یکشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۵ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 


بازتاب بزه رشوه در فرهنگ مردم (فولکلور)
بخش نخست
 نوشته‌ی  محمدمهدی حسنی (1)

وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
 (و اين مثال‌ها را براى مردم سخن می‌داریم،  باشد كه آنان بينديشند و پند و اندرز گيرند). سوره حشر، آیه 21
 
چکیده:
در جستار پیش رو، بازتاب پدیده زشت  اجتماعی و گناه دینی  و بزه مجرمانه  رشوه در فرهنگ مردم (فولکلور)  بررسی می‌شود،  برای این منظور، با توجه به حجم مقاله حاضر و محدودیت رویه‌های فصلنامه، مقاله در دو بخش ارائه  می‌شود. در بخش نخست پس از بیان مقدمه‌ای کوتاه درباره اهمیت موضوع پژوهش،  نخست  به جستجوی  معنای واژه رشوه  و مترادفات آن، و پژواکش در ادب پارسی می‌پردازیم سپس  اصطلاحات،زبانزدها، کنایات و لوتراها (2) و عبارات و واژه‌های مجازی و استعاری و تکیه‌کلام‌های عامیانه، بررسی می‌شود. آنگاه در بخش دوم و آخر،  به سراغ  امثال‌وحکم‌ها مربوط به مقوله رشوه  دادن و رشوه ستاندن می‌رویم.
 
کلمات کلیدی:
رشوه، ادبیات مردم (فولکلور)، اصطلاح،زبانزد، کنایه،  لوترا، مجاز و استعاره، تکیه‌کلام‌ عامیانه
 
یکم- مقدمه (اهمیت بررسی فولکلور) :
استاد بی‌همتای حقوق جزا، آقای دکتر آزمایش درجایی (نقل به مضمون)  گوید:   قواعد جاری در جامعه، قانون‌های نوشته نیست بلکه آن‌ها است که میان مردم پذیرفته‌شده و روان است و یا در دادگاه‌ها به کار بسته می‌شود،  ازاین‌رو  برای پذیرش قانون و  قاعده حقوقی از سوی مردم  و  رسیدن جامعه به  بی بیمی و آرامش  قضایی، بایستی حقوق مکتوب از شکم و  درون  جامعه برخیزد، تا  کارایی خود را نشان دهد و بایسته‌ی رسیدن به این جایگاه،  شناخت  وضع اجتماعی و فرهنگی جامعه است، ازاین‌رو ناگزیر به هنگام تهیه پیش‌نویس قوانین، باید در کنار حقوقدانان، تاریخ‌دانان، دانشمندان اجتماعی (مانند جامعه شناسان، روانشناسان، جرم شناسان و ...) نیز پابه‌رکاب باشند. تا قانون  و قاعده با سزاواری‌ها و راستی‌های اجتماعی و خواست همگانی مردم  برهم نهاده  و  از این رهگذر گرفتاری‌های حقوق کیفری  کم شود. وگرنه خود قانون و قاعده‌ی تحمیل‌شده، موجب گُستی و خشونت زا خواهد بود و یگانگان (افراد) جامعه از اجرای چنین مقرراتی  فرار خواهند کرد. (آزمایش، ایسنا)
بی‌گمان برای شناخت یک  جامعه، ما ناگزیر از واکاوی  ژرف‌ساختها و لایه‌های پنهان و آشکار فرهنگ عمومی، بررسی روش‌های ویژه  زندگی، باورها، تابوها، نمادها و اساطیر آن جامعه هستیم . در این میان یکی از  دانش‌های کارآمد و پربهره، . فرهنگ‌عامه (دانش و ادب عامه) است.  زیرا  درست است که این رشته، بیشتر  با  ادبیات و زبان‌شناسی  پیوند می‌خورد، اما بی‌گمان با انسان‌شناسی اجتماعی نیز در ارتباط است زیرا  به‌نوعی یافته‌های آن،  بازتاب‌  خواسته‌ها،  روحیه‌ها، منش‌ها و آرزوهای پنهان جامعه نیز هست. (ذوالفقاری1، 1394، 9-10)
 فرهنگ عمومی،  مجموعه‌ای پیچیده و پدرام یافته از  دانش‌ها، باورها، ارزش‌ها، هنرها، صنایع، فن‌ها، اخلاق، قوانین، سنت‌ها و تمام منش‌ها و کنش‌ها و الگوهای رفتاری و دستورهایی  است که در میان مردم یک جامعه، قوم یا ملت،  روان است. و  فرد خود از جامعه  فرامی‌گیرد و در برابر آن جامعه، وظایف و تعهداتی را بر عهده دارد (هاشمی، ایبنا)  بسیاری از مسائلی که در فرهنگ رسمی به‌راحتی قابل‌شناسایی نیستند با بررسی و واکاوی فرهنگ‌عامه می‌توان به آن‌ها پی برد زیرا فولکلورها،  دربرگیرنده   بنیادی‌ترین شالوده‌های جهان‌بینی و فرهنگ عمومی جامعه است که رفتارهای عمومی مردم را شکل می‌دهد و  با دگرگونی آن‌ها، فرهنگ نیز به سمت‌وسوی دیگری  می‌گراید(همان، 9)
کار  پیش رو را می‌توان بررسی  و بازتاب نگاه  عمومی غالب توده مردم ایران(فولکلور کشور ما)،  به پدیده رشوه دانست  که چگونگی برخوردشان با این پدیده نکوهیده اجتماعی  را در اعمال و رفتار جمعی و گروهی (سنت‌های مادی، رفتاری و گفتاری) آن‌ها  تبیین می‌کند.  بی‌گمان باورهای عامه در کنار آداب‌ورسوم (مانند بازی‌ها، تشریفات  و جشن‌ها و ..)  و داستان‌ها، ترانه‌ها، اشعار ، چیستان‌ها و امثال و غیره، جلوه‌هایی از فرهنگ‌عامه است و با  اندیشه‌های بنیادین  و ارزش‌ها (بایدونبایدها) ی هر قوم با فرهنگ آن قوم پیوند راست و پایدار  دارد.   ازآنجایی‌که فرهنگ مردم (فولکلور)  برگرفته از متن جاری و زنده  جامعه و زندگي مردم است، با بررسی و جمع‌آوری مواد پیوسته  با دنیای حقوق  و شناخت آن،   می‌توان  تا حدودی از انديشه‌ها و باورهای مردم، از گذشته تا به امروز در این مقوله‌ها، آگاه شویم تا بدين‌وسيله جامعه و هنجارها و ناهنجاری‌های آن (فرهنگ عمومی جامعه و نیز خرده‌فرهنگ‌های در شکم آن)  و دگرگونی‌های رخ‌داده در باورها و رسم‌ها و ادبیات شفاهی جامعه، به فرهنگ خود  پی می‌بریم و  این شناخت ما را به دیگر دگرگونی‌های اجتماعی، بینشی، سیاسی و فکری و نیز آسیب‌شناسی  آن رهنمون خواهد کرد.
باورداشت‌ها و رفتارهای عرفی و قوانین نانوشته مردم، به‌خوبی از بررسی شیوه زندگی آن‌ها، فرهنگ گفتاری و انتظارات آن‌ها، معلوم می‌شود  و می‌توان از این طریق  به ژرفای فکر و  گودی ذهن مردم رسوخ نمود. پژوهش و آگاهی یافتن  از آن‌ها  به ما کمک می‌کند تا ببینیم کدام‌یک از آن‌ها  دربردارنده  دستوری بهداشتی، اخلاقی و انسانی است. ضمن اینکه یکجا کردن باورهای مشترک قومی راه خوانش  را بر ما آسان و امکان خواندن‌های تطبیقی را ممکن می‌سازد (همان، 5 و 9 و 16) به این وسیله می‌توان از ناپایداری  و ناژرف‌نگری در  امر قانون‌گذاری، دگرگونی‌های پی‌درپی و ایستای سیاست‌های فرهنگی؛  تصویب  قوانین ناهماهنگ و بی‌سامان (خشونت زا)،  نبود استراتژی برنامه‌ریزی و درنتیجه کاستی اثر  عملکرد فرهنگ عمومی و کم‌رنگ شدن پایبندی به مبانی دینی و اعتقادی، و قانونی و بروز نابهنجاری‌های خانوادگی و اجتماعی جلوگیری کرد.
لذا پژوهش حاضر و مانند آن، که موضوعش بررسی یکی از تأسیسات یا پدیده‌های حقوقی در جامعه است،  راه مطالعه حقوقدانان و سایر علمای اجتماعی  را دراین‌باره  آسان و امکان بررسی‌های  برهم نهاده  و باهم سنج  را فراهم می‌سازد. 
هرچند نگارنده خود می‌پذیرد که نوشته حاضر بیشتر جنبه «مطالعات توصیفی»  دارد زیرا در گردآوری مایگان  فولکلوری رشوه ،  و با پیروی ازنظر یک پژوهشگر فرهنگ مردم که:  در بُن،  فرهنگ‌ها گنجایش ارزش‌گذاری ندارند  و نباید به بد یا خوب بودن سنت‌ها یا آداب و امثال آن کاری  داشت، آرمان ما  تنها رسیدن به هدف گردآوردن  گفتار، کردار و پندارهای در پیوند با  رشوه دادن  و رشوه ستاندن در فرهنگ فارسی‌زبانان است  و از  داوری و ارزیابی اخلاقی  گزاره‌های به‌دست‌آمده خودداری  شده است.    به دیگر سخن  تنها به  آنچه  «بود» و آنچه «هست» و  نه به «باید»ها  گوشه چشم داشته‌ایم (هاشمی، ایبنا)
امید داریم با توجه به  پیشینه‌ی کم و پیش دراز مطالعات فرهنگ‌عامه در ایران، و گسترش بسیار آن ،  سایر امور و تأسیسات  حقوقی  مشابه  نوشته پیش رو  نیز در  دستور کار و  متن گفتمان‌های عمومی روشنفکرانه و گفتمان‌های دانشگاهی جای افکند،  تا بتوانیم به آرمانی که گفته شد برسیم
شایان یادآوری است   باوجود جستجوهای  بسیار،  کار حاضر  نیز  مانند بررسی‌های سایر  مقوله‌های فرهنگ مردم،  ویژگی‌ها و محدودیت‌های خاص خود را دارد زیرا اگرچه  آن‌ها در بسیاری از موارد،  عادات زندگی اجتماعی و جمعی مردم تلقی و در طول سال‌ها تکرار شده و می‌شود و گاه به‌مقتضای هر نسل، دگرگونی یافته و می‌یابد بااین‌همه آغازکننده و مبدع آن‌ها و نیز زمان شروع بیشتر  رفتارها و گفتارها  نامشخص است و  این انتظار هست که در صورت تصحیح نشدن،  به‌عنوان میراثی ضدمعنوی،  به نسل‌های آینده انتقال یابد، زیرا شوربختانه  گاهی تلقی مردم دراین‌باره، راهی  برخلاف آموزه‌های دینی و مصالح اجتماعی،  می‌پیماید و توده مردم  بی‌محابا با قهر با  هنجارهای خلاف میل خود راهی دیگر می‌پیمایند و باوجوداین، همین نابهنجاری‌ها،  همچنان در میان توده مدم، زنده ، پویا، خواستنی و ریشه‌دار هستند. و حذف و جایگزین کردن به هنجارها، به‌جای آن‌ها،  بایستی هدف قانون گذران و فرهنگ‌سازان و تعیین‌کنندگان سیاست‌های فرهنگی جامعه باشد.
دوم - رشوه در حقوق و ادبیات رسمی :
ما بارها این سخن کوتاه پیامبر گران‌قدر اسلام (ص) «الراشي و المرتشي کلاهما في النار» را خوانده و از دهان‌ها شنیده‌ایم. از دیدگاه شرع،  رشوه ستاندن،  کاری ناروا و حرامی هم‌پایه‌ی کفر و شرک به خداوند تلقی می‌شود (3)  و از مصادیق «اکل به باطل»  و « اکل به سُحت» است.  چنانکه صاحب جواهر بر حرمت این کار  در اسلام،  ادعای اجماع محصل و منقول کرده است  (نجفی ، بی‌تا، 131)، و صاحب مسالک ‌گوید: همه مسلمانان بر حرمت رشوه هم برای قاضی و هم برای عامل اتفاق‌نظر دارند. (همان). در نظام حقوقی ما رشوه، بزه‌ای است که برای گیرنده و نیز  دهنده‌اش (با جمع شرایطی) پادافراه (مجازات) تعیین‌شده است (مواد 588 تا 594 قانون مجازات اسلامی). اما واقعیت این است که در کشور ما نیز مانند بسیار دیگر از  کشورها، همواره و از دیرباز،  این بلای اجتماعی در میان کارگزاران حکومتی و قاضیان به چشم می‌خورد، و همیشه در کنار قاضیان و سایر عمال حکومتی که راه راستی و به هنجار را رفته‌اند،  افراد فاسد و دنیادوست نیز وجود داشته که راه کج را پیموده‌اند.  چنانکه به‌روشنی در گزارش ویل دورانت از وضع قضای ایران باستان، وجود این عمل زشت  از دیرباز گواهی‌شده  و آمده  است: " برای جلوگیری از رشوه دادن و رشوه گرفتن و پاک نگه‌داشتن دستگاه قضایی، این کار را از جنایت‌های بزرگ می‌شمردند و مجازات دهنده و گیرنده رشوه هر دو اعدام بود (دورانت، 1367، 418و419) و این وضع بعد آن  و تاکنون تداوم دارد و این موضوع به‌روشنی  در کتاب‌های تاریخی و ادبی و سفرنامه‌ها، و نیز رسانه‌های جمعی امروز،  پژواک دارد.
با توجه به اهمیت موضوع رشوه از دیدگاه اخلاق فردی و اجتماعی  و تأثیر سوء این رفتار نابهنجار در اخلاق عمومی و  عمومیت داشتن آن در زمان‌های دور و مکان‌های گوناگون در ادبیات پارسی، بخشی از مضامین آثار  بسیاری از  نویسندگان و گویندگان متعهد این دیار -  که سر  گفت  مشکلات و نابسامانی‌های اجتماعی روزگار خود، داشته‌اند -  به نکوهش عمل رشوه دادن و رشوه ستاندن  اختصاص داده‌شده است  چنانکه  قاضی معین‌الدین حسین میبدی، که به قول صاحب حبیب السیر،  خود «در سلک افاضل علمای عراق، بل از اعاظم دانشمند آفاق انتظام بود که در مملکت یزد به روزگار به امر قضا منصوب بوده، علم امانت و دیانت می‌افراشت..»  (میبدی، 1376، 17)  در نامه‌ای،  دراین‌باره، گفتاری نغز و شنگ دارد: « ... هرچند که این رذیله ( اخذ رشوه از مترافعین و متنازعین گرفتن)  در اکثر بلاد از مشرق تا به مغرب شایع است، اما اقتضای طبع من،  به خلاف این صورت واقع است و کبوتر دل من میل به این دانه نمی‌نماید و همای همت من به این چینه فرو‌نمی‌آید...» (همان، 143).
در تعريفات جرجاني، آنچه براي باطل نمودن حق يا حق نمودن باطل داده شود»  رشوه گفته‌شده است. (دهخدا، ذیل رشوه).   در کتاب‌های لغت مانند و مترادف رشوه:   واژه‌های: «لاج»، « بُلْکَفْد»، «بِلْکِفْد»، «بُلْکَفْت»، « بُلْکَفْته»، «بُلْکَفْده»، «ساره»، «باره»، «پاره» آمده است. همچنین به آن «رُشْوَت»، «مزد»، «اتاوه»، «برطيل»، «بَرْطَلَه»، «جعاله»، «ارش»، «گزید»، «گزیت»، «اسلال»، «فرخچ»،  «بدکند»، «بدل فراغت»، «براگند» و «براگنده»، «یاده»، «یاره»،  «بعل (در کار آبیاری)»،  و نیز به رشوه خوار: «مرتشی»، «مسترشی»، «نقدگیر»، «رشوتی»، «آتش خوار»، «یاره گیر»، «سیم پرست»، و به رشوه دهنده: «راشی»، «اتاده»  و به عمل مزبور: «ارشاء»، «مجاعله» نیز گویند(ناظم الاطباء، و انجمن آرای ناصری) و در پارسی کهن بیشتر آن را «پاره» گفته‌اند. چنانکه  در برخی از جاهای پارسی‌زبان مانند شهر بخارا،  هنوز هم  این معادل باستانی در میان مردم به کار می‌رود (رجایی، 1342، 339).   در تاریخ بلعمی (نسخه خطی زنده‌یاد نفیسی) می‌خوانیم :«و اگر کسی به‌جای او نیکی کردی پاداش بد بکردی و شفاعت ندادی و شفیع را گفتی پاره چند ستده و هرکسی را تهمتی کردی» (همان).
 ظاهراً واژه  پاره بایستی  از واژه پهلوی: پارک «pârak»  به معنای پول و رشوه گرفته‌شده باشد. چنانکه پارک ستانیه «pârak stânih » به معنی پاره ستانی و رشوه‌گیری است (فره وشی، 1371،  436). و مانند آن، پارک ستانشنیه «pârak stâni shnih »  در ارادیرافنامه و مینو خرد آمده است (پورداوود،1331، 246).  در نامه پهلوی ائوگمد ئچا (ص224) آمده است: «به هرکسی برسد دیو مرگ نهان رفتار فریفتار؛ 71- که درود (از درویدن) و پاره نگیرد (نوشین، 1363، 100)  همچنین در لغت، به  «کود» و آنچه را به زمين دهند تا قوت گيرد، نیز رشوه می‌گفتند. (معین، ذیل رشوه)  رشوه  با واژه‌های: «دادن»، «گرفتن»، «ستاندن » و «خوردن» به کار می‌رود (آنندراج، ذیل رشوه ). همچنین یکی از معناهای رسوم (rosum)  سوای حق نگارش و كتابت،  باج،  خراج، حق الجعاله و نیز پول ناروا و غير معينى بوده  است كه ارباب قلم و مستوفيان ديوانى به‌طور رشوه از عارضين و ارباب حقوق مى‌گرفتند(ناظم الاطباء ، ج.3، 1655)
 
سوم - زبانزدها و  تکیه‌کلام‌های‌ عامیانه:
در ادبیات عامه «سبیل (کسی را) چرب کردن»، (جمال‌زاده، پرچمی، علمداری، احمدی ،  سهیلی،  شهری1)  یا «دم (زیر) سبیل کسی را چرب کردن»( نجفی ؛ احمدی؛  ثروت، 1377، 455) مشهورترین کنایه برای رساندن  منظور رشوه دادن به کسی است.  هدایت در حاجی‌آقا (ص36) گوید: «در موضوع به این مهمی باید دم سبیل چند نفر را چرب کرد »، (نجفی، 1387، )  و آل احمد در «نون والقلم» گوید:« .. این بود که اول سبیل قابچی باشی مخصوص وزیر را چرب کردند.» (دربیگی، 1377، 97)  
شادروان عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من»  می‌نویسد:  «مظفرالدین شاه در سفر اروپا مردی را به اسم ابوالقاسم خان‌ همراه خود برده بود که در مواقع معین سبیل او  را چرب می‌کرد و جلاء می‌داد .وقتی سبیل شاه چرب می‌شد و از  زیبایی و ابهت آن به طرب می‌آمد،  اطرافیان موقع را مغتنم شمرده هر تقاضائی داشتند می‌نمودند، زیرا می‌دانستند او سر کیف است و مسلماً تقاضایشان را بر خواهد آورد.» به‌این‌ترتیب بود که اصطلاح‌های: «سبیلش را چرب کن» و «سبیل کسی را چرب کردن» و «سبیلش چرب شد» و امثال آن مرسوم شد و کم‌کم رایج شد. هرچند درگذشته از آن ، چیزی گرفتن و اخاذی کردن از صاحب سبیل مراد بود اما امروزه مفهوم مخالف آن باب شده و به معنی رشوه دادن تعبیر می‌شود (پرتوی،1365،  733 و 734) 
همچنین «خر کریم را (کریمو) نعل کردن (جمال‌زاده ، فراهانی، امینی، نجفی ، صدری افشار، پرچمی، احمدی ، خدایار، سهیلی،  شهری1، ثروت،  جمشیدی پور)،  خر کسی را نعل کردن (ثروت، 1377، 326؛ عظیمی،1382، 335)   «زیرمیزی دادن»، «پول (چای) چایی دادن»، (شهری1، احمدی، پرچمی، نجفی ، ثروت)   همه کنایه  از چیزی به کسی دادن و رشوه دادن است. در تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم می‌خوانیم: «...در ساعات و اوقات غیرمجاز فقط با راضی ساختن دروازه‌بانان و دادن پول چای ... می‌توانستند عبور کنند..» (شهری 2 ، 1369، ج1، 19)
«دم ديدن» (شهری3، ج1، 1383، 352) یا  «دم کسی را دیدن» (نجفی ، احمدی ،  ثروت)  یا: «دمشو (دمش را) دیدن» (جمال‌زاده، امینی، احمدی،  صدری افشار)  نیز  به معنی رشوه دادن  و یا با وعده یا پول او را موافق کردن است(ثروت، عظیمی)   زنده‌یاد شاملو در ترجمه پابرهنه‌های استانکو  (ص484) گوید: «می‌خواست به مردم فهمانده باشد که در صورت احتیاج،  بدانند دم کسی را باید ببینند.» (ثروت، 1377، 389) و باز  آل احمد در همان کتاب (نون والقلم) گوید:  «... می‌دانست که شاکی چه‌کارها باید بکند و دم چه کسانی را باید ببیند تا جوابی به عریضه‌اش بگیرد..» (همان، 83)
همچنین کاربرد «( دم) دهان (دهن) کسی را بستن (گذاردن)»  به معنای ساکت کردن شخص،  با دادن حق‌السکوت یا رشوه یا کردن  نصیحت یا تهدید، خواهش  و مانند آن است (عظیمی،1382، 398)  مثال: بازپرس می‌خواست فلانی را جداً تحت تعقیب قرار دهد ولی به هر نحو بود، دم دهانش را گذاردند و خاموش شد (امینی، بی‌تا، 285؛ عظیمی،1382، 398 ؛ گلچین معانی، 1365، 341) و  کاربرد آن با فعل «بستن» از قدمت زیادی برخوردار است. در مترادفات (اثر دیگر صاحب آنندراج) می‌خوانیم: «ز تلخ‌گویی ما عیش عالمی بستند / به بوسه‌ای چه شود گر مرا دهان‌بندی» (محمد پادشاه، 1346،  205) و نیز صائب گوید: «دهان شکوه ما را به حرفی می‌توان بستن / به مویی می‌توان زد بخیه این زخم نمایان را» (گلچین معانی، 1365، 341 ؛  میرزائیا، 1382، 434)
همچنین «قفل بر زبان (دهان) کسی زدن (انداختن)» هم کنایه از خاموش کردن و مانع سخن گفتن فرد  است و هم کنایه از رشوت دادن است، (محمد پادشاه، 1346، 205)  چنانکه در جامع التمثیل می‌خوانیم: «قفل به زبانش زده؛ یعنی چیزی رشوه داد و زبانش را بست» (حبله رودی، 1390، 684) و در مترادفات از کمال اسماعیل نقل است: «عقل را ادراک صنعت  دیده‌ها بردوخته / نطق را وصف تو  قفلی بر دهان اندوخته»  (محمد پادشاه، 1346، 316)
به همین معنا، آذری‌ها  و نیز مردمان  برخی جاهای دیگر گویند: « دندانش کند (است) شده»  (حییم، امینی، فراهانی، دهگان، ذوالفقاری2، جمشیدی پور، پرچمی). اصطلاح «کند بودن دندان شخص» کنایه از عاجز و ناتوان بودن از گفتن حق است (میرزائیا، 1382، 427 و 950)، زیرا  اگر خدای‌ناکرده،  قاضی‌ای فاسد باشد،  معلوم است که او در برابر رشوه دهنده جرئت و شهامتش  را از دست می‌دهد و به خاطر کند بودن دندان،  نمی‌تواند قیام به‌حق کند (امینی، بی‌تا، 663).   ریشه این ضرب‌المثل، بسیار کهن است  چنانکه در حدیقه سنایی می‌خوانیم: «در میان ار هزار کُه باشد / مرگ یکدم چو خاک برپا شد /// زین تُرش بودنت در این زندان / مرگ را کند کی شود دندان (سنایی، 1356، 425)
معنای مجازی بازایستادن از قیام به‌حق در عبارت «کند شدن دندان» و نیز زبانزد: «شیرین کردن دهان» که آن  نیز کنایه از رشوه دادن است و بالاخره این باور عامیانه:  که: «‌ترشی خوردن باعث کند شدن دندان می‌شود»؛ همه دست‌مایه ساختن این طنز ملیح از سعدی بزرگ‌شده است که گوید: «همه‌کس را دندان به ترشی کند گردد مگر قاضیان [را] که به شیرینی.» (سعدی، 1383، 142) و همین کلام خود  با اندکی دگرگونی هنوز هم مثل سایر است(شاملو، فراهانی، ذوالفقاری2، شکور زاده،  امینی، دهخدا)
برخی عوام مأمور دولت را که «حق و حساب» می‌گیرد «قیفی» گویند. (پرچمی، 1382، 317)  همچنین وقتی گفته می‌شود که فلانی «اهل بده بستان» یا «اهل ساخت‌وپاخت» یا «اهل زد و بند» یا «اهل‌معامله» یا «اهلشه»، مراد دارا بودن همین خلق ضد دینی و به ناهنجار اجتماعی است. «تارف (تعارف) دادن» (ثروت، 1377، 203) نیز به همین معنی به کار می‌رود چنانکه یکی از معادله های رشوه و باب ترضيه‌ى خاطر «تعارفی» است (انوری1، 1383، 283).  در تهران قدیم می‌خوانیم:  « مگر آنكه براى آن قبلاً دم وكيل دسته، وکیل‌باشی را ديده چند تومانى در مشت هر يك نهاده در مراجعت نيز،كشك و پشم و روغن و عسل و شيره و آرد و بلغورى تعارف آمده باشد (شهری3، ج1، 1383، 352).  دوستی تعریف می‌کرد  دریکی از اداره‌ها، کارمندی هر وقت می‌خواست از ارباب‌رجوع خود  رشوه طلب کند با نشان دادن کف دست و خاراندنش با دست دیگری ، می‌گفت: «دستم می‌خارد». در باور توده، مشهور است هر وقت  کف دست کسی بخارد،  به‌زودی پول به دستش می‌رسد (عظیمی،1382، 385).
«باکسی بندوبست کردن». و  «باج‌سبیل دادن » را جمال‌زاده معادل «دمش را دیدن» و به کسی رشوه دادن، دانسته است(جمال‌زاده ، 1341،138).  برخی ریشه زبانزد (باج‌سبیل) را ریشه در دوران صفوی می‌دانند. شاردن(4) در سفرنامه خود  با اشاره به اینکه سپاهیان و سواران‌ کهن‌سال ریش نداشته و فقط دو سبیل بزرگ و درشت دارند که آن را نمو می‌دهند، گوید: «شاه‌عباس کبیر،  سبیل را آرایش صورت می‌شمرد و برحسب بلندی و کوتاهی آن ، بیشتر یا کمتر حقوق می‌پرداخت » (شاردن،1336، 216)  گویا این نوع اضافه‌حقوق و مزایا که صرفاً برای خاطر سبیل پرداخت می‌شد در عرف عام به باج‌سبیل تعبیر می‌شد زیرا سبیل دارها تنها به حقوق مأخوذ از دربار قانع نبودند و از کدخداها و  مردم نیز به همین عنوان  مال می‌ستاندند.  لذا این زبانزد کم‌کم به مالی اطلاق گردید  که حکومتیان به‌زور از مردم می‌گرفتند و بعدها که با قانونمند و مترقی شدن کشور دوران اخذ  این نوع دریافتی‌ها پایان یافت، این مثل به عمل  اخاذی و رشاء و ارتشا تعمیم یافت (پرتوی، 1365،  164 تا 167)
زبانزد: « سر(در)کیسه را شل (سست) کردن (گشودن)»،  می‌تواند کنایه از مطلق  فضل و بخشش کردن باشد (پرچمی، 1382، 252) یا: در را پیشرفت مقصودی، بی‌دریغ خرج کردن (امینی، بی‌تا،  352) که ازجمله،  پرداخت رشوه است (نجفی ، عظیمی، ثروت) آل احمد در «مدیر مدرسه» گوید:«کار به همین حرف‌ها کشیده بود که واسطه قضیه فهماند که باید در کیسه را شل کنم و من هم کردم» (دربیگی، 1377، 72)
«مایه گذاشتن» که به معنای در خرج افتادن است (جمال‌زاده، 1341، 384) گاهی به دادن  پول یا رشوه برای رسیدن به مقصود اطلاق می‌شود. (امینی، بی‌تا، 352 ) چنانکه «مایه‌تیله خواستن و دادن» نیز به‌منظور هنوز کاربرد فراوان دارد. هرچند معنای دیگر  «مایه‌تیله » پول (پرچمی، 1382، 366) و نیز سرمایه و  وسایل کسب است. (همان، 384)
به تلکه و باج و تسی و یا رشوه،«حق» نیز  گفته می‌شود (جمال‌زاده، 1341، 92) و کاربرد آن به رشوه و باج  بیشتر است (ثروت، 1377، 303).  همچنین «حق گرفتن» و «حق بردن» (همان) و در بعضی جاها «دست‌خوشی دادن و گرفتن» کنایه از رشوه گرفتن  و رشوه دادن است. ادیب‌الممالک درجایی گوید:  «با حق گرفته پیشه ستاری /  با دین سپرد سپرده شیوه قتالی (گرمارودی، 1384، 420)، چنانکه امروزه به این عمل زشت و نکوهیده، «زیرسبیلی» هم گفته می‌شود (قتالی، 1386، 429).   در تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم می‌خوانیم: «... زیرسبیلی... دادم، سروصدا نکنی» (شهری 2 ، 1369، ج5 ، 152)
همچنین «حق و حساب دادن (گرفتن یا خواستن)» (جمال‌زاده، شهری1، نجفی ، احمدی، ثروت، صدری افشار) از مشهورترین معانی مجازی رشوه دادن و رشوه ستاندن است. هدایت در حاجی‌آقا (ص28): « تا حالا پانصد و هشتاد تومان دم سبیل چرب کرده‌ام تازه سرتیپ هژبرآسا حق و حساب خودش را می‌خواهد.»  (نجفی، 1387، 496)
از دیگر تکیه‌کلام‌های عامیانه در این مقوله، «آجیل دادن (گرفتن)»بوده و هست. چنانکه که می‌گویند: «آجیل بده ، آجیل بگیر»( شکیبی گیلانی، دهگان، شهری1). اصولاً یکی از معناهای آجیل، همان رشوه است. (ثروت، پرچمی،  نجفی) چنانکه برای تشویق به این کار زشت‌گویند: «آجیل بده، آجیل بگیر» یعنی:  رشوه بده، رشوه بگیر (شهری1، 1370، ).  پزشک زاد دریکی از نمایشنامه طنز خود از قول یکی از شخصیت‌ها گوید: «منظورتان را فهمیدم ... آجیل؟ نه. نه. اهلش نیست اما اگر جنابعالی کار آجیلی داشته باشید بنده آدم آجیل خور می‌شناسم ... مثلاً این آقای ... اهل آجیل نیست ولی .. (پزشکزاد، 1354، 68).   برخی ریشه" نه آجیل می‌دهم و نه آجیل می‌گیرم" را برگرفته از نطق زیبا و غرای تاریخی مستوفی‌الممالک در مجلس چهارم شورای ملی می‌داند که در جلسه استیضاح خود از سوی مجلسیان به رهبری شهید مدرس، در بخشی از سخنرانی خود گفت: «اشخاصی می‌خواهند که آجیل‌ها بخورند و آجیل‌ها بدهند ایام غیبت مجلس هم ایام بره‌کشی است." (پرتوی،1365، 1262)
به رشوه،  «شیرینی» و «پول شیرینی» هم اطلاق می‌شود(احمدی، نجفی): صبحی (فضل‌الله مهتدی) در افسانه‌ها(ص 122): «دوتا اشرفی طلا گذاشتند جلوش که این هم شیرینی شما» (نجفی، 1387، 984) و  جعفر شهری در تهران قدیم (ص8): «حفظ این چارپایان و این اموال منوط به آن بود که با پرداخت پول شیرینی و چلوکباب و باج‌هایی از این قبیل بتوانند مأمور را راضی کنند» (همان،270)
در افغانستان به رشوه اندک، «شیرینی» گفته می‌شود (افغانی نویس،1369، ذیل واژه).  «شیرینی دادن (گرفتن)، « پول شیرینی دادن »، «شیرین کردن دهان»، نیز کنایه از رشوه دادن است . چنانکه جمال‌زاده دریکی از ترجمه‌های خود گوید:«... به‌جای او به حکومت منصوب می‌گردد باید خر کریم را نعل و دهان‌های بسیاری را شیرین کرد» (گو، 75) و کرمانی‌ها وقتی می‌خواهند به شخصی بگویند به فلانی باید رشوه‌دهی می‌گویند: «دهنش را شیرین کن» (ذوالفقاری2، ذیل عبارت) و همچنین «شیرینی شما محفوظه» عبارت محترمانه برای پیشنهاد رشوه است و «شیرینی ما یادت نره» عبارتی که برای دریافت رشوه یا انعام یا مژدگانی از کسی به کار  می‌برند (صدری افشار، 1388، 344).   بی‌گمان در موضوع بحث،  قدمت این ضرب‌المثل قابل‌توجه است و  لااقل تا زمان سعدی پیش می‌رود زیرا مثل سایر «سخنش تلخ نخواهی، دهنش شیرین کن» که مصرع دوم از یک شعر سعدی است:  «سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را / .... » (محمد پادشاه، 1346، 205؛ سعدی، 1383، 28) هنوز هم مثل سایر است.  و معادل تازی آن نیز زیبا و شنگ است: «الاحسان یقطع اللّسان» بخشش زبان را می‌برد (کوتاه می‌کند) (فقهی،1389،  7)
به رشوه، ، «سرانه» و «قلّقانه» (شهری3، ج2، 1383، 197)،  «حقّانه»، «حقّ بوق»، «حقّ البوق» (احمدی، اکرامی،  جمال‌زاده، شاملو [الف – 3611]، نجفی ، پرچمی، ثروت)  نیز می‌گویند.  شهری:  حقّانه را « حق فراش، حق گزمه،حق ميرغضبى،يعنى حق ظلم و ستم و تعدى و زور و قلدرى و بى‌رحمى و قساوت و خودسرى.حق لباس دولتى! » معنا کرده است (شهری3، ج1، 1383، 417) . هم او  در  شکر تلخ (ص133) گوید: «زندانبان‌ها ... مطالبه چه حقّانه ها می‌کنند» (نجفی، 1387، 496) و آل احمد در «خسی در میقات» گوید:« ... حقوق یک ماهم را پس‌انداز کرده‌ام با حق البوق یکی دوتا از همین اباطیل، و راه افتاده‌ایم (آل احمد ، 1373، 61)   
کاربرد «حق الپرچین به جای رشوه نیز دیده می شود (شاملو [الف – 3611]، ثروت، 1377، 303)،  چنانکه عبدالله مستوفى در شرح‌حال كريم شيره‌اى،  حق الپرچين را  به همین  معنا  به‌کاربرده است: «دعاوى آن‌ها را ختم مى‌كرد و در مقابل،اجازۀ كسب و حق الپرچينى از آن‌ها مى‌گرفت.»  (مستوفى، 1360، ج 2، 50).    درباره ریشه زبانزد «حق الپرچین» باید گفت، کاربرد حق الپرچین، در شهرهای شمالی ایرانی با توجه به اینکه پرچین کردن در مقام مقایسه با دیوارسازی برای عامل کار پرزحمتی نبوده، ناظر بر اخذ وجه و حق‌الزحمه مختصر در قبال کارهای جزئی و کم‌اهمیت است که مانند عمل پرچین گزار زحمتی ندارد ولی بی‌فایده هم نیست. پرروشن است کارهای اداری هم وقتی قرار باشد بدون توجه به موارد و موازین قانونی انجام گیرد و عامل عمل از کار خلاف مقررات احساس زحمت و مسئولیت نکند در این صورت می‌تواند اخذ رشوه را به‌مثابه حق الپرچین دانست که درازای کار جزئی و کم زحمت گرفته می‌شود (پرتوی،1365، 478)
واژه‌ها و عباراتی مانند: «بستنی» (پرچمی، 1382، 104؛ اکرامی،  1385، 135)،  به خاطر اینکه  دعوت مامور به خوردن آن، باعث پیوند خوردن دوطرف و توافق می‌شود و نیز  «ارحم ترحم» (arham tarham) (پرچمی، 1382، 69)، «پول نعل خر کریم» و نیز  «قاقالی لی»، «توصیه امیر خسروی» (5)  (شاملو [الف – 3611])، «سُلفه کردن»،  «سُلفیدن» و «اخ کردن» [با کسر نخست] هم  کنایه از رشوه  و  افاده اجباری  دادن پول بدون میل و رضایت است (جمال‌زاده، احمدی،  نجفی ، ثروت، شاملو)  چنانکه ادیب‌الممالک فراهانی درجایی گوید: «همی بُسرفَد دینار تا به دامن حشر / کسی که متهم از جرم سرفه بیجاست» (گرمارودی، 1384، 110) و میرصادقی در رمان «آتش از آتش» گوید: «صحبت سر این است که چقدر بسلفد تا مهدی را آزاد کنند(میرصادقی، 1370، 24) هم  او در «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند (ص284) گوید: «دفعه دیگر اگر گیر بیفتی باید بیشتر اخ کنی» (نجفی، 1387، 52) . 
همچنین : «حق التسریع» و «حق و حساب کشویی» (پرچمی، 1382،  178). و نیز  درجاهایی «دُنگ گرفتن» کنایه از رشاء است. (6)  در برخی شهرها  وقتی گفته می‌شود: «برایم چراغ زد»  یعنی موافقت خود را با اخذ رشوه،  به این نحو اعلام نمود. «چراغ زدن» و «نخ دادن» و «راهنما زدن» در میان مردم به معنای علامت دادن و اعلام رضایت کردن است.  
در پیوند میان رشوه ستانان و میان کارمندان  رشوه بگیر، «سرشكن» شدن یا کردن،  اصطلاحی است که به معنای تقسيم مال کسب‌شده به نسبت، در میان ابواب‌جمعی است (شهری3، ج2، 1383، 15)  «اجارۀ پست» نیز حق حسابی  است که مأمور زیردست به مقام بالاتر می‌دهد تا  وی را در پستی که درآمدش زیاد است، منصوب و ابقا  نماید.  در تهران قدیم می‌خوانیم: « سخن آژانها هم اين بود كه بايد اجارۀ پست خود را بپردازند و اين واقعيتى هم بود كه هر آژان براى هرروز يا هر پست بايد چيزى به كميسرى بپردازد و به همین قرار هر نايب كشيك چيزى به رئيس كميسرى و رئيس كميسرى تحويل بالاتر از خود بكند. اين بده بستان‌ها تا آنجا رسميت يافته بود كه گاهى به‌طور وضوح درباره آن گفت و شنيد كرده قسم و آيه خورده چانه می‌زدند. (شهری3، ج2، 1383، 16)
«سه بوقه» هم به معنی رشوه و حق‌السکوت و آنچه است که به خاطر بستن زبان و رفع دردسر از مأمور و مزاحم بدهند. ریشه  این زبانزد برمی‌گردد به قدیم که رسم بود به هنگام اعلام حکومت‌نظامی و بگیروببندها، ابتدا با زدن یک بوق اعلام منع رفت‌وآمد می‌شد و سپس به فاصله نیم یا یک ساعت بعد بازهم بوق  با شیپوری را دو بار پشت‌هم  زده می‌شد و با زدن بوق آخر (سوم) که به شکل سه بوق کشیده و دراز بود، معنی منع بیرون بودن از خانه القا می‌شد و  سخت‌گیری به نهایت می‌رسید و درنتیجه میزان رشوه و حق حساب آن نیز بیشتر بود  (شهری1، 1370، 447)
به رشوه  مختصر و نهانی ستاندن رشوه، «زیر زانویی» گفته می‌شود. (ثروت، 1377، 455).  همچنین دو عبارت:  «زیرجلی» (امینی، بی‌تا،  334) یا: «زیرتشکی» (پرچمی، 1382، 240) به معنی رشوه کاربرد داشته و دارد . کرمانی‌ها، وقتی می‌خواهند بگویند رشوه داده شد،  می‌گویند:  «پول‌ها رفت زیر فرشو»  که امروزی‌اش می‌شود: پول‌ها رفت در کشو میز .  در قدیم وقتی می‌خواستند به پزشک یا معلم کودک خود، اجرت دهند، به‌رسم احترام دست دراز کرده و مابه ازای زحمت وی را زیر تشکچه آن‌ها می‌گذاشتند و چون بعدها به هنگام دادن رشوه به قاضیان و حکام و دیگر صاحبان قدرت، به همین شیوه رفتار می‌شد، یکی از معانی مجاز این عبارت، همین معنی رشوه دادن شد. (امینی، بی‌تا، 334) بنابراین زبانزد «زیرمیزی دادن» را بایستی، صورت نو و دگرگون‌شده، تکیه‌کلام‌های قدیمی بالا دانست.
در قدیم، « مداخل» (: رشوه و باجی که کارمندان دولتی از مردم دریافت می‌کردند)، در کنار «مواجب» (حقوق و اجرتی که  کارمند از دولت می‌گرفت)، به کار می‌رفت. و درآمد نخست،  بيش از حقوق موردتوجه قرار مى‌گرفت  (شهری3، ج1، 1383، 417)  چنانکه شهری  گوید: « میرغضب شغلش افتخارى بدون مواجب و امرش مانند غالب مأموران دولت كه جيره و مواجبى نداشتند از مداخل و لفت‌ولیس و درآمد حقّانه  و درانه، فتانه و مانند آن مى‌گذشت و از انجام مأموريت، تأمين مى‌گرديد.كارى كه حتى با درآمد يك آدمكشى مى‌توانست تمام سال را به‌خوبی و خوشى گذران بكند.» (شهری3، ج1، 1383، 417)   كارلا سرنا (7)  بانوی فرانسوی در درباره این  اصطلاح در سفرنامه  خود  (دوران ناصری ) گوید:  که «مداخل حق و حسابى است كه براى به دست آوردن موقعيت مناسب و ممتاز پرداخت مى‌شود و در ميان اروپاييان رشوه ناميده مى‌شود.در مورد پيشكش معمولاً به گرفتن آن اعتراف، حتى مباهات هم مى‌كنند.ولى در مورد مداخل كه مفهوم لغوى آن درآمد نامشروع است كسى سخنى بر زبان نمى‌آورد.باوجوداين بزرگ‌ترین شخصيت‌هاى مملكت حتى شاه هم بدون رودربايستى مطالبۀ «مداخل» مى‌كنند (سرنا، 1362، پاورقی 67)  همين مداخل بود كه بعدها نام رشوه گرفته، شئون نامى‌اش لكه‌دار گرديده،تا امروز كه به همين نام باقى است .. (شهری3، ج4، 1383،  453-454)
اسم پول و صدای شمردنش را به کنایه، «پر جبرئیل»  گویند (شهری1، 1370، 205).  زبانزد «پر جبرئیل»  هم می‌تواند کنایه از پول و چیز کمیاب  باشد (پرچمی، 1382،122 ؛ جمال‌زاده، 1341، 32)  و هم رشوه.  چنانکه می‌گویند در این معامله پر جبرئیل به کار برد تا منظور خود را به‌پیش ببرد (امینی، بی‌تا، 134)   برخی موارد راقم دیده است که به‌جای رشوه،  عبارت «چشم‌روشنی» را به کار می‌برند.هرچند معنای اصلی عرفی این عبارت،  اطلاقش به هدایا و پیشکشی‌ها است. همچنین یکی از معناهای «ناز شست»  هم رشوه و حق و حساب است (جمال‌زاده؛ دهخدا، لغت‌نامه؛  ثروت، 1377، 817)  چنانکه «ناز شست (گرفتن) خواستن» نزد اصفهانی‌ها به معنای طلب رشوه کردن است (ذوالفقاری2، ذیل عبارت) و برابر آن «ناز شست دادن» است (عظیمی،1382، 727).  شاید ریشه این اصطلاح  (کاربرد در این معنا) به دوران قاجاریه برگردد.  زیرا در آن زمان رسمی را که نزدیکان شاه وقتی او هدف و شکاری را می‌زد پیش کشی می‌دادند، نازشست می‌خواندند. در خاطرات حاج سیاح (ص 104) می‌خوانیم: «رسم است هرگاه شاه شکاری کند باید تمام بزرگان ... هدیه و پول‌های زیادی به اسم نازشست تقدیم شود.» و در کتاب خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام‌السلطنه مافی (ج2/ص261) می‌خوانیم: «دویست اشرفی هم از برای نازشست مبارک، حضرت اتابک تقدیم نمودند. (انوری1، 1383، 1556) . وجه‌تسمیه آن این است که چون انگشت بزرگ (شست) برای تیراندازی نقش اصلی را دارد و واژه «ناز»  نیز به معنی «احترام و عزت و بزرگی»  است پس «ناز شست» یعنی پیشکشی قابل‌توجه برای شستی که تیراندازی شایان نموده است  (پرتوی،1365،  1215).
چنانچه  نقدی یا جنسی بودن رشوه مشخص نباشد از آن به «آل‌وآجیل» نیز تعبیر می‌کنند.: « این‌جور کارها بی آل‌وآجیل پیش نمی‌رود». «باید دید طرف آل‌وآجیلی هم برای این کار سلفیده یا نه» (شاملو [الف – 3611]). (8) 
 همچنین به آدم «اهل حق و حساب» و رشوه‌گیر، (شخصی که معتاد به رشوه گرفتن است)، « پولکی» می‌گویند. (جمال‌زاده، پرچمی، ثروت، احمدی، عظیمی،1382، 212).   در ایلام، رشوه را  «پیلی= pey,li» گویند (آذرلی، 1387، ذیل واژه)  و نیز  در بسیاری از شهرها  برای اینکه بگویند فلان کارمند اهل رشوه است می‌گویند: «فلانی بگیره» یا: «دست بگیر داره» و همچنین درباره راشی زبانزد:« دست به کیسه شدن» و نیز:  برای رساندن منظور رشوه‌خواری، عبارت: «تالان تالان» (پرچمی، 1382، 135) کاربرد دارد.
در افغانستان «حق و تاریخ» و «شکم» و «چَرم و چَگَل» نیز کنایه از رشوه و پاره است و رشوه‌گیر را « پَیسَه خور» گویند «شکم پر کردن» و «شکم چرب کردن» و «شکم خوردن (گرفتن)»  کنایه از رشوت خوردن و «شکم خواستن» طلب رشوه کردن و «شکم دادن» و «پَیسَه تیرکَدَن» کنایه از رشوت دادن است (افغانی نویس،1369، 392 و 380تا 382 و 204 ).  در اصفهان به رشوه: «اخوه = okhova» و «لاخل= lâkhol» (آذرلی، 1387، ذیل واژه) یا لاخلی (lâkhli) و نیز  لوخولوکونه (loklokune) (کلباسی،1370، 156) و در کردی: «برتیل = bartil» و «لاج= lâj» ، و در یزد: «دمجا= damja» گویند (آذرلی، 1387، ذیل واژه) . همچنين در شهر  اهر (آذربایجان شرقی)  آوردن عبارت«ارسباران» در پايان جمله هر يك از دو طرف، همین منظور را می‌رساند (9) (محقق، نقل شفاهی) .
یکی از معناهای «شیتیل»  و «شیتیله»،  باج و رشوه است  (پرچمی، 1382، 273) در جویبار، کاربرد لفظ: «تشلک» به‌جای رشوه کاربرد بسیار  دارد. چنانکه در ساری به آن «تیشیل» (10) می‌گویند (حسین زاده، نقل شفاهی) . در مازندران زبانزدهای «پالان‌ کسی را از کاه پر کردن»  پالون سازی هداهن (palone sazi hedahen ) و نیز : «بشقاب چرب کردن»  به همین معنی بکار می‌رود .( حسین زاده، نقل شفاهی).  در شهرهای  شمالی کشورمان مانند: استرآباد سابق، بهشهر، ساری، قائم‌شهر، بابل، آمل، عباس‌آباد، قصران، و نیز به گیلکی  به رشوه، «تیکه»  یا«تکّه» می‌گویند. چنانکه در شهرهای مختلف این خطه زیبا از کشورمان، «چلب- هاکردن» چرب کردن  باکمی اختلاف در تلفظ، کنایه از رشوه دادن است  نیز واژه «باج» هم به معنی اجاره‌بهای مرتع است و هم به معنای رشوه. (نصری اشرفی، 1381، ذیل واژه)  و همچنین در گیلان،  رشوه را  «جک و جیره»  (خدایاری، 1390، 143) و رشوه‌خور را  «تیسیه = ti,siya» گویند. (آذرلی، 1387، ذیل واژه)
افغانی‌ها  برای این منظور گویند: «نافش را چرب کردند» (ذوالفقاری2)، اصطلاح «ناف کسی را چرب کردن» به‌طورکلی کنایه از دل کسی را به دست آوردن و راضی کردن اوست (انوری2؛ نجفی، 1387،1391)  چنانکه عبدالله مستوفی  در خاطرات خود گوید: «می‌دانستند که چرب کردن ناف این پهلوان کار آسانی نیست..» (انوری1، 1383، 1564؛ مستوفى، 1360، ج3،150)  البته در قدیم «به ناف کسی چیزی بستن» کنایه از: رشوه دادن بود (میرزائیا، 1382، 956) چنانکه در مترادفات از قول باقر کاشی می‌خوانیم: مدعی گر رگ گردن به جدل گنده کند / نم تسلیم به نافش نه و خاموشش کن (محمد پادشاه، 1346، 205)
«دوسره بار کردن» نظیر:  «هم از توبره خوردن و هم از آخور.» (نجفی ، شهری1، احمدی، صدری افشار، خدایار ، خضرائی)  یکی از موارد کاربرد آن در مورد قاضی فاسد یا حاکمی است که از دو طرف دعوی رشوه گیرد  (خضرائی، 1382، 134) یعنی در کنار درآمد مشروعش، درآمد نامشروعی هم کسب،  و سود کند و مانند آن: «دو ضربه می‌زند» (جمشیدی پور، شهری1، فراهانی، پرچمی، نجفی) و «خرش را دوسره کرایه می‌دهد» (رجب‌زاده، 1376، 256) و نیز «دودستماله رقصیدن» (11) (جمشیدی پور، فراهانی)  و یا: «خیابان دوطرفه بودن» (اکرامی، 1085، 167).)
یکی از روایت‌های مشهور در ادبیات توده،  که اشاره به رشوه گرفتن قاضی از دو طرف پرونده دارد و در شهرهای مختلف با اندکی دگرگونی، سینه‌به‌سینه نقل‌شده، امثال زیر است.  در متن  روایت این مثل‌ها،  ابتدا یکی از خصمان، برای اینکه قاضی به نفع وی رأی  دهد، تعارفی‌ای  مانند نمد یا پیه‌سوز یا تیشه یا تبر یا خیک و یا پوستی انباشته از کره نزد قاضی می‌برد به این امید که قاضی به سود او حکم دهد، اما وقتی می‌بیند جریان یا نتیجه دعوی به سود او پیش نمی‌رود و رسیدگی دارد  به نفع طرف رقم می‌خورد،  با ایماء و اشاره  مانند اینکه: «جناب قاضی!  تبر را بزن به ریشه» یا «حرف بزن از تیشه» یا: «فلان چیز چه شد؟»   یا: «روی شلوارتان لکه کره   نیست؟» و .. می‌خواهد به قاضی قرار پنهانی خود را یادآوری کند اما قاضی با  آوردن مثل‌های زیر، به او می‌فهماند که در این اثنا طرف او تحفه‌ای گران‌تر مانند گاو یا گوساله یا نمد یا قاطر برای او آورده است:  رامسری: «گاو روی دسته تبر پا گذاشت» (ذوالفقاری2) یا: کردی و کلهری: «گاو رید به دم تبر» (همان) یا: آذری: «گوساله ریده به دسته تبر» (همان، یوسفی) یا: بختیاری: «نمد جلوی تیشه را گرفته» (ذوالفقاری3 ، 1384، 836 ، دهگان) یا: ساری:  «گاو آمد کرد زیروزبر» ((وکیلیان، 1366، 160)، زرقانی: «قاطر آمد پیه‌سوز را شکست» (ذوالفقاری2) ملایر، سمنان، آباده و اصفهان: «قاطر لگد زده» ((وکیلیان، 1366، 161) (12)
«آلاف الوف»  به معنای سرمایه و ثروت و کامیابی است (احمدی، 1386، 32؛  شهری1، 1370، 28) و در محاوره به کسی که به مال مفت یا پول بی‌زحمت می‌رسد، گویند (شهری1، 1370، 28) راقم یک کاربرد آن را درباره کارمندان و مأموران دولتی رشوه‌گیر شنیده است.  همچنین «خير» نیز کنایه از رشوه و «منشأ خير» کنایه از پرداخت‌كننده‌ى حق و حساب است (شهری3، ج2، 1383، 13)
«کارچاق‌کن» « در میان عوام کنایه از دلال و واسطه است که به دلیل نفوذ و وابستگی به اشخاص و ادارات و با گرفتن شیرینی و رشوه کارهای مردم را راه می‌اندازد (جمال‌زاده، یاوری، 1388، ذیل واژه؛ انوری1، 1383، 1220) و  میان راشی و مرتشی واسطه قرار می‌گیرد و معادل آن: «کار راه‌انداز» (جمال‌زاده، 1341، 306 ؛ نجفی، 1387،1112) و «دلّال» (احمدی، 1386، 124) است و همچنین: «رگلاتور» و «تعزیه‌گردان» (پرچمی، 1382، 139 و 229).  چنانکه آل احمد در «مدیر مدرسه» گوید: «... این بود که راه افتادم رفتم و از اهلش پرسیدم. از یک کارچاق‌کن. دستم را توی دست  کارگزینی گذاشت..» (دربیگی، 1377، 126). در خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه (ص145) می‌خوانیم: «سعدالدوله و احتشام السلطنه کارچاق‌کن‌هایی داشتند.» (انوری1، 1383، 1220).
 کرمانی‌ها زبانزد «بارشه بسته» را برای کسی  به کار برند که با گرفتن رشوه وضع مادی‌اش شایان شده است. (معطوفی 1376، 67) (13) و مترداف آن: «پشت خود را بستن»  است (نجفی، 1387 ، 115) و نیز «بار خود(ش) را بار کردن» (ثروت، جمشیدی پور).   
و نیز یکی از معناهای واژه‌های: «دستلاف»  (dast lâf) (احمدی؛ شهری3، ج1، 1383، 22 )؛ و «دشت» و « فتانه»:  انعام، اجرت كارراه‌اندازى، .رشوه، حق‌العمل و حق و حساب است   (همان، 22و  417) چنانکه در تهران قدیم می‌خوانیم:  «  واى به حال مسافر و صاحب بارى كه از پرداخت پول شيرينى و دستلاف  خوددارى ورزيده ناخن‌خشکی بكند.» (همان، 22)  « ... (صاحب‌منصب كشيك خطاب به حاجى مرزوق نامى) تا الآن هم كه نزديك غروب است يك قران هم دشت نكرده‌ام!». (شهری3، ج2، 1383، 16)
«تَلَکه» که مترادف «سرکیسه کردن»، «تسی»، «باج» است به مال یا پولی گفته می‌شود که به شیوه اخاذی یا  با حیله و تملق از شخصی گرفته  می‌شود (اکرامی، جمال‌زاده، پرچمی، احمدی،  نجفی) و معادل آن‌ها «تیغیدن» و «تیغ زدن» است (احمدی، 1386، 78؛ شهری1، 1370، 255)،. و مرتشی را «تلکه‌گیر» گویند و به رشوه اندکی که به‌زور از کسی گرفته شود،  « تَلَکه کردن» گفته می‌شود. آل احمد در سه‌تار (ص 183) : «... خیال کردم پاپوش می‌دوزند که تلکه‌ام کنند.» (ثروت، 1377، 209)   
دخل نامشروع پلیس و امثال او از کسبه و دوره گردان و مانند آن‌ها را  «تلکه‌بندی» گویند (دهخدا، لغت‌نامه؛  ثروت، 1377، 209)، همچنین رشوه‌ی  زوری را «تَلَکه و تَسمه» یا «باج‌سبیل»  نیز گویند (جمال‌زاده، نجفی)، جعفر  شهری در شکر تلخ (ص 137): «... یک دسته گناهشان این بوده که تَلَکه تَسمه مأمورها را نداده‌اند یا کم داده‌اند(نجفی، 1387، 323). همچنین «جیب‌کنی»  (شهری3، ج2، 1383، 9) و «کلاشی» و «اخاذی»   می‌تواند مترادف آن و معادل  «حق و حساب» و رشوه و اخاذى باشد: در تهران قدیم (ص8): «دروازه‌بانان ... به بهانه تفتیش و بازرسی اشیای مسافران، هرزمان اشیایی را مانند پارچه و تریاک و بنگ قاچاق می‌شمردند و به دستاویزی آن به اخاذی و جیب‌کنی می‌پرداختند. (نجفی، 1387، 399) و نیز «گوش‌بری»( پرچمی، 1382، 348؛ احمدی، 1386، 217) و «درمالی» (احمدی، 1386، 121) هم به همین معنی گفته شده است.
«پل‌خربگیری که میگن همین‌جاست» (خدایار، 1364، 205) یا:  «سر پل‌خربگیری» نیز زبانزدی است که با موضوع بحث بی‌ارتباط نیست. در قدیم هرازچندگاه دولت به بهانه‌ای که نظرش سودجویی خود و رساندن نان به مأمورینش بود، حکم «مال بگیری» می‌داد و بهترین جای برآورد منظور، جلوی دروازه‌های شهر بود. طبیعی است در این‌گونه مواقع مأمورین از هیچ مرکب و مرکوب نمی‌گذشتند و دست‌هایشان در کیسه و جیب و باروبنه مردم می‌رفت. (شهری1، 1370، 429)  و از دست ندادن اين اموال هم منوط به آن بود كه از ابتدا با پرداخت پول شيرينى و پول چلوکباب و مبالغى به اسامی آن‌ها بتوانند مأمور را راضى،والا چندان‌که از اختيار مالك بدر آمده به تصرف مأمور قرار مى‌گرفت و ازنظر غايب مى‌گرديد ديگر مگر مركب را در ميدان مال فروش‌ها و اثاثيه‌اش را در ميدان سيد اسماعيل كه فروخته‌شده بود و ديگر اشيائش را در خانه و اتاق و اندرون و شكم مأمور به دست آورد،كه شايد جملۀ خربگیری ... »از همين زمان است. (شهری3، ج1، 1383، 22)   اکنون این مثل در مواضعی به کار می‌رود که مراجعه‌کننده در  ادارات، گیر پرونده و کار خود است و راه فراری جز دادن مال ندارند  (شهری1، 1370، 429)  و نیز محل گیر افتادن(پرچمی، 1382، 249) و وقت حساب‌وکتاب و محل جواب دادن (احمدی، 1386، 152) را گویند
در بین میان‌سالان و پیرمردان عوام (لااقل در شهر ما مشهد) ، به کسی که اهل زد و بند، پارتی‌بازی و رشوه دادن است و به‌طورکلی کارهای اداری و امور قضایی را با تمسک به روابط ( و نه طرق متعارف و ضوابط قانونی) انجام می‌دهد، «اهل بخیه» می‌گویند. و معادل آن،  «اهل نم»  است. (احمدی، 1386، 36) چنانکه می‌گویند: فلانی اهل بخیه است یعنی حق و حساب بگیر و رشوه‌خوار است (پرچمی، 1382، 85) همچنین «تو خط ویژه بودن» و « تیغ کسی برش داشتن» و « خر کسی رفتن »  زبانزدهایی هستند که دلالت بر بسیار ذی‌نفوذ بودن و  پارتی داشتن  فراوان معرف دارد.( پرچمی، احمدی)
وقتی کسی می‌خواهد به مأمور دولت بفهماند که محبت او را با دادن رشوه جبران خواهد کرد، می‌گوید: «از خجالت شما درمی‌آیم». (14) در تداول تهرانی‌ها  عبارت: « غمتو می‌خورم»  يا «غم ما را بخور»  برای  پيشنهاد دادن  يا درخواست رشوه به کار می‌رود (محقق، نقل شفاهی)
«کار یه شئ صننار نیس» (15) حرف این مختصرها نیست (شهری1، احمدی)، یک کاربرد این مثل زمانی است که مبلغ موردنظر راشی و پیشنهادشده او  برای انجام کارش  کم و ناچیز  است و درخواست افزایش  آن را دارد.   یا: گاهی برای اینکه به‌طرف بفهمانند که درخواست و کار او  برایش هزینه فراوان دارد،  گفته می‌شود: « این قضیه واست کلی آب میخوره»( خدایار، 1364، 119) و «بلند شدن بوی اسکناس» نیز کنایه از رشوه است چنانکه آل احمد در «مدیر مدرسه» گوید: «... از همه این‌ها گذشته کارگزینی کل موافقت کرده بود! درست است که پس از بلند شدن بوی اسکناس، آنجا هم دو سه عیب شرعی و عرفی گرفته بودند..» (دربیگی، 1377، 26)
نوشته خود را با نقلی از نویسنده  تهران قدیم، در جلد دوم کتاب خود، از وضع «كميسرى 8  بازار  تهران»  که ظاهراً  در  انتهاى بازار «ارسی‌دوزها»  قرار داشت،  به پایان می‌بریم.   وی  درباره موقعیت این کلانتری  و فساد اداری آن گزارشی جالب می‌دهد،  گوید: « عوايد و مداخل و بست‌وبندها و كارهاى زير جلكى آن نيز زيادتر از ساير كميسرى‌ها بود،كما آنكه پرداختى‌ها و (آجيل شيرينى) دادن‌هاى او هم به مقامات بالاتر، زيادتر از ديگر كميسرى‌ها تعیین‌شده بود تا جایی كه در بعضى مواقع روزانه از صد و صد و پنجاه تومان تجاوز می‌نمود!  زيرا آنچه در نه (9)  كميسرى جمع گشته بود در همين يك فراهم آمده بود»  (شهری3، ج2، 1383، 9و10) شهری  در  گزارش خود،  از اصطلاحاتی در پیوند با رشوه دادن و رشوه ستاندن نام می‌برد که شاید نسل امروز و به ویژه جوانان آن را به خاطر نداشته باشند. مانند: «حق و حساب»  : که به قول او:  رشوه‌ى معمول شده بود، رشوه‌اى كه ميان اهالى با مأموران دولت قهراً  قرار شده باشد كه مأمور آن را حق خود بداند و مرتشى نيز حساب زندگى و گذران امر خود را در پرداخت آن بشناسد.  «نقره‌داغ»:  تنبيهات نقدى،  جريمه،تنبيه پولى، دلسوزه دادن با دريافت وجه. که از سوی مأمورین و خارج از روال قانونی از مقصر  اخذ می‌شد. «وظيفه‌شناسى» :  که به کار دلالی اطلاق می‌شد که  ميان طرف دعوا و كميسرى قرار  می‌گرفت. و بالاخره «ندار» بودن : که کاربرد آن به معنای:  در برابر هم يا دوست صاحب چيزى نبودن، يگانگى مالى، يك جيب بودن؛ بود.
وی درباره شیوه کار این کلانتری گوید: «برنامه كار اين كميسرى آن بود كه كمتر كسى را از شاكى و متشاكى به عدليه و مانند آن می‌فرستاد و درهرصورت ميان آن‌ها را به نحوى خود فيصله داده با تنبيهات نقدى (نقره‌داغ) و(حق و حساب) سر جايشان می‌نشاند و معتقد بود كه (مرافعه تا وقتى براى كميسرى داراى فايده می‌باشد كه در همان كميسرى مانده روانه نظميه عدليه نشده باشد) مگر مرافعاتى كه پولى از آن درنیامده (وظيفه‌شناسى) در ميان ارباب دعوا به چشم نخورده مرافعه احاله‌ى (صلحيه) و اگر در آن نيز كه آن‌هم اتاقی در خود كميسرى و بقول لوطى‌ها با كميسرى (ندار) بود به حل‌وفصل نيامده طرفين(اهلى!) نداشت تا (اگر سرى می‌شکند در كلاه و اگر دستى می‌شکند در آستين خودشان باشد!) ناچار به(تأمینات) و(پاركۀ بدايت) و مثل آن فرستاده می‌شد و دعوا از كميسرى خارج می‌گردید. (همان، 10 و 11)
پانوشتها:
1-کارشناس حقوق قضایی و وکیل پایه‌یک دادگستری و صاحب  تارنمای جه بگویم
        (http://hassani.ir) ایمیل :hasani_law@yahoo.com 
2- لوترا نوعی  زبانی قراردادی و  ساختگی است که از دیرباز، گروهی  از اصناف یا گروه‌های خاصی از مردم میان خود قرار داده و با آن گفت‌وگو می‌کنند، به‌طوری‌که و فهمش برای دیگران مشکل است. ساختمان واژگان  این‌گونه زبان بیشتر با دگرگون نمودن واژه‌های زبان مادری یا بیگانه مصطلح یا آوردن معنای مجاز برای واژه‌های معمولی و یا افزودن یک یا چند حرف ثابت و معین در میان حرف‌های یک واژه مانند "زبان زرگری"   به دست می‌آید.  برخی معتقدند این زبان به‌وسیله سارقان و راهزنان ابداع و شیوع یافته است. زیرا این جماعت،  خلاف‌کار و ضد قانون نیاز به‌نوعی ارتباط و سخن گفتن داشته تا اسرارشان پوشیده بماند. آن را  معادل زبان مخفی و  لفظ بیگانه آرگو Argo  یا  argot فرانسوی دانسته‌اند. برای آگاهی بیشتر از  پیشینه، معانی، ریشه‌ها و برخی قواعد ساخت این زبان، به تحقیق  نویسنده در مقاله‌ای  زیر عنوان«  [زبان زرگری (لوترا) - کنکاشی در زبان‌های ساختگی میان فارسی‌زبان‌ها] در تارنمای نویسنده مراجعه فرمایید.
3- نقل از پیامبر گرامی (ص) که  فرمودند: «ایّاکم و الرّشوة فانّها مَحض الکفر و لا یَشم صاحب الرّشوة ریح‌الجنة»  (جامع الأخبار، ص 15) از پاره بپرهیزید، چراکه پوشانیدن حق ناب است و اهل پاره،  هوای بهشت را نمی‌بویند»
4-  Sir John Chardin
5-  - درباره‌ی این زبانزد جز کتاب ارزشمند «کوچه»  جایی ندیده و نشنیده‌ام و ریشه ضرب‌المثل معلوم  نیست. احتمالاً مراد سرتیپ رضاقلیخان امیر خسروی است. وی  از افسران قزاق خانه، قبل کودتای 1299،  رییس بانک پهلوی، بانکدار و خزانه‌دار  خصوصی رضاشاه، و  نماینده انحصاری واردات اتومبیل‌های پیرس- اَرو بوده است که دربار خریدار اصلی این ماشین بوده است. می‌گویند رضاشاه در ماه مه 1941 با چک و لگد او را عزل کرد،  و بعدها رییس بانک ملی ایران شد. ویلیام هورنیبروک، وزیرمختار آمریکا، درباره ترفیع او به درجه سرتیپی می‌نویسد: »کلنل امیر خسروی، مدیرعامل بانک ملی ایران و کسی که روزی رؤیای یک امپراتوری انحصاری اتومبیل تحت مدیریت خودش را در سر می‌پروراند، در طول جشن‌های نوروز از طرف شاه به درجه سرتیپی ترفیع یافت. آخرین شغل وی، وزیر دارای کابینه دکتر متین دفتری بود که در آبان ماه 1318 براثر یک اشتباه اقتصادی از کابینه خارج شد تا اینکه  در سال 1337 در 65 سالگی درگذشت (عاقلی، 1380، 195 و 196، و نیز مراجعه شود به بازیگران عصر طلایی، جزوه 20 و 21)
6-  دنگ همان دانگ = سهم است
7-  Serena, Carla
8- برخی کاربرد  اصطلاح مزبور را علی الاطلاق شامل ثروت‌هایی دانسته که از راه نامشروع به دست می‌آید. صادق هدایت در ولنگاری (ص 3): «صاحب‌خانه سه‌طبقه و اتومبیل و اضافه‌حقوق و اهمیت اجتماعی و آل‌وآجیل شد.» (نجفی، 1387، 37) این در حالی است که آل‌وآجیل در میان مردم به تنقلات هم تعبیر می‌شود (جمال‌زاده، 1341، 4)
9- در عهد رضاشاه پهلوي ارسباران،  جايگزين قره داغ يا قراچه داغ شد كه نام ولايت يا شهرستاني بود كه كرسي آن اهر بوده و چون در ساحل رود ارس واقع‌شده از قديم به ارسبار يا در گويش محلي آرازبار معروف بوده است مانند رودبار و دريابار. ازاین‌رو اهر را سابقاً و امروز هم اهر ارسباران می‌گویند آرازباري نام يكي از الحان و تصانيف موسيقي عاشقي هم هست. (محقق، نقل شفاهی)
10- این اصطلاح در محفل قمار نیز بسیار مورداستفاده است اصولاً  شتل یا شیتیل یا شتلی (دست‌خوش، کانیات، کاسه کوزه) پولی است که برنده قمار به اداره‌کننده قمار می‌دهد (جمال‌زاده ، نجفی).
11-  هرچند در خصوص معنای این مثل،  نظرها  متشتت است چنانکه در فرهنگ زبانزدهای فارسی آمده است که  «دو دسماله می رقصه» یعنی  سخت خوش‌رقصی می‌کند(صدری افشار، 1388، 271 ) . یا: منافقی که با خصمان، هردو، اظهار دوستی  می‌کند.( دهخدا، 1357، ج2، 833) یا: بین دو نفر نفاق افکندن(پرچمی، 1382،219)
12- روایت‌های گوناگون زیبا و خواندنی این مثال را  می‌توان در جلد دوم کتاب تمثیل و مثل (وکیلیان، 1366 ،161و 162) و در داستان‌های امثال  (ذوالفقاری3 ، 1384، 836 تا 838).  و (یوسفی، 1377، 107 ) بخوانید
13-   «بار خود را بستن»  کنایه از دست یافتن به ثروت است که معمولاً از راهی نامشروع به دست می‌آید. در کتاب «آینه‌های دردار» زنده‌یاد هوشنگ گلشیری (ص42) آمده است: «یارو در آن دو سالی که در بندر بود، بار خود را بست ... بالاخره هم شریک می‌شود و چند تا مناقصه می‌برند و بارشان را می‌بندند» (انوری1، 1383، 91)
14-   زبانزد «از خجالت کسی درآمدن» کنایه از خوبی یا محبت کسی را جبران کردن است (عظیمی،1382،  51)
15-  شی‌ء = یک شاهی، صننار = در قدیم مخفف و به‌جای صد دینار یعنی یک‌دهم ریال بود.
 
منابع بخش نخست مقاله :
الف – آثار و کتاب‌ها:

آذرلی غلامرضا، فرهنگ واژگان گویش‌های ایران، تهران، نشر هزار کرمان، 1387

آل احمد جلال، خسی در میقات، تهران، فردوس، 1373

احمدی مرتضی، فرهنگ برو بچه‌های ترون، تهران، انتشارات هیلا، 1386

افغانی نویس عبدالله، لغات عامیانه فارسی افغانستان، افغانستان، موسسه بلخ، چاپ دوم،   1369

اکرامی دکتر محمود، مردم‌شناسی اصطلاحات خودمانی، مشهد، نشر ایوار، چاپ دوم، 1385

امینی امیر قلی، فرهنگ عوام یا تفسیر امثال و اصطلاحات زبان پارسی، تهران، موسسه مطبوعاتی علی‌اکبر علمی، بی‌تا،

انوری1 دکتر حسن، فرهنگ کنایات سخن، ج 1 و2، تهران، انتشارات سخن،  چاپ اول، 1383.

انوری2 دکتر حسن، فرهنگ امثال سخن، ج 1، تهران، انتشارات سخن،  چاپ اول، 1384.

پرتوی آملی مرحوم مهدی ، ریشه‌های تاریخی امثال‌وحکم ،  ج 2،  تهران،  کتابخانه سنایی ، چاپ اول،  تابستان 1365 

پرچمی حبیب‌الله، پس‌کوچه‌های فرهنگ، تهران، انتشارات فرهنگ ماهرخ، چاپ اول، 1382

پزشکزاد ایرج،  ادب مرد به ز دولت اوست، نهران، انتشارات صفی علیشاه،  چاپ سوم، 1354

پورداوود ابراهیم، هرمزدنامه، تهران،  انجمن ایران‌شناسی، دی‌ماه 1331

ثروت دکتر منصور و دکتر رضا انژابی نژاد، فرهنگ لغات عامیانه و معاصر ، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول (ویرایش دوم)، 1377 

جمال‌زاده سید محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، تهران، انتشارات فرهنگ زمین، 1341

جمشیدی پور یوسف، فرهنگ امثال فارسی، تهران، کتاب‌فروشی فروغی، 1347 

حبله رودی محمدعلی، جامع التمثیل، تصحیح: دکتر حسن ذوالفقاری، تهران، انتشارات معین 1390

حییم سلیمان، امثال فارسی و انگلیسی، تهران، کتاب‌فروشی یهودا بروخیم، 1334

خدایار  امیر مسعود، اندرزها و مثال‌های مصطلح در زبان فارسی، تهران، انتشارات خورشید، چاپ اول، 1364

خدایاری  محمدحسین، راهنمای زبان و لغات گیلکی، بی‌جا، بهار 1390

خضرائی امین (واله)، فرهنگنامه امثال‌وحکم ایرانی، شیراز،  انتشارات  نوید شیراز ، چاپ اول 1382

خواجه‌نوری ا. ،   بازیگران عصر طلایی،  ج اول، جزوه 20 و 21، تهران،  بنگاه مطبوعاتی پروین،  1322

دربیگی نامقی محمدرضا، عامیانه‌های جلال آل احمد، سمنان، انتشارات جهاد دانشگاهی استان سمنان، 1377

دورانت ویل،  تاریخ تمدن، ج1، مترجمان: احمد آرام، ع. پاشایی و امیرحسین آریان پور، چاپ دوم،  1367

دهخدا علی‌اکبر، امثال‌وحکم  ، 4 جلد، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1357

دهخدا علی‌اکبر، لغت‌نامهدهگان بهمن،  فرهنگ جامع ضرب‌المثل‌های فارسی، تهران،  فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1382

ذوالفقاری1 دکتر حسن، باورهای عامیانه مردم ایران، با همکاری علی‌اکبر شیری، تهران، نشر چشمه، پاییز 1394

ذوالفقاری2 دکتر حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های فارسی، 2 ج، انتشارات معین 1388.

ذوالفقاری3 دکتر حسن، داستان‌های امثال،  تهران،  انتشارات مازیار، چاپ اول 1384

رجایی دکتر احمدعلی ، لهجه بخارایی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد،1342

رجب‌زاده دکتر هاشم، برخی از مثل‌ها و تعبیرات فارسی ( ادبی و عامیانه )، مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ دوم ، 1376.

سرنا، كارلا،  آدم‌ها و آیین‌ها در ايران (سفرنامه مادام كارلا سرنا)، ترجمه علی‌اصغر سعیدی، تهران، کتاب‌فروشی زوّار، چاپ اول، ۱۳۶۲

سعدی، متن کامل دیوان،  به کوشش استاد دکتر مظاهر مصفا، تهران، انتشارات روزنه، چاپ اول، 1383

سنایی غزنوی ابوالمجد مجدود بن آدم، حدیقه‌الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح وتحشیه استاد مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، 1356.

سهیلی مهدی، ضرب‌المثل‌های معروف ایران، تهران، انتشارات شرق، چاپ یازدهم، 1371،

شاردن سر ژان، سیاحت‌نامه شاردن، ج 4، ترجمه محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، فروردین 1336  

شاملو احمد،  کتاب کوچه ( جامع لغات، اصطلاحات ، تعبیرات ، ضرب‌المثل‌های فارسی )، ج 1 و 2 و 8 ،  با همکاری آیدا سرکیسیان، تهران، انتشارات مازیار، چاپ دوم 1378

شکور زاده دکتر ابراهیم، ده هزار مثل فارسی،  مشهد، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372.

شکیبی گیلانی دکتر جامی و دکتر علی‌محمد حق‌شناس لاری و دکتر پدرام معزی قاجار؛ پند و دستان یاب،  تهران،  نشویل، چاپ اول 1366 

شهری 1 (شعرباف) جعفر،  قند و نمک - ضرب‌المثل‌های تهرانی، تهران،  انتشارات اسماعیلیان،  چاپ اول، 1370

شهری 2 (شعرباف) جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، 5ج،  تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1369

شهری3 (شعرباف) جعفر، ، تهران قدیم، 5جلد، تهران، انتشارات  معین، ١٣٨٣

صدری افشار غلامحسین، فرهنگ زبانزدهای فارسی، تهران، انتشارات مازیار، چاپ اول، 1388

عاقلی دکتر باقر، شرح‌حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج1، تهران، نشر گفتار و نشر علم، 1380.

عظیمی دکتر صادق، فرهنگ بیست هزار مثل و حکمت و اصطلاح، تهران، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران و دانشگاه مک گیل، چاپ اول،  1382

علمداری مهدی، فرهنگ عامیانه دماوند، تهران، انتشارات فیض کاشانی، تابستان 1379

فراهانی علی‌اکبر بن علی، نامه داستان، یا، امثال‌وحکم (نام کامل نویسنده: علی‌اکبر بن ابی القاسم بن عیسی بن حسن الحسینی)، تصحيح و تحشيه و تحقيق رحيم چاوش اكبري يسنای تبريزى،      تهران، انتشارات مستوفى، چاپ اول، 1378

فره وشی دکتر بهرام ، فرهنگ زبان پهلوی، تهران، دانشگاه تهران، 1371

فقهی دکتر عبدالحسین و رضایی دکتر ابوالفضل، فرهنگ جامع مثل‌ها و حکمت‌ها، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1389

قتالی سید عبدالجلیل، مجموعه ضرب‌المثل‌های مشهور بندر خمیر(هرمزگان)، شیراز، انتشارات ایلاف، چاپ اول، 1386

کلباسی دکتر ایران، فارسی اصفهانی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370.

گرمارودی دکتر سید علی موسوی ، زندگی و شعر   فراهانی، ج.2، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، چاپ اول  1384

گلچین معانی احمد،  فرهنگ اشعار صائب، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1365

مجاهد  دکتر احمد، جوحی، انتشارات دانشگاه تهران ، چاپ دوم، بهار 1383

محمد پادشاه متخلص به "شاد" ، فرهنگ مترادفات و اصطلاحات،  بیژن ترقی،  تهران، کتاب‌فروشی خیام،  چاپ دوم،  1346

محمد پادشاه متخلص به "شاد" ،  آنندراج(فرهنگ جامع ارسی)، 7 جلد، تصحیح آقای دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران، انتشارات کتاب‌فروشی خیام، چاپ  دوم، 1363.

مستوفى عبدالله،  شرح زندگانى من، 3 جلد، تهران، کتاب‌فروشی زوّار، چاپ سوم، 1360

معطوفی اسدالله، ضرب‌المثل‌ها و کنایات و باورهای گرگان (مازندران)، گرگان، انتشارات ایمان، اول، 1376

معین دکتر محمد، فرهنگ  فارسی، 6 جلد، تهران، امیرکبیر، چاپ نهم، 1375،

میبدی قاضی حسین بن معین‌الدین ، منشآت میبدی،  به تصحیح دکتر نصرت‌الله فروهر، تهران، نشر نقطه و دفتر نشر میراث مکتوب، چاپ اول 1376

میرزائیا دکتر منصور، فرهنگنامه کنایات، تهران، امیرکبیر، 1382

میرصادقی جمال، آتش از آتش، تهران، کتاب مهناز، 1370

ناظم الاطباء (مرحوم دکتر علی‌اکبر نفیسی)، فرهنگ نفیسی، 4 جلد، تهران، کتاب‌فروشی خیام،  1355،

نجفی، شیخ محمدحسن،  جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج 40، ا تحقیق و تعلیق و تصحیح محمدالقوچانی،  بیروت، دارالحیاء التراث العربی، بی‌تا

نجفی ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، 1387

نصری اشرفی جهانگیر ، فرهنگ واژگان تبری (با همانندهای مازندرانی ، استرآبادی ، گیلی، قصرانی )، ج1تا5، با همکاری کارگروه مؤلفان، تهران،  شرکت انتشارات احیاء کتاب، چاپ نخست، زمستان 1381

وکیلیان احمد، تمثیل و مثل، ج 2،  تهران، سروش، چاپ اول، 1366

یاوری دکتر حسین، فرهنگ‌عامه، ج 2، تهران، انتشارات آذر، چاپ اول، 1388

یوسفی محمدحسین، آئل سوزلری (ضرب‌المثل‌های ترکی آذربایجان)، تهران، اندیشه نو، 1377
 
   ب- اقوال و منابع شفاهی:
 حسین زاده  خاتون زینب ، متولد ساری، فوق‌لیسانس زبان و ادبیات فارسی و معاون فناوری یکی از دبیرستان‌های قائم‌شهر (نقل شفاهی)

محقق عبدالایمان، متولد اهر ،  دكتر ای حقوق جزا  و سردفتر اسناد رسمي در تهران (نقل شفاهی)
 
   ج- تارنماها و اینترنت:
 
آزمایش دکتر سیدعلی، سخنرانی در کارگاه آموزشی انجمن ایرانی جرم‌شناسی شعبه کرمان،  خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - (isna.ir/news/91083019381)
هاشمی سید علیرضا ، گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) زیر عنوان: « آسيب‌شناسي پژوهش‌هاي فرهنگ مردم در ايران» به تاریخ  : يکشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ (کد خبر: 135480)
برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان داخلی کانون وکلای دادگستری خراسان، سال ششم، شماره 15 (سال ششم/ زمستان 1395)

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »