دزدی و ربودن در آینه امثال فارسی و فرهنگ عامه (بخش نخست)
نوشته : محمد مهدی حسنی
منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال سیزدهم، شماره 23/ پائیز 1402- صص: 236-279)
چکیده:
در این شماره از بحث فرهنگ توده در فصلنامه، و در بخش نخست، پس از بیان مقدمهای کوتاه، به مترادفات و گویش های مختلف از دزدی، حرامی، راهزن، راهگیر، شبرو، طرار، قطاع الطریق و جیببُر (واژهها و ترکیبات عامیانه مرتبط با ربودن) می پردازیم و سپس تحلیل معنا وذکر مفاهیم برخی از این امثال از حیث بررسی ریشه و نیز بار معنایی آنها از دیدگاه های اخلاقی و اجتماعی و قضایی و حقوقی و سیاسی موضوع بحث خواهد بود و نیز اشاره ای به برخی داستان مثلها و بیان چند متل و نیز باورها و یک بازی عامیانه در پیوند با دزدی و ربودن خواهیم داشت و در پایان به ترتیب حروف الفبا، أمثال و زبانزدهای فارسی و غیره را که دارای مفهوم ربودن یا حاوی واژه های مربوط به دزدی است و نیز أمثال هممضمون آنها را می آوریم و سعی شده تا ضربالمثلهای هممعنا تجمیع شود.باتوجه به تناوری مطالب، در بخش نخست، اصل نوشته و نیز ضربالمثل هایی که با حرف آ و الف و ب آغاز میشود، میآید و در بخش دوم و سوم پژوهش که در دو شماره آتی فصلنامه چاپ خواهد شد، بقیه أمثال و نیز منابع و مصادر پژوهش تقدیم خواهد شد.
واژگان کلید:
فولکلور، فرهنگ عامه، أمثال، ضربالمثل، باورهای عامیانه، بازی محلی، سرقت ، دزدی، ربودن، انتقاد اجتماعی
متن:
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد (ابوسلیک گرگانی)
1- پیشگفتار:
در میان جرائم علیه اموال بی گمان، بزه دزدی و ربودن را بایستی یکی از شایانترین و دیرینهترین، رفتارهای باژگونه اجتماعی و اخلاقی دانست. چنانکه گمان می رود تصاحب زوری و اجباری ابزار تولید و شکار و یا ستاندن آن یا دستاویزی به ترفند و فریب، مفهوم نخستین ربودن نزد جامعه انسانی باشد که از همان آغاز پیدایش مفهوم مالکیت در میان جمعهای بشری دغدغه و گرفتاری مردم عادی و امیران آن بوده و برای همین در قوانین بشری و دینی مجازاتهای سختی برای کنندگانش، پیش بینی شده است و در عین حال آسان بودن ارتکاب این بزه (در مقایسه با جرایم دیگر علیه أموال) و پیدا بودن بهرهمندی فرآورده از آن (در همسنجی با جرایم علیه اشخاص) موجب شده تا در ازمنه و امکنه گونهگون، بخش بیشتری از جرایم رخداده را دربرگیرد .و به همین جهت از بزه های شایان و بیشمار جوامع بهشمار میآید (صبری 18-19) ازآنجاییکه فرهنگ مردم (فولکلور) برگرفته از متن جاری و زنده جامعه و زندگي مردم است، طبیعی است که بایستی این پدیده جزایی و عناصر همپیوند آن دارای بسامد بسیار در آن باشد و همانگونه که در جایی دیگر نوشته ایم "با بررسی و جمعآوری مواد فولکلور پیوسته با دنیای حقوق و شناخت آن، میتوان تا حدودی از انديشهها و باورهای مردم، از گذشته تا به امروز در این مقولهها، آگاه شویم تا بدينوسيله جامعه و هنجارها و ناهنجاریهای آن (فرهنگ عمومی جامعه و نیز خردهفرهنگهای در شکم آن) و دگرگونیهای رخداده در باورها و رسمها و ادبیات شفاهی جامعه، به فرهنگ خود پی میبریم و این شناخت ما را به دیگر دگرگونیهای اجتماعی، بینشی، سیاسی و فکری و نیز آسیبشناسی آن رهنمون خواهد کرد. زیرا باورداشتها و رفتارهای عرفی و قوانین نانوشته مردم، بهخوبی از بررسی شیوه زندگی آنها، فرهنگ گفتاری و انتظارات آنها، معلوم میکند و میتوان از این طریق به ژرفای فکر و گودی ذهن مردم رسوخ نمود. پژوهش و آگاهی یافتن از آنها به ما کمک میکند تا ببینیم کدامیک از آنها دربردارنده دستوری بهداشتی، اخلاقی و انسانی است. ضمن اینکه یکجا کردن باورهای مشترک قومی راه خوانش را بر ما آسان و امکان خواندنهای تطبیقی را ممکن میسازد (ذوالفقاری3 5 و 9 و 16) به این وسیله میتوان از ناپایداری و ناژرفنگری در امر قانونگذاری، دگرگونیهای پیدرپی و ایستای سیاستهای فرهنگی؛ تصویب قوانین ناهماهنگ و بیسامان (خشونت زا)، نبود استراتژی برنامهریزی و درنتیجه کاستی اثر عملکرد فرهنگ عمومی و کمرنگ شدن پایبندی به مبانی دینی و اعتقادی، و قانونی و بروز نابهنجاریهای اجتماعی جلوگیری کرد. لذا پژوهش حاضر و مانند آن، که موضوعش بررسی یکی از تأسیسات یا پدیدههای نابهنجار حقوقی در جامعه است، راه مطالعه حقوقدانان و سایر علمای اجتماعی را درباره آسان و امکان بررسیهای برهم نهاده و باهم سنج را فراهم میسازد. و امید داریم با توجه به پیشینهی کم و پیش دراز مطالعات فرهنگعامه در ایران، و گسترش بسیار آن ، سایر امور و تأسیسات حقوقی مشابه نوشته پیش رو نیز در دستور کار و متن گفتمانهای عمومی روشنفکرانه و گفتمانهای دانشگاهی جای افکند، تا بتوانیم به آرمانی که گفته شد برسیم." همچنین در این پزوهش طبیعی می نماید که چون بزه دزدی مانند جرایم دیگر با گذشت زمان و پیشرفت در صنعت دگرگونی یافته ، لذا چنانکه خواهیم دید برخی از آیینها و زبانزدهای در پیوند با پژوهش مانند نقبزنی و کفندزدی و .... امروزه واگذاشته و فراموششده است.
2- واژهها و ترکیبات در پیوند با ربودن:
سارق، حرامی، راهزن، راهگیر، شبرو، طرار، قطاع الطریق، قاطع طریق، جیببُر، غارتگر، عیار، سرقتمند و دارَهمار، در زبان رسمی و عامیانه، از واژههای همانند و همچم "دزد" است. ایلامیها: دزد را "چَتَه"، و اراکی ها "مَشَنگ" و در گویش سِلییری: "گوکار" گویند (آذرلی 139و 328 و 362). حرامی و نیز گردنهبند، به راهزن (قاطع طریق) و به اصطلاح دزد بیابانی اطلاق می شود و جیببُر یا: کیسهبُر دزدی را گویند که در جیب و کیف پول و کیسه دیگران دست می برد، معادل آنها، کیفزن، کیفقاپ. (شاملو 11/ 2132) است. چنانکه جیب (کیف) زدن، به دزدیدن محتویات جیب و کیف تعریف می شود (صدریافشار ۱۷۳). و کفرفتن : دزدی کردن پنهانی است و اشاره به کفزنی (نوعی از دزدی) است. قاپ(غاپ) زن بیشتر به موتور سوارهایی گفته می شود که کیف و ساک مردم به ویژه زنان را از دستشان میربایند (اکرامی ۲۰۷). و در لوترا [1] به جیب زنِ فرز و تنددست و چابک و چالاک، رابینهود گفته می شود (اکرامی۱۷۶). عیار هم به معنای جوانمرد، هوشیار، فقیر دوست و نوازشگر بینوایان، دشمن ستمگران و ظالمان و نیز درجه، ماخذ، مخلوط فلزی و معیاراندازه گیری است و هم به معنای دزد، راهزن، تبهکار و مکار است. چنانکه طرار نیز معناهای گونه گون دارد و سوای کیسه بُر، دزد، راهزن به فرد دلربا، زیبا و نیز زیرک، مکار نیز گفته می شود. (فارانی). همچنین به دزدان مسلحی که دارای همدست بوده و بیشتر به صورت باند خیابانی و تشکیلاتی، کار می کنند، گانگستر یا گَنگِستِر (به انگلیسی: Gangster معادل: Mobster)، گفته می شود. دارَه: نیز به دزدانی گفته می شود که به صورت باند و گروهی دزدی میکنند (افغانی نویس) و دارهباز: کسی است که دزد هارا رهبری و زیر فرمان دارد (فارانی) و نیز دَمخَپ زَدن: کنایه از دزدیدن چیزی و پنهان کردن آن است (افغانی نویس). غارت، سوای معانی: تاراج، نهب، یغما، چپاول، به معنای دزدی، نیز هست و واژه های عامیانه مترادف آن: چُور، تالان است (فارانی). در سیستان به غارت و تاراج و چپاول اموال: “اُول" و در مناطق کردنشین: "شالاو" و در لنگرود: "شیم"، و در مناطق گناباد و قائن خراسان "لاش" گفته میشود (آذرلی 33و237و247و334) چنانکه در سنگسر به فرد غارتزده "غُرنِوا" گفته میشود (همان250) در ایلام غارت میوه و محصولات در پایان کاشت و برداشت را شالارو گویند (همان ۲۳۷). همچنین قاپ زدن و قاپیدن و نیز "از دیوار مردم بالا رفتن" کنایه از دزدی کردن است. چنانکه وقتی می گویم: مگه از دیوار مردم بالا رفتم؟ بدین معنی است: "مگر دزدی یا کار خلاف دیگری کردهام."(صدریافشار ۴۴۵)، و در میان بزهکاران امروزی، شَبرَو کسی که شب هنگام دستبرد میزند (اکرامی ۱۹۳) و نیز در لوترای زندانیان، روزرو کسی است که در روز خانههای مردم را میزند (همان ۱۷۸). همچنین مترادف شَبرَو، شبپوی و شبگرد؛ نیز هست که هم به گزمه، میرشب، پاسبانی که در شب گردش می کند، اطلاق می شود و هم به راهزن و دزد(فارانی). شبدزد دزدی بود که به شب دزدی کند و بر خلاف عیار که دزدروز است (فروزانفر فرهنگ نوادر لغات ۳۴۰ ، شمیسا۱/۴۷0) به این ترتیب واژهها و ترکیبات: چپاول، دستاندازی، دستدرازی، دَستبُرد، راهگیری، رهگیری، زیْرْزَدن، دارَهبازی ، طراری و گَنگِستِری از مترادفات سرقت و غارت است. در فین بندرعباس به عمل دستبرد و دزدی غَدَنگ گفته میشود (آذرلی 249). در خارستان رُکیدَن نوعی دزدی است (همان ۱۹۹)
در بردسیر عمل دزدی و نیز زورگیری، "آزیدن" و در قائن خراسان "جُندن" و "چُنده" گفته میشود (همان ۴و 131 و 150) . کرمانجها راهزنان را "کِلِشِته" گویند (همان ۲۸۶) . همچنین پیشتر، نقبکَنی و نقبزَنی، به کار کسی گفته می شد که به آهنگ غارت خزینه یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری، تونلی در زیرزمین آماده نموده و از آن پنهانی به محل راه می یافت. (فارانی). نویسنده تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم در بخشی زیر عنوان "شغلهای متفرقه غیرمجاز" (دزدان پرونده دار) از گونههای دزدان تهرانی در آن روزگار نام میبرد. از جمله: دزد خانه بُر، جیببُر، کفرو، دخلزن، کیفانداز، بغچهگردان و ...به عنوان نمونه در باره دزد خانه بُر گوید وی خانهای را نشان و زیر نظر گرفته و با بررسی قبلی و تعیین کالاهای موردنظر، آنها سر فرصت میربودند و خود به دزد روزرو و شب رو تقسیم میشد. این دزدان همواره با کمیسری و آژان هم آهنگ بودند. نویسنده ضمن بیان شگرد یا شگردهای هرگروه، دزدان نامیاش را هم نام میبر. (شهری1 6/216-249) هم او در دیگر اثر خود (طهران قدیم)، گروه کفندزدان را بررسی و تبیین می کند. (شهری3 1/29-30). هرچند در فرهنگ های عوام و کنایات نیامده است، اما امروزه خِفت[2] کردن یا زورگیری کردن به معنای ربودن مال دیگری در کوچه و خیابان عمدتاً خلوت با دستاویزی به زور و شاخْشانه کشیدن است. همچنین "دو دَر" یا "دو دَرِه" کردن علاوه بر معانی مانند: کلک زدن، حقه بازی، کلاه گذاشتن و کم کاری، به معنای دزدی و دزدیدن نیز هست. چنانکه "بلندکردن" جز بیدارکردن از خواب، و تورکردن جنس نسوان (= مخزنی، یا به قول زنده یاد دهخدا : بردن زنی را به طوع نه به وجه شرع)، و نیز "کش رفتن" : دزدیدن چیزی از کسی است بطوریکه نفهمد(امینی1 454) و"زدن" به دزدیدن هم گفته می شود. سوای معنای خاص مورد نظر، در فرهنگ عوام، دزدی، یک معنای عام نیز دارد و به کار هر کسی که درآمدش را از راههای نامشروع یا غیر قانونی مانند قمار، حقهبازی و کلاهبرداری و اختلاس به دست میآورد دزد خطاب میشود. (جمالزاده 171) چنانکه در محاورات می گوییم: "دزدان ثروت ملی" یا: " این مغازهدار دزد است لباسها را به تو گران فروخته". (انوری2 2/ ۵۹۰). دستش شیرهای (چسبناک) است و دستش چسب داره (اکرامی ۱۷۱)، یا: دستش کج است[3] ترکیباتی کنایی از شخصی است که خو به دزدی و برداشتن اشیای دیگران و نیز تقلب دارد.[4]. دستش سریش (سفید، سنگین، سوراخ، سبک) است نیز همین معنا را افاده می کند.[5] لایبلابادیها (نائین أصفهان) تلویحا برای شخصی که گَنده دزدی می کند، نمی گویند که او دزد است بلکه گویند: "دستش به اشیاء می چسبد." یا به زبان آنها: "دَسوش دو شو وی یو" یعنی: دستش آغشته به دوشاب است. در این منطقه، و در قدیم دوشاب یا شیره را از توت می گرفتند که چسبنده و غلیظ بود. در محاوره بوشهریها، مفهومِ کاربردیِ خطابِ بزلیسک سوای سمج و چاپلوس، دزد نیز هست. (طالبی دستنایی و قطره 173) به دزد گرهبَر هم گفتهاند «توانگر ز دزدان بود ترسناک / تهی کیسه را از گرهبَر چه باک (دهخدا1/۵۶۹، شمیسا۱/۴۷۱) کرمانی ها در تعرض به دزد یا فردی که قصد حرامی دارد گویند: مگر نایبند[6]ی هستی. دزد بُخُوبُر (بُخُوبُریده) کنایه از دزد زرنگ، كاركشته و ماهر است. (عظیمی 376) بُخُو: دو حلقه فلزی محكم بود كه به وسيله يك زنجير آهنين به يكديگر متصل مي شد. و تقريبا شبيه دستبندی بود كه به دستهاي جنايتكاران می زدند. و آن را به دو دست اسب در بالای سم می بستند. و آنگاه وسط «بُخُو» را با زنجيری قلاب و قفل كرده و انتهای زنجير را با ميخ طويله محكمی به زمين می كوبيدند تا سارقين نتوانند آن را باز كرده و اسب را بربايند. با وجود اینکه «بُخُو» در قديم ابزار محكم و مطمئنی برای حفظ و نگهداری اسبان اصيل و قيمتی بود، با این همه برخی دزدانِ كهنه كار، بُخُوی اسبان را با مهارت بسیار، می بريدند و اسبان را می دزدیدند، آنان را «بُخُوبُر» می گفتند.(پرتوی آملی، 1365، 1/202و3) هممانند ریشه آن، میخ خود را (خوبی) کوبیدن با معنای کنایهای دیگر: جای پای خود را قرص کردن یا حرف خود را به کرسی نشاندن یا وضع و موقع خود را استحکام بخشیدن؛ است. (جمالزاده ۲۰۵؛ حسامی2/127) "دزد بزرگپا" نیز به معنای دزد زرنگ و ماهر است. در فرهنگ عوام، بزرگپا تکملهای است که به دنبال صفات مضموم میآورند و غلبه آن صفت را در موصوف افاده میکنند مانند نزول خور بزرگپا که وی رباخواری است که بهرههای سنگین برای وام می گیرد. (شاملو 5/ 1219) . شتر را با بارش میبرد. نیز اشاره به دزد بسيار حرفهاي دارد. در قديم چون حجم بار شتر حداقل دو برابر خر و قاطر بود، لذا راهزنان وارد در هنگام دزدی از كاروانها، همیشه شتري را كه بار اشيا و كالاهای ارزشمند داشت نشان كرده و در تاريكي ميبردند (حسامی9/251 و 11/34). در برخی جاها وقتی می خواهند بگویند طرف در دزدی ماهر (دزدی قهار) است گویند: سرمه را از چشم میدزدد.[7] یا به قول افغانی ها "... سرمه از چشم میپراند" (شهرانی 305) در همین موضع، ترك زبانان جوین سبزوار گویند: «ایککی گِزدَن بیرنی وُرماق» (ازدوچشم یکی را زد) (ملایجردی) و بیرجندی ها نیز نزدیک به همین مضمون گویند: از دو چش يه چشر مدزده (مهدوی). و استرآبادی ها گویند: «آردِ ر از اَمبان و نون ره از ُکماجدان[8] ُمبره» (اثنی عشری 22). و آذریها: به رودخانه برود ک.و.ن.ش آب میدزد. و بالاخره مرندیها: وقتی از قبرستان میگذرد یک مرده را میدزدد. سرخه ای: خاک را توتیا کرده و برده است. دو عبارت اصطلاحی: "دزد و دغل" و " دزد و سِزّ" نیز به معنای دزد و دزد قهار است جه به زبان عوام «سز» در مقام شدت دزدی و سارقی و کجی به کار رود.(لغتنامه دهخدا) لارستانی ها وقتی کسی چیزی ارزنده و مطلوبی را با زرنگی از همگنان خود برباید گویند: "چونه مرغی که تورش بو" یعنی: مانند مرغی که شغال ربودش(اقتداری234). در قدیم در مسیر کاروانها، جایی که راهزنان بیابانی کمین میکردند تا به کاروان ها و مردم هجوم برند، بزنگاه یا کمینگاه یا دزدگاه میگفتند[9]. این مکانها معمولاً دارای پیچ و خمهایی بود، و دزدان کوه را سوراخ میکردند و پنهان میشدند و مراقبان کاروانها نمیتوانستند دزدان را ببیند و با حمله آنان غافلگیر میشدند. (حسامی1/125) "مثل دیوار پادار" (آمرهای) و "مثل عباس طاووس" (خوانساری) کنایه از فرد دزد و نابکار است. "مثل وهابیها" نیز کنایه از رباینده (دهخدا 3/1498) و "مثل هندو" هم کنایه از دزد و هم پاسبان است (دهخدا 3/1499). در تداول اصفهانی ها، هرگاه کسی پول یا مال اشخاص را برباید و بالا بکشد، گویند: انگار وردار و ورمال[10] است. همچنین "آهنجی" و "کفنکَش"، در لهجه دری (افغانی) به کسی گویند که کفن دزدی میکند. (فارانی). "دله[11]دزد" یا: "آفتابهدزد"، دزدی دون همت است که به ربودن چیزهای کمبها و بیارزش مانند آفتابه و سطل، قانع است.(شاملو 1/ 779) در میان افغانها و تاجیکها، خَسْ دُزّدْ: یا "خس دز" و در میان عشایر ایل باصری فارس، "آلوفته" مترادف با آفتابهدزد و به دزدان غیر حرفه ای و پچلکار اطلاق می شود (ظهرابی). چنانکه از اصطلاحات: "جیز (کش) رفتن" و "جو از خر دزدیدن" همین معنا افاده میشود (شاملو ۱۱/ ۳۱۳ ). همچنین اصطلاح "دزدی گرگی" هم به معنای "دله دزدی" است (ثروت وانژابی نژاد 364؛ حسامی 2/16و 3الف/178) و هم به معنای حقه بازی و حیلهگری (انوری2 ۲/ ۵۹۰). اما امروزه گاه متراداف با "بچاپ بچاپ" و "دزدبازار[12]" به کار می رود یعنی جایی بی قانون و پر هرج و مرج، که در آن دزدی و اختلاس و اکل به باطل بسیار است.معادل آن، "جنگل مولا" است (امینی1 184) و نیز دُزادُزی به فرانهاد (وضع) جا و منطقه ای پربیمی گویند که در آن همه چیز، دزدی و گم میشود. و پراز دزدان است (فارانی) در فرهنگ زرندیها به این گونه دزدی پیوسته و فراگیر، "دُز هم دزدی" گویند (بابک 222). دو نیز دُزدخانه. (بدون کسره اضافت). خانۀ ایست که جای رفت و آمد دزدان باشدو نیز خانه ای بی در و دیوار که دزدان درآن به آسانی چنگاندازی توانند (افغانی نویس). و در ایران اشاره به جای پربیم دارد. گویند تهران در سالهاي ششصد قمري داراي سكنهاي بوده كه هرگاه محل بسيار امن بوده به غارتگري كاروانها ميپرداختند و به محض پیشآمد خطر به منازل زيرزميني خود میرفتند. در ديوان سراج الدين قمري از تهران آن زمان به عنوان دزدخانه ياد شده است (حسامی5/205). عقرب در خانه افتادن (تهرانی) کنایه از خانه دزد زده است. و نیز دزد با پُشتارَه [13]کنایه از گرفتار نمودن دزد و یا خائن در حین اجرای دزدی و یا خیانت است (فارانی) چنانکه گیر افتادن دزد، کنایه از دستگیر شدن وی توسط مردم یا پاسبان است. در برخی از نقاط کشورمان، "در دیزی باز بودن" کنایه از مناسب بودن وقت برای دزدی است. و"رد کردن" نزد دزدان دارای کاربردی به معنای فروختن مال دزدیدهشده است. (شهری1 6/۲۲۰) همچنین به کاسب کم فروش و آنکه هنگام کشیدن اجناس در وزن آن تقلب میکند، ترازودُز (دزد)گویند(شاملو 5/224). همچنین دزد بازار یا: دزد سرِگردنه [14] کسی است که آشکارا و به ناحق از مردم پول میگیرد، به ویژه گران فروشان. و در محاورات بیشتر کنایه از کاسب یا مغازه و فروشگاهی است که اجناس خود را بسیار گران میفروشند (انوری2 ۲/ ۵۹۰). همچنین وضع اداره شهر یا کشوری که در آن فساد به درجهای باورنکردنی رسیده باشد و مسئولان و رئیسان و دارندگان قدرت تنها به فکر سوء استفاده و بریدن کیسه مراجعان باشند (شاملو 4/373). کرمانیها دزد سر گردنه را "آغَسَن" و لکی ها : "تُرییه" گویند (آذرلی 6 و 107).
پیشترها "دُز کردن" در اصطلاح عامیانه معادل انتقال مال غیر بود و در محاکم و مظالم، و به عمل فروختن چیزی که قبلاً فروخته یا هبه یا وقف شده، گفته می شد. (دهخدا، ثروت وانژابی نژاد 364). امروزه و در فرهنگ زرندیها سوای معنای "کار نادرست و غیر قانونی کردن" به معنای "متهم کردن دیگران به دزدی" و "تبدیل کردن دیگری به دزد به صورت خواسته یا ناخواسته" است.(بابک 222)
3- بررسی مفهومی برخی از زبانزدها:
در روستای سطوه از توابع شاهرود به تعریض و کنایه به کسی که دستش کج است و دزدی می کند اما توانایی یا امکان این کار را ندارد؛ می گویند: «از دیفالی بلُندُ گُنگی تَنگ تَوبِه کرده» یعنی: از دیوار بلند بالا رفتن و آبراه تنگ داخل شدن توبه کرده است (طباطبایی) . تنگستانی ها وقتی می خواهند به کسی بفهمانند که اهالی فلان خانه ناسالم اند و یکی دزد، و دیگری معتاد است؛ گویند: آرد پاک تو خونی بواش نیسن (آرد پاک و تمیز توی خونه پدرش نیست). دزد را شب پایِ بازار کردن (شدن) کنایه از گماشتن کسی به امری است که با احتمال غریب به یقین در آن خیانت خواهد کرد به دیگر سخن سپردن کار به آدم نادرستی است که عدم شایستگیاش، آشکار و همهدان است. مانند آن: دنبه (گوشت) را دست گربه سپردن یا: شغال را کدخدای مرغدانی کردن یا: گله (گوسفند) را سپردن دست گرگ یا: بیوه زن را دست عزب (اغلی) سپردن (شاملو 7/ 151 و152). درباره فرد رسوا و فاسدی که مکرر به جرم دزدی و اخاذی محکوم شده است به ریشخند گویند: "هرجا دزدی اتفاق میافتد می آیند خانه مرا میکاوند از بخت بد در خانه من هم پیدا میشود." (خضرائی 488).
در موضوع بحث، شوربختانه، گاهی برابر با امثالی با بار منفی و غیراخلاقی هستیم؛ مانند: دزدی هم هنر است (دهگان255)، یا: قند دزدی چقدر شیرین است (لاادری): «خواب بودی كه لبت بوسیدم / ....» (شهرانی 396، چندبهار). یا: مال دزدی به دهان شیرین است (قشقایی). یا: سیب دزدی مزهاش بهتر است (رفسنجانی) یا: کد بانویی مال زن است دزدی مال مرد (لری). یا: صد رحمت به کفندزد اولی. یا: دزدی که نسيم را بدزدد دزد است، یا: مکن دزدی که دزدی نیست کاری / اگر دزدی کنی پر کن جوالی (بیرجندی). و ... که امیدواریم این امثال، دیدگاه افرادی اندک از اجتماع باشد که کار زشت و نامَنِش ربودن را تشویق و یا توجیه می نمایند و با آموزههای دینی و هنجارهای اجتماعی ما سخت در ناسازگاری است. گاهی خواستگاه این امثال، محیط مردسالارانه، و به مثابه خُردوخوارشمردن نیم دیگر جمعیت یعنی زنان، به جای دزدان است؛ مانند: به دزد اعتماد کن، به زن اعتماد مکن. (نیشابوری) یا: زنِ دزدِ چرب زبان و خرِ کورِ پشت زخم مثل همدیگرند (کرمانجی). یا: خمیر ترش که از سفره گم شود یا مادر میفهمه یا دختر (هراتی). یا: دزد (دُزِ) خانه یا زن (مادر، ننه) است یا دختر (قشقایی، شیرازی، شهربابکی، خورنگانی[15]). یا: مایع خمیر که گم شد یا کار مادره یا کار دختر (شهربابکی، سیرجانی). یا: دسته هونگ (هاون) خانه که گم بشود یا پیش عروس است یا پیش مادر شوهر (شاملو ۸/ ۹۹۵).
گاهی صرف نظر از نکوهیده بودن عمل دزدی، این مثل ها، در بستر خود أصول اخلاقی و حتی قواعد پذیرفته شده در کیفریات را بیان نموده و به حقوق بنیادین و اساسی و انسانی افراد اشاره می کند؛ مانند: توجه به اصل کرامت انسانی و پاسداشت حقوق انسانی مجرم: دزد هم برای خودش احترام (احترامی) دارد (دهگان255). یا: دزد هم آدم است (بوشهری) و یا پاسداشت اصل برائت: مال یک جا میرود ایمان هزار جا (دهخدا، 2/804). یا: دزد به يك راه میرود، صاحبش به هزار راه (هبلهرودی344) یا: آنکه گرفته دزد است آنکه دیده خداوند. (ترکمنی) یا: دزدگفتن و بر بستن نیست.[16] که معمولاً خطاب به دزدزده است و به او پیام داده که نباید بدون اطمینان به کسی گمان برد و دروغ بست. چنانکه برخی براین باورند که مثل "دزد نگرفته پادشاه است" ابهام معنایی دارد و شاید مراد این باشد تا وقتی جرم متهم ثابت نشود نمیتوان او را به چشم محکوم و مجرم نگاه کرد (خضرائی487) . یا ضربالمثل دزد را به دزدی نمیگیرند به حرف حساب میگیرند (شکیبیگیلانی2/75، کرمانی، بهمنیاری) فی الواقع توصیه مثلگونه ای است برای شیوه دستگیر کردن دزد (متهم) است به این مفهوم که دزد و هر متهمی را بایستی مطابق قانون و به طور آشکار و علنی مورد تعقیب و مواخذه قرار داد و نه دزدانه و به طور مخفی و محرمانه. (بهمنیاری۲۶۱) گاهی در شکم این امثال، همداستان با کیفرشناسان، به ریشه افزایش جرم و در نتیجه تنوّع و تشدید مجازاتها یعنی به بیکاری، شکاف طبقاتی و بی عدالتی و فقر پرداخته می شود؛ و در واقع سازنده مثل، رویکردی انتقادی به نظام عدالت کیفری داشته و دزدان را قربانیان سیاستهای اقتصادی و فساد دولتیان می داند. مانند: فقر باعث دزدی می شود. معادلتازی آن: الخَلَّه تَدعُوإلَی السَّلَّه (رستمیانی) یا: دزدی از نداری میشود توبه از سیری (آذری، قشقایی) یا: آدم بیکار یا دزد شود یا بیمار[17] (شهرانی 93، شکورزاده، انوری1) یا: شاهدزد ول میچرخد (می گردد) آفتاب دزد گرفتار است (دهگان257). مانند آن: دزدان بزرگ آفتابه دزد (دزدان کوچک) را به دار می آویزند (خرمی، کشور چک). یا: دزد دزد را میزند برای دزد بزرگ راه باز میشود (گیلکی) یا: دزد را داروغه شهر مي كنند. یا: به گربهی دزد فرمان خلیفه هم دادند. این أمثال هنگامی گفته میشود که بخواهند آزادی عمل شخصی نادرست توانایی را بیان کنند که با داشتن توان و برتری اقتصادی و اجتماعی و بهره برداری از امکان قانونی به کارهای ناروا میپردازد. یا: دزد از دزدی فلانی میشود ذره ذره پشم، قالی میشود (شکورزاده، امینی2). که مفهوم مثل اخیر این است: اگر غالب مقتدرین از غارت اموال مردم دارای اقتدار شدهاند، ثروت و مقام عالی آنان، نتیجه همین غارتگری است (بهمنیاری، 8؛ فراهانی، 1378؛ خضرائی 41) به دیگر سخن بعد از آنکه دزد از مال دزدی به نوایی رسید معمولا سابقه بد او فراموش میشود و در اجتماع صاحب نام و احترامی میگردد (انوری1 ۱ /495) یا: زر نباریده ز آسمان به سرش / یا خودش دزد بوده یا پدرش . مفهوم این مثل نیز روشن است سخن بر سر کسانی است که روزی به نان شب نیازمند بودهاند و بهسالیچند، ناگهان ثروت بیحساب به هم میرسانند (شاملو 1/453). یا: پادشاهی چهار دانگ و نیم حیلت است و مکر، دانگی و نیم دیگر طرّاری است (سمک عیار ۵/ ۲۸۷ ، شکورزاده). یا: عامل (حاکم) ظالم به سنان قلم / دزدی بی تیر و کمان میکند (بهمنیاری؛ سعدی کلیات ۷۹۱ ). توي روز روشن دزدي مي كند نیز كنايه از اين است كه مجرم از ديده شدن و شناسايي ترسی ندارد. و بیشتر در باره اربابان قدرت در یک جامعه صدق می نماید که زور مردم به آنان نميرسد. چنانکه شاعري گفته است: «دزد اگر شب، گرم يغما بردن است / دزدي حكام، روز روشن است. (حسامی9/292و11/54) . متل مشهور سیاسی و اعتراضی "گنجشکک اشی مشی" که ذهن ما آن را با نامآوران زندهیادی همچون شاملو، فرهاد مهرداد پیوند می زند، داستان گنجشکی است که به دزدی عیّارگونه و رابینهودْوار جواهرات از شاه و بخشیدن آن به مستمندان می پردازد. و برای ناشناس ماندن هر بار خود را در حوض نقاشی و به رنگی دیگر مینماید این متل از شاهکارهای فرهنگ عامیانه ماست. (ر. ش. هاتف 16-18) شهری در ذیل مثل "دزد نگرفته پادشاه است" خاطرهای شخصی را گوید که در سالی دزدی به خانهاش زده و فرشهایی را ربود اما در شب دیگر گیر افتاد. در کمیسیری وی به موضوع إقرار و محل اختفای أموال را هم نمود اما از آنجایی که بعضی از تکههایش به دردخور شناخته شد، مامور تأمینات با دشنامی که به وی داد گفت : فلان فلان شده دروغ میگوید اصلاً از آن کوچه رد نشده است. (شهری ۱ ۶/ ۲۲۳). این درحالی است که امیرخسرو دهلوی در 750 سال پیش و در مثالی ساده و مختصر، در باره مقامات انتظامی و به طریق اولی، قضایی به جای توجه به سياستهاي تنبيهي مانند: تشهیر و مجازات (که حتی شوربختانه دیدگاه قانونگذار امروزی است)، به ريشة فساد توجه داشته و اشاره تلویحی به لزوم بهبود وضعیت معیشتی و اقتصادی آنان در ادارة زندگي شان دارد، که خود زمينه ساز ايجاد ناامني قضايي وفساد می شود و رفع آن موجب می شود که فراخور با جایگاه خود نيازمند كسي نباشند و امكان نفوذ در آنان ميسر نگردد. وی گوید: بیداری پاسبان بیمزد / گنجینه برد به شرکت دزد (دهخدا، انوری1، شکیبیگیلانی3/333).
4- بررسی مفهومی برخی از زبانزدها و أمثال که افاده معنایی غیر ربودن دارد:
گاهی اشاره به صفت دزدی در این امثال برای مخاطب، بیان مقایسه و نکوهش عمل و خصلتی بدتر از ربودن یا همسنگش است و پنداری چنین فرازَبان می دهد (القاء مینماید)، که کنندهی کارِ نکوهیده، بدتر از دزد یا چون اوست؛ مانند: دزدی برای گذراندن معاش است، دروغ برای چه؟ (جیرفتی) یا: دزد دزد بنده است دروغگو دزد خداست. (بختیاری) یا: دزد با مروت بهتر از معاملهگر بیمروت (لری). دزد جوانمرد به از بازرگان بخیل (حسینشاه). در کیسهات را سفت بگیر مردم را دزد مکن (راوری). یا: از دزد یابی، از جَلَب یابی، از آدم ک.و.نفراخ(= شکمو) نیابی (بیرجندی) یا: دزد آدم حریص و طماع را فریب میدهد (هزارهای) یا: پروین: آن پارسا که ده خرد و باغ، رهزن است / وآن پادشاه که مال رعیت خورد گداست (شکیبیگیلانی 1/31). دزدی زرنگی است، گدایی باج بگیری و تملق (گیلکی). یا: نداری عیب نیست دزدی و هیزی عیب است (زرقانی) یا: قمارباز شریک دزد است (شهرانی 396) یا: کفن دزد از سخن دزد بهتر است. (شهرانی 406) یا: از دزد طرفداری نمودن، دزدی است (کرمانجی). یا: فرق دزد و مالدار این است که دزد مال اغنیا را میدزدد و مالدار مال فقرا را! (شکورزاده،744) و نیز نکوهشِ اکل به باطل مجنیعلیه و مالباخته در این مثلها: انگشت انگشت مبر، تا خیک خیک نبرند (نریزی) (شکیبیگیلانی 1/146 و 2/23). یا: کسی که انگشت انگشت (قاشق قاشق) دزدیده باشد چمچه چمچه از او میدزدند (آذری). یا: تا خر کسی را ندزدی، خرت را نمیزدند (لری). یا: مال زکات نداده نصیب دزد میشود. (خوافی) که کنایه از این است که مال حرام نصیب حرام خوران می شود.
همچنین در برخی زبانزدها، از واژه دزد و درآمدِههای آن بهره برده می شود، تا جستاری زیبنده و سزاوار، اما بیپیوند با مفهوم ربودن را فَرازَبان دهد. ریشه بیشتر این امثال، و داستان آن از دزد و دزدی سرچشمه می گیرد. : چنانکه داستان ضربالمثل دیواری از دیوار ما کوتاهتر نیافته که کنایه از ستمکاری به فرد و او را ناتوان پنداشتن است، چنین است. زیرا در قدیم دزدان شبها از دیوار خانهای بالا میرفتند که کوتاهتر، و بالا رفتن و پائین آمدن از آن سادهتر بود. بنابراین زیان و خسارت بیشتر به افراد مستمند و بینوا میرسید که به ناچار و دون پولداران دیوار خانهشان را کوتاهتر می ساختند. (حسامی2/31) شاید این نظم از اوحدیمراغهای در جام جم که خود سخنوارهای سرشناس است: دزد بر بام طفل و بیوه رود (بشیری216) و نیز دو ضربالمثل: فقیر در آتش دزد و حرامی میسوزد (ترکمنی) یا: چپاول کرد را گوران میخورد (capaw-e kord gûrãn xway) یعنی غارت و فرآوردهی سختی و دسترنج کرد صحراگرد را کرد دهنشین میخورد . (مکری159) ... ریشه در همین اقتضای اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. زبانزد دخل کسی آمدن (را آوردن) که اکنون بیشتر اشاره به رسواشدن و و نابود کردن شخص (ثروت وانژابی نژاد 354) یا (در خراسان) بروز صدمه سخت و بسیار بدنی است. نیز در پیوند با همین پژوهش است زیرا در دیرباز مغازهدارها كاسهاي فلزی داشند كه به آن تشتك ميگفتند و پول فروش روزانه را در آن ميريختند. دزدان حرفههاي سر دكاندار را گرم و حواس او را پرت نموده و تشتك فراگیرنده دخل درآمد روزانهاش را ميدزديدند و به اين افراد دخلزن ميگفتند. (حسامی8/236). همچنین است اصطلاح "همه را روي دايره ريختن " که کنایه از همهی اسرار و اطلاعات خود را فاش کردن و یا حساب خود را به خوبی پس دادن است (خضرائی 460) اشاره به اين دارد كه تمام موجودي را روي سيني دايره شكل يا دايره زنگي ريختند. در قدیم هرگاه دزدان مالی میربودند، برای تقسیم مال دزدیده شده، و نیز مردمان عادی هرگاه براي تامين مخارج عروسي كسي پولی جمع می کردند، و نیز مطربان و خنیاگران براي محاسبه و مشخص شدن رقم، تمام آن را روي سيني يا دايره ميريختند (همان، حسامی2/40 و 9/138) بالا کشیدن که کنایه از مال کسی را به ناحق خوردن است. (جمالزاده13) ریشه در رفتنْراهیِ دیرینِ دزدان دارد که از دیوار مردم بالا رفته و در برگشت، دزدیدهها را به یاری همکار خود، از دیوار بالا کشیده و به یغما می بردند. (حسامی2/67). همچنین است اصطلاح تيغ زدن که امروزه به معنای تلکه کردن و چیزی را با كلك و نیرنگ به دست آوردن است زیرا پیشتر چون پول كاغذي هنوز نيامده بود، مردم پول دردست یعنی سكههای خود را در كيسهای ريخته و زير شال كمر خود ميبستند و دزدان با تيغِ تيز، كيسه را بريده و ميربودند. (همان 8/191و10/307). و همینطور اصطلاح "داغِ ننگ" که کنایه از بدنامي است. ریشه در آیینی کهن دارد که وقتي دزدي را دستگير مي كردند روي پيشاني اش ميله داغي كه نشانی روي آن بود مي گذاردند. تا اثر سوختگي بر روي پوست جا مانده و زوده نشود. به آن داغ ننگ مي گفتند ومردم از اين فرد دوري مي كردند. (همان11/30). زرندیها به عمل کسی که دروغ فراوان و شاخدار میگوید "دُزدروغ" گویند. و نزد آنان "دزد کُ.س. کسی شدن" کنایه از خو گرفتن به بهرهگری و سوء استفاده کردن از دیگری و "دُز کَسی گرفتن" کنایه از مچگیری و سر بزنگاه مچ کسی را گرفتن است (بابک222). در روستای گز سربیشه، وقتی می خواهند شنونده خود را به منش بسندهکاری، رهنمون کنند. می گویند: «کِری پای دزد جَرویی" (یعنی: پاداش پای دزد جارو است). صغادی ها[18] وقتی از بیراهرفتن شخصی دلآسودگی دارند و می خواهند که به سخنان باریک و نرم، بزهکار را وادار به خستو (اعتراف) نمایند ، دو اصطلاح دزد را به دستمال گرفتن یا: فال روی آب گرفتن را به کار می برند[19]. در برخی مناطق مرکزی، وقتی می خواهند بفهمانند که شنونده بسیار بیعرضه و بیلیاقت و یا: یا بسیار خائن و اهل زد و بند و گرفتن رشوه است؛ می گویند: دزد دستش نمیدهند که به انبار ببرد.. و یا در بسیاری از حاهای کشورمان، "مثل نردبون (نردبان) دزدها" [20] و در افغانستان ، "مثل خادهی دزدها ست" یا خاده دزدها واری ست.[21] کنایه از آدم قدبلند است. قابش را دزدیدند یا: "عقل (قاپ)کسی را دزدیدن".[22] به معنی به دست آوردن دلگرمی و اوستام آن فرد ست. (صدریافشار ۳۷۱ ) هرچند بهتر است گفته شود که این مثل و نیز زبانزد شیرین اصفهانی: نخودچي شو دزديده (عظیمی 735)، کنایه از فریفتن و فراهم کردن سازوبرگی است که با جـلب اعـتماد شخص، توان اندیشه منطقی را ازاو گرفته تا هر چه از او بخواهیم انجام و یا هر حرفی به او بگویم، باور کند و به این ترتیب زیر بلیط و نفوذ ما قرار گیرد. دعوا بر سر لحاف ملا نصرالدین اشاره به دعواهای مصلحتی دارد که ریشه و منشأء آن چیزی دیگر جز آنچه خصمان گویند، است. در افسانه، شبی ملا و زنش روی پشت بام خوابیده بودند که از کوچه غوغایی شنید. ملا به خاطر سردی هوای زمستان، لحافی بر سر کشید و برای جدا کردن طرفین وارد معرکه شد اما یکی از آنان لحاف ملا را سر او ربود و در رفت. وقتی ملا به خانه برگشت زنش پرسید دعوا برسر چه بود. ملا گفت دعوا بر سر لحاف من بود، آن را بردند و به پایان رسید. (خضرائی 1015حسامی3ب/102).
تالشی ها وقتی می خواهند بفهمانند که فلانی به این زودی نخواهد خوابید، می گویند: چَشش گون دزدینَه(čaš әš gu-n dәzdi na) یعنی: چـشمهایش گـاو می دزدند. جالب است زبانزد همانند دری آن: چشمهایش آلبالو گیلاس میچیند (دهخدا، 2/616 ؛ انوری1 ،1/294) معنایی وارونش یعنی کلاپیسه شدن دارد (خانبابازاده 31). اهالی پایین ولایت کاشمر وقتی کسی بیگناهست ومتهم به کاری میشود میگویند: «یقین باز میل آسیای کُندر ره دزدیدن». در تداول عامه بر مردم نادرست و ناپاک و هرزه "دزد و هیز[23]" مانیده میشود.(دهخدا) چنانکه گویند: دزدی و هیزی با همه (هم است) . (انوری1 1/366 و 2/1228) . همچنین وقتی می خواهند که به دزدان پشت میزنشین یعنی مختلسان دیوانی و دولتی کنایه زنند گویند: "دزد رهزن، دزد نادان است." [24] (میرزاده عشقی، خضرائی486) در یاداشتهای قزوینی، "دزد کسی را گرفتن" کنایه از پی به سِرّوراز پنهان و کارهای در پرده کسی بردن است. (خضرائی 486). دُزدِکارِ خود کنایه از کسی است که در کارخود زرنگ و هوشیار است(افغانی نویس). "مثل چراغ دزدان" (دهخدا، 3/1421؛ امینی1، زرقانی، دزفولی، شوشتری) و نیز "مثل فانوس دزدها " (خوزستانی)، کنایه از کم نور و کم سو بودن همانند (مشبه) است. چنانکه: "چراغ دزدان است" یعنی خیلی کم سو است. (فراهانی186). شاملو "دزدِ با چراغ" را کنایه از کسی میداند که از دانش و بینش خود برای دغل کاری و فریب مردم سوء استفاده میکند (شاملو 12/ 798 ). چنانکه دزد با چراغ کنایه از دانشمند بدکار و کسی است که از علم در راه ناروا استفاده کند. «… از آنها بود که معلومات او را دزد با چراغی کرده بود.» (مستوفى ۲/ ۳۰۳؛ انوری2 ۲/۵۹۰) دزد ناموس آنکه با همسر و محارم دیگری رابطه نامشروع برقرار کند. و نیز در محاورات به کنایه به "خواستگار “، “دزد روز " اطلاق میشود چنانکه گفته میشود: "دزد روز آمد دخترم را با خودش برد." همچنین برای بیان حالت دید نداشتن تقاطعها برای رانندگان، به طوری که موجب بروز تصادف شود نیز اصطلاح "دزد بودن" به کار میرود: "چهارراههای بولوار ... خیلی دزد است." (انوری2 ۲/ ۵۹۰) کاربرد دو زبانزد: "دستتو ببُر" و "دست كوتاه " که ترکیبی کنایی است به معنای: "كنار بكش و دستاندازی مکن، " نیز اشاره به قطع کردن دست دزدان از آرنج يا حتي بازو در قدیم دارد زیرا در نتيجه اعمال مجازات، دست دزد كوتاه يا بريده ميشد. (حسامی4/322) خانهاش را دزد زده اصطلاح آبادهای صغادی است به معنای: زنش دختر زاییده است. در آباده و اطراف آن، خانه کسی را دزد زدن علاوه بر معنای حقیقی و واضح خود مفهوم دیگر هم دارد و آن این است که یعنی او صاحب دختری شد آنقدر این عبارت در آنجا جا افتاده است که اگر مقصود گوینده معنای حقیقی آن باشد، بازهم در وهله نخست ذهن متوجه دختر دار شدن صاحبخانه می گردد و این اشاره بر این دارد که دختر چون بزرگ میشود و بخواهد به خانه شوهر رود با خود جهیزیه اموال قابل توجه میبرد (خضرائی 393و 484). در باره این دیدگاه عجیب، در تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم میخوانیم: "دختر دزد خانگی بود که سوای هر روز بر سر سفره پدر بودن چیزی هم در رفتن مشتقلانه میبرد" (شهری1 1/273). هنگامی که دو طرف معامله به یکدیگر دلگرمی ندارند و به هم بدگمان باشند و پنهانی یکدیگر را پایند، گویند: دزد و آجان بازی (شاملو10/ 785 ؛ دهگان257 ؛ انوری1 ۱/ ۴۹۷، شهری3 359) یا: دزدی و سرهنگی؟ (آرزو). وقتی می خواهند بگویند که انسان، ناخودآگاه از دیدهها و شنیدهها پیروی میکند، گویند: "طبیعت آدمی، دزد است."[25]برای ریشه زبانزدهای: چقدر تیغش میبرّد (حسامی3الف/65) یا: تیغش بُرّاست" که اشاره به کامیابی در کارها است و یا به گونه درود و نیایش در باره دارندگان قدرت میآورند. و نیز تیغش به ما نمیبرد که کنایه از این است او به ما کاری نمیتواند بکند یا زیان و آسیبی نمیتواند برساند (خضرائی290)، داستانهایی بازگو می شود، که یکی از آنها گوشه چشم، به جیبهایی دارد که به شیوه دیرین کیسهای کوچک بود که دزدان آنها را با تیغ میبریدند و میبردند. (حسامی، همان). وقتی چیزی گم می شود که به درد دیگری نخورد، به کنایه گویند: دزد اومد فقط ... را برد (قاسمیان نسب). یا وقتی ما می خواهیم فرزند یا دوست خود را از همراهی با برخی دوستانش که ناآگاهانه، زندگانی و زمان یعنی ارزشمندترین اندوختهی وی را تباه میکند، گوشزد دهیم، گوییم: دوست، دزد زمان است (بروجنی). وقتی کسی به انگیزهی گولزدن و بیاراستن ترفند، خود را دوست و نیکوخواه انسان بنماید، چنین داستان زنند (تمثل کنند) : "من دزد باشم برادر خدا تو را شفا بدهد. "[26] در میان قشقاییها (سیه چادرها)، و بیشوکم در میان همه فارسی زبانان و دیگر تبارهای ایرانی، وقتی می خواهند به کم شانس و بد بیاری خود اشاره داشته باشند، گویند: ما که دزد شدیم مهتاب برآمد. همچنین در تداول عامه، "دزدانه" یا: "دزدیده" یا "دزدکی"، کنایه از انجام کاری به صورت پنهانی و یواشکی دور از نگاه دیگران است (انوری2 ۲/ ۵۹۰)؛ مانند کاربرد واژه آخر در این سخنواره گیلکی: "دزدکی چه خوردی که سکسکه میکنی". و نیز "دزدیده نگاه کردن" به معنای زیر چشمی نگریستن و پاییدن است و همچنین حالت "خم شدن برای دیده نشدن" را، "دزدیدن قد" گویند. زیرا یکی از چمها (معانی) مجازی "دزدیدن"، کنار کشیدن و پنهان کردن خود یا اندامی از بدن برای دیده نشدن یا پرهیز از آسیب و بیم است (همان) یا دزدکی: کار پنهانی و دور از چشم دیگران، همرسته (مترداف) با واژه ها و ترکیبات عامیانه: قاچاچی، زیرجُلی، پشتسر، پُتَکی است. (فارانی) و بالاخره ترکیب و تشبیه زیبای فعل دزدی با خنده در این مثل شعرگونه آلمانی: گریه زن، دزدانه خندیدن است. که معادل فارسی آن می شود: گریه زن، مکر زن است.(بهمنیاری، دهخدا، شکورزاده) غوغایی است. همچنین در بیع، آنگاه که خریدار خواهان معامله ای با ثمن بخس است و فروشنده می خواهد بگوید که خوشدل به چنین دادوسُتدی نیست گوید: مگه مال دُزدی است.(دهخدا 4/1728). همچنین اصطلاح: موضوع از کجا آب میخورد در بُن: "آب کجا را میخورد؟ " بوده که برای چهار پایان بکارمیرفته؛ یعنی این حیوان مال کدام منطقه و محله است؟ زیرا در قدیم بعد از دزدیدن چهارپایان، گاهی مالخر از رباینده میپرسید تا بداند حیوان از کجا دزدیده شده و به اهالی آن پیرامون نفروشد و گیر نیفتد (حسامی3الف/102) همین گونه است زبانزد: چقدر آب خورده؟ که در دادوستد امروزین کنایه از بهای خرید کالا برای خود فروشنده دارد، ولی در پیوند سوداگری اشاره شدهی دیرین، دزد فروشنده میگفت: "این گوسفند ده ریال آب شهر ری را خورده" (یعنی ده ریال میفروشم و آن را از شهر ری دزدیدهام.) (همان206و207) و بالاخره در اصطلاح قاپ بازی (مشهدی آن: بُجُل)، پیشتر به جیک قاپ (سطح فرورفتۀ آن)، دزد گفته می شد. البته معنای امروزه "شاه دزد است" روشن است. ولي در باره ریشه این زبانزد گویند: روزي شاه عباس بر سر سفره، قاپ (قاب) يك گوسفند را به طرف ملاجلال انداخت تا پاك كند و سپس بيندازد، عاشق آمد. سپس ميرحيدر كاشي انداخت باز هم عاشق آمد، بابا سلطان شاعر هم افكنده و او نیز عاشق آمد. پس شاه عباس انداخت: دزد آمد و گفت شما همه عاشق و ما دزد. متملقي گفت شما دزد دل هستيد ولي سلطان گفت: من دزد نيستم، من شاه دزد هستم. (حسامی10/97) همچنین کار را دزدیدن اشاره به ژرفنگری و هوش شخص دارد؛ در زمان نه چندان دور براین باور بودند که در مدرسه و کارگاه و مغازه، استاد (اوستا) نمی خواهد یا نباید همه یا برخی چیزها را به شاگرد بیاموزد. بنابراین شاگرد باید فن کار را بدزدد. (حسامی3الف/196). همچنین با مراجعه به منابع موجود اعم از فضای مجازی و مکتوب، می توان دریافت که ریشه بسیاری از أمثال و زبانزدهایی مانند: "پا توي كفش کسی كردن"(حسامی4/160) ، "خر بيار و باقالي بار كن"(همان6/85و86) ، "تخمش را نميتوانند بخورند"(همان6/111)، "با ريسمان پوسيده کسی به چاه رفتن"(همان6/200)، "مگه كك تو تنبونت افتاده"(همان9/272و273)، "دندان اسب پيش كشي را نميشمرند"(همان9/66)، "سَر کسی بي كلاه ماندن" (همان10/27)، "بُرو بچه یا: بچه بُرو" (همان10/163)، "به جلو فرار کردن" (همان11/43) و .... بسیاری از أمثال دیگر در پیوند با دزد و کار دزدی بوده است؛ که بعدها چمهای کنایی آن دگرگون شده است.
5- یک بازی و نیز باورهای عامیانه همپیوند با موضوع پژوهش:
زمانی که بازی های ویدئویی و مافیای امروزین نبود، شاه و وزیر یا: تُرْنابازی یا: جَلّادی (سِفیدشهر کاشان) یکی از بازی های دورهمی و بومی کهن کشور ما بود که در دوران کودکی و نوجوانی نویسنده نیز جاری بود. یکی از نقشهای بازیکنان در کنار: پادشاه و وزیر و جلاد، دزد بود (ر. ش. به مخبرالسلطنه6، شهری1 1/406) این بازی با یک قوطی مکعب شکل همچون قوطی کبریت انجام میگرفت و هر ضلع آن به یکی از نقشها نشان میشد و به ترتیب بین بازیکنان میچرخید و به نوبت انداخته میشد تا نقش هرکس دانسته شود. شاه خدایگان و دارای توان فرمان دادن بود و وزیر همراهی و چربزبانی می کرد و جلاد، روانکننده دستورها و جایگاه دزد در پایین هرم، پذیرش پادآفراه (مجازات) و کیفر میشد.انگار که این بازی به نوعی بازتاب کاررواها (مناسبات) قدرت در جامعه از سوی توده مردم و در عینحال بیانگر سست بودن این جایگاهها و گوهریدن (تعویض) مدام زین و پشت بود.
در باره برخی رسم ها و باورهای در پیوند با پژوهش کنونی، شایان گفتن است که نویسنده کتاب "آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم" از یکی از مهم ترین و محبوب ترین نذرهای زنانه در ایام محرم در گیلان یاد می کند که موسوم به "دوزی گودن" (دزدی کردن به گویش گیلانی) یا: "گرو برداشتن" است. به این ترتیب زنانی که در دهه محرم، حاجتی دارند، به روضه می روند، نذر نموده و آنگاه یکی از استکانهای چای را برداشته و با خود به خانه می آورند. در مدتی که در هنگام نذر معین نموده، استکان را نزد خود نگاه می دارند، اگر حاجتشان برآورده شود یک دست استکان خریده و به صاحب مجلس عزا می دهند و اگر بر آورده نشود همان استکان را پس می دهند( پاینده لنگرودی2 204). و ظاهراً این رسم در جاهای دیگر از جمله أصفهان نیز هست.(فرح زاد) "عزایم نشینی" برای شناسایی دزد، در بوشهر نیز از باورهای نادرست است که با دگرگونی در عناصر، در کشورمان همگانی است. عزایم جمع عزیمه، به معنی ارادة ثابت و محکم و نیز افسون ها و آهنگ ها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن می خوانند (معین) و یا برای رام کردن مار و جانوران دیگر و نیز شناسایی دزد یک مال به کار می رود. در موضوع پژوهش، آیینها در خانه ” دزد زده ” پیکربندی میشود و چنان است که وقتی مالی به سرقت رود و دزد شناخته نشود ، معزّمی را فراخوانده تا دزد را شناسایی و به زبان آورد. در این آیین “معزّم ” در میان فراخواندگان نشسته و در پیشش کاسه ای آب بر روی آیینه ای گذاشته میشود و بر روی ناخن دست دخترکی هفت هشت ساله، وِرد ویژهای زمزمه می شود تا رخسار دزد ، برروی ناخن او و یا در کاسه آب پیدا شود (دانشچی). پیشتر یکی از باورهای خرافی در شوشتر این بود که برای درمان تب نوبه بایستی دیزی آبگوشت همسایه را از تنور او دزدید و به مریض بخورانند (نیرومند187)
مشهدی ها و نیز قمی ها به هنگام شناساندن دیار خود به مردمان دیگر شهرها، بارها از دهانها، شنیده اند که اهالیشان "شمعدزد" هستند. زندهیاد استاد مطهری در یادداشتی زیر عنوان "منطق پول و پولدار در انفاقات" گوبد: «در مشاهد مشرف هنوز هم مردم مبالغ زیادی شمع نذر میکنند فکر نمیکنند که یک روزی این کار خوب بود که چراغ نبود حالا که برق هست چه احتیاجی به شمع است هم پول خود را هدر میدهند هم آنکه یک پست مهم در این مشاهد به وجود آمده که سرقفلی و درآمد و امتیاز دارد و آن پست "شمع دزدی" است. (مطهری 418) شمعدزد را زنده یاد دهخدا تعبیری طنزآمیز از خادم مزار یک امام یا امامزاده می داند (لغت نامه) گمان می رود این نامبرداری در باره نشیندگان این دو شهرِ دینیِ مینوی، بایستی یادگارِ دورانِ دیرینِ بی برقی باشد که مردم برای روشنایی از شمع و لامپا و غیره بهره میبردند و بهسرشت است که برخی نیازمندان و مستمندان، برای ازمیانبردن خواستهای شخصی خود، پالغز رفته و شمع های نذورات را بربایند. و دیدارکنندگان از دوشهر، به ناراستی، این کار را به همه اهالی همگانی کنند.
6- ضربالمثلها:
در دنبال پژوهش بخشی از مثلها در باب دزدی و راهزنی میآید. برای خواندن بقیه (که بیشتر از تناوری نوشتهی پیشرو است) میتوانید پس از چاپ دو بخش نوشته، به تارنمای نویسنده بازآمد فرمایید. [27]
۞ آدم از دزدی فلانی می شود / رفته رفته ایلخانی می شود (شکیبیگیلانی 2/ 14، بهمنیاری، شاملو) یا: دزد از دزدی فلانی می شود . (دهخدا) یا: ذره ذره پشم قالی میشود، دزد از دزدی فلانی میشود (امینی1) یا: دزد از دزدی فلانی میشود ذره ذره پشم قالی میشود (شکورزاده امینی1، بهمنیاری، 8؛ فراهانی؛ خضرائی41.، انوری1)
۞ آدم دزد پایش را در کفش برادر خود هم میکند (لری)
۞ آدم دلهدزد از سفره قهر میکند (خوانساری)
۞ آرد از دزد قرض مي گيري؟ (کردی ایلامی: ئارد ده تهيره قهرت كه ي؟) کنایه از خواستن چيزي از كسي كه هيچي ندارد. اين مثل نمونه اي از استعارة تهكميه (ريشخند) است؛ زيرا از دزد چيزي را به عاريه نمي گيرند. (عزيزيفر119)
۞ آرزوی دزد چیست؟ شب تاریک (آذری و قشقایی) یا: آفتاب همانجایی زد که خواست دزد بود (بویراحمدی، بختیاری) دزد هنگام تاریکی و گرگ در هوای بارانی به شکار میروند (خرمی)
۞ آری ازصبح دزد بگریزد. خاقانی: «.... / كزپی جان سلامت اندوزد. (شهرانی 99)
۞ آنجا كه دزدها تقسيم مي شوند، الاغ من خسته مي شود. (کردی ایلامی: ئهورهگ خهرم كپي، تهيرهيل بهش دون) الاغ نماد شانس و اقبال است(عزيزيفر123)
۞ آنچه از دزد بماند، درآمد است. (آذری)
۞ آنچه را که دزد یکشبه میداند، ملای دهساله نمیداند (اهری). کسی که یکسال دزدی بکند صد (هزار) سال قضاوت میکند (یاد میگیرد) (آذری ترکی قشقایی: بیرایل اغورگ ادن اوزایل قاضی لیگ ادر) (گرگین پور295)یا: هر کس یک سال دزدی کند، انگار صد سال قاضیگری کرده.(شیرازی)
۞ آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد (سعدی،کلیات، 708 ؛ شکورزاده و دهخدا ) «.... / عارفان جمع بکردند و پریشانی نیست.» معادل انگلیسی این مثل: You can not lose what you never had مانند آن: درویش در قافله (کاروان) ایمن است (انوری1 2/944) کسی که چیزی ندارد از دزد نمیترسد (خضرائی 484) یا: خانهی درویش از دزد ایمن است. (پروین اعتصامی ۲۵۳ بشیری194). یا: دزد هرگز در کمینِ خانۀ درویش نیست (صائب تبریزی ۶۴۲ گلچین معانی شکورزاده بشیری217): «خانه اهل تعلق شاهراه حادثه است / .... » مانند آن: روباه به باغ کاهگلی داخل نمیشود (شکیبیگیلانی 2/87) یا: در ک.و.ن بز دنبه ندارد. (دلیجانی) یا: لُنگکی زیر و لُنگکی بالا / نی غم دزد و نی غم کالا (میرزا جعفر راهب؛ شکورزاده، حسینشاه ، دهگان256 ؛ اویسی1046) یا: برهنه ایمن (فارغ) است از دزد و طرّار (= راهزن) (شکورزاده، دهخدا، آذری، بهمنیاری، امینی1) در اصل: تهی دست ایمن است از دزد و طرار. (نظامی، خسرو و شیرین ۲۰۵) : « بود سرمایهداران را غم بار / ... » (شکورزاده، بهمنیاری) یا: بی چیز را نباشد اندیشه از حرامی (شکیبی گیلانی2/35 ) مانند آن: “آسوده کسی که خر ندارد، از کاه و جووش خبر ندارد”. یا: “از دِه ویران که ستاند خراج؟" (نظامی، مخزن الاسرار، 141). یا: “دارنده مباش؛ از بلاها رستی” یا: «نگهبانی مُلک و دولت بلاست / گدا پادشاه است و نامش گداست» (سعدی - جمله به نقل از جواهری) یا: جائی نرود دزد که کالا نبود (سودائی زواره ای) یا: راه بی خوف بود مردم غارت زده را (مشربی تکلو، دهگان256) یا: دزد آری رود آنجا که بود کالایی (آتش اصفهانی: «بی دلان را نبود زلف تو دیگر به کمین/…. » (اویسی۵۴۱، انوری1) و نیز قاعده مهم حقوقی "المفلس فی امان الله" در فرهنگ عامیانه افاده همین معنی می کند . یا: نه مال دارم که دزد ببرد (دیوان ببرد = ماليات به آن تعلّق بگيرد)، نه ایمان دارم که شیطان ببرد (سمنانی: نَه مال دارون ديوُنی بَبو، نه ايمُن دارون شيطونی بَبو.) مترادف آن: یا: از کف دست مو نمیتوان کَند. یا: آنکه زر به کیسه ندارد از دزد و حرامی در امان است . اين مثل در پاسخ تهديدِ ديگری گفته می شود بدين معنی كه ما از تو باكی نداريم، هركاری می خواهی بكن. یا: سيل از بساط خانه به دوشان چه می برد / مُلكِ خراب را، غَمی از تركتاز نيست (صائب) یا: وحشی، از رهزن ايّام چه انديشه كنم / ما چه داريم كه از ما ببرد يا نبرد (وحشی بافقی) یا: برهنه باك ندارد از راهزن. یا: برهنه از دزد وطراز نمی ترسد (شهرانی188) یا: خر نداری چه ترس از خرگير. (لطايف سخن، ۲۵۱) یا: نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زير بارم / غم موجود و پريشانی معدوم ندارم /// نه خداوند رعيّت، نه غلام شهريارم / نفسی می زنم آسوده و عمری به سرآرم (با کمی دگرگونی از سعدی) یا: افغانی: نه شكم پلا خوری دارم، نه اسپ جو خوری. (شهرانی 459، وزیری)
۞ آن که شکنجه را تحمل میکند معلوم میشود که دزدی را از جان خود دوستتر دارد (آذری) کسی که طاقت شکنجه را داشته باشد دزدی را شیرین میپندارد (مرزبان نامه ۱۶۵ ،آذری)
۞ آنکه نیزه را دزدیده جایش را هم تهیه دیده (آذری) مانند آن: آنکه عصا میدزدد جای پنهان کردنش را نیز مییابد (اهری)
۞ آیا دزد نمیداند گاو بی چوپان کجا چرا میکند؟ (بختیاری)
۞ اجل سگ (بز) که برسد نان چوپان را میدزدد (می خورد). (شاملو 5/ 1181) وقتی کسی به ارباب یا رئیس خود خیانت کند گویند (عظیمی 38). در روستای قوژد کاشمر، کاربرد این مثل و به لهجه محلی: «اَجَل سگ کٍه مٍرسَه نون چُوپور مٍدُزدَه وقتی است که مقام بالاتری در جهت تنبیه زیردستی برآید زیرا بهانه ای به دستش داده است. و در تربت حیدریه وقتی بخواهند بگویند کسی دارد به دست خود اسباب هلاک خویش یا گاه حتی مقدمات ضرر خویش را فراهم میآورد با کمی اختلاف در لهجه گویند: «اجلِ سگ که بِرِسَه نونِ چَپّورْ مُدُزدَه». و مانند آن: «اجل سگ که برسد به مسجد خرابى مىکند»، یا: «خروسى که اجلش برسد بىوقت مىخواند»، یا: «موش که اجلش برسد سرِ گربه را مىخارانَد»، یا: «پر دَمد از مور چو مرگش رسد». (صباغ زاده)
۞ از آب کسی ستاره کی دزدیده است (مولوی) مصرع آخر از رباعی زیر: «در من غم شبکور چرا پیچیده است / کوراست مگر و یا که کورم دیده است /// من بر فلکم در آب و گل عکس منست / ...»
۞ از آسمان زر نباریده سرش، یا خودش دزد بوده یا که پدرش. یا: زر نباریده ز آسمان به سرش / یا خودش دزد بوده یا پدرش . عوام مثل را به دو شکل بالا میآورند . (شاملو 1/453) اصل مثل قطعه "زراندوزی" از ابوالقاسم لاهوتی است(دیوان، 688) : هر که افزوده گشت، سیم و زرش / زر نباریده ز آسمان به سرش /// از کجا جمع کرده ثروت و مال/ یا خودش دزد بوده یا پدرش! شکورزاده در "دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل فارسی آنها" با کمی تفاوت در مصرع سوم (از کجا جمع کرده این زر و مال)، همین قطعه را بدون آوردن نام شاعر آورده است(شکورزاده 1006). در کتاب کوچه احتمالاً اصل مثل را از همین دوبیتی با کمی تفاوت در مصرع اول و سوم (آن که افزوده شده است، سیم و زرش و نیز: از کجا جمع کرده این زر و مال)، آمده و گوینده آن ناشناس، ذکر شده است. (شاملو 1/453و454)
۞ از اولش هم میدانستم این مال دزدیه! [28] (تهرانی)
۞ از تفنگ خالی دو نفر میترسد. کنایه از تهدیدهای توخالی دارد. زیرا از تفنگ پر فقط باید دزد بترسد ولی از تفنگ خالی هم دزد و هم صاحبخانه هردو میترسند ،(حسامی3ب/76)
۞ از حلیمه کچل تقاضای شیر مکن چون اهل دزدی و دغل است. (لری)
۞ از در باغ بگذری بهتر است تا وارد آن بشوی. (بروجردی)
۞ ز دزد پرسیدند "کی خوب است؟" گفت: "کیسهبَر" (شهرانی 129)
۞ از دزد سرِگردنه بدتر باشد (مفتون همدانی: « آن زلف که بر گردنش آویخته است / ...» (عظیمی53) مانند: صد رحمت به دزد سرِگردنه (امینی1) یا: مگر (اینجا) سرِگردنهست؟ (امینی1؛ دهخدا ایلامی سبزواری) دزدی و دستبردی بس آشکار و بی پرده است، (دهخدا4/1727). معمولاً دراعتراض به گران فروشی به کار میرود به معنی تو به جای دریافت بهای کالا خریدار را غارت میکنی. (صدریافشار۴۵۲ و۳) .
۞ از دزدی اگر کسی صاحب مال می شد، موش باید قارون شود (فراهانی61) یا: اگر به دزدی کسی کس میشد، موش برای خودش کسی شده بود.(میبدی) یا: دزدی اگر پایان داشت موش قارون میشد (دلیجانی) یا: دزدی اگر خوب بود موش حالا پادشاه بود (نجف آبادی) یا: اگر دزدی وفا داشت، موشهای لاشال[29] قبا داشتند (لنجانی) یا: دزد را همیشه روسیاهی است (دهگان)255 دزد همیشه روسیاه است. (شهرانی305) هممضمون آنها: دزدیده بُوَد آن (هر) چه بمانَد (نماند) به خداوند (حسینشاه253؛ شهرانی305؛ بهمنياری؛ 262؛ هبلهرودی344؛ آرزو) دزدیده بود خر که نماند به خداوند . (دهخدا ، اصفهانی،فراهانی264) مالی که برای صاحبش دوام و برکت نکند از راه نامشروع و حرام تحصیل شده است (بهمنیاری263؛ خضرائی 487) یا: المال یشبه بصاحبه (مال به صاحبش میبرد یا: مال هر کس شه ای، به تلّلي ميرود. یا: دزد از مال دزدی خانه نسازد (صاحب خانه یا زندگی نمیشود)، صاحبخانه را از خانه و زندگی می اندازد (بیخانمان کند.) (آذری، اردبيلي) یا: سگ هرچقدر چرم بدزدد، باز هم پابرهنه است. (مازندرانی: سگ هر چی کالچرم بَوره، اَی تیساپه هسته) یا: دزد خانه ندارد. (بختیاری) یا: : دزدي قرار نيست کليد روزي کسي گردد (تفت - روستاي رشكوئيه) و نیز: دزد پابرهنه را ببین احوال (دلش) را مپرس (بهمنیاری، شکیبیگیلانی 2/75 ) یا: دزد (آدم دزد) همیشه گرسنه است (بهمنیاری زرقانی شکورزاده، امینی1 ، شکیبیگیلانی 2/76) یا: پول جیب بری که قندیل نمیشود [تا] شاه چراغ روشن بشود (دهگان258) یا: المان (= دزد به ترکی) باشی بیدندان. (افغانی) یا: بار دزدها سنگین و خانههایشان خراب است. (کرمانجی) یا: جو دزد از جو دزدیدن خیری نمیبیند. (بهبهانی) یا: خانه دزد و گرگ همیشه خراب (خالی) است. (کرمانی، شهربابکی، ایزدخواستی) یا: دزد ثروتمند نمیشود و حریص قانع (شهرانی 304) یا: آدم حریص سیر نمیشود و دزد، ثروتمند (هزارهای). یا: کاهل توفیق نمییابد دزد ثروتمند نمیشود . (ترکمنی) یا: دزد و گرگ هیچ وقت خانه ندارند (شهربابکی) یا: دزد ثروتمند نمیشود و دروغگو موفق. (ترکمنی) دزد را همیشه رو سیاهی است. (آرزو) دزد(آدم دزد) همیشه رو سیاه است (شهرانی 305، کرمانجی ) یا: گربه دزد راه به گند خودش می برد. (دلیجانی) یا: مال دزدی با گوارایی خورده نمیشود. (لری) یا: مال دزدی برکت ندارد. (شهرانی 431، تاجیکی) یا: سوخ، بای، و دزد سیر نموشه (افغانی) (سوخ= آزمند و طمعکار؛ بای= مالدار و محتشم).
۞ از سگ دزدگیر بیشتر بترس (لری)
۞ از کفن دزدان چه امید گشاد (اقبال لاهوری): «نقش تو اندر جهان باید نهاد /…» (شعاعی ۳۸۳ )
۞ از مُهر سر کیسه چه غم کیسهبُران را؟ (سلیم تهرانی، گلچین معانی)
۞ از مهمان كندی، از المان (= دزد به تركی) كندی. (شهرانی 142)
۞ از همه کار مهتری جو دزدیاش را یاد گرفتی قبل از کار تقلبات آن را یادگرفته ای. (شهری3 61) یا: از مهتری جو دزدیدن (فقط کاه دزدیش) یاد گرفته. به کسی گویند که در تقلید از دیگری تنها کارهای بد او را تقلید کند و کارهای مفید او را نبیند. (عظیمی65)
۞ استاد عَلَم ! این رنگ نبود سر عَلَم یا: استاد عَلَم ! این یکی را بکش قلم یا: اوستا عَلَم ، درد و وَرَم از این پارچه نبود قد عَلَم. یا: از این نبود سر (گل)عَلَم (امینی1؛ شاملو3/ 1057و8) یا: عَلَم وعَلَم، درد ووَرَم؛ از این نبود نوک عَلَم. (شکورزاده) داستان این مثل به اختصار چنین است: خیاطی بود که از پارچه های مشتریانش مقداری می دزدید ، و با وجود تذکر همسر و فرزندانش این کار زشت را ادامه می داد تا اینکه شبی در خواب خود را در روز رستاخیز در صحرای محشر دید. فرشته ای سیاه چهره، پرچمی را با پارچه های رنگارنگ دزدیده شده به سویش پرتاب کرد که هر پارچه در هیئت جانداری دهشتناک به سوی حمله بردند با ترس و وحشت از خواب بیدار شد و از کار خود توبه نمود. و از شاگردش خواست هرگاه شیطان دوباره او را وسوسه نمود، به جهت تنبه او بگوید: " استاد علم" . مدتی گذشت روزی شخصی پارچه ای گران بها را برای دوخت قبا آورد خیاط نتوانست از وسوسه دزدیدن بخشی از این پارچه در گذرد و به کار سابق شد. شاگردش مدام میگفت : استاد علم و خیاط شیفتهی پارچه در پاسخ بخش دوم مثل را بر زبان آورد.[30]
۞ اگر از دزد دزدي شود خدا خوشش مي آيد (رودباری- قزوین: دزد دزد زنه خدا ر ِ خوش ميا) در معني كسي كه باعث بدبختي ديگري شود اگر شخصي همين بلا را سرش بياورد خداوند خوشحال مي شود (عسگري 145) یا: دزد دزد را زد (دزد دزدش میزنه) خدا را خنده (بهمنیاری دامغانی شکیبیگیلانی 2/75 ) یا: دزد به دزد میزند خدا خنده اش می گیرد(دهخدا، 2/803 ؛ شکورزاده، امینی1 ) یا: دُز که به دُز می رسه خدا خندش می گیره (خورنگانی). دزد را دزد زد خداجان را خنده گرفت (آملی) در مورد شخص زرنگ و رندی گفته می شود که به زرنگتر و رندتر از خود دچار می شود. (ستوده1 89)
۞ اگر اسبت هم دزدی باشه لا اقل خوراكش دزدی نباشه. (ترکمنی: آطینگ اوغیرلیق بولسا دا، اوتینگ اوغیر لیق بولماسین) (بیراق)
۞ اگر به خانه پدرت دزد زد، با او همراهی کن. (ترکمنی)
۞ اگر به دزد رو بدهی رئیس کلانتری میشود (شاملو) مانند آن: دزد پررو (دریده)، یقه (یخه) صاحبخانه را میچسبد (میگیرد). (شکورزاده گیلکی؛ مازندرانی؛ دهگان، 257) ؛ دزد آزاد باشد صاحب مال را دزد میکند.(کرمانشاهی) دزد زبر و زرنگ صاحبخانه را دزد میگیرد. (آذری) دزد صاحب زور، گریبان صاحب مال گرفته. (زرقانی) صاحبخانه دست بردار است و دزد ادعای حق زحمت کند (کردی) یا: صاحبخانه دست بردار شد، دزد گوید باید تکلیف مشخص شود (کردی)
۞ اگر به کوه بگویند: دزد سرش را پایین میاندازد (مرندی)
۞ اگر گربه بخواهد دزدی کند از سوراخ در هم وارد میشود. (سیرجانی) یا: اگر پول را به صندوق امام رضا (ع) بندازی، کسی که بخواهد دزدی کند، کار خود را انجام می دهد. (گيلاني: اگر پول را در صندوق امام رضا دَکونی، کسی خَنه دزدی کُنِه، کار خود را کُنِه) منظور: ترس و واهمه نداشتن دزد به هنگام دزدی است مانند آن: دیوار برای آدم حلال زاده است. یعنی: کسی که بخواهد دزدی کند دیوارمانع او نیست، برای آن است که آدم حلال زاده با دیدن چیزی به وسوسه دزدی نیفتد. (قاسمیان نسب). صاحبخانه از در میآید، دزد از دیوار. تهرانی راه دزد خانه گرفته نمیشود. (شهرانی 324) قفل برای جلوگیری از دزد نیست. (آذری)
۞ اگر پيش همه شرمنده ام (روسیاهم)، پيش دزده روسفیدم.[31] یا: پیش صاحب گ.و.ز رویمان سفید است (بهمنیاری126) یا: اگر پيش همه رویم سیاه است، پيش صاحب گ.و.ز روسفیدم این مثل را کسی زند که تقصیر یا گناهی مرتکب نشده است و در عین حال که مرتکبش معلوم نیست، تقصیر را متوجه او کنند. (امینی2-147)
۞ اگر تو دزد باشي، شب تاريك زياد است. (کردی ایلامی: ئهر ت دزيت تيهريكه شهو فرهس). تو دزد باش شب سیاه بسیار هست. (لری) زياد بودن شب تاريك: كنايه از فرصت زياد داشتن. (عزيزيفر124)
۞ اگر تو دزد نیستی توی درّه چه میخواهی گلپایگانی
۞ اگر دزد را در جوانی به دار آویزان کنید، دیگر در پیری دزدی نمی کند (انگلیسی[32]) چقدر مضمون این مثل با ابیات زیر از سعدی همسان است: «سر گرگ باید هم اول برید/ نه چون گوسفندان مردم درید» و یا: «مبخشای بر هر کجا ظالمی است / که رحمت بر او جور بر عالمی است /// هر آنکس که بر دزد رحمت کند / به بازوی خود کاروان میزند /// جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستم پیشه، عدل است و داد. (تفضلی) مانند آن: ترحّم بر پلنگ تیز دندان / ستمکاری بود بر زیردستان. (سعدی؛ انوری1 ۲/ 1131)
۞ اگر دزدی کنی دُردزد باری. (دهگان، 256) این مثل، مصرع دوم از بیت نخست نظم زیر است که در کتاب تذکره مقیم خانی (تألیف : 1116ه.ق.) آمده و نام شاعر ذکر نشده است: «مکن دزدی که دزدی نیست کاری / .... /// نه آن دُرها که در گوش زنان است / از آن درهای معنی گوشواری» (منشی، 1380، 140) مانند آن: اگر عاشق می شوی عاشق ماه شو و اگر می خواهی دزدی کنی، شتر بدزد (مصری).
۞ اگر روستایت کوچک است از ترس دزدان آتش و مالت را نریز . (ترکمنی)
۞ اگر سگ لاغره دزد هم بيماراست(لری: اَرسَگ لَرهِ دُز هم ناچِاقه) (سینا). مانند آن : اگر دزد تنبل است سگ هم خمار است (لری).
۞ اگر کور بودی چرا توی چاه خرم آباد نیفتادی روی گندمها افتادی؟ (بهمنیاری، شکورزاده) بعد از این اگر از آسمان افتادی توی خانه خودت بیفت (شکورزاده، دهخدا، آذری). گویند که کشاورزان خرم آباد( دهی از توابع کرمان) گندمهای خود را در میان چاههای قنات خرمن کرده بودند یک شب دزدی برای ربودن گندم بدانجا رفته آنگاه که روی خرمن گندم مشغول به انباشتن جوال خود بود گرفتار گردید بامداد او را نزد کدخدا بردند که مجازات شود دزد خود را به نابینایی زد و گفت من کورم میخواستم به سوی ده بروم راه را غلط کرده به سمت خرمن گندم رفتم کدخدا گفت اگر.... این مثل درموردی گفته میشود که شخصی برای حرکت خلاف و بیقاعده خود متعذر به غفلت و اشتباه نمودن گردد. (بهمنیاری ۴۱)
۞ اگر مال را دزد برده، حسابش را نبرده (شهرانی 156)
۞ اگر من نبرم دیگری خواهد برد (شکیبیگیلانی 2/212)
۞ اگر همسایه دزد نباشد، باغ، دیوار نمیخواهد (چالدرانی)
۞ اگر یک قصه دیگر بگویم قبایت تنگ میشود (شاملو 2/693) یکی دیگر از ضربالمثلهای در پیوند با موضوع بحث، همین مثل است که صورت دیگر آن در افواه چنین است: اگر یک گ.و.ز دیگر بدهم قبایت تنگ میشود (شاملو 2/695 ) ریشه آن یکی از داستان های مثنوی معنوی در دفتر ششم است. به اختصار خیاط شیادی است که با گفتن حکایات شیرین و نغز و خنداندن مشتری، هر بار که او رودهبور شده و چشمش بسته میشد بخشی از پارچه اطلس را با مهارت قيچي مي زد و با پنهان كردن در زير رانش کش می رفت و چون برای بار چهارم مشتری درخواست شوخی (لاغ) دیگر میکند: «گفت درزی تُرک را: "زین درگذر! / وای بر تو! گر کنم لاغی دگر /// پس قبایت تنگ آید باز پس / این کند با خویشتن خود هیچ کس؟"
۞ الحمدالله اگر دزد صندوق برده کلیدش پهلوی خودم است (بوشهری) یا: خورجینش را دزد برده و میگوید کلیدش دست من است . (کرمانی) خورجین را دزد برد میگفت حیف از دربندش. (بختیاری)
۞ امامزاده خودش پیردزدش را می شناسد. (ملایری)
۞ امشب که ما دزد شدیم، مهتاب (ماهتاب) شد. (بهمنیاری، انوری1 ، تاجیکی، شهربابکی، ابریشمی) یا: ترکی قشقایی: من اوقوري اولدوم گجه آيايدينشبي یا: ترکی شهرستان بن: بيز اُولدوك اُوقوره گِجَه آياييدون اولده یا: ما که دزد شدیم آفتاب برآمد.(شد). (شکورزاه، شهرانی 431، تاجیکی، قشقایی، رفسنجانی، سیرجانی) "من دزد شدم و شب مهتاب" (خضرائی 487 و 488) یا: دزدی اولمون افتاد به شب مهتاب (صدریافشار) یا: تا ما دزد شدیم روشنایی شد (آذری) دزد را مهتاب موافق نبود (تاریخ الوزرا ۸۱ ،گلچین معانی) دزدی تا به ما رسید شبها مهتاب شد گیلکی دزدی ما هم به مهتاب خورد (افتاد). (کرمانی، آذری) من که دزد شدم مهتاب بیرون آمد. (هزارهای) یک شب هم که خواستیم برویم دزدی مهتاب شد (شکورزاده) یا: وقتی دزد شد (به دزدی رفت) که روز(مهتابی) شد. (مازندرانی، آملی) منظور : شانس با من يار نبود. این مثل را موقعی گویند که پس از مدتی در صدد انجام مطلوبی برآیند و اتفاقاً به مانعی غیر مترقب بر خورند (بهمنیاری 46). مانند آن: نوبت به اولیا که رسید آسمان تپید (محتشم، شکورزاده 949؛ انوری1 2/1255؛ صدریافشار 480) یا: عروسی که به ما رسید شب کوتاه شد. یا: نوبت ما که رسید خر زایید. (شاملو۱/۴۶۰) اگر ما برویم پشکل چینی، خره به آب پشکل میاندازد یا: قدم نامبارک محمود / چون به دریا رسد برآرد دود. یا: بیطالع اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرو ریزد و یا قبله کج آید یا آدمی را که بخت برگردد شب اول عروس نر گردد، اسبش اندر طویله خر گردد (شاملو ۱/ ۲۷) جالب است که با همین واژه ها و وارون معنای امثال بالا هم ضربالمثل است: آفتاب جایی طلوع کرد [ماه هم آنجا زد (تابید)] که دزد دلش می خواست. (لری بختیاری: افتو زی همچو که دُز دلس خاس). ما که دزد شدیم مهتاب برآمد که کنایه از: خوش شانسی آدم نا اهل. فراهم شدن شرایط برای فرد خطاکار، کمال آرزوی اوست.
۞ انبر (سیخ، سیخ آهنی) كه در (تو) آتش (تنور، اجاق) بگذارند (گذاشتند، بگذاری)، آقا دزده (دلهدزد، دزد، آقا دزد) حساب كار خود را ميكند (باخبریا خبردارمیشود).[33] یا: دست که به چوب بردی گربه دزد حساب (هوای) کار خودش را میکند. (دهخدا، شکورزاده، امینی1 ، شهربابکی) یا: چوب را که برداری، آقا دزده حساب کار خودش را میکند. (شاملو 1/831 ) یا: چوب (انبر) را که برداري(بلند کنی، بالا ببری) ، گربه دزده فرار ميكنه (می گریزد، می فهمد، در میره) (شاملو دهخدا حییم تهرانی شهربابکی شكورزاده307) سمنانی: سیغه دله کلین انده، دزد خبردار مبو. بیرجندی: چور كه ورمداري گربه دزده حساب خور مكنه (مهدوی). مازندرانی: چو- ر- گيرنه ، دِزبامِشي فِرار كُنه! (شمس پور) یا: آذری: اوغرو پیشیک آغاج گورجک قاچار یا: خوانساری: چوودگه دس گفت، گربه دزه ورمالو (اشرف الکتابی 45) یا: چوب را که برداشتی سگ و دزد (گربه دزد، سگ دزد) حساب کار خودشان را میکنند (میکند). یا: چوب را که برمیداری سگ (گربه) به راه خود میرود. (فراهانی189 ) یا: انبر را داخل اجاق قرار دهند گناهکار خبردار میشود. (مازندرانی) یا: سنگسری: ماشِ کَلِ ندِیِ دزد سرساب بوندِ یا: روستای طاق - دامنکوه دامغان: ماشه میان آتش بزارن دزد باخبر میشه (طاهریا) یا: سگ دزد چوب را که برداری فرار میکند (بختیاری) سنگ بردار، سگ دزد معلوم است (کردی، کلهری، کرمانی). یا: کلوخ را بردار تا سگ دزد حساب کارش را بکند. (سیستانی) یا: چوب را بلند کن سگ دزد پیداست. گربه دزد خودش را لو میدهد. (ابهری). مقصر با کوچکترین حرکتی میترسد و میگریزد و مخفی می شود. در موضع سخن هنگامی که شخصی کار خطایی مرتکب شود و دیگران به طور غیر مستقیم به آن موضوع اشاره کنند و شخص بفهمد و خودش را ببازد. داستان این مثل به روایت یک کشاورزی سنگسری چنین است: «دکان مردي را دزد زده بود. دکاندار به قاضي شکايت کرد. قاضي که به چند نفر ظنين شده بود آن ها را به حضور طلبيد و از هر کدام سوالاتي کرد. اما همه انکار کردند. قاضي دستور داد انبرى در آتش بگذارند. وقتي انبر خوب داغ شد يک نفر شروع کرد به التماس کردن و گفت: به خدا من اين کار را نکردم. قاضي گفت: دزد واقعي همين است. او را دستگير کردند و به زندان انداختند و بقيه هم به دنبال کارشان رفتند. حالا هم اگر کسي خلافي مرتکب شود و پيش مردم دست و پاي خود را گم کند به آن تمثل می کنند(وکیلیان 41). و اصولاً مراد از این مثل این است که گنهکار چون منتظر کیفر خود است با فراهم کردن مقدمات آن فوراً متوجه میشود. شایان ذکر است یکی از شکنجههای مخوف که در قدیم برای اقرار گرفتن از متهمین یا مجازات آنها به کار میرفته داغ کردن بوده به این صورت که فلزی مانند انبر را در آتش گذارده و چون کاملاً سرخ میشد، به بدن بزهکار می چسباندند (خضرائی 484) معادل این امثال:. هرکه دزدی کرد می ترسد ز هر پیشامدی نظیر: الخائِنُ خائِفٌ (شاملو 1/661)، خیانت کار همیشه از گرفتار شدن خود و افتادن در چنگال عدالت بیم دارد (خضرائی 488) یا: دزد از سایهاش میترسد. (تاجیکی، شهرانی304، هزارهای، زرقانی) یا: دزد از محتسب میترسد. (بهمنیاری) یا: دزد بزدل است (افغانی) . یا: دزد ترسو میشود (قشقایی). یا: حرامی از محتسب و دزد از شحنه میترسد. (انوری1، خرمی) خائن و متقلب نزد شخص امین و درستکار مرعوب است (بهمنیاری ۱۹۷) یا: دزد و گرگ از خود بیمناکند (هزارهای)، آذری: سگ دزد خود را میشناساند ( نشان میدهد)[34].
۞ انگور بدزد و شیره کن، خرجی راه مکه کن (شاملو) مانند آن: طبل زنان دخل ولایت برند / پیرزنان را به جنایت (اسارت) برند. (شکیبیگیلانی 2/107) عظیمی: عمال متعدی از طرفی اموالی دولت را میبرند و از طرفی ضعفا را به اتهام خلافی تنبیه کنند (عظیمی ۵۳۱) یا: عمامه نهاد تا کله بردار(شکیبیگیلانی 2/111) یا: کفن دزد پارسال، عبادتگر امسال شده (آملی) نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرع (شرط) نیست (تاریخ بیهقی ۶۳۹، شکورزاده، دهخدا) یا: گناه دزدی به صدقه در (شکورزاده). این مثل اشاره به داستان مردی دارد که گوسفندان مردم را میدزدید و گوشت آنها را صدقه میکرد و خود پیه و دنبه آنها را برمیداشت (انوری1 ۲ /۹۲۴) هممضمون آنها: قربانت شوم امام رضا پابوست میآیند خربزه دزدا (ذوالفقاری۱۳۷۹، شهربابکی) یا: مال من دو کس تواند ببرد یا آنکه زور دارد یا آن کس قرآن را به دروغ یاد میکند (لکی). عرب نیز در مثل گوید سَبَّحَ لیسرق (تسبیح میکند تا چیزی بدزدد). این مثل آنجا باید گفت که کسی در عمل ریا کند و خویشتن را پارسا نماید تا بدان طریق خیانتی کند یا به مسلمانی آفتی و زیانی رساند. (وطواط 101) مانند آن: نهاده است و جز این مدار انتظار / پی دزد منبر پی شحنهدار (ادیب پیشاوری، دهخدا ۱۸۴۲؛ انوری1 2/ ۱۰۸۶) یا: ناودان کعبه میدزدی و باران رحمت طمع میداری. (شهرانی454)
۞ اول چاه را بكن، بعد منار را بدزد. (شعاعی ۵۵۵) یا: چاه نكنده منار دزديده یا: سمنانی: کسي که منار ميدزده ، اول چاهش را ميكنه (فكر جاشم میكنه). یا: دامغانی: هر کی می خواد منار بدزده اول باید چاه بکنه (طاهریا). یا: چاه برکن، سپس بدزد منار (حکیم سوری: « اشتها آر و گیر سیخ کباب / ... ») یا: رسم است که چِه کنند و دزدند منار (یغما جندقی) یا: مناره دزد را چاه آماده میباید (هبلهرودی). این مثل کنایه از دست به کار شدن، بدون تهیه نقشه و مقدمات آن کار است. أمثال معادل آن: خر نخریده، آخور بسته (صدریافشار223). غوره نشده، مویز شده. (دهخدا/1130) یا: گاو ندزدیده آخور نبند یا: اول آخور را ببند بعد گاوش را بدزد (دهگان258)یا: به آب نرسیده، لخت میشه. یا: آب ندیده، موزه کشیده. یا: گز نکرده پاره کردن. یا: بگذار من مسجد را بسازم بعد منارهاش را بدزد (دهگان258) همچنین ترکان سنقری چهار معادل زیبا برای این ضربالمثل دارند: آت،آلمِمی، آخور، باغلیاو(هنوز اسب نخریده، آخور می بندد. سووَه، چاتمِهمی، تومان، غازاو (به آب نرسیده شلوارش را در می آورد). یا: قاو سِز، قِینِمی (مانند آبی است که بی ظرف می جوشد) لُچمِمی، بیچاو (اندازه نگرفته می بُرد) معنای کنایی آنها: پیشبرد عجولانه کاری است، بی آنکه مقدمات آن فراهم آید. (معتمدی 267) یا کردی ایلامی: نهیزه جایهو بکه ئیگل بدزهی (جای پنهان کرده نیزه را پیدا و کن، بعد آن را بدزد). ابتدا مقدمات و لوازم کار پیش بینی کن، سپس اقدام کن(سهراب نژاد) هنوز موش نشده، انبان را سوراخ میکند (میدرد). (قشقایی اشتهاردی آذری). یا: دزدی را که نگرفتهای چند کتک زنی؟ (خوزستانی) مانند آن : سگه نیگا به ک.و. میکنه استخون میخوره یا: مردیْت بیازمای و آنگه زن کن / دختر منشان به خانه و شیون کن (شهری3 441)|
۞ اول کار و کلافه دزدی؟ (زرقانی) یا: اول مهتری و جو دزدی؟ (صدریافشار 62؛ شاملو 10/985) یا: اول بسم الله و غلط؟ یا: اول پیاله و بد مستی؟ (صدریافشار 62؛ شاملو ۳/ 1085) یا: اول خم (پیاله) و دُردی (دُرد)؟ (صدریافشار 62؛ شاملو ۳/ 1085) یا: اول کاسه و اشکنه؟ یا: اول منزل و گدایی؟ (شاملو ۳/ 1085) یا: اول بقالی و ماست ترش فروشی؟ (عظیمی 95) مانند آنها: جولاه (= نساج) نشده، کلافه دزدی یاد گرفته مانند: غوره نشده مویز گشته (فراهانی177، افغانی). یا: جولاه ناشده ، نیچه دزدی. یا: هنوز جولا ناشده نیچه دزدی میكند (شهرانی245و481) یا: ترازوداری یادنگرفته، مچک می زند (امینی1 160) (مچک = عدس است و در گویش مازنی به معنای انگشت هم هست).
۞ ای عبدالحسین! دزد یاغی، سهم وجین تو باقی (سرخهای)
۞ این دزد ها تمام شریکند با عسس (صائب تبریزی۳۳۷۸، گلچین معانی ) « ... / پیش فلک شکایت دونان چه میبری؟» یا: در کشوری که دزد رفیق عسس بود/ بیچاره رهروی که به خوابش هوس بود (وحید قزوینی، خضرائی ، دهخدا) یا: عسس را چو با دزد یاری بود به گنجینه چون استواری بود؟ (امیر خسرو، خمسه، 568؛ شکیبیگیلانی 3/301) یا: امان برخیزد از شهری که دزدش با عسس سازد (صائب ۲۳۸۱، گلچین معانی) هممضمون آن: اگر دزد و صاحبخانه همدست باشند گاو را از گنبد طویله بالا میکشد (کردی) یا: تیرانداز مراقب و دزد کمین کننده ی مال را بردند (لری). دزدی که رفیق قاضی شد فاتحه قانون خوانده میشود (شهرانی 304). قاضی که دوجانبه باشد آقای دزد در بهشت است (رامسری). هر که دزدی میکند می برند پیش قاضی، اگر قاضی کند دزدی واویلا (دزفولی). همه از دزد به داروغه پناه میبرند، وای از زمانی که خود داروغه دزد باشد (انوری1 ،1 2/1207). دزد با شحنه چون شریک بود / کوچهها را عسس چریک بود. (اوحدی جام جم ۷۱ ؛ انوری1 ۱ / ۴۹۵). چوپان که دزد باشد، نمیتوانی جلوی گرگ را بگیری. (مازندرانی: چپون که دزد بوه ورگ علاجکور نی) وقتی دوستان خیانت میکنند، چه انتظاری از دشمنان است؟ خانه در کوچهای مگیر به مزد / که در آن کوچه شحنه باشد دزد. (نظامی، هفت پیکر، 262؛ انوری1).
۞ این تَنه این مَنه این آستین این ماستین، این تیرز از این میرز. (بیرجندی).
۞ این هم عبرتی برای دزد باشد تا در کوه (باغ) نخوابد. (قشقایی)
۞ با دروغگو همسفر نشو با دزد هم روستا. (ترکمنی)
۞ بازار دزدون، گهی دنبه خورند، گهی سینه زنند.
۞ بازی گرم و گرمزیر را درآوردهاند. (جیرفتی)
۞ باید دزد را با لمس دست گرفت. (آمرهای)
۞ بچه بد پدرش را دزد میکند. (کرمانجی)
۞ بچه یکییکدانه یا دزد میشود یا دیوانه (نیشابوری). یا: رفسنجانی: بچه یگونه یا دزد میشِ یا دیونه. (حسینی پور)
۞ بدزدی ز نعمت، بدزدم ز خدمت / چه برکت بود در میان دو سارق. (وطواط، دهخدا)
۞ برادر خدا کند تو خوب بشوی من دزد باشم. (خضرائی) یا: بگذار من دزد باشم (سیستانی) یا: من دزد باشم برادر خدا تو را شفا بدهد (خضرائی). یا: خدا تو را شفا بدهد، بگذار ما هم دزد باشيم.[35] یا: لکی: شکر ا خدا خوملی خوزه/تو بین ارد دارو من و ارد دوزه! (خدا را شکر، توی معروفه بدکاره! شده ای صاحب آرد و نان و به من تهمت آرد دزدیدن میزنی!) (رحیمی عثمانوندی).
۞ برای دزد شب تاریک بسیار است. ترکی سنقر: اوقِریچی، قَلَنقولوغ، گَجَّه، چوخدی (معتمدی) یا: لری: اگر تو دزد باشی تاریکی فراوان است یا: دزد اگر سالم (شجاع) باشد (بخواهد دزدی کند) شبهای تاریک فراوان است (کردی، کرمانشاهی). دزد چابک باشد تاریک شب زیاد است (کلهری). معنای کنایی این مثل، دعوت به شکیبایی، برای کین خواهی و نیز هشدار و ترساندن کسی است که خلافی انجام می دهد و نیز: دنیا همیشه بر وفق مراد نمی ماند. برابر این امثال: شب دراز است و قلندر بیدار (معتمدی276 و 277) یا صورت لری آن: اتو دز بایی تاریکی زیاده و نیز لری ممسنی: ار تو دوز بی ¸شو سه زیایه و مازندرانی: ئهر ت دزيت تيهريكه شهو فرهس کنایه از آنکه اگر مرد عمل و کار هستی ¸ فرصت برای ابراز توانایی و لیاقت تو زیاد است.
۞ برای دزد هم سنگی بینداز. (نهاوندی)
۞ بر کیسه طرار منه چشم که ناگاه / تا درنگری جیب تو بشکافته باشد (شکیبی گیلانی1/145).
۞ بگو پای من چهارمن (دو رِی) حساب بکند. (شاملو 5/1415؛ امینی1، شکورزاده، تهرانی) یا: بگو ما بردیم پای ما بنویس سه من همانند آن: دزد (همیشه) آب ) (مال) گران (گرون) می خوره[36]. یا: دزد نان را گران میخورد (خورده است) (هبلهرودی، دوانی) غالباً مالباخته، مال خود را بیش از آنکه هست می گوید. به دیگرسخن صاحب مال مسروق در تعیین مقدار آن اغراق کند. هرچند به قول شهری هر تومنش ۱۰۰ تومان حساب میشود اگرچه برای دزد تفاوت نمیکند (شهری1 6/222). یا: دزد عروس مال گران میخورد (یزدی) یا: مال دزدی قیمت ندارد (شهرانی 431). نظیر: اگرجه دزد را دزدی بود کار / دروغش نیز هم گویند بسیار (ویس و رامین – دهخدا، 2/804) : چه مال مفت بردن وپول آن را ندادن به هرقیمتی باشد، فرقی ندارد.مأخذ مثل: گویند شغالی جوجهای ربوده بود پیرزن به دنبالش هوار میکشید که حرامزادهی دزد مرغ دومنیام را برد. شغال از فرط خشم به خود میپیچید و پیرزن را دشنام میداد روباهی رسید گفت چه شده عصبانی هستی؟ گفت آخر شرم از خدا نمیکند که دروغی چنین آشکار میگوید آیا این دو سیر و نیم پر و استخوان دو من است؟ روباه گفت ببینم جوجه را گرفت و پا به گریز نهاد و در آن حال گفت بگو پای من دو رِی حسابش کند (شاملو 5/1415). در موضوع بحث زبانزد: لنُگ ملا نصرالدين است (امینی1، برقعی1364، دهخدا) نیز کنایه از اغراق صاحب مال دزدیده شده در باره کمیت و کیفیت أموال ربودهشده است. گویند که ملا نصرالدين لنگي داشت كه از آن استفاده هاي بسيار ميكرد. روزى ملا می گفت: «دزد، فرش، دواج، ازار، دستار و نهالين او را برده اند». چون پژوهش كردند، تنها لنُگى از او ربوده شده است. گفتند: «چرا دروغ گفتى؟ » گفت: «جز راست نگفتم، چه اين لنگ مرا به جای آن همه به كار میرفت » (برقعی، 1367 : 436 انوری1)
۞ بلای جان بود دزدی که با شبگرد میآید. (گلچین معانی) در اصل: «زعیاری یکی شد خال با خط دلاویزش / ... می سازد (به جای می آید).» (صائب ۱۴۶۰)
۞ به او گفتم چرا از باغ من دزدی میکنی؟ گفت برو برای زنت کفش بخر. (سمنانی: ژو رَه مايون: چَرَه مو رَز دُزدی ماكَه؟، مايِه: بَشَه تَه جَنينَه لَلَكِه هاگی) . کنایه ای توأم با شوخی و طنز در مورد كسی که در پاسخ به پرسشی، لاطائل و جواب بی ربط بلغور می کند. مانند آن: من از بهر حسين در اضطرابم/ تو از عبّاس می گويی جوابم. (وزیری)
۞ به باغ مادرت دزد افتاده بود؟ (گیلکی) یا: دزد به باغ مادرش زده. (قمی)
۞ به تصور دزد همه دزدند به تصور ولگرد همگان ولگردند (کردی) یا: مالباخته حتی به برادر خود هم شـک مـیکند. (لکی: مال بریا وَ برا وِژی شَکه مکی). معادل تازی آن: إِنَّ الشَّفِیقَ بِسُوءِ ظَنٍّ مُولَعُ (المـیدانی1/ش 18: 12). ایـن مثل زمـانی بـه کـار میرود که شخصی مـالش ربوده شده باشد و به اقوام و همسایگان خود شک کند(خسروی و همکاران71). نظیر آن: سيف آباد- كوهرنگ استان چهارمحال و بختياري: آدم مال برده شَکس به همه کس اِره (کسی که مال او را دزدیده اند ، به همه کس شک می کند.) یا: آدم دزد زده به خودش هم مشکوک است (دهگان257) مانند آن: دزد همه را دزد میداند (میبیند، میپندارد). (دهگان 257، پیرانشهری)
۞ به دزد خوبی می کند به کاروان نه. (سیستانی)
۞ به گاو کار گفتند دزدت ببرد گفت هرجا بروم کار است (سیرجانی). یا: به گاو گفتند دزدت ببرد گفت کار من کار کردن است. کاربرد این أمثال در موقعی است که کارگری را به برکناری از کار تهدید کنند و او در پاسخ می خواهذ بگوید که تغییری چندانی ایجاد نمی شود زیرا وظیفه و نقش او کارکردن است (اقتداری245)
۞ به یاد دزد سنگ بینداز. آذری
۞ بیچارگی را عیبش نیست غَری(= قحبگی ) و دزدی به عیبش هست (تاجیکی). دو چیز عیب است دزدی و هیزی (شیرازی). سه کار در دنیا ننگه: دزدی، هیزی و گدایی (دستجردی). کار کردن عیب نیست، دزدی و هیزی عیبه (جیرفتی). نجوا یا دزدی است یا هیزی (کردی). نداری عیب نیست دزدی و هیزی عیب است (زرقانی). هیزی و دزدی و زبان ریزی(دامغانی).
۞ بیــگانه دزد را بـه کــمـین می توان گرفــت / نــتوان رهیــد زآفت دزدی که آشناست (پروین اعتصامی 15 و 69 ، بشیری139، ذوالفقاری 1/ 611 انوری1 ، شکیبیگیلانی3/333). معادل آن: دزد که خودی شد حساب آدم پاک است (دهگان255) یا: دزدان خانگی را نمیشود گرفت (آذربایجانی، خضرائی). وقتی بین دوستان جاسوسی وجود داشته باشد به آسانی او را نمیشود شناخت (خضرائی485). یا: دزد خودی سخت است. (بختیاری) یا: دزد داخل و خودی ثابت نمیشود (بویر احمدی). یا: دزد خانگی دستگیر نمیشود (بختیاری، لری، خوزستانی). یا: دزد خانه بدتر از دزد بیرون (شهرانی 304). دزد که از خانه آدم باشه شتر با بارش گم میشود (تهرانی).
۞ بیند بازی نبیند دزدی. یا: ا گر دیدی بازی ، و اگر ندیدی دزدی. (شهرانی154) یا: دید بازی ندید دزدی (تاجیکی) یا: دزد که میرود به دزدی اگر ندیدیش دزدی اگر دیدیش بازی (لری) یا: اگر دیدند شوخی اگر ندیدن جدی. گاهی برای مزاح دوستان از دوستی بی بندوبار و لاابالی که مواظبت بر حفظ رخت و کالای خویش ندارد چیزی دزدند و پس از چندی به او رد کنند و قصدشان از این کار آن باشد که در نگهداری اموال خویش به هوش باشد و مردمان بداندیش نیز گاهی این کار را با همان صورت برای کامه ربودن کنند و مثل را برای دسته دوم گویند.(شاملو ۲/۷۰۸ به نقل از دهخدا) یا: دیدی بازی ندیدی روزی (حییم، زرقانی) نیز صورت دیگر آن است (شاملو ۸/ ۱۱۷۵).
ادامه دارد
پاورقی ها:
[1] لوترا نوعی زبانی قراردادی و ساختگی است که از دیرباز، گروهی از اصناف یا گروههای خاصی از مردم میان خود قرار داده و با آن گفتوگو میکنند، بهطوریکه و فهمش برای دیگران مشکل است. ساختمان واژگان اینگونه زبان بیشتر با دگرگون نمودن واژههای زبان مادری یا بیگانه مصطلح یا آوردن معنای مجاز برای واژههای معمولی و یا افزودن یک یا چند حرف ثابت و معین در میان حرفهای یک واژه مانند "زبان زرگری" به دست میآید. برخی معتقدند این زبان بهوسیله سارقان و راهزنان ابداع و شیوع یافته است. زیرا این جماعت، خلافکار و ضد قانون نیاز بهنوعی ارتباط و سخن گفتن داشته تا اسرارشان پوشیده بماند. آن را معادل زبان مخفی و لفظ بیگانه آرگو Argo یا argot فرانسوی دانستهاند. برای آگاهی بیشتر از پیشینه، معانی، ریشهها و برخی قواعد ساخت این زبان، به تحقیق نویسنده در مقالهای زیر عنوان« [زبان زرگری (لوترا) - کنکاشی در زبانهای ساختگی میان فارسیزبانها] در تارنمای نویسنده مراجعه فرمایید.
[2] "خِفت"، نوعی گره است که و آن حلقه کردن یک سر طناب و مانند آن است به طوریکه سر دیگر را از میان آن میگذرانند و با حدی کشیدن محکم می نمایند (دهخدا، ثروت وانژابی نژاد 331) چنانکه مشهدی های قدیم گردنبند را خِفتی می گفتند. در گذشته بخصوص در دوره قاجار كه امنيت كامل نبود دزدان كسي را که تنها گيرميآوردند گلوي او را گرفته و فشار ميدادند كه به حالت غش ميافتاد و پولهايش را برداشته و فرار ميكردند. اين عمل را خفتگيري ميگفتند. (حسامی5/61)
[3] در خصوص ریشه این زبانزد، زندهیاد استاد محمد رضا حسامی بر این باور است که در نهج الفصاحه، آمده است كه: "زن از دندهاي آفريده شده كه کج است، اگر با كجي او بسازي كه ساختهاي و اگر بخواهي راستش كني ميشكند." احتمالا عادت خانمها به رفتن سراغ جيب آقایان را به كجي دنده و كجي دست تفسير كرده اند. و برخی گفته اند مربوط به واقعه غوغایی سخنراني معروف خلیفه دوم عمربنالخطاب باشد که گفت اي مردم كمك كنيد من كج نشده و از راه راست خارج نگردم، اعرابي برخاست و شمشيرش را به دست گرفت و گفت اگر كج شوي با همين شمشير راستت ميكنم (حسامی4/413)
[4] دهخدا، 2/809 ؛ حییم؛ بهمنیاری؛ سهیلی؛ امینی1؛ خضرائی، شکیبی گیلانی و غیره 2/77؛ صدری افشار ۲۵۱
[5] ذوالفقاری2، ۱۰۰۸، آذری زرقانی افغانی
[6] روستای قدیمی و کهن و دیدنی "نایبند" - که به دلیل معماری پلکانی آن به "ماسوله کویر" شهرت دارد - در بخش دیهوک شهرستان طبس، استان خراسان جنوبی، قرار دارد.
[7]معادل تازی آن يَسرقُ الكُحلَ من العَينِ (فرائدالادب 991) و معادل مثل: پشه را در هوا نعل می کند (فقهی رضایی 349) یا: شیطان را شیربرنج می دهد (خانیک گناباد: شیطور شیربرنج مَدَهَد - محقق ۱۶۸)
[8] نوعی دیگ که در آن نان میپزند و نیز محل نگهداری نان
[9] دهخدا؛ در گویش خانیک به محلی که برای دزدی و رخنه و جایی که دزد از آن میتواند برای دزدی استفاده کند "دُزگه" گفته میشود (محقق ۱۶۸)
[10] وردار و ورما ل، در اصل "بردار و فرار کن" بوده که مفهوم دزدیدن و گریختن می دهد. (حسامی3الف/181)
[11] دَله، به معنی سطلی است که در منازل قدیم برای کشیدن آب از چاه یا سایر امور استفاده میشد (حسامی، 3الف/43) و مانند آفتابه کم بها است. البته بودند کسانی که از صبح راه میافتاده و هر چه میتوانستند از خوردنیها دزدی میکرده و در سطل (دله) میریختند که شامل چیزهای اندک و کوچک بود. (همان 19)
[12] در قديم در هنگام رونق بازار و وقتی مشتري بسيار گرد تاجري را میگرفتند، ميگفتند روز بازار اوست و بر همين منوال اگر شمار دزدها نیز زياد میشد، اصطلاح دزد بازار به کار میرفت. (حسامی4/96)
[13] شهرانی304؛ پشتاره مقدار چیزی که آن را به پشت توان برداشت (افغانی نویس)
[14] سر گردنه بلندای راهه باریک میان دو کوه را گویند که عبور آن به دشواری میسر میگردد. این محلات در قدیم معمولاً جایگاه دزدان مشهور بوده که همه میشناختند که این دزد سر همان گردنه است(فارانی)
[15] روستای خورنگان یا یاسریه، روستایی از توابع بخش نوبندگان شهرستان فسا در استان فارس
[16] شهرانی304؛ دزد گفتن و بر بستن کنایه از اذیت کردن ناگهانی مردم بدون هیچ تحقیق و وارسی و بازخواست است. (افغانی نویس)
[17]عوض دزد،غَرهم استعمال میشود (شهرانی 93)
[18] صغاد شهری دربخش مرکزی شهرستان آباده استان فارس است.
[19] خضرائی 486 و 797 و 798 هم او: بدیهی است که این دو طبانزد مآخذ داشتهاند ولی از میان رفته است
[20]امینی1، سمنانی، حییم، اراکی، کرمانی ، سهیلی 174؛ پرچمی، 410؛ جواهری. هچنین به آدم های لاغر و قدبلند، "دیلاق" و نیز "انگو سیدآقا (engo Seydâqâ)، نیز می گویند.
[21] شهرانی265. خاده= چوبی که برای پوشانده سقف به کار می رود و وری پسوند شباهت است. (انوشه و خدابندهلو)
[22] پرتوی آملی، 1365، 2/916-919. نویسنده در باره ریشه این زبانزد، آگاهی های مبسوطی داده است.
[23] در این نوشته چندبار واژه "هیز" آمده است در برخی منابع نقل ما، آن به صورت "حیز" آمده است که به نظر می رسد هر دو املا، صحیح باشد. هیز در فرهنگ های قدیمی به معنای مخنث، بدکار، پشت پایی و در فرهنگ های جدید به معنای چشم چران و بی شرم نیز آمده است: اسدی طوسی در ذیل واژه "هیز" با آوردن شاهدی از شعر عسجدی: «گفتم همی چه گویی ای هیز گلخنی / گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی). گوید: «بغّا بود و مخنّث را نیز گویند و گروهی هیز را حیز خوانند و "ح" در پارسی نادرست و به عبارت پهلوی، دول (= سطل) گرمابه بان را هیز خوانند. مگر هیز ازین مشتق باشد (لغت فرس، 53)
[24] میرزاده عشقی خضرائی 486 مانند آن: دزد رهزن، دزد نادان است. راحت پشت میز / دزد دانا، دزدی از مجرای قانون می کند " (شهری1 2/449 پاورقی و شهری3 358؛ انوری1 1/496)
[25] انوری1 ۷۴۲، شکورزاده، دهخدا مانند آن: "خوپذیر است نفس انسانی" (سنایی، شکورزاده)
[26] برای خواندن مأخذ و ریشه این مثل ر. ک. خضرائی487
[27] یکی از اصلی ترین منابع ما در این بخش، دو جلد کتاب گرانسنگ "فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی"، تألیف آقای دکتر حسن ذوالفقاری ، از انتشارات معین است. که اگر قرار بود در پاورقی بدان اشاره شود، مقاله طولانی می شد.
[28] ریشه این مثل داستان طنزی زیبا دارد که قبال درج در فصلنامه نیست، علاقمندان می توانند برای خواندن آن به سراغ کتاب قند و نمک روند(شهری3 41)
[29] احتمالاً نام روستا یا محلی در لنجان باشد. به ندرت شما خدای گوگول را جستجو می کنید و مطلبی را باره واژه موردنظر نمییابید. و این نیز از همان موارد استثنایی است.
[30] برای خواندن روایتهای مفصل و شیرین این ضرب المثل و یافتن ریشه به انجوی شیرازی، 1357، 20تا23؛ ذوالفقاری1 168 تا170؛ امینی، 1351، 36 تا 38 و نیز شاملو3/ 1057و8 مراجعه شود.
[31] دهخدا، انوری1، شکورزاده ۳۵۷ ؛ داستان این مثل با دو روایت یکی از مصطفي رحماندوست و دیگری الهه رشمه، (کتاب ضرب المثل و داستانهایشان)، در تارنماهای بسیاری پژواک یافته است.
[32] Hang a thief when he's young T and he'll no steal when he is old
[33] انجوی شیرازی، مازندرانی، دماوندی، امینی1، شاملو 1/226 و 558 و 1/226 و 831 ،آملی، شکورزاده، انوری، سرخهای. برای خواندن داستان قضایی این مثل ر. ش. به وکیلیان ، 1366، 41
[34] برای دیدن مثلهای همانند دیگر ر. ش. به مطالب ذیل: الف - پنبهدزد دست به ريشش ميكشد. ب - نه بدزد، نه بترس.
[35] انجوی شیرازی، 1357، 138 و 139. در باره ریشه این مثل در این کتاب روایتی مبسوط آمده است
[36] بهمنیاری، دهخدا، فراهانی298، شهربابکی، فیروزآبادی، گیلکی، همایونی، شهری3 357 . در فرهنگ امثال سخن برای این مثل معنایی متفاوت گفته شده است: چون دزد پول مفت به دست می آورد، مفت هم خرج می کند (انوری1 1/495) که به نظر درست نیست.