطمينان و اعتماد بيشتر به داوري منصفانه ميباشد تعیين و تفسير شوند.[16]
نتيجه
«داوري» كه براساس توافق طرفين شكل ميگيرد، بهعنوان مهمترين نهاد حل اختلافات غير قضايي خصوصاً در دعاوي تجاري بينالمللي شناخته میشود. طرفين اختلاف ميتوانند در جهت حل اختلاف خود به مراجع قضايي رجوع کرده و يا با توافق يكديگر نسبت به تعيين داور و مقررات رسيدگي داوری كه شامل قانون حاكم بر ماهيت دعوي، تشريفات رسيدگي، چگونگي نحوه صدور حكم، ابلاغ، اجراي آن و... است، اقدام نمايند. از ملزومات رسيدگي و حل و فصل دعوي، اين است كه داورانِ منتخب طرفين يا منتصبِ ديگران، مورد وثوق طرفين باشند تا يك رسيدگي عادلانه و بهدور از هر شائبهاي شكل گيرد. لذا در اكثر قوانين ملّي و كنوانسيونهاي بينالمللي مقررهاي مبنيبر رفع چنين شائبهاي وضع گرديده تا طرفين بتوانند با طيبخاطر سراغ داوري رفته و هيچ تردیدی در نتيجه آن نداشته باشند.
از جمله اين مقررات، پيشبيني حق جرح داور است بهگونهاي كه اگر طرفين نسبت به صلاحيت و شايستگي داور شبههاي داشته باشند بتوانند قبل از شروع رسيدگي و يا بعد از آن تا زمان صدور رأي، داور مربوط را جرح نمايند. اگر اين جرح مقبول افتد منجر به بركناري داور مجروح و جايگزين نمودن داور جديد ميشود. البته وفق اغلب قوانين ملّي، جارح فقط ميتواند داور اختصاصي خود را جرح نمايد، ولي در قواعد سازمانهاي داوري اجراي اين حق فقط منحصر به داور اختصاصي نميباشد. از عمدهترين علل و اصولي كه طرفين ميتوانند با استناد به آنها داور را جرح نمايند، اهليت، سوءرفتار، تابعيت، توانمندي و شروط مورد توافق، استقلال و بيطرفي ميباشدكه اصولاً در قوانين و قواعد داوري بهطور مستقيم يا غير مستقيم پذيرفته شدهاند. در ميان اصول فوق، استقلال و بيطرفي داور به دليل آنكه ملاك و معيار ثابتي در تشخيص آنها وجود ندارد، بيشترين پروندهها را به خود اختصاص دادهاند.
اصولاً جارح زماني از حق جرح خود استفاده ميكند كه نتواند توافق طرف مقابل را مبنيبر عزل و تعويض داور مجروح اخذ نمايد و يا اينكه داور مجروح بهطور ارادي استعفاء ندهد. اين امر هم در قوانين داخلي ايران و هم در كنوانسيونهاي بينالمللي و قواعد سازمانهاي داوري تصريح شده است.
شرط اهليت طيف وسيعي از پروندهها را در بر ميگيرد كه بر روي آنها اختلافنظر وجود دارد. در قوانين مربوط به داوري راجع به اهليتِ داور معيار ثابتی وجود ندارد، گرچه در شرط بلوغ، عقل، شخص حقيقي بودن داور، عدالت عملي و «رعايت مساوات و برابري طرفين در داوري»، کم و بیش تمامي قوانين داخلي و بينالمللي متفقالقول هستند. درخصوص ساير شرايط داور مانند اسلام، عدالت وصفي، مرد بودن، علم و تخصّص، تصريحي در این قواعد وجود ندارد و ميتوان گفت لااقل بهلحاظ عملی و بهویژه در داوریهای بینالمللی لزومی بر وجود شرایط اخیر وجود ندارد.
سوءرفتار داور عنواني مبهمی است که داراي مصاديق بسيار فراوانی است و ميتواند بهعنوان دلیلی بر جرح، داور را از سمت خود بركنار نمايد. از جمله مصاديق سوءرفتار ميتوان به سوءتصدي در جريان رسيدگي، تأخير ناروا و غير موجّه، استعفاء مغرضانه، عدم رعايت اصل تساوي با طرفين، عدم رعايت اصل ابلاغ، تغییر اوراق داوري و اخطاريهها، رسيدگي بهصورت كدخدامنشانه و از روی عدل و انصاف و افشای اطلاعات طرفين در طول رسيدگي، اشاره نمود. لازم بهذکر است که اين مصاديق در هيچ يك از قوانين و قواعد بهطور يكجا بيان نشده است.
از مهمترين دلايلي كه طرفين، خواهان حل اختلاف از طريق داوري هستند، عدم وابستگي و جانبداري داوران است. وانگهی طرفين اختلاف میخواهند داوران بدون هيچ تمايل و علقهاي نسبت به ایشان، به دعوای مطروحه رسيدگي نمايند. گرچه اصل استقلال و بيطرفي داوران، در تمامي قوانين و قواعد داوري ذكر گشته است، لیکن در هيچكدام از قوانين و قواعد داوري مصاديق آن مشخص نشده است. بی دليل نیست که مقوله استقلال و بيطرفي داوران از بحث برانگيزترين موضوعات مربوط به جرح داوران میباشد. آنچه مسلم است اكثريت قائل به تمايز اين دو مفهوم از يكديگر هستند. اغلب صاحبنظران استقلال را در مقابل وابستگي و بيطرفي را در مقابل جانبداري معنا میکنند. برخی نیز بين استاندارد «عيني» استقلال و معيار «ذهني» بيطرفي تفاوت چنداني قائل نشدهاند، چراکه استقلال بهخوديخود يك ملاک نيست، بلكه بيشتر شيوهاي براي سنجش احتمال «جانبداري» تلقّی میشود.
در پایان باید گفت تا حد امکان نباید از حق جرح در داوري استفاده گردد؛ زيرا جرح يك داور براي فرآيند داوري آثار بسیار مخربی دارد وآثار نامطلوب آن بیشک از آثار مطلوبش بيشتر است. هر لحظه این امکان وجود دارد که جرح داور ناموفق اعلام شود و باعث مخدوش شدن روابط داور با جارح گردد و مآلاً باعث نظرات جانبدارانه داور بر روي پرونده و تصمیمات صادره گردد. وانگهی تأخير در فرآيند رسیدگیِ داوری، از نتایج مستقیم هر جرحی میباشد. از طرف دیگر هيچ تضميني وجود ندارد كه در صورت پذيرش تقاضاي جرح و ردّ داور مجروح، داور جديد عاري از عدم استقلال و جانبداري باشد.
پینوشتها
[1]- ماده 466 ق. آ. د. م «حتي با تراضي طرفين نميتوان افراد زير را به عنوان داور منصوب كرد:
- اشخاصيكه فاقد اهليت قانوني هستند.
- اشخاصيكه به موجب حكم قطعي دادگاه يا در اثر آن از داوري محروم شدهاند».
ماده 470 «كلّيه قضات وكارمندان اداري شاغل در محاكم قضايي نميتوانند داوري نمايند هر چند با تراضي طرفين باشد».
ماده 469 «افراد زير در صورت تراضي طرفين ميتوانند به سمت داوري تعيين شوند:
- كساني كه سن آنان كمتر از بيست و پنج سالتمام باشد.
- كساني كه در دعوا ذينفع باشند.
- كساني كه با يكي از اصحاب دعوا قرابت سببي يا نسبي تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند.
- كساني كه قيم يا كفيل يا مباشر امور يكي از اصحاب دعوا هستند يا يكي از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشند.
- كساني كه خود يا همسرانشان وارث يكي از اصحاب دعوا باشند.
- كساني كه با يكي ازاصحاب دعوا يا با اشخاصي كه قرابت نسبي يا سببي تا درجه دوم از طبقه سوم با يكي ازاصحاب دعوا دارند، در گذشته يا در حال دادرسي كيفري داشته باشند.
- كساني كه خود يا همسرانشان يا يكي از اقرباي سببي يا نسبي تا درجه سوم از طبقه سوم او با يكي از اصحاب دعوا يا زوجه يا يكي از اصحاب دعوا يا زوجه يا يكي از اقرباي نسبي يا سببي تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسي مدني دارند.
- كارمندان دولت در حوزه ماموريت آنان».
[2]- ماده 12 قانون داوري تجاري بينالمللي «1- داور درصورتی قابل جرح است که اوضاع و احوال موجود باعث تردیدهای موجّهی در خصوص بيطرفی و استقلال او شود و یا اینکه واجد اوصافی که مورد توافق و نظر طرفین بوده است، نباشد. هر طرف صرفاً به استناد عللی که پس از تعیین داور ازآنها مطلع شده، میتواند داوری را که خود تعیین کرده و یا در جریان تعیین او مشارکت داشته است، جرح کند. 2- شخصی که بهعنوان داور مورد پیشنهاد قرار میگیرد، باید هرگونه اوضاع و احوالی را که موجب تردید موجه در مورد بیطرفی و استقلال او میشود، افشا نماید. داور باید از موقع انتصاب بهعنوان داور و در طول جریان داوری نیز بروز چنین اوضاع و احوالی را بدون تأخیر به طرفین اطلاعدهد، مگر اینکه قبلاً آنان را از اوضاع و احوال مذکور مطلع نموده باشد».
[3]- در ماده 23 آييننامه نحوه ارائه خدمات مركز داوري اتاق ايران مقرر شده گشته است «موارد جرح داور:
الف) داور درصورتی قابل جرح است که اوضاع و احوال موجود، باعث تردید موجّهی نسبت به بیطرفی و استقلال او شود و یا واجد اوصافی که طرفین تعیین کردهاند، نباشد. هریک از طرفین تنها به استناد دلایلی که پس از تعیین داور از آن مطّلع شدهاند، میتواند داوری که خودتعیین کرده یا در جریان تعیین اومشارکت داشته، جرح کند.
ب) در داوریهای داخلی، اشخاص زیر را هرچند با تراضی نمیتوان بهعنوان داور انتخاب نمود و از موجبات ردّ و جرح داور است:
- اشخاصی که بیطرفی و استقلال ایشان در موضوع داوری، محل تردید باشد.
- اشخاصی که فاقد اهلیت قانونی هستند.
- اشخاصی که به موجب حکم قطعی دادگاه و یا در اثر آن از داوری محروم شده اند.
- کلیه قضات و کارمندان اداری شاغل در محاکم قضایی.
[4]- کلیه داوران باید مستقل از طرفین دعوی باشند و برای اطمینان از رعایت این اصل، دبیرخانه کلیه داوران منتخب را ملزم میکند که فرمهای خاصی مبنیبر افشاء هرگونه ارتباط با طرفین را قبل از شروع کار، تکمیل و امضا نمایند.
[5]- مانند ماده دو قواعد داوري آنسيترال و بند یک ماده 7 قواعد داوري انجمن داوي آمريكا «American Arbitration Association» و بند 3 ماده 5 قواعد داوري بينالمللي لندن كه داور را فقط مكلّف به افشاي اطلاعاتي نموده كه منجر به ترديد موجه نسبت به او ميشود.
[6]- عدالت عملی يعني رعايت مساوات و برابري نسبت به متخاصمين و عدالت نسبت به پروندهي تحت رسيدگي. در زمینه عدالت وصفی و عدالت عملی از جمله میتوان به مقاله «اصل عدالت اجتماعی در سیستم قانونگذاری اسلامی»، اثر مریم ابن تراب، نشریه فقه و اصول، فقه و حقوق خانواده (ندای صادق سابق) » زمستان 1385 - شماره 44، (از 63 تا 89)، رجوع کرد.
[7]- لايحه قانونيراجع به منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلس و كارمندان دولت در معاملات دولتي و كشوري مصوب دي ماه 1337 «كاركنان و مقامات مملكتي اعم از لشكري و كشوري از دخالت در اموال دولتي و داوري در دعاوي با دولت يا مجلس يا شهرداري و يا دستگاههاي وابسته به آنها و ساير موسسات مندرج در ماده اول قانون منع شدهاند. اعم از اينكه اين دعاوي در مراجع قضايي مطرح شده باشنديا نشده باشند».
[8]- ر. ک به
Broches, Aron, "commentary on the uncitral model law" handbook on commercial Arbitration", supplement 11, Jan 1990, p. 56.
به نقل از صفايي؛ ۱۳۷۷.
[9]- رجوع شود به رویه داوران در ایالات متحده آمریکا که وفق این رویه حل و فصل کدخدامنشانه ممنوع اعلام گردیده است.
[10]- به داوری که مجاز باشد دعوا را بر اساس قواعد انصاف و کدخدامنشانه فیصله دهد در حقوق فرانسه «Amiable Compositeur» و در انگلیسی «Free arbitrator» گفته میشود.
[11]- ماده 180 قانون حقوق بینالملل خصوصی ناظر بر جرح داور است. وفق بند «الف» این ماده «هنگامی که داور فاقد ویژگیهای مورد توافق طرفین نباشد» از موجبات جرح به حساب میآید.
[12]- ر. ک به
Donahey, M. Scott, The Independence & Neutrality of Arbitrators, Vol. 9, No. 4, P. 31, 1992.
به نقل از جعفریان؛ 1373، ش 14، ص 115.
[13]- وفق ماده 588 قانون مجازات اسلامی «هر یک از داوران و ممیزان و کارشناسان اعمّ از اینکه توسط دادگاه معین شده باشد یا توسط طرفین، چنانچه در مقابل اخذ وجه یا مال به نفع یکی از طرفین اظهارنظر یا اتخاذ تصمیم نماید به حبس از شش ماه تا دو سال یا مجازات نقدی از سه تا دوازده میلیون ریال محکوم و آنچه گرفته است بهعنوان مجازات مؤدی به نفع دولت ضبط خواهد شد.
[14]- قانون داوري بينالمللي سوئيس، در ماده 180 فقط به عدم استقلال داور اشاره نموده است، گرچه گفته ميشود كه تحت قانون سوئيس داور طرفدار را هم ميتوان جرح نمود.
[15]- بهرغم اينكه قانون داوري انگلستان در قسمت «الف» بند یک ماده 24 معيار «ترديد موجه» را نسبت به بيطرفي داور را تصريح ميدارد، دادگاه انگلستان در پروندهي زير معيار «خطر واقعي» را در تصميمات خود به كار گرفته است.
AT & T Corporation and Another v. Saudi Cable Co, (2000) 2 Lloyd's Rep. 127; Laker Airways Inc v. FLS Aerospace Ltd [1999] 2 Lloyds Rep 45.
به نقل از نیکبخت؛ 1369، ص 55.
[16]- مانند جرح در ايكسيد نسبت به پروندهي زير
Amco Asia v. Indonesia, noted at ICSID Reports 376, 380. 389.
به نقل از نیکبخت؛ 1369، ص55.
منابع
1- ابن تراب، مریم، اصل عدالت اجتماعی در سیستم قانونگذاری اسلامی، نشریه فقه و اصول، فقه و حقوق خانواده (ندای صادق سابق)، شماره 44، زمستان 1385.
2- تاپ من، مايكل، جرح و سلب صلاحيت از داوران در داوري تجاري بينالمللي، انتشارات دفتر خدمات حقوقي بين الملل، مجله حقوقي بينالملل، ترجمه محمد جواد ميرفخرايي، شماره 12، تهران.
3- جعفریان، منصور، تأملاتی بر لایحه داوری تجاری بین المللی«2»، مجله مجلس و پژوهش، شماره 14، اسفند 1373.
4- خدابخشی، عبدالله، حقوق داوری و دعاوی مربوط به آن در رویه قضایی، شرکت سهامی انتشار، چاپ نخست، تهران، 1391.
5- زراعت، عباس، آيين دادرسي مدني در نظم حقوقي ايران، چاپ سوم، نشر خط سوم، تهران، 1385.
6- سیفی، سید جمال، قانون داوري تجاري بينالمللي ايران همسو با قانون نمونه آنسيترال، مجله حقوقي دفتر خدمات حقوقي بينالمللي جمهوري اسلامي ايران، شماره23، 1377.
7- شهيدثاني، مسالك الافهام، ج2، چاپ سنگي، تهران.
8- شيروي، عبدالحسين، تنظيم قرارداد داوري با توجه به قانون داوري تجاري بينالمللي ايران، مجله مجتمع آموزش عالي، سال اول، شماره سوم، قم، پاييز 1378.
9- صفايي، سيد حسين، سخني چند درباره نوآوريها و نارساييهاي قانون داوري تجاري بينالمللي، مجلّه دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، دوره 40، تهران، تیر ۱۳۷۷.
10- طوسي، شيخ، مبسوط، ج 8، چاپخانه حيدري، تهران، 1315.
11- فركچ، كريستو، استانداردها و آيينهاي جرح داوران، مجله حقوقي بينالملل نشريه مركز امور حقوق بينالمللي، ترجمه عليرضا ابراهيم گل، شماره ۳۶، تهران.
12- کربای، جنیفر، ساز و کار دیوان بینالمللی داوری ICC؛ «ساختار و صلاحیتها»، ترجمه محسن محبی، نشریه اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، شماره 6، 1386.
13- نجفي، شيخ محمد حسن (صاحب جواهر)، جواهرالكلام، دارالكتب الاسلاميه، ج40، تهران، 1398ه. ق.
14- نيكبخت، حميدرضا، جرح و خاتمه ماموريت داوران، مجله تحقيقات حقوقي دانشگاه شهيد بهشتي، شماره46، تهران، 1369.
15- هولتزمن، هواردام، داوري در ايالات متحده آمريكا، فصلنامه ديدگاههاي حقوقي، دانشكده علوم قضايي و خدمات اداري، ترجمه علي قاسمي، شماره بيست و پنجم، 1381.
16- Bernstein, Ronald, Hand book of Arbitration practice, Sweet& axwell, London, 1987.
17- Blessing, Marc, The arbitral process and the independence of arbitrators, Guide to ICC arbitration, ICC Publication, Volume: 472, June 1991.
18- René, David, Arbitration in International Trade, Publisher: Kluwer Law & Taxation, 1985.
19- Jan Den Berg, Albert, Report, The arbitral process and the Independence of arbitrators, Volume: 472, June 1991.
(برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، شماره ششم و هفتم - سال دوم/ پاییز و زمستان 1391)