یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۹:۵۰ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 


بیدادگاهی بر تارک تاریخ خراسان (روایت بردار کردن حسنک وزیر: متن و تحلیل ادبی و حقوقی آن)

بخش نخست - تحلیل ادبی و حقوقی روایت


نوشته‌ی محمدمهدی حسنی

و این قصه هر چند دراز است درو فایده‌هاست و دیگر دو حال را بیاوردم که تا مقرّر گردد که حسنک را در جهان یاران بودند بزرگتر از وی، اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس به شگفت داشته نیاید

چکیده:

مطابق روال بخش متون فصلنامه در این شماره و نیز شماره آتی، متن زیبا و ادبی "روایت بردار شدن حسنک وزیر" از تاریخ ارزشمند بیهقی آورده می شود. در بخش اول، نخست آگاهی های در باره نویسنده و همچنین ارزش تاریخی و ادبی کتاب کتاب خواهیم داد؛ در این راستا، ابتدا روایت مذکور را از منظر ادبی و سپس تاریخی بررسی می شود و خیلی کوتاه از زندگی و شخصیت قهرمان روایت (حسنک) خواهیم گفت و آنگاه روایت مزبور از منظر حقوقی و قضایی و نیز جرم شناسی واکاوی می‌شود و در بخش دوم (شماره پسین فصلنامه) متن روایت را خواهیم آورد و برای فهم بهتر متن، در پاورقی واژه ها و ترکیبات و تعبیرات مشکل، معنا و برخی شرح داده می‌شود.

کلیدواژه‌ها:

تاریخ بیهقی، غزنویان، حسنک وزیر، تحلیل ادبی و حقوقی روایت، متن "ذکر بردار کردن امیر حسنک وزیر"

الف – در باره نویسنده

خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر، به سال 385 ﻫ. ق. در ده حارث آباد بيهق (روستایی در دو فرسنگی جنوب شهر سبزوار) زاده شد وی نخست در بيهق وآنگاه در نيشابور به دانش‏اندوزي پرداخت. چون از دريافت و هوشمندي ويژه‏اي برخوردار بود، در 27 سالگی (حدود 412 ﻫ. ق.) از نشابور به غزنين آمد و وارد دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی شد، ونزدیک دو دهه به شغل دبیری و دستياري خواجه ابونصر مشکان و بعدها بوسهل زوزنی در زمان مسعود مشغول شد و با شايستگي و توان بالایی كه داشت در زمان سلطان عبدالرشید (جانشین مسعود) به ریاست دیوان رسالت رسید. اما بعدها ازکار برکنارو اموالش مصادره و زندانی گردید. پس از آزادی از بند، گوشه‌نشینی گزید ونگارش تاریخش، گنجینه‌ای فرآورده از همین دوران است تا اینکه در سال 470 ﻫ. ق. در گذشت. با نگرش و خوانش کتابش می توان به خوبی، هنر نویسندگی و ارزش قلم‌زنی و منش‌های انسانی و خوی‌های برجسته و اندیشه های باریک بیهقی را در میان گفتارش دریافت[1]. وبیگمان بایستی از این بزرگ مرد خراسانی سپاسگزار بود که: «گرد زوایا و خبایا گشته است» و یکباره سخن او، چنان شیرین و خود او، چنان روایت‌گرِ چیره‌دستی است که خوانشِ سخنش، ابدا تاسه و خستگی نمی آورد چراکه در اوج گویایی و زیبایی است[2].

ب- در باره کتاب (ارزش تاریخی و ادبی)

آنچه که امروز به نام تاریخ بیهقی یا "تاریخ مسعودی[3]“ پیش روی ماست، هرآینه، کتابی کم‌مانده و بردارنده‌ی پاره‌ی پنجم تا دهم از کتاب بزرگتری است که در سی پاره نوشته شده و دربردارنده‌ی ایجاد دولت "غزنوی" تا آغاز شهریاری "ابراهیم بن مسعود" بوده است و به نام‌های دیگری مانند: "تاریخ آل ناصر" یا "تاریخ آل محمود" یا "تاریخ آل سبکتگین"، یا "جامع التواریخ"، یا "جامع فی تاریخ سبکتگین" نیز نامیده ‌شده است، که شوربختانه اینک بخش‌های بسیاری از آن، از میان رفته و در دسترس نیست. تاریخ بیهقی برای رویکرد ادبی و هنری نویسنده‌اش به تاریخ، از شایان‌ترین و برجستۀترین متون نثر کهن فارسی در زمینه آثار ادبی و تاریخی است. زیرا گذشت نزدیک به یک هزار سال از نگارشش، آن را سندی دیرینه و ارزشمند می نماید و نیز انباشتش از گزاره های توصیفی ـ نمایشی[4]، که نتیجه اش، کاربستِ ژرف‌بینی و تیزنگریِ چشمگیر، در بیانِ گیرا و فریبنده‌ی رخدادها و بَرخَه‌ها و چند و چونیِ ظاهر و باطن آدمیان و گزارش روانـشناختي آنان و نیز بازگویی زندگی روزانه و کردار و گفتار اجداد مان و پژواک باورها و آئین‌های اجتماعي آنان و آوردن اصطلاحات دیوانی و نیز پیش‌ِروگیری امانت و راستگویی و بی پروایی و بکارگیری موشکافی و تفصیل درخورِ و بجا در نگارش، به دلیل پشتوانه ‌داشتن از گفتار و نقل‌های استوار و بحق و یا دیده‌های شخصی نویسنده، تعیین مو به مویِ زمان و مکانِ رخدادها، پیچیده و چند‌ لایـه‌ بودن ساختار روایت ها به جای بیان ساده و خطی وقایع؛ دادن درس های پندآمیز از رویدادهای پژواک یافته در آن، که همانندِ گنجینه ای بی‌مانند از داستانها و سرگذشتها و شعرها پیش از دوره غزنویان است، و برشمردن بسیاری از آبشخورها و سرچشمه‌های مکتوب و بایسته تاریخی مانند نوشته های محمود ورّاق و ابوعلی سلّامی و ... که امروزه از میان رفته و به جز نامی از آنها برجا نمانده است[5]و همچنین سرشاری ادبی از لحاظ هنر نویسندگی و سبک خاص (انحراف از نُرم موجود در نثـر فارسـي رايـج در قـرن پـنجم[6]) با بیان و رهیافتی زيبايي‌شناسانه، کاربست شایان در پیرایه‌گفتنِ جاندار وزيبا و به‌‌گزینی واژه ها، و آمیغ و هم‌آمیزی (ترکیب‌‌سازی) ويـژه و یگانه، و آوردن آرایه‌های‌ ادبی به ویژه تـشبیهات زیبا و استعاره هاي مفهومي و تلفیقات نو و تازه، آن‌هم با واج‌‌آرایی و زبانی طبیعی و ساده (بینابین یا مرسل) و به دور از تکلف و تسجیع ملال آور[7] و نیز آوردن أمثال سایر و زبانزدهای زیبا و خواندنی و پاره‌گفتارهای آیینی (آيات قرآن و احاديث) و شعرها در بيان واکاوی شخصيت کسان ، پیش‌روگیری و نگهداشتِ دستور زبان ویژه مانند جابه‌‌جایی جوراجور و متنوع اجزای جمله و کاربرد دیگرگونه‌ی اسم هاي مشتق ، فعل ماضي و صفت ها و همچنین اشارت‌گرهایی مانند: "این"، "آن"، "چنین"، "چنان" و به ویژه اشارتگر‌ "این"، بهره‌وری از هنرهای پرسش و بازگفت (تکرار)؛ آن‌هم با نوا و آهنگی زیبا و سرشتین و خوشِ فرامتني، با بهره بردن بجا از مصوّت هاي بلند و واگویی آن و نيز بکارگیری از مصوّت كوتاه (–َ) كه با مصوّت «ا» سازگار است و غیره[8]؛ بیمانند بودن سخن، از دیدِ کوته‌سخنیِ بسیار و پرگویی به‌جای (آنجا که بدگوهری و ناکسی بوسـهل و پاکدامنی و بی‌پیرایگی حـسنک را آشکار می کند) و گزاره‌های توضیحی و نیز پایش سایر مؤلفه های بلاغت و روایت و عناصر صوري ادبي مانند صحنه‌‌پردازی، فضاسازی، شخصیت‌‌پردازی و ... ،که به پاس ویژگی آينگي و شور‌انگيزي،[9] گاه نثر را به نظم و حتی به شعر (کلام مخیل و عاطفی) نزدیک می کند. چنانکه آوای وی در داستان حسنک، عاطفي، ودر بيان بزم ها، شاد و در بازنمودن ميدان رزم، چامه‌پهلوانی (حماسي) است[10]. همه وهمه این کتاب را در دسته‌ی پسنده ترین کتاب نزد ایرانیان و دیگر فارسی زبانان می نماید[11] و با به‌دیده‌داشتنِ فضایِ اندیشه‌ییِ چیره، بر ایرانِ سده‌ی پنجم، هم بر سرشتِ نوشته، سازگار است و هم به دلواپسی نویسنده و خواننده پاسخ می‌‌دهد[12]. زیرا نويسنده پيام دلخواه خود را به گونه اي به خواننده مي رساند كه ارزشش، بيش از بار آگاهی‌اش است.[13] و در پردازش سخن، شيوة روايي ویژه ای را برمي گزيند كه بيشتر به افسانه‌گويي نزديك مي شود: یکتا و یگانه، كه «آفريدة ذهن راوي است نه تابع منطق حقيقت مورد روايت».[14]

2 – الف – ارزش تاریخی این روایت

بدین‌سان این نوشته از سَرِ هنر شایسته و برترِ نویسندگیِ استاد بیهقی، رمان تاریخی نیز شمرده می‌شود که به یک دوره تاریخی از کشور ما می پردازد و می‌کوشد تا چگونگی‌های روحی ، رفتاري و اجتماعی سده های گذشته را با پاره‌های رئالیستی آن و پاي بندي به راستی و فرهودیِ تاریخی ، به ما برساند.[15] و از این‌رو تاریخ بیهقی در کنار شاهنامه، اثری همسان و ارزشمند، برای بازآگاهی تاریخ و روشنگری مردم از میراث پاسداشت خردورزی است که به خوبی می تواند جنبه های فردی، جمعی و ملی این خاک و مردمانش را نشان داد و به جنس خود آگاه سازد. اگر حکیم توس این دهقان استوره‌سرا ، در شاهنامه و در پی اندیشه های شعوبی و گرایش‌هاي دهقاني در اواخر قرن چهارم و نیمۀ اول قرن پنجم (سدة شورش‌های شرقِ دور از مرکزِ خلافت )، سنگ بنای نیاز به بازجست خرد و سنجیدگی و گفتمان ایرانشهری و تجدید حیات روحی پایمال شده‌ی ایرانی را جستجو و استوار نمود، ولو اینکه استاد بیهقی، با وجود هم فکریش با فردوسی در تقویت کارکردهای ایرانی در روایت ها و در ساخت ظاهری کلام، از فردوسی حرفی به میان نیاورده و حتی گاه با مواضعِ حکومتیِ چیره‌گر و نه بازجستِ خردسالارِ افلاطونی، سخن می گوید اما مانند بسیاری از تاریخ نگاران، این تاریخ‌نویسِ درباري ، "دبیر گیج و گول تاریخ"[16] نیست و اثری خوش‌آمد و سفارشی ننوشته است بلکه با نگهداشتِ ظاهرِ تاریخنگاريِ چیرگی‌یافتگان، هنر خود را صرف روشن‌ساختن بایدها و نبایدهای عملکرد خداوندان زمان خود نموده و چون اندیشمندی مانند ابن خلدون، پیش‌آمدها را با سنجه های اخلاقی و اجتماعی بیان کرده است، تا به این ترتیب ویژگی های اسلامی- ایرانی را با چرخش آشکار و راستگوی قلم خود هویدا نماید و آن را در کالبد شخصیت أصحاب شمشیری همانند وزیر و دبیر، برابر چشم آورد که بر مدار پادآفراه، خواست و آهنگ الهی، خردورزی، سنجیدگی، آینده نگری، دلیری، نرم خویی، بردباری و با پرهیزیدن تباهی ها، در سیمای کاردانی ایرانی و روش کارگزاران وقت (ایرانیان درست‌کاری چون حسنک وزیر، بونصر مشکان، احمد بن حسن ميمندي در برابر شخصیت های نادرستی چون خواجه بوسهل زوزنی ) بنمایاند و مردم را به ویژگی های رهاننده شان در برابر نابخردی غزنویان آگاه کند. چراکه در ظاهر سخن خود، اغلب کژی‌ها، خيانت‌ها و آزمندی‌ها را به اهل دربار نسبت مي‌دهد و سلطان مسعود انیرانی را اميري دهن‌بين و تابع اطرافيان مي نمایاند تا او را در ظاهر امر، بیگناه معرفی کند - زیرا که وظيفه درباري اوست -، لیکن در فحوا و جان کلام او پيروزي خردورزي، راستي و آینده‌نگريِ دبيران و وزیران ایراني را راهکار غلبه و پيروزي بر حاکميت دارندگان قدرت، بازگو مي کند.[17]

هرچند برخی نویسندگان، تحلیل بالا را برنمی تابند چنانکه خانم رابینسون والدمن، برخلاف بارتلد - که بر این باور است که استاد بیهقی از گزارش کاستی‌های مسعود ابایی ندارد - گوید که در بسیاری از موارد وی به هنگام داوری در باره رخدادهای مهم دربار مسعود، از شاه دفاع می کند و تقصیر را بر عهده ندیمان و مشاوران وی می نهد چنانکه در زمینه اعدام حسنک او را گول‌خورده می‌داند[18]. برخی با شاهد مثال آوردن دو گزاره زیر از تاریخ بیهقی: «... قضای ایزد با تضریب‌های وی موافقت و مـساعدت نـکرد...» و «... قضا در کمین‌ بـود‌ کـار خویش می‌کرد ...» - که نوعی استعاره مکنیه و تشخیص است. – بر این باورند که به رغم ادعای بیهقی مبنی بر بیطرفی در گزارش های تاریخی اش، ما دخالت پررنگ عقاید دینی و کلامی (اعتقاد شدید به قضا و قدر و جبرگرایی‎‌‌ای از نوع اشعری) را در لابلای نوشته او می بینیم، لیکن هم‌آنان با نقل رأی پژوهنده ای دیگرکه با طـرح ‌ ‌فـرضیه‌هایی درباره مذهب بیهقی، درنهایت او را حنفی و «ماتریدی[19]» دانسته است[20] و نیز آوردن بازنشانه (فاکت) دیگری از همین داستان «... و بوسهل و غیر بوسهل درین کیستند ؟ که حسنک عاقبت تهوّر و تعدّی خود کشید»[21]. نتیجه گرفته‌اندکه اگر در جاهایی از تاریخ بیهقی می‌بینیم که وی بر خواست و قضای الهی تأکید دارد این امر ناشی از باور اشـعری نیست زیرا اعتقادی عمومی مسلمانان، چنین است[22]. در پژوهشی دیگر، نویسندگان برای بررسی ادعای بیطرفی بیهقی در نقل تاریخ، با واکاوی متن داستان حسنک وزیر از منظر "استعاره دستوری[23]" توجهاً به بیشتر بودن فرایندهای مادی (که طی آن عملی انجام یا رخدادی شکل می گیرد یا چیزی تحت تأثیر واقع می شود) نسبت به فرایندهای کلامی و رفتاری و غیره، استعارات دستوری اسمی, معانی دیگر, به کارگیری جملات در نقش های غیرمعمول و به کار بردن فرایندها به جای یکدیگر در فرا نقش بینا فردی, حذف عامل یا کنشگر فرایند و. . . نتیجه گرفته اند بیهقی در عین اینکه بر گزارش امر واقع تاکید می نماید, اما واقعیت را کامل گزارش نمی کند و بخشی از آن را وامی‌نهد و تنها بخشی از واقعیت را که بی خطر یا کم خطر است بازگو می کند.[24] اما حق با براهنی است که گوید چون ما در عصر فردوسی (بیهقی) زندگی نمی کنیم مدام در حال حرکت از آن جهان بینی مجرد به سوی عینیت و از عینیت به سوی جهان بینی مجرد هستیم بیهقی ممکن است دبیر امین غزنویان (با همه معذوریت های طبیعی) باشد اما جنازه حسنک را به عنوان سند محکومیت غزنویان بر تارک تاریخ افراشته است[25]

در مقوله سنجش این اثر سترگ با تاریخ های موجود، دو پژوهشگر با بررسی ویژگی‏‏های روایی و داستانی تاریخ بیهقی با تاریخ بلعمی (که خود مشتمل بر تاریخ‏‏ عمومی جهان و از برجسته‏ترین آثار دورة نخستین تاریخ‏‏نگاری به سبک نثر مرسل و بینابین ادبیات منثور ایران است) تاریخ بیهقی را به دلایل: بیشتربودن جورواجوریِ زاویۀ دید[26]، پرداختن به شخصیت و شخصيت پردازي بیش از کنش‏‏ها و رخدادها، کامیابی بیشتر در صحنه‏‏پردازی(setting) و نیز وسواس در کاربرد ماهرانه‌ی عناصر لحن (tone)، فضاسازی (atmosphere)، موفق‏‏تر و جذاب تر از تاریخ بلعمی (که دارای بخش اساطیری نیز هست) دانسته اند.[27] همچنین در کتابهای تاریخی دیگر از جمله زین الاخبار گردیزی – که با نثر شایان خود، داستان اعدام حسنک را در یازده خط و بدون هیچ عاطفه و احساسی بیان می کند- [28] به این رخداد تاریخی اشاره شده است اما در این میان، استاد بیهقی در رویه های فراوانی از کتاب خود، به بازگوییِ دقیق، پیچیده و کارآمد این روایت پرداخته است[29]. بنابراین بایستی گمان برد که تاریخ بیهقی در میان رشته های مهم ادب پارسی و دیوانی و انشایی و توصیفی و رخدادنگاری، بلندپایه و شایسته دارد[30].

2 – ب – ارزش ادبی این روایت

شاید به جرئت بتوان مدعی شد که هیچ ماجرایی چون اعدام حسنک، دل استاد بیهقی را به درد نیاورده و او را تحت تاثیر عواطف انسانی قرارنداده است.شخصیتی که اربان قدرت، او را به بهانه مذهبی (تهمت قرمطی بودن)بر دار کشیدند و اموالش را مصادره کردند. بیهقی ماجرای حسنک را چنان استثایی، رقت انگیز و موثر نگاشته که خواننده متقاعد می شود که کشتن او، ناراستی و به ناحق بوده است.[31] و آنان به ویژه بوسهل که "در اين ماجرا نقش دلال مظلمه را بـراي امـيرمسعود بر عـهـده داشت[32]، جملگی گناهکارانی هستند که به قول بیهقی "به پاسخ آنچه از آنها سر زده، گرفتارند." با توجه به اینکه داستان حسنک وزیر یکی از دراماتيک ترین و ویژه‌ترین رويدادهاي‌ تاریخی ماست که قابلیت های بایسته نمایشی بسیاری را برای اقتباس ادبي داشته و دارد[33] برخی با استخراج و تحلیل عوامل گفتمان های کُنِشی موجود در این روایت، و همسو با نشانه- معناشناسی گفتمانِ روایی که منجر به دریافت عوامل گفتمانی در نظریه گرمس[34] می شود، ثابت نموده که این ژانر ادبی و نوشته تاریخی، پهنه مناسبی برای پژوهش‌های نشانه - معناشناسی و گفتمان هستند زیرا دربردارنده مؤلفه های نظام های گفتمانی است که مربوط به علم نوین ادبیات است و با ایجاد رابطه ای بین رو ساخت و درک معناهای ژرف ساختِ زبانی در این جریان تاریخی، نشانه هایی را که مرزهای معنایی متفاوت را برای کنشگر اصلی (سلطان مسعود) حاصل کرده و راه درک گفتمان کنشی گرمسی را در بازخوانی های نوین نقد ادبی برای خواننده ایجاد می کند[35]. همچنین نویسنده ای تا با تکیه بر مدل‏ های تحلیلی میشل فوکو به بررسی مولّفه‏ های قدرت، تعذیب، و تنبیه و متن شناسی این داستان به عنوان نمونه ای از این تاریخ سترگ پرداخته است؛ و پویا و زنده بودن این اثر را به واسطۀ دارابودن دو جنبه ادبی و تاریخی، درخور متن شناسی و نقدهای اجتماعی می‏ داند[36].و پژوهشگری با بررسی عنصر طرح (پیرنگ) و با درنظرگرفتن موقعیت روایی در داستان حسنک، سودجستن استاد بیهقی از زبان ادبی و کاربرد فنون مربوط به آن مانند: آوردن انتهاي روایت در آغاز، وجود نوعی سیالیت و حرکت در تمام طول روایت، داستان در داستان و طرح مسئلۀ بینامتنی، بیان نقل‌قول‌هاي مستقیم و غیرمستقیم، کاربرد شگردهاي گونه‌گون در تنوع زاویه‌هاي روایت، معرفی تقریباً تمام کنش‌گران اصلی در ابتداي روایت، به این نتیجه رسیده است که سود جستن از چندین راوی، به منظور بیشترشدن واقعیت پذیری این واقعیت تاریخی و ادبی است، زیرا به عنوان تاریخ نگار حالت بی طرفی خود را حفظ کند و به همین خاطر، زبان مورد استفاده, بیشتر از "عاطفی" بودن، "ارجاعی" است، بنابراین روایت بیشتر از اینکه میل به خود زبان داشته باشد، به مصداق نشانه ها گرایش دارد[37]. برخی فارغ از جنبه های قوی دیگر ادبی و نیز تاریخ محسوب شدن این اثر از نظرِ ماده، با بررسی برخی از معیارهای ادبیات کارآگاهی در این روایت و نوع کارکردهای آنها، نتیجه گرفته اند که این داستان به مانند داستان های کارآگاهی معاصر، دارای مولفه های پررنگی مانند: وجود ثنویت یا دو مجموعه‌ی زمانی در ساختار داستان، حضور یک کارآگاه و یک مجرم و حداقل یک قربانی، پرده برداشتن از لایه های یک معما، اهمیت شخص منفی، توجیه به شیوه ای عقلانی با ارائه ی پی رنگ منطقی و ریاضی‌وار، توجه بسیار به جزییات و نبود وهم. و نیز استفاده از برخی شگردهای ادبی (که به تدریج از عناصر مهم این گونه داستانها شده اند)، مانند: کنجکاوی و تعلیق (وجود تعلیق دو نوع علاقه کاملاً گونه گون با مرکزیت داستان دوم)، تکیه بر دیالوگ (گفت‌وگو)، توصیف دقیق جزئیات، وجود راوی اول شخص و گرایش به حرف زدن در قالب تک گویی بیرونی و ... به عنوان نمونه‌ای ابتدایی و موفق از داستان های کارآگاهی مدرن است[38]. و دیگرب با بررسی الگوهاي ولادیمیر پراپ (ساختارگراي روس) بر داستان حسنک وزیر ، نتیجه گرفته شده است که الگوهاي ریخت شناسی پراپ، قابلیت و کارآیی لازم را علاوه بر داستان ها(غیرواقعی)؛ در رویدادهاي تاریخی (واقعی) هم دارد؛ بخشی از این نتایج خویشکاري هاي ست که براساس الگوي پراپ هستند و بخشی، الگوهايست که مختص محیط فرهنگی سیاسی اسلامی ایران در دوره غزنویان است.[39] پژوهشگری دیگر بر اساس روش "تحلیل گفتمان مبتنی بر پدیدارشناسی حواس و عواطف" نتیجه گرفته است «زیرسـاخت عـاطفی ایـن داسـتان از تحقیـر اجتمـاعی‌ و بیناسوژگانی نشأت میگیرد که شـخصیت مـنفی عاطفی روایت (بوسهل ) را به هـیجاناتی چـون تشفی، تعصب و انتقام سوق میدهد. شدت وجه عاطفی بـا سـیطره ژانـر تـراژدی و پیرنـگ داستان تطبیق دارد. دلالت‌ غیرمستقیم‌ گفتمان (وجه ادبی) در راستای ارایه یک گـزاره کـلـی ناظر به کنش سـیاسی خـردگرایانه به مثابه فضیلت پردازش می شود اما وجه روایـت تـاریخی آن بر شخصیت عقلانی و خردگرا‌ و پیچیده‌ مسعود استوار است که گزاره هـای عقلانـی را در متن پدید می‌آورد و نمایانگر کنش های جزیی روایت اسـت و چـون ژانر چیره بـر وجـه‌ ادبـی‌، تراژدی است ، این شخصیت علیرغم‌ تعیـین‌ کننـده بـودن و برخـورداری از قـدرت اصـلی در تعیین سرنوشت گفتمان ، در لایه دوم پیرنگ و بوسهل در لایه اول قرار میگیرد.»[40] و پژوهشی دیگر بیانگر این است که چگونه بیهقی استادانه با روایت رفتارها و ارتباطات غیر زبانی شخصیت‌های داستان[41]، کامیاب در مجسم‌سازی‌، عینیت‌بخشی‌ وتصویرگری رویدادهای دوران غزنویان شده و برظرفیت نمایشی متن تاریخی خود افزوده است.وی این شیوه را بیشتر برای کامل کردن پیام ارتباطات کلامی به کار گرفته است، که یا در بسیاری از موارد جایگزین آن شده و یا باعث تأثیرگذاری ارتباطات کلامی گردیده است گفتمان تراژیک به دلیل نیازش به بافت‌سازی فـیزیکی، بـهتر اسـت‌ با‌ حرکات همراه باشد، و از این رو ماجرای اعدام حسنک نیز نمونه‌ای برجسته از تراژدی محسوب می‌شود.[42]. همچنین جایی دیگر، نشان داده شده است که ساخت کلان داستان حسنک به‌ طورکلی‌ با الگوی الماسی‌شکل (لباو و والتزکی[43])، سازگار و منطبق است؛ اما عواملی مانند موضوع اثر، شگردهای بیهقی درروایت و... بیشتر به بـخش هـای الگو شکل ویژه ای بخشیده و باعث بی مانندی چارچوب ماجرا شده استو نیز به دلیل تأکیدی بودن سبک نگارش بیهقی، ادعای او مبنـی بـر بی طرفی در تاریخ نگاری درست نیست و نتوانسته است خود را از دخالت‌های شخصی در روایت – که بسیار هنرمندانه‌ و زیرکانه‌ است دور کند[44] ‌.

ج – در باره حسنک (بیوگرافی)

ابوعلی‌الحسن بن محمدبن العباس ملقب به «سیدالکفاة» ومعروف به «امیر حسنک میکال نیشابوری» و آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی (۴۱۶ تا ۴۲۱ هجری) است. به قول صاحب تاریخ یمینی «او مردی بزرگ زاده بود واسلاف او در ایام آل سامانبه ثروت تمام وحرمت موفور مشهور بودند ... به حکم آنکه با امیر ابونصر میکالی قرابیتی داشت به اخلاق او متخلّق گشته بود و از انوار مآثر و مفاخر او بهره ای تمام یافته، و به بعد همّت و عزت نفس و شرف ذات او اقتدا ساخته. » [45] وی از نوجوانی به خدمت سلطان محمود در غزنه پیوست و از نزدیکان او شد و هم او، وی را "حسنک" خواند[46] و بدان شهره یافت و در سفر و حضر همیشه با او بود، در سال ۴۰۴ ﻫ ریاست شهر نیشابور را به او داد.[47] «کار نیسابور در عهد ریاست او نظامی هر چه تمام‌تر گرفت.[48]» . و در اثر ابراز لیاقت و کاردانی، مورد توجه و محبت محمود سبکتگین قرار گرفت و بعدها کار دیوان غزنه به وی واگذار شد و چیزی نگذشت که با وجود نامزدهایی پیر و باتجربه‌تر، محمود حسنک جوان را به وزارت خود برگزید[49]. "گرچه می‌ترسید مردمان بگویند که «محمود از چندین خدمتکاران پیر کسی شایسته نبود تا کار به جوان می‌بایست داد[50]» و حسنک تا مرگ سلطان محمود در این مقام باقی بود. در زمان فرمانروایی محمد –فرزند سلطان محمود- نیز در این سمت اشتغال داشت و از محمد در مقابل مسعود فرزند دیگر سلطان حمایت می‌کرد. گویند در سخنان خویش بدان وقت که مسعود به عراق بود تعادل نگه نمی‌داشت، چنان‌که وقتی در دیوان، در حضور جمعی گفته بود: اگر مسعود پادشاه شود، حسنک را بر دار باید کشید[51]». پس از عزل و دستگیری محمد در غزنه، و ورود مسعود غزنوی به پایتخت غزنویان و استقرار بر سریر سلطنت، نخستین وزیر وی شد، هرچند همواره سلطان دنبال بهانه‌ای می‌گشت تا حسنک وزیر را از میان بردارد و بالاخره خواهید خواند که در پی دسیسه‌چینی و سیاست‌بافی یکی از درباریان به نام بوسهل زوزنی، وی به اتهام قرمطی بودن دستگیر و سنگسار گردیده و پیکر وی را به مدت هفت سال بر دار نهادند هرجند به گزارش تاریخ بیهقی در همین متن و جاهای دیگر علت کشتن او دل آزردگی مسعود از خلعت ستاندنش از خلیفه‌ی فاطمی مصر در موقع امیرالحاجی و برگشتن از حج در زمان وزارات محمود و رنجش خلیفه ی عباسی از او (414ه. ق) بوده[52] ولی بیگمان چرایی‌های مهم‌تری مانند خواست مرکز فساد آن دوران (خلافت عباسیان در بغداد) و صف‌آرایی مخفیانه سازمان روشنفکران ایرانی تحت عنوان باطنیان، در مقابل سنیان متعصب طرفدار عرب، در سرنوشت او مؤثر افتاده است.[53] شایان یادآوری است که نویسنده کتاب "جامعه شناسی نخبه کشی" با اینکه بررسی تاریخی خود را از دوران مغول می آغازد و بحث اصلی اش بررسی سه شخصیت اصلی (قائم‌مقام فراهانی، امیرکبیر و دکتر مصدق) و زمان آنهاست با این همه کتاب خود را با پیرایه‌های از کلام بیهقی می آغازد و پیش از مقدمه، و در شش رویه، "ذکر بردار کردن امیر حسنک وزیر" را عیناً خارج نویسی و می آورد[54] انگار که حسنک وزیر، سلف سه شخصیت اصلی قربانی و آغاز نخبه کشی در تاریخ کشور ماست. و تیز عطار در منطق الطیر تلمیحی به این روایت دارد، در منظومه مزبور، حـسنک وزیـر از جنبه رمزین و نمادین‌، "مظهر عقل کل" و "وزیر مـهتر" است کـه مشورت با‌ او‌ انسان را به راه‌ درست‌ می‌کشاند و پنج بار از او یاد می‌کند و برابر او "هامان" وزیر است که مشورت بـا او انـسان را بـه دوزخ گمراهی می‌کشاند[55] این بخش از نبشته را با سخنی از اسلامی ندوشن به پایان می بریم: « چه‌ حق‌ با حسنک بوده و چه نبوده‌، برتری‌ او بر‌ دشمنانش‌ در‌ ایـن‌ست کـه کـامیاب‌ و کوتاه‌ زندگی‌ کرد، مردانه مرد و داستانش به‌زیبائی نوشته آمـد؛ ایـن‌همه موهبت هم،کمتر کسی‌ را‌ نصیب می‌گردد.[56]»

ﻫ – بررسی روایت از منظر حقوقی و قضایی

به قول نویسنده ای روایت حسنک، قصه‌ پیاپی تاریخ سیاسی ایران اسـت. وارون اروپا، در ایران، هماره از سَرِ نبود قوانین و سنت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آیین‌مند و پیوسته، قدرت سرشتی خودسرانه داشته و به شخصیت فرمانروا‌ و دولت‌ وابسته‌ بود و همان، همیشه موجب فرازونشیبهای بزرگ و پرشتابی می‌شده و به‌همان‌سان، بازدارنده‌ی پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، علمی و تکنولوژیک مستمر‌ و ‌‌انباشتی بوده است.[57]‌. همایون‌ کـاتوزیان‌ با هم سنجی و برابرکِرد دو تمدن ایران و اروپا و آوردن بازنشانه های فراوان، وارون جامعه‌ی درازمدت اروپا، ایران را "جامعه‌ای کوتاه‌مدت" می‌داند که حتی دگرگونی‌های شایان و بنیادین در آن، بیشتر عمری کوتاه دارند.و این دشواری (جامعه‌ای کلنگی بودن) را پیامدِ نبودِ یک چارچوبِ اسـتوارو‌ خدشه‌ناپذیرِ‌ قانونی دانسته کـه مـی‌توانست ماندگاری درازمدت را پایندانی کند. چه در دوره‌های کوتاه‌مدت، هرچند رودررویی طبقات لشکری، دیوانی ومالک نمایان بود، اما آمیختگی این طبقات بیش از یک یا دو نسل پابرجا نبود، به دیگرسخن وارونِ اشرافیت سنتی اروپا یا حتی طبقهء بـازرگان این جوامع، در ایران مالکیت و جایگاه اجتماعی، ماندگاری کوتاه داشته زیرا این امتیازات چیزی شخصی شناخته می‌شد و در‌ شمار‌ حقوق اجتماعی موروثی و نقض‌ناشدنی نبود. وی سه ویژگی عمده این مـاهیت‌ را‌ در سـراسر تـاریخ دیرینه ایران‌، اعم از دوران باستان و اسلامی، - کـه رابطه‌ای نزدیکی نیز با هم دارند- یکی: آزمـون‌ناپذیری مـعیار‌ مـشروعیت‌ و جـانشینی (فقدان چارچوب قانونی یا سنت تخطی‌ناپذیر در این باره، ) و نیز قتلهای دولتی و سیاسی ناشی از آن و دیگری: بی‌اعتبار بـودن مـال و جان و بالاخره: مشکلات انباشت و توسعه (دشواری عظیم انباشت دراز‌ مدت‌ سرمایه که شـرط اصـلی توسعه‌ی اجتماعی و اقتصادی مدرن است) می داند. در خصوص عامل نخست، براین باور است که برخلاف سرزمین های آن طرف آب، جانشینی و مشروعیت در ایران کاملا برمبنای مـوهبت الهی تبیین می‌شد. بنابراین هر صاحب شمشیری کم‌وبیش می‌توانست‌ با اتکا بر تصاحب وحفظ قدرت خود را برخوردار از آن موهبت و در نتیجه نایب خداوند و حاکم بر جان و مال مردم قلمداد نماید و به همین عـلت وی برای برخورداری از مشروعیت نـیازی به اخذ توافق‌ با هیچ‌ بخشی از جامعه اعم از وضیع و شریف نداشت و تنها متکی به اطاعت اجباری مردم بود. تردیدی نیست‌ که‌ مفاهیم و نظریه‌های اقتدار دنیوی مشروع‌ را برندگان قدرت، ظاهراً مبتنی‌ بر‌ مـنابع گوناگون‌ قرآن‌ و سنت و مـباحث الهـیات و فـقه توجیه می کردند و لذا می بینیم که ایرانیان همواره از فرمانروایان خود بیزار بوده و آرزومند آن‌که یکی«کمتر‌ بیدادگر‌» یا ‌«دادگرتر» جای او را بگیرد.بدیهی است که "دولت استبدادی و جامعه‌ی خودسر"، یا "حکومت‌ بی‌مسؤولیت‌ و جامعه‌ی نافرمان" دو روی یک سکه و ایـن یکی از دیالکتیک‌های بنیانی‌ تاریخ‌ ایران‌ است. پس طبیعی است که با وجود چنین قدرت مطلقه‌ای، شاهزادگان و وزیران و مقامات عمده‌ی مملکت بایستی همواره خود را در خطر و بی‌امنی ببینند و گاه به فرمان خداوندان، خود به تنهایی یا همراه خانواده‌شان کـشته شوند.که تفصیل آن به مثابه تاریخ هول‌آوری در چند مجلد‌ قابل نوشتن است و باز طبیعی می نماید که ویژگی دوم (بی‌اعتباری‌ جـان و مـال)، از ویژگی نخست سرچشمه ‌گیرد. زیرا وقتی فرمانروا، خود را‌، مظهر‌ دولت ومستقل‌ از‌ جامعه‌ بداند، نبایستی هیچ حقی، مستقل‌ از شخص او وجود داشته باشد. به دیگر سخن هر شخص یا طبقه یا جماعتی، تنها صاحب حق و دارایی ای است که فرمانروا‌ به او اعطا‌ کرده‌ و یا به‌ تأیید او رسیده‌ است‌. و پرروشن که به خواست فرمانروا یـا جـانشین او امر بازپس‌گیری آنها نیز به راحتي و به دلایل سياسي مفروض و شدنی تلقی شود و بنابراین هیچ مالکیت خصوصی(به معنای رایج در تاریخ اروپا) نمی‌توانست وجود داشته باشد. (هرچند در اصل فقه نیز، بر خلاف رویه، قاعده تسلیط مورد احترام است) و به همین دلیل است که بسیاری از مقامات مهم مملکت از سنخ حسنک وزیر بی‌هیچ تشریفات قانونی و محروم از هر نوع دادخواهی کـشته می شـدند و اموالشان مصادره دولتی می‌شد[58] به این ترتیب همواره «امنيت جامعه، بهانه سياسي بود. سرنوشت قضایي مردم اعم از چگونگي وضع قانون، تعيين کيفر، برگزاري محاکماتِ کيفري، تشکيلات قضایي همه و همه به دست شاه رقم زده مي‌شد. جرم انگاري‌ها مبهم و تفسيرهاي سليقه‌اي از احکام صورت مي‌گرفت و به اصطلاح "عدالت کور" بر جامعه حاکم بود علاوه بر آن، تهمت‌ها و برچسب‌هاي دیني بي‌ثباتي و ناامني قضایي را در این دوره نشان مي‌دهد[59]. همچنین همایون کاتوزیان در جایی دیگر رفتار استبدادی برخاسته از سوی کنشگران تـاریخی آن دوره، از قبیل مسعود‌ غـزنوی‌ و نـیز خود‌ حسنک (اشـاره، اعمال گذشته حسـنک در‌ غصـب‌ امـوال‌ مـردم) را ناشی از رویـه طبیعـی‌شـده رفتـار اسـتبدادی زمان مزبور می‌داند؛ شواهد و مدارک تاریخی بسیاری وجود دارد که نشان دهنده ایـن امـر اسـت که ضبط دارایی و اموال، ویژگی مشترک همه حکومت های خودکامه و مستبد بوده‌ است‌.[60] اما شیوه صوری و عجیب مصادره أموال حسنک که در قالب عقدی مکتوب و به اکراه صورت گرفته: «و در قباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاعِ حسنک را به جمله از جهت سلطان، و یک یک ضیاع را نام بر وی خواندند و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت، و آن سیم که معیّن کرده بودند، بستد، و آن کسان گواهی نبشتند، و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضاه نیز، علی الرّسم فی امثالها.» موجب شده که برخی براین باور باشند که از این تظاهر به خرید و فروش، پیداست که در زمان غزنویان مصادره اموال افراد – حتی کسانی که متهم به مرگ و بددینی می شده اند، مثل حسنک – مرسوم و معمول نبوده است. در نتیجه با حضور قضات و ... املاک و دارایی حسنک را مثلاً با امضا و رضایت خود او برای سلطان خریده اند[61] که پرروشن است، این استنتاج، نادرست و خلاف گزارش های تاریخی موجود از جمله خود تاریخ بیهقی است. زیرا به گزارش بـاسورث، و به استناد منابعی چون بیهقی و گردیزی، مصادره اموال در عصر غزنوی بسیار عادی و مـرسوم و یکی از منابع‌ اصلی درآمـد دولت تلقی می شد، چه با اندک بـهانه ای ، اموال وزرا و صاحب منصبان مصادره می گردید. چنانکه أموال بوسهل زوزنی نیز به دستاویز آن که میان سلطان مسعود‌ و آلتونتاش‌ (حـاکم خـوارزم) فـتنه انگیزی کرده ، مصادره شد.[62] و از میان شش تنی که در پادشاهی محمود‌ و محمد و مـسعود بـه مـنصب وزارت گماشته شدند، فقط یک تن از‌ شکنجه‌ و مصادره‌ اموال در امان ماند و هر پنج وزیر دیگر این پادآفره‌ها را چـشیدند[63]. نمونه های دیگر، یکی بو نُعَیم است که از سَرِ داشتن خوی غلام‌بارگی و ابراز عشق مجازي به نوشتگین در مجلس شراب، که از نگاه تیز خدایگان دور نماند، پایش « گرفتند و بکشیدند و به حجره باز داشتند ... و سرایش فرو گرفتند و همه نعمتهاش موقوف کردند.»[64] و دیگری احمد ینالتگین (خزانه دار محمود) که بعد از مـصادره‌ امـوال، شانس آورده و از سوی مسعود سالار هندوستان گردید[65].

بنا به آنچه گفته شد، در بافت دستگاه دولتی و مستبد غزنوی سیاست یعنی به مجازات رساندن چنانکه بیهقی در جایی پس از شرح مجازاتی صعب بیان می دارد: «... و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت، که هرگاه که پادشاه عطا ندهد و سیاست هم بر جایگاه نراند همه کارها بر وی شوریده و تباه گردد.» بنابراین طبیعی است که حتی رسیدگی قضایی متعارف آن زمان و نیز دوران باستان ایران در میان نباشد. مغضوب، احضار یا بازداشت و محاکمه وی نمایشی و شکلی و زیر شکنجه و اکراه أموال خود را به طوع و رغبت به شاه ببخشد و مراتب توسط مقامات صورتمجلس شود و سپس بسته به اتهام و نظر شاه یا بر مرکب چوبین نشیند و یا خود به تنهایی و یا با تمام خانه به قلعت (بند) برود تا زیر نظارت کوتوال ها باقیمانده زندگی را در بند و در عسرت و رنج سپری کند وقلعه هایی که شیوه اداره و رژیم درونی آن را به خوبی می توان از خواندن حبسیه های مسعودسعدسلمان دریافت.[66] برخی گویند اینکه در مجلس محاکمه و مصادره أموال حسنک، واژه «مزکیّان » دو بار بازگو شده‌ ، در‌ کنار واژه «مـعدلان » آمده، بــا درنظرگرفتنِ فضای ناعادلانۀ این بخش از روایـت، گویی کـه‌ در‌ ایـن‌ مجلـس ایـن افـراد، در حال تعدی به اموال حسنک هسـتند و ایـن خـود‌ مـی‌ توانـد‌ در ذهـن خواننده، بـه نـوعی استعارۀ تهکمیه برداشت شود[67].

به هرحال تحت این شرایط دو اتهام عمده که بر حسنک وارد ساختند. یکي این بود که او قرمطي شده است. ... زیرا با دریافت خلعت از جانب خلفاي مصر هنگام بازگشت از سفر حج، متهم به پيروي از ایده آنها شد. ... واتهام دیگر او مخالفت با هيأت حاکمه بود. چه وي همواره به مسعود بي‌احترامي کرده بود و با تحقير و تمسخر به او گفته بود که تو به قدرت نخواهي رسيد. این موجب گردیده بود که آتشِ خشم، کينه و انتقام در مسعود روشن و دسيسه‌ها و فتنه‌انگيزي اطرافيان او به ویژه بوسهل زوزني، نيز آن را شعله‌ورتر گرداند.[68] همچنین در نظر خلیفه گناه حسنک ، در واقع بی‌اعتنایی او به مقام خلافت بود زیرا حسنک با نرفتن بـه دسـت‌بوسی خلیفه از راه حج، و نفرستادن هدایا برای او، آتش خشم بغداد را نیز فروزان نمود. شاید‌ حسنک جرم‌های دیگری هم داشت،ولی چون آن‌ها در برابر مردم و رجال قابل طرح نبودند و ممکن بود فریاد اعتراضی را در پی داشته باشد، لذا باید عـذر قـرمطی‌گری را پیش می کشیدند تا اتهامش با ظـاهری مـذهبی عـنوان مـی‌شد و کسی جـرئت شـفاعت و چون‌وچرا را نداشته باشدو این همان حربه‌ای‌ است‌ که‌ هماره حـکام ستمگر در همه‌ی دوران‌ها‌ برای‌ سرکوب‌ آزادمردانی -که به آسانی در برابر آنان سر تـسلیم فرود نمی‌آورند - ،به کـار بسته می شد .[69]‌. در متن می خوانیم: «و آن روز و آن شب تدبیر بر دار کردن حسنک پیش گرفتند . و دو مردِ پیک، راست کردند با جامه پیکان که از بغداد آمده اند و نامه خلیفه آورده که حسنک قرمطی را بر دار باید کرد ...» بیگمان آماده کردن دو قاصد دروغین و پوشاندن پوشش پیک به آن دو و وانمودن به اینکه آنان از بغداد و با حکم خلیفه آمده اند. بیانگیر این است که در ماجراي حسنک و محاکمه وی همه جا بوي ظاهرسازی و توطئه‌چینی‌ و کاربست مکر و حیله‌ به مشام مي رسيد تا به مردم القاء نمایند که مهمترین عامل در سرنوشت شومِ حسنک، بي‌پروایي او و مخالفت او با اربابان قدرت است.[70] و به شرحی که گذشت، بودن چنین فضایی در دوران او که مشخصه اش، فقدان امنیت و نبود قانون و نظام مندی،، حاکمیت افرادی نالایق و تسلط بی اعتمادی و دارا بودن فضایی پلیسی و خفقان در میان رجال بود، طبیعی می نماید.[71] در گزارش محاکمه حسنک از زبان بیهقی ، از نحوه‌ی ورود حسنک و تکریم خواجه احمد گرفته تا ناخویشتن‌داری و اهانت بوسهل و حـلالیت طـلبیدن حسنک از خواجه‌ و غیره‌ را می بینیم اما هیچ‌ کجای گزارش بیهقی، شباهتی به محاکمه واقعی ندارد. زیرا در دادگاه های سیاسی – عقیدتی، بـرای ایـن‌که بزه انتسابی اثبات شود، نیازی به کیفرخواست مدلل و اعطای فرصت دفاع به متهم و ارزیابی دلایل له و علیه وی إحساس نمی شود و قضات تنها نقش ماشین امضا را بازی می نمایند، چون پیش تر از سوی اربابان سیاسی قدرت و عوامل سیاسی و انتظامی آنان، رأی صادر و نیازی به جستجو و تفقّه و استدلال نیست و کسی نیز جـرئت اعـتراض و مخالفت ندارد. هرچند استاد بیهقی با آوردن فاکتهای مانند: آوردن دفاع سلطان محمود از حسنک مبني بـر قـرمطي نـبودن و نیز نقل سـاختگي بـودن ايـن تهمـت از قـول بونصر‌ مــشکان و احـمد حـسن ميمندي و بالاخره بیان دفاعيه محکم حسنک در‌ مجلس وزير احمـد حـسن ميمندي، رندانه‌ او را از تهمـت قرمطی برکنـار ميداند و وی را‌ به راستی، شهيد تهمت‌ها ، حسادت‌ها و کينه‌کشي‌ها می نمایاند.[72] لیکن برخی براین باور ند که وی پس از اطمینان از موضوع اعدام خود، با گفتن اینکه: «بـزرگ‌تر از حـسین عـلی نـی‌ام»؛ فی الواقع پس از سـال‌ها تقیه، آشکارا به شیعه بودنش اعتراف مـی‌کند[73].

بررسی چهار مقام قضایی مذکور در این روایت:

سوای شاهان غزنوی که در بسیاری از موارد، خودشان، قانون و داور به حساب می‌آمدند، چنانکه مد در باب حسنک، سلطان مسعود خود فرمان پادآفراه صادر کرد و موارد دیگر از جمله: کوتاه کردن دست بوسهل از دیوان عرض و أموال و تنبیه بگتغذي و غیره را نیز در کارنامه دارد، اصولاً در این دوره سازمان قضایی بیرون از محدوده عمارت درگاهی و دیوانی قرار داشت و امور قضایی به وسیله قاضیانِ گزینش‌شده‌ی شاه انجام می شد و قاضی‌القضات در رده بالای آنان قرار داشت و دیگر قضات را دیدوری می کرد. و برطرف‌ساختن اختلاف و میانجیگري میان خصمان براساس شرع، از جمله کار هاي اساسی دیوان قضا بود[74]. در جریان روایت حسنک، از چهار مقام قضایی نام برده می شود:

الف – حاکم: در جریان محاکمه بیهقی، بالاترین مقام قضایی بایستی "حاکم" باشد، که از شخص وی نام برده نشده است : «و آن کسان گواهی نبشتند، و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضاه نیز، علی الرّسم فی امثالها.» خطیب رهبر، حاکم را معادل داور و قاضی می داند[75]. و پرفسور امین نیز بر این باور است چنان‌که هم‌اکنون مصطلح است، درعصر غزنویان و سلجوقیان، واژه‌ی‌«حاکم‌» به‌طور‌ مطلق به مـعنای قـاضی به کار می‌رفته است[76].. درست است که شاید در همين دوره و نیز دوره هاي بعد، حاکم به معني فرمانروا نيزبه كار مي‌رفته است[77] اما با توجه به سیاق کلام بیهقی، بایستی در اینجا وی قاضی و در عین حال میان سمت او وقضات دیگر جدایی و ناسانی، قائل شد و گرنه به صورت ویژه سمت او نبایستی ذکر می گردید. پس وی باید ارشد قضات دیگر و یا اختیاردار وظایف ویژه بوده باشد. چنانکه در اصطلاح فقه، حاکم کسی است که اهليت فتوي وقضاوت بين اشخاص دارد و این اصطلاح در دوره غزنويان مترادف قاضي ياقاضي القضات ورييس قاضيان بود[78]. برخی گویند که حاکم در اینجا به معنی فرمانروا[79]، یا حاکم لشکر[80] به کار بسته شده، که نادرست می‌نماید. زیرا حضور قاضی عسکر در مجلس محاکمه حسنک، علی‌الرسم محاکمه مقامات بالای سیاسی، چون دیگر مقامات عالی سیاسی و دیوانی به عنوان سیاسی بوده، که به نيابت از شاه به جلسه محاكمه و مصادره اموال حسنك فرستاده شده[81]، ضمن اینکه او در مواقع ضروري و براساس امور شرعي و فقهي در لشكريان انجام وظيفه مي كرده[82] و ربطی به ثبت و ضبط قبالجات نداشته است.

ب - مزکّیان و معدّلان : از افرادی که در کنار حاکم نام برده می‌شود، مزکّیان (جمع مزکّی) و معدّلان (جمع معدّل) هستند. برخی معدّل را کسی می دانند که به عدالت مشهور و گواهی او نزد قضات مقبول بوده است.[83] پژوهشگری، مزکی و معدل را در زمره افرادی می‌داند که در محضر قاضی برای تصدیق گفتار مدعیان و شهود حاضر می شدند.[84] و برخی، مزکیان را شاهدانی می دانندکه به پارسائی و پاکی موصوف باشند[85] و نیز این دو واژه را معادل "حسابداران و حسابرسان" امروزی بازگو کرده اند[86] که به نظر میرسد هیچ یک از گفته های بالا درست نباشد. در لغتنامۀ دهخدا معدّل: کسی است که حکم به عادل بودن شهود کند یا آنکه گواهی به عدالت کسی دهد[87]. در تکمله الأصناف (1/698) می‌خوانیم المزکّی : آن که تزکیت کند. قال فی السامی: المزکی و المعدل آنکه عدول را تزکیه کند[88]. محقق، مزکیان و معدلان را کسانی می داند که در مجلس قضا حکم به تزکیه و عدالت شهود می‌کردند.[89] ناصرخسرو گوید: «دشمن عدلند وضدّ حکمت اگر چند / یک سره امروز حاکم ‌ند و معدّل[90]» و در قابوسنامه آمده است که: "چهارماه روزگار باید و محضری به گواییِ درست معدل تا آن راست از تو قبول کنند[91].» وهم او در جایی دیگر معدلان را همبر قاضی می خواند.: «.. (قاضی) مادام معدلان نیک را هم‌برِ (= همراه و قرین) خود دارد.[92]» لیکن با توجه به متون، معدّل و مزکّی از اصطلاحات قضایی سلسسله غزنویان بوده و ظاهراً آنان ارتباطی به خصمان و ادله ابرازی شان (شهود و عدلین) نداشته اند و به طور رسمی از دولتیان و کارکنان دستگاه قضا و یا معتمد و مورد وثوق دستگاه قضا بوده و با قاضی همکاری می کردند و در دادگاه و به هنگام رسیدگی ماهیتی به ادله خصمان در دعوا ، پاکی و عدالت شهود (عدلین) تعرفه شده را تأئید و گواهی می نمودند. چنانکه نقل‌هایی از "میدانی" در "السامی فی الاسامی" و "مقدسی" در "احسن التقاسیم"، "سمعانی" در "الانساب"، در کتاب "اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی" آمده، که جملگی این نظر را تأئید می کند و ناصرخسرو در جایی دیگر گوید: «اینها که دست خویش چو نشپیل کرده اند/ اندر میان خلق مزکی و داورند[93]» همچنین به نقل از محقق سوای گفته آمده در تاج العروس، در کتاب پیش گفته (احسن التقاسیم) و در ضمن رسوم خراسان می خوانیم که: «در هرشهری عده ای مزکی وجود دارد که اگر خصم دعوی شاهد را طعن کرد، حال او از مزکی پرسیده می شود» از موارد فوق و دو مورد شعر ناصرخسرو به دست می آید که مزکّیان همیشه در دادگاه همراه قاضیان بوده اند[94] پرفسور امین این دو اصطلاح دیوانی را عنوان دو گروه از مشاغل رسمی دار القضا، در ردیف معرف،وکـیل‌ قـاضی‌،امین قاضی می‌خواند و مسئوولیت مزکی را تزکیه‌ی شهود یعنی رفع جرح و نکول گواهان ومـعدل را تعدیل آنان یعتی اثبات‌ عدالت شان می داند.که به عنوان به‌طور رسمی و دائمی و کارشناسانه و تمام‌وقت کارمندان دفتری دادگاه بوده‌اند. وی به دلالت در یک‌ ردیف‌ قرار‌ گرفتِ حاکم و معدّل در مصرع آخر شعر اخیر ناصر خسرو، مـعدّل را صاحب سـمت رسمی قـضایی(امـاّ‌ در‌ ردیف پایین‌تر ا زحاکم شرع)دانسته است که به شکل حرفه‌ی به کارهای قضایی اشتغال‌ داشته است[95]. اما اینکه نویسنده مقاله "قضاوت و داوری در تاریخ بیهقی" بیان داشته است: «مزکیان و معدلان در امر قضاوت بسیار دخالت داشتند، و... قاضی را از درجه اعتبار حکم مطلع می‌ساختند[96].» با یافته های بالا، سر ناسازگاری دارد.

ج - حاکم لشکر: در لغت نامه دهخدا "حاکم لشکر" یکی از مناصب لشکری عهد غزنویان تعریف شده است و نویسنده مقاله: "برخی اصطلاحات اداری و دیوانی در تاریخ بیهقی"، نیز آن را از مشاغل زیرمجموعه دیوان عرض (عرض سپاه یا لشکر) و به معنای سپاه سالار (رئیس سپاه) دانسته است[97] لذا اینکه برخی از استادان به تبعیت از دهخدا و محقق، در شروح و تفاسیر خویش، ای سمت را امیر و فـرماند سـپاه یا: مسئول أمور لشکریان دانسته اند،[98] درست نیست؛ بلکه معنی دقیق «حاکم لشکر»در مـتون کـهن مانند تاریخ‌ بیهقی،‌ همان قاضی ویژه‌ی نظامیان و به اصطلاح متأخران «قـاضی عسکر» است[99]. چنانکه نصر خلف: نصر بن خلف، عطف بیان یا بدل حاکم لشکر[100] وبایستی ظاهراً از فقهای دربار غزنوی باشد.

ﻫ –بررسی روایت از منظر جرم شناسی و سیاست جنایی[101]

ابوالفضل بيهقي در وراي روایت ماجراي به دار آویختن حسنک وزیر که ناشي از انتقام، فتنه انگيزي و اتهامات بد دیني است؛ با بازتاب مفاهيم جرم شناسي و سياست های جنایي، سياست کيفري زمان خود را به چالش مي‌کشد و به ارزیابي، نقد و آسيب‌شناسي نهادهاي عدالت کيفري، نظام مجازاتها و روش‌هاي پاسخگویي در برابر جرم، نوع نگاه اجتماعي به مجرم و در مجموع آموزه‌هاي جرمشناسي و سياست جنایي زمان خود مي‌پردازد. او در این روایت با تشریح فضاي کيفري حاکم بر جامعه آن زمان، افق‌هاي گوناگوني از مفاهيم را با هدف تبيين ساختار مشخصي از سياست جنایي زمانه را مستندگونه عرضه مي‌کند. و بيشتر در صدد بيان این واقعيت است که نبود پایگاه اجتماعي و فرایند برچسب‌زني و ساختار معيوب سياست جنایي در جرم‌نگاري و کيفرگذاري مؤثر بوده است و این باور را استوارسازی مي‌کند که رویکرد جرمشناسي و سياست جنایي به جرم، خوانش تاریخي نيز دارد. وی در کنار توجه به اقدامات واکنشي و مشخصه‌هاي آن، علت‌شناسي جرم را در مفهوم موسع سياست جنایي از طریق روایت اوضاع و احوال شخصيت اصلي ماجرا مورد توجه قرارمي‌دهد، و چشم‌انداز حاکم بر نهادهاي عدالت کيفري (دادگاه، زندان و...)، کنش‌گران قضایي، وضعيت مجازات‌هاي سرکوبگرانه و سختگيرانه و بسياري از سياست‌هاي مرتبط با جرم را ترسيم مي‌کند. می‌توان با یهره بردن از نظریه "مکتب واکنش اجتماعي" - که به سبب نگاه انتقاديِ خود در جرمشناسي شهره است – و بر پایه ترکيب رهيافت‌هاي سه گانه‌ی آن یعنی : " آنومي ( بی‌هنجاری و فشار اجتماعی و ساختاري)"، "تعامل نمادین" و "پيوند افتراقي" شکل می گیرد و مفاهيم نو و ابداعي را در علت‌شناسي پدیده مجرمانه تبيين می نماید، این روایت را بازبینی نمود. بر بنیاد این مکتب، جرم یک رفتار ساده‌ی زیرپاگذاردن قانون نیست؛ بلکه دست‌آورد فرایندهاي تعامل واکنش اجتماعي و قدرت حاکمه است و به دیگرسخن، جرم فرآورده کارگزاران رسمي است، زیرا این ساختار اجتماعي جامعه است که فرد را به سوي بزهکاری مي‌کشاند. بر این بُن، تئوري جرم و انحراف، محصولِ ناهنجاري است، افرادی مانند حسنک وزیر قربانيِ فشارهاي در پیوند با فرصت هاي ساختاري، فرهنگي و اجتماعي هستند.

در باره انطباق محور نخست (آنومي و فشار ساختاري) بر داستان، باید گفت که این فشار دستگاه حکومتي ناشي از خشک اندیشی دیني و ستیهندگی مذهبي است که حسنک را به سوي پنهان‌داشت باور قرمطی‌اش سوق مي‌دهد. و او برای پاسداشت جان خود و هم‌مسلکان، مذهب واقعي‌اش (شيعه) را تا زمان مرگ و ابراز عمومی آن که: « بزرگتر از حسين‌بن‌علي ني‌ام» پنهان مي‌کند. محور بعدی "تعامل نمادین" می باشد که بر پایه پافشاری اصلي بر رفتار رویاروی میان بزهکار و سيستم قضایي است، و در این داستان مصداق دارد زیرا جرم‌انگاری رفتار، در سرشت، یک تصميم سياسي است و حقوق کيفري از منافع سياسي حمایت مي‌کند. چنانکه اتهامات وارد بر حسنک از سوی بوسهل تنها برچسب مجرمانه و از سنخ جرم‌انگاري‌هاي افراطي، و ارزش هاي گزینشي است، که تنها در راستای تأمين منافع قدرت سياسي حاکم بوده و طبیعی است که استمرارش باعث ایجاد خودانگاره مجرمانه در فرد ناقض یعنی حسنک شود. و بالاخره و بر اساس محور آخری (پيوند افتراقي) جرم مثل دیگر اعمال فراگرفتني است و به عنوان یک خصيصه اکتسابي از طریق آموزش در شخصيت و هویت فرد مي‌نشیند. بنابراین کساني که در یک زیست‌بوم جرم‌زا مرتکب یک جرم مي شوند، خود این امر را فرامي‌گيرند چنانکه حمایت سلطان محمود از وی به حسنک جرأت و جسارت نسبت به بزرگان دربار از جمله پسر کوچکترش مسعود غزنوي را مي آموزد. و می بینیم که این روایت تاریخي الگویي روشن از نوع محاکمه افراد به ویژه افراد بانفوذ در این دوره بوده که خودنمایانگر پاسخ دولتي به جرم از طریق حقوق کيفري است. این پاسخ‌دهي دولت، برآوردي از سياست جنایي است که مي‌توان آنرا در نظریات نوین سياست جنایي چهارگانه: ریسک‌مدار، تفریدزدا، عوام‌گرا و سزاگرا مورد نقد و تجزیه و تحليل قرار داد. چنانکه: الف - طرفداران نظریه "سياست جنایي ریسک‌مدار " وارون "سياست جنایي اصلاح و درمان و بازپروري"، بر این باورند که هدف مجازاتها، صرفاً طرد ابدي، توانگيريِ هميشگي و خنثي‌سازي و نه بازپروري مجرمان است . دستگاه عدالت کيفري عصر غزنوي و حکومت های همانند بعدی در این مُلک همواره یگانه راه مدیریت ریسک ‌جرم را چنین پنداشته اند، که بازخورد آن در زرادخانه‌کيفري‌شان نقض احترام به اصل حيات و نادیدگرفتن کرامت انساني است، زدایش همیشگی مخالفانی چون حسنک ها از کره خاکی در همین راستا است. ب- "اصل تفرید" یا "اصل شخصي کردن « مجازاتها، نگاهي انساني به مجرم براساس شخصيت او دارد؛ که موجب پاسداشت کرامت انساني وی و در نتیجه مشروعيت سياست جنایي است. در حالیکه این محاکمه و اعدام بیانگر کم رنگ بودن بعد انساني در حقوق کيفري عصر غزنوي است. زیرا "استخفاف" و "انتقام‌ها و تشفّي‌ها رفتن " ، "مؤاجر خواندن و دشنام زشت دادن"، "اجرای توأمان اعدام و سنگسار" که در مدت بازداشت و محاکمه و اجرای حکم انجام شد؛ نمونه اي از بي‌توجهي به حقوق انساني مجرم و تفریدزدایي است. و وارون آن نزد توده، مردم، "دست به سنگ نبردن" و زارزارگریستن" نمایانگر پاداندیشی آنان با انساني نبودن حقوق کيفري حاکم و نپذیرفتن این سیاست است. ج - " برانگیختن احساسات عمومي" یا "ایجاد ترس أخلاقي" هماره نشان کنش سياست‌گذاران کيفري دارندگان قدرت است چه در میان توده مردم، دادباختگان (محکومان) بایستی افرادی لغزشکار و گمراه ارزیابی شوند تا تنها بوده و از رویکرد همگانی برخوردار نباشند. بیگمان سازوکارهایي مانند جرم‌انگاريهاي تازه و ناروشن، تشدید کيفرها ،تفسيرهاي سليقه‌اي و موسع از سوی نهادهاي کيفري، همه و همه نشان‌دهنده پشتیبانی و همدلی خداوندان سیاسی حاکم از رویکرد عوام‌گرایي کيفري است[102] چنانکه در ماجراي حسنک وزیر، بازبست تهمت دینی به عنوان جرم عامه‌پسند برای بهره‌وری از احساسات دیني و اعتقادي مردم، دادرسي ساختگي، اجراي آشکارا و سخت کيفر و ... عوامگرایي کيفري بود. د – عدالت سزادهنده یا عدالت استحقاقي، الگویی از سياست جنایي است که با تمرکز بر رفتار گذشته بزهکار شکل مي گيرد و او را سزاوار کيفر مي‌داند و بنایش بر کینه‌جویی، تلافی و مقابله به مثل است. بیگمان روند شکل‌گيري ماجراي حسنک وزیر به روشني استوارکننده‌ی این نوع سياست جنایي است، زیرا حسنک در سالها بعد، و با مرگ خود، پاسخ خوارشماری دیرزمانش درباره مسعود و پیروانش به ویژه بوسهل زوزني را دریافت نمود.

پایان بخش نخست

یادآوری: بخش دوم ، نوشته مشتمل بر متن روایت و نیز معنا و شرح برخی واژه ها و ترکیبات و تعبیرات مشکل، در شماره بعدی فصلنامه می آید



منابع و مصادر بخش نخست:

آتش سودا محمدعلی، نکويی رضا (1396)، " بررسی برخی از مؤلفه‌های ادبیات کارآگاهی در «ذکر بر دار کردن امیرحسنک وزیر»"، فصلنامه ادبیات نمایشی و هنرهای تجسمی (دانشگاه دامغان)، تابستان، ش5، صص: 59-74.

اسلامی ندوشن محمدعلی (١٣٣٨)، یک‌ سرنوشت مـمتاز "، یغما، ش133، صص 193-198.

اسلامی مهدی، رضایی جمکرانی احمد (1400)، "کاربست استعاره دستوری در تحلیل متون نمونه موردی: داستان حسنک وزیر"، کهن نامه ادب پارسی، سال 12، پاییز و زمستان، ش2 (پیاپی 33)، صص: 3-23

اکبری مهناز (1387)، " گناهکار یا بی گناه "، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، تابستان، ش 86، صص: 54 تا 59

امین سید حسن (1385)، چند اصطلاح حقوقی در تاریخ بیهقی، حافظ، نیمه اول تیرماه، ش 30 ، ص: 55-58.

انوری حسن (۱۳۷۳) اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، چاپ دوم، تهران: انتشارات سخن

بارتُلد ویلهم (1377)، جغرافیای تاریخی ایران، ، مترجم: همایون صنعتی زاده تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار

بارتولد ویلهم (1358)، تذکرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ، مترجم: حمزه سردادور، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس.

بـاسورث ، کـليفورد ادمـوند (1362)، تاريخ غزنويان ، ج1. ترجمه حسن انوشه ، تـهران ، امـير کبير.

براهنی رضا (1371) طلا در مس (در شعر و شاعری)، ج3، چاپ اول، تهران: نویسنده

باستانی پاریزی محمدابراهیم (1356)، آسیای هفت سنگ، چاپ سوم، تهران: انتشارات دانش

پناهی وجیهه (۱۳۸۷)، «اصطلاحات دیوانی و اداری در کتاب «تاریخ سیستان»، پژوهشنامه فرهنگ و ادب، بهار و تابستان 1387، شماره 6، صص: 163-198

جرفادقانی، ابوالّشرف ناصح‌بن ظفر(1357)، ترجمه تاریخ یمینی، به اهتمام دکتر جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب

چرمگی عمرانی، مرتضی. (1389). هنرسبکی بیهقی در توصیف داستان حسنک وزیر. سبک شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، 3(4 (پی در پی 1.)، صص: 103 تا 122.

حسن زاده میرعلی عبداله، دژداه فراست (1394)، "بررسی ریخت شناسانه داستان حسنک وزیر"، مجله مطالعات انتقادي ادبیات (فصلنامه دانشگاه گلستان)، پاییز، سال2، ش7، صص 69-84

حسینی کازرونی سیداحمد (1384)، فرهنگ تاریخ بیهقی، چاپ اول، تهران: زوار

حسینی کازرونی سیداحمد (1383)، گزیده تاریخ بیهقی (خزانه حجت) همراه با شرح، توضیحات و معانی لغات، ، چاپ اول، تهران: زوارو

حسینی میقان سیدمحمد علی (1394) قضاوت و داوری در تاریخ بیهقی. ارائه شده در: دهمین همایش بین المللی ترویج زبان و ادب فارسی، مرداد ، اردبیل، ایران.

حقیقت (رفیع) عبدالرّفیع (1357)، «تاریخ نهضت های فکری ایران: از آغاز قرن چهارم تا پایان قرن ششم هجری»، بخش دوم، چاپ اول، تهران: شرکت مولفان ومترجمان ایران

حلبی علی اصغر(1380)، تاریخ علم کلام در ایران و جهان‌ اسلام، تهران: اساطیر

خانلری (كيا)، زهرا (1349)، حسنك وزير، از تاريخ بيهقي (شاهكارهاي ادبيات فارسي‌، 10)، تهران: اميركبير.

خطیب رهبر خلیل (1375) تاریخ بیهقی، ج 1، تألیف: ابوالفضل بیهقی، چاپ پنجم، تهران: انتشارات مهتاب.

خوند میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین (1355)، دستور الوزراء، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، چاپ دوم، تهران: اقبال.

دانش پژوه منوچهر (1380) تاريخ بيهقي بر اساس نسخه غني ـ فياض،نسخه اديب پيشاوري ، نسخه فياض ، (همراه با مقدمه ،توضيحات ، تعليقات و فهارس)، چاپ دوم، تهران: هيرمند.

دبیرسیاقی سید محمد(1352) ، گزیدۀ تاریخ بیهقی، چ دوم، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی

دلبری حسن، مهری فریبا (1394)، "کارکرد ایدئولوژی در لایه های سبکی داستان حسنک وزی"، متن شناسی ادب فارسی سال 7، تابستان، ش2 (پیاپی 26)، صص: 63 - 78

دهقانی محمد (1400) حدیث خداوندی و بندگی: تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی، اجتماعی و روان‌شناختی همراه با شرح و توضیح مهم‌ترین بخش‌های متن، تهران: نشر نی

ذوالفقارخانی مسلم (1398)، "تعذیب و تنبیه در تاریخ بیهقی: بررسی داستان حسنک وزیر براساس نظریات میشل فوکو"، مجله نثرپژوهی ادب فارسی، دوره 22، ش 45، شهریور 1398، صص 119-144.

رسولی حجت، و عباسی علی (1387)، "کارکرد روایت در «ذکر بر دار کردن حسنک وزیر» از تاریخ بیهقی"، پژوهش زبان های خارجی، ش 45 ، تابستان، صص: 81 -97

رضاقلی علی (1389) جامعه شناسی نخبه‌کُشی، چاپ 32، تهران: نشر نی

رضوانیان قدسیه، محمودی نوسر مریم (1392)، "بررسی لحن در تاریخ بیهقی"، کهن‌نامه ادب پارسی (پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي)، مهر ماه، دوره 4، ش 3 (پیاپی 3) صص: 113-139

رضی احمد، افراخته، الهیار (1389)، "تحلیل روابط برون زبانی در روایت بیهقی از بردار کردن حسنک وزیر"، زبان و ادبیات فارسی (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی)، پاییز ، شماره 69، صص 29-58.

زیرک ساره (1395)، "نشانه - معناشناسی عاطفی گسست وانسداد گفتمانی در داستان حسنک وزیر"، مجله نقد ونظریه ادبی، دوره 1، فروردین ماه، ش 1(پیاپی 1)، صص: 75-92

سهراب‏ نژاد علی‏ حسن، حق ‏نظر عبدالصمد (1393)، "بررسی تطبیقی اصول روایت در تاریخ بیهقی و تاریخ بلعمی"، کهن‌نامه ادب پارسی، اسفندماه، دوره 5، ش4 (ش پیاپی 14)، صص: 99-122

شفق، اسماعیل، وجهان رمضان، سمیرا. (1389). سیمای حسنک وزیر در متون ادبی و تاریخی دوره غزنوی. پژوهش زبان و ادبیات فارسی، -(18)،صص: 63-92.

صالح جلالی رضا (1395)،" انقلاب‌های ایرانی و ساختار قدرت سیاسی در ایران"، ره‌آورد پژوهش های سیاسی، پاییز و زمستان ش3 و 4، صص35-44

صفوي كوروش (1373)، از زبان‌شناسي به ادبيات، تهران: چشمه.

طالبیان، یحیی، امین، ندا (1397)، تحلیل و بررسی «ساختارهای گفتمان‌مدار» در روایت ابوالفضل بیهقی از ماجرای «حسنک وزیر»، متن پژوهی ادبی، پاییز، ش77، صص 93-124

طبری احسان (1380) ابوالفضل بیهقی وجامعه غزنوی، چاپ اول، آلمان، برلین: انتشارات حزب توده

عالی پور کامین (1401)، "بررسی نقش گزاره‌های توصیفی _ نمایشی در آموزش تاریخ با تکیه بر داستان حسنک وزیر در تاریخ بیهقی"، پژوهش در آموزش تاریخ، دوره 3، شهریورماه، ش 2، صص: 29-42.

عقیلی، سیف الدین حاجی بن نظام (1337)،آثار الوزراء، با تصحیح و تعلیق: میرجلال الدین حسینی ارموی (محدّث)، تهران: دانشگاه تهران.

عنصر العمالی کیکاووس بن اسکندربن قابوس بن و شمگیر بن زیار (1352)، قابوس نامه، به اهتمام و تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی ، تهران: بنگاه ترجمه ونشر کتاب.

فیاض دکتر علی اکبر (1356)تاریخ بیهقی، چاپ دوم مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی

کرمی محمدحسین(1389) بررسی تحلیلی حکایت‌های تاریخ بیهقی: مآخذ و اسناد، پیشینه حکایات، تحلیل و مقایسه با آثار دیگر، چاپ اول، مشهد: به نشر وابسته به آستان قدس رضوی

کمالی ثمین ؛ کرمی محمد حسین (1397)، " تحلیل ساختاری ماجرای بر دار کردن حسنک وزیر برپایه الگوی الماسی‌شکل لباو و والتزکی"، فصلنامه متن شناسی ادب فارسی (معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه اصفهان)، سال 54، دوره جدید، سال 10، بهار، ش1 (پیاپی 37)، صص: 1 تا 16.

گـردیزی‌، ابـوسعید‌ عبد الحیّ بن الضّحاک‌ ابن محمود (1363) زین الاخبار، مقابله و تصحیح و تحشیه و تعلیق عبد الحیّ حبیبی، چاپ اول، تهران: دنیای کتاب.

مارتين والاس (1386)، نظريه‌هاي روايت، ترجمة: محمد شهبا، تهران: هرمس.

مبارک وحید (1402)، ویژگی‌های تاریخ‌نگاری در تاریخ بیهقی (باور جزا و پاسداشت خردورزی، سنجیدگی و مدارای ایرانشهری)، مجله متن پژوهی ادبی، تابستان، دوره 27، ش 96، صص: 337-361

مُحقّق مهدی (1349)، تحلیل اشعار ناصرخسرو، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

======== (1350)، "برخی اصطلاحات اداری و دیوانی در تاریخ بیهقی"، در کتاب: یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد صص: ۶۲۸ -۶۳۱

مشیدی جلیل (1389)، "مباحث کلامی در تاریخ بیهقی"، نشریه: پژوهش زبان و ادبیات فارسی، ش16، صص: 41-53.

منشی‌کرمانی ناصرالدین (1337) نسائم‌الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزرا با تصحیح و مقدمه و تعلیق: میرجلال الدین حسینی ارموی (محدّث)، تهران: دانشگاه تهران.

موسوی زهره (1378)، شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان، کیهان فرهنگی، بهمن ماه، ش160، صص: 52-59.

ميلاني عباس (1387)، تجدّد و تجدّدستيزي در ايران، تهران: اختران.

نادری فر عبدالرضا، رحمتیان لیلا (1400)، " کاوش داستان «بر دار کردن حسنک وزیر» برپایه گفتمان کُنِشی گِرمَس"، فصلنامه علمی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، دوره 13 ، زمستان، ش50، صص: 135-151

نجفي ابرندآبادي علي حسين (1390)، تقریرات سياست جنایي (درآمدي بر سياست کيفري عوامگرا)، به کوشش زینب باقري نژاد، دانشکده حقوق دانشگاه شهيد بهشتي.

نرشخی ابوبکر محمد بن جعفر (1363)، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادی، تلخیص محمد بن زفر بن عمر، تصحیح و تحشیه استاد مدرس رضوی، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس.

نفیسی سعید (1356) تاریخ‌ بیهقی، ج 1، تألیف: ابوالفضل مـحمد بـن حسین‌ بیهقی، تصحیح و حواشی و تعلیقات، تهران: کتابخانة سنائی

نوری فاطمة (1401)، " بررسی تحلیلی ماجرای بر دار کردن حسنک وزیر در تاریخ بیهقی ازمنظر جرم شناسی و سیاست جنایی"، فصلنامه پژوهش های حقوقی میان رشته ای، پایيز، دوره 3، ش 3، صص: 55-66

نیری محمدیوسف و اردشیرزاده، امیر محمد (1398)،"بازتاب سبک شناسی اعلام منطق الطیر عطار و طبقه بندی آنها"، سبک شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، زمستان، ش46، صص: 225 - 244.

واحددوست مهوش، آشنا فاضله (1389)، قضا و داوري درعصر غزنويان برمبناي تاريخ بيهقي، در: پرنيان سخن (مجموعه مقاله های پنجمین همایش پژوهش های زبان و ادبیات فارسی۱۳۸۹) ، منتشره در پایگاه خبری «انجمن علمی استادان زبان و ادبیات فارسی» به نشانی : https://www.anjomanfarsi.ir/، کد 1117 ، صص 1969-1989

والدمن مریلین(1375)، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی مترجم: منصوره اتحادیه (نظام مافی)، چاپ اول، تهران: نشر تاریخ ایران.

همایون کاتوزیان محمدعلی (1374)، ‌ چهـارده مقالـه در ادبیـات ، اجتمـاع ، فلسـفه و اقتصاد، ترجمـه ق . سـلیمانی. تـهران: مـرکز.

=================== (1390)، ایران، جامعه کوتاه‌مدت و3 مقاله دیگر، ترجمه عبدالله کوثری، چاپ اول، تهران: نشر نی.

یاحقی محمدجعفر و سیدی سیدمهدی (1375)، دیبای خسروانی: کوتاه شده تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی، چاپ دوم، تهران: جامی، چاپ دیبا

======================= (1388)، تاریخ بیهقی (2ج – ج1 متن و ج2 تعلیقات)، محمدبن‌حسین بیهقی، چاپ اوا، تهران: سخن

یـوسفی غلامحسـین (1356)، برگ هایی در‌ آغوش‌ باد (مقاله: هنرنویسندگی بیهقی)‌، ج1، تهران : توس صص203-235

يونسي ابراهيم (1384)، هنر داستان‌نويسي، تهران: نگاه.

پاورقی ها:

[1] دبیرسیاقی، 1352، 4 و نیز ر. ش. به مقاله متین و خواندنی: "هنرنویسندگی بیهقی" در کتـاب برگ‌ هایی‌ در‌ آغوش باد (یـوسفی، 1356، صص203-235)

[2] طبری، 1380، 24

[3] علت این نامگذاری این است که بخش مانده، تنها در بردارنده‌ی رویدادهای دوره پادشاهی مسعود است.

[4] یکی از مهّمترین معیارهای سنجش ارزش متون تاریخی ، کاربست گزاره های توصیفی ـ نمایشی، است زیرا یکی از بهترین راه های ارائه مقاصد انسانی در قالب نوشتاری به شیوه ی ملموس و عینی به شمار می آیند که به خاطر بیان رئالیستی و تشریح و دقّت فراوان در ذکر آشکار جزئیات دارای اهمیّت فراوان اند و از سوی دیگر در ارتباط با مسائل زبان شناسی و نقش اساسی آن ها در انتقال معنا به مخاطب و همچنین در حوزه ی ادبی به خاطر جنبه ی بیانی، زیبایی شناسانه و تأثیرگذارشان دارای اهمیّت وافراند (عالی پور، 1401، 31)

[5] کرمی، 1389، 14و15

[6] چرمگی عمرانی، 1389، 104

[7] در برابر ما از نثر این دوران، آثار درخشانی مانند چهارمقاله، سیاست نامه، قابوسنامه، تاریخ سیستان، تفسیر میبدی، تاریخنامه طبری ، تاج القصص، و مانند آن بسیار است اما بیگمان در میان این نثرهای مرسل دری و خراسانی، زبان استاد بیهقی از همگی پخته تر، گیراتر، شیواتر، و زیبا و رساتر است. نثر او از جنس نثر مورخانی مانندمیرزامهدیخان منشی استرآبادی (صاحب دره نادره) نیست که رویه های کتاب خود را میدان فضل فروشی و عرصه بلاغت دانی و فصاحت نمایی خود ساخته و از عباراتی متوالی مطنطن و پرصنعت لفظی و واژه های مهجور بهره برد .(دبیرسیاقی، 1352، 2-3)

[8] ر. ک. به رضوانیان و محمودی نوسر، 1392، 113-139 اين مقاله خواندنی است زیرا به شيوة تحليلي اثباتي، ضمن بررسي عوامل لحن‌ساز در تاریخ بیهقی، چگونگي هماهنگي اين عوامل با يكديگر به خوبی بررسی شده است.

[9] این ويژگي زباني‌ ‌ ‌بـيهقي مشخـصه أي است کـه بـسياري از نويـسندگان و شاعران چيره دست معاصر نظير‌ احمدشاملو و محمود‌ دولت آبادي را وامــدار خــود کــرده‌ است.‌ (چرمگی عمرانی، 1389، 110)

[10] مبارک، 1402، 357

[11] نفیسی سعید، 1356، د

[12] رضوانیان و محمودی نوسر، 1392، 113

[13] همان به نقل از صفوي، 1373، 72

[14] همان، 115 و عبارات بین دو گیومه به نقل از ميلاني، 1387، 41.

[15] حسن زاده میرعلی و دژداه، 1394، 70

[16] این عبارت وام ستده از مهدی اخوان ثالث در شعر "میراث" از دفتر "آخر شاهنامه" است: «این دبیر گیج و گول و کوردل: تاریخ، / تا مُذَهّب دفترش را گاهگه می خواست، / با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید، / رعشه می افتادش اندر دست. / در بُنان دُرفشانش کلک شیرین سلک می لرزید، / حبرش اندر لیقه چون سنگ سیه می بست. / زانکه فریاد امیر عادلی چون رعد برمی خاست: / - «هان، کجایی، ای عموی مهربان! بنویس. / ماه نو را دوش ما با چاکران، در نیمه شب دیدیم. / مادیان سرخ یال ما سه کرّت تا سحر زایید. / در کدامین عهد بوده ست این چنین، یا آن چنان بنویس.»

[17] مبارک، 1402، 337-341. اسلامي ندوشن نیز اندیشه‌هاي بيهقي را مشابه با فردوسي دانسته و به این نتيجه رسيده است که محيط درباري فعاليت‌هاي بيهقي و نگرش دیني او (حنفي– ماتریدي) به علاوۀ باورهاي اسلامي- ایراني وی در نظام‌بخشيدن به چهارچوب فکري و جهان بيني وی و اثرش، اصلي‌ترین عوامل بوده‌اند. (اسلامي ندوشن، 1352، 289 به نقل از همان)

[18] والدمن، 1375، 161

[19] ماتریدی، نحله‌ای میان اشعری و مـعتزلی اسـت که به‌ استدلال و استقلال عقل بیشتر از اشعری و کمتر از معتزله اهمیت می‌دهد. (حلبی، 1380: 49)

[20] مشیدی،1389، 41

[21] ر. ک. به متن اصلی، ص .... همین نوشته.

[22] دلبری و مهری، 1394، 75

[23]  این اصطلاح (grammatical metaphors) را هلیدی برای اشاره به ساختارهایی وضع کرده برای وظایفی به کار می روند که از نظر دستوری معمول نیست بر پایه این نظر به رغم اینکه استعاره واژگانی (استعاره مصطلح) مفهوم معنایی واژه دیگری را برعهده می گیرد در "استعاره دستوری" یک طبقه دستوری یا یک ساختار دستوری جایگزین طبقه یا ساختاری دیگر شده و در نتیجه موجب برجسته شدن یا دگرگونی فرانقش های بینافردی اندیشگانی و تجربی زبان می شود. مثلاً هنگامی که جمله: "او امروز می رود" را به صورت "رفتنِ او امروز است" می آوریم، هرچند واژگان از نظر معنایی تغییر نمی کند، ولی نقش آنها دگرگون می شود (اسلامی و رضایی جمکرانی، 1400، 4و7)

[24] همان، 1400، 3-23

[25] براهنی، 1371، 1676

[26] در تاريخ بيهق از شیوه "ديدگاه داناي كل محدود" یا "زاوية ديد سوم شخص" (limited omniscient) بسيار استفاده شده است . در اين شيوه، راوي به شكلي نامحدود آنچه را در مجموعه فضاهاي داستان اتفاق مي افتد مي داند. از گذشته و حال و آينده با خبر است و از افكار و احساسات پنهان همة شخصيت هاي داستان آگاهي دارد (مارتين، 1386، 97؛ يونسي، 1384، 70 به نقل از سهراب‏ نژاد وحق ‏نظر، 1393، 121)

[27] همان، 99-122

[28] گـردیزی‌، 1363، 424و425

[29] والدمن، 1375، 199

[30] دبیرسیاقی، 1352، 1

[31] کرمی، 1389، 107

[32] همايـون کاتوزيـان، ١٣٧٤، ٨١

[33] همواره برای راقم این پرسش بوده که چرا نمایش‌نویسانی مانند: بیضایی و فُرسی و رادی و ساعدی و رضایی راد و نیز خانم ها صابری و یثربی و فیلم‌نویسانی مانند: کیمیایی، حاتمی و باز بیضایی، پرتوی، جیرانی، کیارستمی و نویسندگانی مانند: هدایت، چوبک، علوی، دولت آبادی، گلشیری، افغانی، گلستان، دانشور، جمالزاده و ...؛ و شاعرانی مانند: اخوان ثالث و کسرایی آن را دست مایه غمز هنر و قلم مدرن خود قرار نداده اند.

[34] در گفتمان گرمسی برای پی بردن به چرایی چند چیز مشترک، می توان تنها به سازماندهیِ عوامل دخیل در یکی از آنها پرداخت و جزء را نماینده یک کل قرار داد. (نادری فر و رحمتیان، 1400، 135)

[35] همان، 135-151

[36] ذوالفقارخانی، 1398، 119-144

[37] رسولی و عباسی، 1387، 81 -97

[38] آتش سودا و نکويی، 1396، 59-74

[39] حسن زاده میرعلی و دژداه، 1394، 69-84

[40] زیرک، 1395، 75-92

[41]مراد از ارتباط غیر کلامی، بیان روایات، صحنه‌پردازی‌ها، توصیف‌ها‌، اشـارات‌، حـرکات، زمان، مـحیط، آواها‌ و.. .که به‌ خواننده القا می‌شود

[42] رضی و افراخته، 1389، 29-58

[43] ویلیام لباو و جاشوا والتزکی ازنظریه پردازان حوزه روایت شناسی هستند و آنان برپایة‌ روایـت های شفاهی گویشوران انـگلمسی زبـان، نظریه خود (مشهور به الگوی الماسی‌شکل) را ارائه نموده اند که از شش بخش: چکیده(Abstract)، آشناسازی (Orientation)،کنش گره‌افکن (Complication)، کنش گره‌گشا‌ (Resolution)، ارزش‌گذاری (Evaluation)، پایانه (Coda) تشکیل شده است (برای اطلاع بیشتر ر. ک. به: کمالی و کرمی، ،1397، 1-16)

[44] کمالی و کرمی، 1397، 1-16

[45] جرفادقانی، 1357، 398

[46] عقیلی، 1337، 186-7.

[47] حقیقت، 1357، 481

[48] جرفادقانی، 1357، 400

[49] منشی‌کرمانی، 1337، 43 و44. جالب است که صاحب نسائم‌الاسحار در همانجا صراحتاً نظر منفی خود را در باره نابلدی وزارت ار سوی حسنک و پشیمانی سلطان را بیان می کند: «... و چون در استیفاء و سیاقت و انشا و کتابت دستی نداشت و به تجربه روزگار مهذّب نشده بود در آن شغل بزرگ خبطی عشوائی می کرد و مشتی در تاریکی می زد چنانچه سلطان را همان سال از تفویض آن منصب بدو پشیمانی خاست و وزارت دادن او را یکی شمردند از خطاهای بزرگ آن پادشاه را در خاتمت عمر روی نمود.» . اظهار مزبور متعصبانه و غیرمنطقی و ناراست است زیرا اگر اینطور بود وی تا پایان عمر محمود و حتی بعد آن : دوران کوتاه محمد و با وجود خصومت در زمان مسعود، در این مقام، باقی نمی ماند. ضمن اینکه این تاریخ نگار در بیان نظر، تنهاست. قیاس کنید سخن وی را با سخن صاحب آثار الوزراء که گوید: «فی الجمله صورت و سیرت حسنک در حضرت سلطان (محمود) رواج و قبول تمام یافت.» (عقیلی، 1337، 187)

[50] همان، 192

[51] خوند میر، 1355، 143 و نیز ر. ک. به منشی‌کرمانی، 1337، 44

[52] این داستان در کتب و اسناد دیگر نیز آمده است ر. ک. عقیلی، 1337، 187

[53] حقیقت، 1357، 4- 485. پژوهشگری با بررسی اسناد و مدارک موجود دیگر، ابعاد مختلف زندگی اجتماعی- سیاسی حسنک را در بوته نقد و بررسی قرار می دهد (ر. ش. شفق و جهان رمضان،1389)

[54] رضاقلی، 1389، 17-22

[55] نیری واردشیرزاده، 1398، 236

[56] اسلامی ندوشن، 1338، 198

[57] صالح جلالی، 1395، 40

[58] همایون کاتوزیان، 1390، 9-30

[59] نوری ، 1401، 59-60

[60] همــایون‌ کاتوزیــان، ١٣٧٤، ٨٢ به نقل از: زیرک، 1395، 77و78

[61] یاحقی-سیدی، 1375، 258-259 و نیز یاحقی-سیدی، 1388، 960

[62] همان، 312

[63] بـاسورث، 1362، 1/67 -70

[64] یاحقی و سیدی، ، 1388، 403

[65] همان ، 266 و 2/1045؛ گردیزی، 1365، ٤٢٥؛

[66] طبری، 1380، 58 -60

[67] طالبیان و امین، 1397، 104

[68] نوری ، 1401، 59-60

[69] اکبری، 1387، 55 و نیز ر. ش. به اسلامی ندوشن، 1338، 193-198

[70] نوری ، 1401، 59-60

[71] اکبری، 1387، 57

[72] چرمگی عمرانی، 1389، 119و120

[73] اکبری، 1387، 59

[74] حسینی میقان، 1394، 2و3 ؛ واحددوست و آشنا، 1389، 1970)

[75] خطیب رهبر، 1375، 353

[76] امین، 1385، 56؛ موسوی، 1378، 58

[77] انوري، 1373، 198

[78] واحددوست و آشنا، 1389، 1972؛ موسوی، 1378، 58

[79] حسینی میقان، 1394، 3

[80] یاحقی-سیدی، 1388، 2/964

[81] موسوی، 1378، 59

[82] انوري، 1373، 198

[83] دهقانی، 1400، 227

[84] خانلری، 1349، 15

[85] خطیب رهبر، 1375، 352؛ حسینی کازرونی، 1383، 83

[86] باستانی پاریزی، 1356، 292

[87] مُحقّق ، 1349، 262

[88] به نقل از: یاحقی و سیدی، ، 1388، 2/952

[89] محقق، 1350، 623

[90] پناهی، ۱۳۸۷، 178

[91] عنصر العمالی، 1352، 43

[92] همان، 165

[93] انوری، ۱۳۷۳، 201و202

[94] مُحقّق ، 1349، 25 و نیز ر. ش. به حسینی کازرونی، 1384، 90.

[95] امین، 1385، 55 و56

[96] حسینی میقان، 1394، 3. هم او از سر ذوق و سلیقه شخصی، مزکیان و معدلان را دو قلو دانسته که در اکثر (و نه همه) دادرسی‌ها، انبازی داشته و آن دو گروه را "قاضی عادل" و "قاضی پاك" خوانده است؟! (همان،4)

[97] محقق، 1350، 615

[98] دهقانی، 1400، 227

[99] امین، 1385، 57 ؛ خطیب رهبر، 1375، 352؛ یاحقی-سیدی، 1388، 2/960.

[100] خطیب رهبر، 1375، 352

[101] این بخش از نوشته، تلخیص مقاله‌‍‌‌ایی 11 رویه‌ای از خانم فاطمه نوري، استادیارگروه حقوق جزا و جرم شناسي دانشگاه پيام نور است (برای خواندن کامل مقاله، ر. ک. به نوری، 1401، 55-66)

[102] نجفي ابرند آبادي، 1390، 48

منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال سیزدهم، شماره 23/ پائیز 1402- صص: 199-235)

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »