بهار در پاییز
به قول خودش سایه دستی برای تقی خاوری
دویدن سبزی باد
در رگ درختان باغ
و ضرباهنگی ، که کودک خواب آلوده گوش را می نوازد .
پنجه هایی نرم و ملایم
که ماهیچه های آزرده شانه و کتف را می مالد ،
و خونی سبز در سطح بدن جاری می کند .
عجبا !! من در برگ ریزی خانه بزرگ زمین
دختر زیبای بهار را در آغوش کشیده ام
و سبزیش
در مردمکان چشمانم
کاجی سبز نشانده ، که آبخوردش
مظهر لبان پر خنده دخترک است
در صاف ترین قسمت باغ
در میان بازوان پر فلق گرم او ،
بر آمدگی های بیستون را می بینم
و بی هیچ تیشه، تنها با انگشتان حیز خود ، نرد عشق می بازم .
او شرابی از جنس خواب ،
در میان پیاله ام می ریزد
و شاید چایی داغ، که مزه هم آغوشی دارد ؛
و کلاغهای خلط را از گلویم دور می کند .
اینک در ردیف درختان کاج نشسته ام
و داغی تنم را
به هر رهگذر وام می دهم .
مشهد ۲۲/۸/۸۴