یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۱۲:۵ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

ده حکایت ( جدّ ) از کتاب لطائف الطوائف

نوشته و گزینش: محمد مهدی حسنی

ده حکایت منتخب ذیل همگی از کتاب " لطائف الطوائف"، تالیف : مولانا فخرالدین علی صفی، با مقدمه و تصحیح و تحیشه و تراجم اعلام، بسعی و اهتمام روانشاد استاد احمد گلچین معانی، انتشارات اقبال، چاپ هشتم، 1378، تهران گزینش شده است. و شماره آمده میان دو کمان در آخر هر حکایت، اشاره به صفحه کتاب دارد.

در باره شناخت نویسنده و کتاب به مقدمه نوشته قبلی وبلاگ (بخش "لطایف القضاء " )مراجعه شود .

*******************

پادشاه عراق بقاضی قم این توقیع نوشت که: ایها القاضی بقم قد عزلناک فقم ، یعنی ای قاضی شهر قم، عزل کردیم ترا از مسند قضا برخیز، چون این توقیع بقاضی رسید گفت: والله ما عزلتنی الا هذه السّجمه، یعنی سوگند بخدای که عزل نکردست مرا و باعث عزل من نشدست مگر سجعی که در لفظ قم واقعست که یکی نام شهرست و دیگری امر برخاستن ( 181 ) .

زنی پیش قاضی محمد امامی هروی آمد و گفت ایّهاالقاضی ، شوهر مرا در جایگاهی تنگ نشانده و من از آن بتنگم، قاضی گفت خاموش که هرچند جایگاه زنان تنگترست بهترست( 182 ) .

گویند زنی با شوهر بمحکمه وی ( قاضی شریح ) آمد، وقتیکه شعبی کوفی که از کبار علمای زمان بود در محکمه پیش وی نشسته بود. زن آغاز گریه و زاری کرد و از شوهر شکایت بیحد نمود و بسی اشک از دیده بریخت، چنانکه شعبی را دل برو بسوخت و قاضی شریح را گفت چنین مینماید که این زن مظلومه است و حق بجانب اوست . قاضی گفت برادران یوسف علیه السلام ظالم بودند و میگریستند کما قال الله تعالی: و جآوا اباهم عشاء یبکون یعنی آمدند برادران یوسف بعد آنکه او را در چاه انداختند نزد پدر خود شبانگاه و بدروغ میگریستند، شعبی خاموش گشت و قاضی در آن مهم پیچید تا بر شعبی و اهل مجلس ظاهر شد که حق بجانب شوهر بودست و زن بدروغ میگریسته، شعبی برفراست قاضی آفرین گفت( 183 ) .

دوتن پیش قاضی شریح آمدند و یکی بر دیگری مالی خطیر دعوی میکرد و آن دیگری انکار صرف مینمود و سخنان پریشان میگفت، قاضی در میان گفتگوی منکر ازو سخنی شنید که متضّمن اقرار بود، قاضی یقین داشت که او را آن مال دادنیست، حکم کرد بادای مال، منکر آغاز فریاد کرد ایّها القاضی هنوز مرافعه ناشده و گواه گواهی ناداده چگونه حکم میکنی بادای مال؟ قاضی گفت گواه گواهی داد، منکر گفت کدام گواه؟ گفت خواهر زاده خاله تو، یعنی تو اقرار کردی( 183 ).

مردی در صحرائی خالی از مردم در پای درختی هزار دینار دفن کرد و بسفر رفت، بعد از مدتی که باز آمد و بر سر آن رفت دید که بیخ درخت را کافته اند و زمین را شکافته و زر را برده اند، دود از نهادش برآمد و بی طاقت شده نزد قاضی شریح رفت و در خلوتی صورت حال برو عرض کرد؟ قاضی گفت بروبعد از سه روز نزد من آی، لیکن درین سه روز حال خود را بهیچ آفریده ظاهر مکن، آنمرد برفت و قاضی طبیب شهر را که مرجع خواص و عوام بود طلبید و در خلوتی ازو پرسید که بیخ فلان درخت هیچ خاصیتی و منفعتی دارد؟ گفت بلی خواص آن بسیارست و منفعت بیشمار، گفت درین ایام هیچکس را ببیخ آن درخت معالجه کرده یی؟ گفت آری پیش ازین بیکماه فلان مرد بیماریی داشت که علاجش منحصر در بیخ آن درخت بود، من آن درخت را باو نشان دادم و او بآن معالجه شفا یافت، قاضی طبیب را وداع کرد و فی الحال کس فرستاد و آن مرد را طلبید و در خلوت او را پیش خود نشانید و برفق و مدارا آغاز موعظه و نصحیت کرد و چند آیت و حدیث در ترغیب و تربیت برو خواند و دل او را نرم گردانید و بحسن تدبیر ازو اقرار باز کشید و آن مرد هزار دینار را که در پای درخت یافته بود بصاحبش باز داد ( 184 ).

روزی دو مرد نزد قاضی شریح آمدند و یکی بر دیگری مالی خطیر دعوی کرد و او انکار صرف نمود و گفت من هرگز این مدّعی پرسید که کجا این زربوی دادی؟ گفتدر پای فلان درخت در فلان صحرا و از شهر تا آن درخت سه میل راهست، گفت برو از آن درخت دو برگ تازه بیار تا من از ایشان گواهی طلبم و ایشان آنچه حقست بمن خواهند گفت، مدعی بطلب برگها رفت و منکر منتظر بنشست، قاضی مهمّات دیگران در میان آورد و بآن مشغولی تمام کرد و در گرمیهای مرافعه که منکر را غفلتی شده بود، روی بوی کرد که آنمرد بآندرخت رسیده باشد؟ گفت نی، هنوز نرسیده باشد قاضی گفت اگر با وی در پای آن درخت معامله نکرده یی، چه میدانی که دورست یا نزدیک ؟ منکر خجل و منفعل شده و قاضی برفق و ملایمت و موعظت و نصیحت او را ملایم ساخت تا از انکار باقرار بازگشت و چون مدعی برگها را آورد قاضی گفت برگهای تو پیش از آمدن گواهی دادند و معامله از هم گذشت، پس منکر دست مدّعی گرفته از محکمه بخانه آورد و مال تسلیم او کرد( 184 ).

روزی فضولی برو (قاضی ایاس) اعتراض کرد که چرا در جواب مسائل تعجیل میکنی؟ ایاس گفت بردست توچند انگشتست؟ گفت پنج، ایاس گفت در جواب من چرا تعجیل کردی، و تامّل وافی بجای نیاوردی؟ گفت از برای آنکه حاجت بتامّل نبود، ایاس گفت من نیز در مسائل اینچنینم و محتاج بتامّل نیستم ( 185 ).

جمعی از فضلاء ، سه اعتراض بر ایاس کردند، یکی آنکه در جواب مسائل تعجیل میکنی، دوم آنکه با اراذل و اوباش قوم صحبت میداری، سوم آنکه لباس بی تکلف می پوشی، ایاس در جواب بیکی از آن معترضین گفت از تو سوالی دارم گفت بپرس، گفت سه زیادست یا چهار؟ معترض بخندید و گفت چهار، ایاس گفت چرا در جواب من تعجیل کردی، گفت برای آنکه حاجت بتامّل نبود، ایاس گفت جواب من نیز در مسائل از این قبیلست، دیگر آنکه با ارازل برای آن می نشینم که ایشان مرا خدمت کنند و از من طمع خدمت ندارند و اکر با اعزّه و اکابر نشینم مرا خدمت ایشان باید کرد و قوّه آن ندارم ، دیگر آنکه لباس چنان پوشم که او خدمت من کند، نه چنانکه مرا خدمت او باید کرد ( 185 ).

دو زن یک گروهه (گلوله) ریسمان بمحکمه ایاس آوردند و هر یکی را دعوی آن بود که آن ریسمان از آن اوست، ایاس میان ایشان تفریق کرد، پس از یکزن پرسید که این ریسمان را بر چه چیز پیچیده یی؟ گفت بر قطعه یی چوب، از آن دیگری پرسید، گفت بر پاره یی کرباس، ایاس بفرمود تا ریسمان را باز کردند و از درون آن قطعهیی چوب بیرون آمد، ریسمان را بآن زن داد که راست گفته بود و دروغگوی را چند تازیانه بفرمود( 185 ).

از قاضی نظام الدین هروی ولد مولانا حاج محمد فراهی زمان خاقان مغفور سلطان حسین میرزا مثل این فراستی واقع شد، و آن چنان بود که دو کس دستاری بمحکمه او آوردند و دعوی هریک آن بود که دستار ازآن اوست، قاضی بفراستی که داشت بریکی بد گمان شد و او را گفت برخیز و دستار را ببند چنانکه عادت تست آن مرد ببست و چیزی زیاده آمد، دیگری را بفرمود تا ببست و راست آمد، حکم کرد که دستار ازین مردست که راست بست و بعد از تحقیق بلیغ و تهدید و وعید، کاذب اقرار کرد بکذب خود و قاضی او را از کذب توبه داد ( 186 )

شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۸:۱۷ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

سیزده حکایت طنز منتخب از لطائف الطوائف مولانا فخرالدین علی صفی

نوشته و انتخاب : محمد مهدی حسنی

لطائف الطوائف تالیف : مولانا فخرالدین علی صفی ( متوفی بسال 939 ﻫ . ق . ) واعظ و شاعر و نویسنده شوخ طبع ایرانی پسر ملاحسین کاشفی معروف است که در ذکر لطایف و نوادر حکایات طبقات مختلف مردم نگاشته شده است و هم او کتاب " رشحات عین الحیات" را که ترجمه سلسله نقشبندیه است را در سال 909 تالیف کرده و خود مرید خواجه عبیدالله احراز نقشبندیه است .

مرحوم شیخ محمد علی تبریزی خیابانی " مدرّس " صاحب ریحانه الادب مینویسد : " فخرالدین علی ّبن حسین کاشفی ، واعظی است معروف از اکابر قرن دهم هجرت ملّقب بفخر الّدین و صفی الدّین که گاهی تخفیفاً صفی نیز گویند و در مساجد و منابر بوعظ مردم اشتغال داشتی، روزی در اثناء وعظ گفت که طرفدار هر کدام از سنّی یا شیعه باشم مرد دیگری را سخت وگران باشد، اینک من نه سنّی هستم و نه شیعی،

مذهب عاشق زمذهب ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست.

" ریحانه الادب ج 3 ، ص 196 "

مرحوم استاد احمد گلچین معانی همچنین در مقدمه کتاب لطائف الطوائف، در اهمیت و فایده آن می گوید : " ... اگرچه پیش از این تالیف، کتابهای بسیار در حکایات و نوادر و وقایع بتازی و پارسی نوشته شده است ... ولی هیچیک باین سبک و سیاق و جامعیّت نیست و این کتاب که مستقلاً در باب محاضرات و مناظرات تالیف یافته، علاوه بر داشان فواید تاریخی بسیار و نکات ادبی بیشمار، مجموعه نفیسی است از لطائف و طرائف طبقات مختلفه که مولف دانشمند آن با ذوق سرشار شاعرانه و طبع دقیقه یاب و نکته سنج خویش در جمع با نثری بسیار ساده و روان که هیچگونه تکلفّی در آن بکار نرفته است ، از خود بجا نهاده و خاصّه آنچه مربوط بعصر و زمان مؤلفست از لطائف عارف جام و فرق مختلفه انام، اطلاعات و نکات ذیقیمتی است که مخصوص و منحصرست بهمین کتاب و در جای دیگر دیده نمیشود... "

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

شنبه ۲۷ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۶:۳۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

لطایف القضاء - طرح بحث و معرفی بخش

( بحثی در معنا و اهمیت طنز و حکایت )

نوشته : محمد مهدی حسنی

به شادی بباش و به نیکی بمان زخوبی مپرداز دل یک زمان ( فردوسی )

لطایف القضا بخش تازه ای است که به وبلاگ اضافه می شود. کوشش ما در این بخش جمع آوری حکایات ادبی با موضوع حقوقی ( مسائل مربوط به قضا، قاضی، وکیل، محتسب، دلیل، گواه و ... ) است که می تواند به شکل نثر و نظم هر دو باشد. بدیگر سخن برآنیم جنگی ترتیب دهیم که شوخی طبعی های سخنوران و ادیبان فارسی زبان - باقید پیش گفته - از لابلای کتب نثر و نظم فارسی گزینش شود و تقدیم خوانندگان گرامی شود . تا به این ترتیب خشکی و جدی بودن مطالب وبلاگ، از میان برود و موجبات انبساط روح و شادی خاطر فراهم آید . چنانکه راوندی در راحد الصدور با همین داعیه می گوید :

" .... و آخر ختم بر مضاحکی چند و هزلیات کنم تا متصّفحان، این کتاب را چون از جدّ آن و حکایت بزرگان ملال گیرد بذان تفرّجی کنند و کوته نظران که از روح سخن محروم باشند بسبب آن مضاحک این کتاب را مطالعه کنند..." *1

و همین منظور در دیباچه مترجم ( انشای زیبای ابوالمعالی نصرالله منشی ) بر کلیله و دمنه چنین آمده است :

" .... بنای ابواب آن بر حکمت و موعظت، و آنگه آن را در صورت هزل فرا نموده، تا چنانکه خواص مردمان برای شناختن تجارب بدان مایل باشند عوام بسبب هزل هم بخوانند و بتدریج آن حکمتها در مزاج ایشان متمکن گردد ... "*2

و باز در در همان کتاب " ذیل تمهید بزرجمهر " می خوانیم :

"... دیگر آنکه پند و حکمت و لهو و هزل بهم پیوست تا حکما برای استفادت آن را مطالعت کنند و نادانان برای افسانه خوانند... "*3

سعدی کسی که طرب و شادی را دوست نداشته باشد، خر می خواند:

شتر را چه شور طرب در سر است اگر آدمی را نباشد خر است *4

شاید بعضی همکاران یا دوستان قاضی که همواره سیرتی جدّ و صورتی اخمو دارند، بنده را متهم کنند که گردآوری هزل و انتخاب لطیفه ها یی این چنین - که بعضاً گزنده و تلخست - ناشی از کاستی و عیبی در من، چون بیکاری و غم نان و قرض داشتن یا عقده هایی از این دست است. چنانکه عبید زاکانی بی مهابا، در حق خود چنین اقرار می کند :

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۵ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

مباحثی از حقوق ثبت 5

(قسمت اول)

مقررات ثبتی حاکم بر ثیت و نقل و انتقال اموال اختصاصی دولت

نوشته : محمد مهدی حسنی

به اعتباری اموال متصرفی و در ید دولت و شهرداریها به دو گروه تقسیم می شود:

1 - اموال اختصاصی دولت و شهرداریها ، که حق دولت و شهرداریها نسبت به این قبیل اموال شبیه حق مالکیت اشخاص حقوق خصوصی است.

2 –اموال عمومی بمعنای خاص ؛ که دولت و شهرداریها صرفاً از جهت ولایتی که بر عموم دارند آنها را اداره می کنند.

چنانکه درارتباط با شهرداریها ماده 45 آئین نامه مالی شهرداریها مصوب 12/4/1346 میگوید: " اموال شهرداریها اعم از منقول و غیر منقول بر دو نوع تقسیم میشود : اموال اختصاصی و اموال عمومی. اموال اختصاصی شهرداری اموالی است که شهرداری حق تصرف مالکانه نسبت به آنها را د ارد از قبیل اراضی و ابنیه و اثاثه و نظائر آن. اموال عمومی شهرداریها اموالی که متعلق بشهر بوده و برای استفاده عموم اختصاص یافته است مانند معابر عمومی، میادین، پلها، گورستانها ... و امثال آن."

در مورد ثبت و مقررات حاکم بر نقل و انتقال اموال غیر منقول متعلق به اشخاص حقوقی حقوق خصوصی بسیاربحث شده است. لذا در مقاله حاضر، به همان سبک و سیاق مقالات گذشته، به بررسی قوانین مربوط به اموال عمومی و اختصاصی دولت که جای بحث آن در کتب و مقالات ثبت خالی است می پردازیم. در قسمت اول بحث از مقررات حاکم بر ثبت و نقل و انتقال اموال اختصاصی دولت و شهرداریها سخن خواهیم گفت و سپس ، در قسمت دوم، بدون قید حصر، انواع اراضی و اموال غیر منقول عمومی را به اعتبار مقررات حاکم بر تشخیص و تعیین مراجع حفظ و نگهداری و واگذاری آنها را ، احصاء می نمائیم. و مقررات ثبتی مربوط به هر گروه را از لابلای مجموعه قوانین موجود یافته، و گرد هم خواهیم آورد.

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید

سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۴۴ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شهرداری مشهد و پاسداشت زبان فارسی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

بدان که فخر مردم بر جانوران دیگر، به سخن گفتن است و سخن را تمامی معنی است و از دوگونه آمده است: یکی گونه نظم است و دیگر نثر. و اندر کتاب منطق آنچه در باب سخن گفتن باشد، همه گفته اند. و غرض ما اندرین لغات پارسی است که دیدم شاعران را که فاضل بودند و لیکن لغات پارسی کم می دانستند ...

مقدمه کتاب لغت فرس (فرهنگ اسدی) تالیف ابومنصور علی بن اسدی توسی، به تصحیح و اهتمام مرحوم استاد عباس اقبال، چاپخانه مجلس، 1319 تهران

*** *** ***

از چهارراه ابوطالب مشهد به طرف چهارراه میدان بار ( روبروی تی بی تی سابق) پیاده رو سمت راست خیایان عقب نشینی بیشتری دارد. اخیراً شهرداری مشهد، بازارچه ی برای فروش میوه باز کرده است، و بر سر بازارگاه، تابلویی بزرگ بدین هیات بچشم می خورد : ( بازار الگویی شماره ۵ )

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۷:۳۸ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

بهار در پاییز

به قول خودش سایه دستی برای تقی خاوری

دویدن سبزی باد

در رگ درختان باغ

و ضرباهنگی ، که کودک خواب آلوده گوش را می نوازد .

پنجه هایی نرم و ملایم

که ماهیچه های آزرده شانه و کتف را می مالد ،

و خونی سبز در سطح بدن جاری می کند .

عجبا !! من در برگ ریزی خانه بزرگ زمین

دختر زیبای بهار را در آغوش کشیده ام

و سبزیش

در مردمکان چشمانم

کاجی سبز نشانده ، که آبخوردش

مظهر لبان پر خنده دخترک است

در صاف ترین قسمت باغ

در میان بازوان پر فلق گرم او ،

بر آمدگی های بیستون را می بینم

و بی هیچ تیشه، تنها با انگشتان حیز خود ، نرد عشق می بازم .

او شرابی از جنس خواب ،

در میان پیاله ام می ریزد

و شاید چایی داغ، که مزه هم آغوشی دارد ؛

و کلاغهای خلط را از گلویم دور می کند .

اینک در ردیف درختان کاج نشسته ام

و داغی تنم را

به هر رهگذر وام می دهم .

مشهد ۲۲/۸/۸۴

پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۳۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

بر عکس نهند نام زنگی کافور

نوشته : محمد مهدی حسنی

در جمعی کوچک صحبت از شعر و پیوند آن با موسیقی بود. بنده نیز در حدّ و قواره خود اظهاراتی بیان کردم. در پایان مجلس، یکی از حاضرین، پس از اینکه شغل مرا دانست، گفت : فلانی تو با این روحیه لطیف که اهل شعر وشور و نوایی، چگونه با عالم وکالت کنار می آیی؟ شاید در آنجا بدو پاسخی بسنده دادم. لیکن چند روز بعد، که کتاب نفیس و گرانقدر "مونس الاحرار" را تورق میکردم، شعری از قاضی عمر، که زبانحال بود، دیدم. با خود گفتم : کاش پیش تر این شعر را میخواندم و همان را به جای پاسخ خود، به پرسنده می گفتم. شعر این است :

مرا زمانه نهاده بعکس، قاضی نام

چو زنگی کی نهد خواجه، نام او کافور

سجل نویسم و باشد دوات من ساغر

نکاح بندم و باشد وکیل من طنبور

بگاه خیزم تا بشکنم خمار شراب

کی زشت باشد در صفه، قاضی مخمور

خوش آن زمان کی زمی باشدم سبلیک تر

چه طنزها کی زنم بر سبیلک فغفور

جهان اگر همه آب سیه گرفت چه باک

چو قانعم بدوتا نان و آبک انگور *۱

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

یکشنبه ۷ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۳۹ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شوراهای حل اختلاف (پبشینه، و بررسی قانون جدید)

نوشته: محمد مهدی حسنی

مقدمه:

قانون شوراهاي حل اختلاف مصوب جلسه مورخ 18/4/1387 كميسيون قضائي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي، كه با عنوان لايحه " شوراهاي حل اختلاف و نهاد قاضي تحكيم " به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده‌بود، پس از موافقت مجلس با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج سال در جلسه علني مورخ 29/2/1387 در تاريخ 16/5/1387 به تأييد شوراي نگهبان رسيد و مالاً در روزنامه رسمى شماره ۱۸۴۹۵ – 7 شهريور ۱۳۸۷ منتشر گردید ( برای مراجعه به متن قانون اینجا کلیک فرمائید - قانون) . همچنین بر اساس بخشنامه شماره 5664/87/1 ـ 24/6/1387 رئيس قوه قضائيه، که به انضمام نامه مديركل دبيرخانه قوه قضائيه برای رؤساي كل دادگستري استان‌هاي سراسر كشور بخشنامه و ارسال شده است : تاکید گردیده است چون قانون شوراهاي حل اختلاف از تاريخ 23/6/1387 در سراسر كشور لازم‌الاجرا ست لذا براي جلوگيري از اخلال در روند رسيدگي به پرونده‌هاي شوراهاي حل اختلاف، و در اجراي ماده 5 قانون مذكور و تا زمان تدوين آيين‌نامه اجرايي موردنياز و صدور ابلاغ‌هاي خاص، كليه قضات شاغل در شوراهاي حل اختلاف كشور به عنوان قاضي شورا منصوب ‌شده و تعيين ساير اعضاء شورا به رؤساي كل دادگستري‌هاي استان تفويض گردیده است. با این ترتیب اجرای قانون جدید، در دستور کار مدیران قضایی کشور قرار گرفته است.

در مقاله حاضر، پیشینه، و بررسی تغییرات جدید ( آنچه در قانون فوق، به جای آئين نامه اجرايي ماده 189 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران آمده است ) مورد نقد و کنکاش قرار می گیرد.

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید

شنبه ۶ مهر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۱۱ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

طرح

نشستن دخترک نحیف و زرد رو

بر قالی سبز زمین

بادی سخت، موهای قرمزش را پریشان میکند .

چرخش ناهمگون کره چشم شاعر.

و انعکاس سایه زورق دخترک،

در زلال سبز دریاچه چشمان او.

وه ....

که پائیز چه زود آمده است .

مشهد، پائیز 1382

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »