سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۳۷ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

داستان طنز یک مکتوبه (ایمیل)

هم... هم.... هم...

طنزیم (1) : محمد مهدی حسنی

دیشب قبل از خوابیدن، به شدّت دماغم می خارید. نمی دانم چرا یاد حرف یکی دوستان بجنوردی افتادم که پیش تر از او شنیده بودم در باور اهالی گرمه، وقتی آدم دماغش را می خاراند حتماً کتک می خورد. خوب کتک که تنها بر نهج فیزیکی نیست: درشت شنیدن، یکه خوردن از یک واقعه و خبر، گم کردن کارت بنزین، مقابل شدن با آدمی که حکم خراب شدن دیوار آبریزگاه بر روی آدم را دارد و برایش شب غاسق و صبح صادق یکی است و .... همه نوعی کتک خوردن از نوع غیر محسوس اش است

نمی دانم تا حالا شده که کسی از آن دنیا برایتان تلفن یا ایمیل بزند مطمئناً یکّه و جا خوردن، نخستین عکس العمل طبیعی آدم است و هم در وهله دوم بلافاصله این پرسش پیش می آید که : نکند کسی شما را سر کار گذاشته است؟

هم وطنان ما که تلویزیون وطنی را - با آن بودجه و هزینه های هنگفت - رها کرده و دائم پای فارسی وان (2) می نشینند نباید برایشان این حس غریب باشد چون در یکی از سریال های در حال پخش، داستان تناسخ روح (از بدن "پدرو خوزه دوناسو" ی پیر به جسم "سالوادر" جوان) را می بینند.

شادروان صنعتی زاده کرمانی نیز در کتاب "رستم در قرن بیست و دوم" از فردی به نام "جانکاس" سخن می گوید که مخترع ماشین تجسم ارواح و اجساد مردگان است. وی روح و جسم رستم را در عصری جلوتر از ما زنده می کند و موقعیت رستم با آن یال و کوپال و وجود تفاوت هنجارهای اجتماعی و اخلاقی و نیز پیشرفت ها و پس رفت ها دو زمان ، دست مایه ی طنزی زیبا قرار گرفته است.

لطفاً برای خواندن بقیه لاطائل به ادامه مطلب بروید.

یکشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۷:۵ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

نکوداشت استاد محمد قهرمان

به روایت رضا افضلی پرتره استاد محمد قهرمان

روز چهارشنبه بیست و نهم اردی بهشت ۱۳۸۹نکوداشت استاد محمد قهرمان با شرکت انبوهی از دوستارانش در تربت حیدریه برگزار شد. بیشتر اعضای انجمن ادبی قهرمان( سه شنبه شب ها) و انجمن صبح جمعه در سفر به تربت استاد محمدقهرمان رابرای شرکت در نکوداشت وی همراهی کردند.خانم ها و آقایانی که به ترتیت الفبا نامشان می آید حدود ساعت ۵بعد از ظهر در محل برگزاری مراسم حاضر بودند:

محمد تقی ابراهیمی نیا، رضا افضلی،باقری، محمد طاهر پیک، حسین جبروتی،اشکان جوادزاده ، هاشم جواد زاده، اسفندیار جهانشیری، محمد رضا خوشدل، محمود خیبری، حمید دهقان، کریم سینی چی، مهدی شرکت، شهیدی و بانو، ناصر عرفانیان ،حامد علیزاده ،کلاهدوز، مهدی کهیازی، محمد گرامی، حسن معین،ملایی ،سعیده موسوی زاده ،علی اصغرموسوی ، عصمت میرزایی، هاشم ناصری ،زهرا وحدتی، محمود یاوری.

تعدادی از مدعوین استاد به علل مختلف نتوانسته بودند در مراسم حاضر شوند: آقایان محمود رضاآرمین،ادیبیان،امیربرزگر،غلامرضا شکوهی وحسن لاهوتی، البته آقایان آرمین و لاهوتی هر کدام شعری برای استاد قهرمان سروده و به نگارنده این سطور سپرده بودند که مانند بسیاری ازمطالب و اشعار دیگر به علت کمبود فرصت و فراوانی برنامه ها نا خوانده ماند.

مرتضی امیری اسفندقه از تهران، حسین سمندری از باخرز، صدرالدین قوام شهیدی ازمشهد، بدیع، از نیشابور و حکمی از نیشابور، حسن عبدی از تربت جام و بسیاری از هنرمندان صاحب نام خوش ذوق و قلم نیز در تالار حضور داشتند که بردن اسامی تمامی آنان از عهده بنده خارج است.

به علت پرشدن صندلی های موجود در تالار نه چندان بزرگ اندیشه عده ای از مشتاقان استاد قهرمان در دوطرف سالن ایستاده بودند و به سخنرانی ها و شعرخوانی ها گوش می دادند.مجری نکوداشت، عباس سجادی گوینده شبکه دو سیما بود.او با خواندن غزلی از استاد قهرمان - که در دیوانش مکتوب است - مراسم را آغاز کرد :

در کفه ی دو دستم ،امشب دوجام بگذار

ای ساقی سبک دست! سنگ تمام بگذار

بر سفـــره ای که آمـــد با خون دل فراهم

نــــان حلال داریــــــم، آب حــــــرام بگذار ...

تعدادی از حاضران ازجمله ناصر فیض، محمد سلمانی، بیژن ارژن، مرتضی امیری اسفندقه، حامد علیزاده،محمد طاهر پیک، عصمت میرزایی، اسفندیار جهانشیری، محمد رضا خوشدل ،آذین و رضا افضلی،با ذکر مطالبی در باره محمد قهرمان اشعاری را قرائت کردند.

گروه جوان و هنرمند خسروان به اجرای مویسقی و همخوانی پرداختند. فیلم کوتاهی که یک سال و نیم پیش از این توسط فرشته خدابنده در باره زندگی استاد محمد قهرمان تهیه شده بود به نمایش در آمد.آقای قهرمان این غزل خودرا در فیلم می خواندکه باعث تحسین تمامی تماشا گران شد:

حیات بخش چو خون در رگم روانه تویی

برای زیستنم بهتریـــن بهانه تویی

ز هم نشینــی اهل زمان گریزانم

به آن که می کشدم دل در این زمانه تویی

به هر کجا که دهد دست خلوتی با دل

نظر چو باز گشاییـــــم در میانه تویی

چه جای شکوه ز دوری چنین که می بینم

درون خانــــــه تو و در برون خانه تویی

چنان که صبح به یــاد تو می شوم بیدار

برای خواب شبم خوشترین فسانه تویی

چو من به زمزمـــــه ی بیخودانه پردازم

کسی که بر لب مــن می نهد ترانه تویی

اگر خموش نشینــــــم زبان من باش

وگر چو شمع بســــــوزم مرا زبانه تویی

به عاشقانه سرودن چه حاجت است مرا

چرا که ناب ترین شعــــر عاشقانه تویی

امید سبز شــــدن در دلم نمی میرد

که نخل خشک وجود مـــــرا جوانه تویی

عبادت سحرم غیر ذکر خیـــــر تو نیست

یگانه ای که بود بهتـــــــر از دوگانه تویی

مردم شعردوست تربت حیدریه در کنارشاعران، نویسندگان، هنرمندان و استادان دانشگاه،ازشاعر نامی همشهری خود محمد قهرمان تجلیل کردند.برنامه ها که با یک ساعت تاخیر شروع شد،تا حدود ساعت ده شب ادامه داشت.استاد حسین سمندری قبل از شعر خوانی استاد قهرمان با دوتار خود شوری بر انگیخت.

مراسم نکوداشت را، استادمحمد قهرمان با قرائت دو غزل که یکی از آن ها به لهجه تربتی بود ،در میان تحسین های بسیار حضار، به پایان برد.

.... تندیس های فراوان تهیه شده برای میهمانان نکوداشت تمام شد و به خیلی ها نرسید.هدایایی از سوی انجمن ادبی قهرمان و انجمن صبح جمعه و فریاد نیشابوری به استاد قهرمان تقدیم شد. به خاطر امضا گرفتن ها و عکس برداری های مکرر مردم از جناب استاد قهرمان، مجلس به دیر وقت کشیده شد.

جای استاد دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی واقعا خالی بود که نام و یادش تا پایان مراسم تکرار می شد

عدم حضور همشهری های دیگر استاد قهرمان: محمدرضا خسروی (به سبب مسافرت داخلی) و محمد حسین ساکت (به علت سفر به کانادا) و کاظم خطیبی و دکتر ابریشمی به علت نرسیدن به پرواز محسوس بود.

شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۰ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

مرثیه ای برای خوبی

(به مناسبت پرواز روح حاج محمد باقر فخلعی)

نوشته ی محمد مهدی حسنی

اگر چرخ گردون کشد زین تو

سر انجام خشت است بالین تو(فردوسی)

اول صبح امروز علیرضا فخلعی زنگ زد و با بغضی در گلو گفت : "حاج باقر فوت کرد، دیروز او را تشییع کردیم".

انگاری مرگ به تعداد آدم ها رنگارنگ است، و با وجود اینکه یکی از رخدادهای مهم زندگی افراد است، ولی خبر آن، خلاصه ترین آنها است.

شاید موجزترین ترجمه آیه 185 سوره آل عمران :" کل نفس ذائقه الموت" همین مثال سائره باشد که گویند: "آدمیزاد لقمه مرگ است."

اگر با تـــو گــــردون نشیند به راز نیابــــی هم از گردش او جواز

هـــم او تخت و تـــاج و بلندی دهد هم او تیرگـــــی و نژندی دهد

به دشمن همی ماند و هم به دوست گهی مغز یابی از او، گاه پوست

سرت گـــــــر بساید بـــر ابر سیاه سرانجام خاک است از او جایگاه (فردوسی)

مرگ، لابد و ناگزیر، پایان زندگی مادیدر عالم شهادت است. گسستن پیوندها و قاطع ترین طلاق عالم است :

اگر سال گردد هزار و دویست به جز خاک تیره تو را جای نیست (فردوسی)

و تفاوتی نمی کند که بالا باشی یا به زیر، شاه باشی یا وزیر، دولتمند باشی یا فقیر، بزرگ باشی یا حقیر، صالح باشی یا شریر، یا به قول حکیم طوسی

چنین است هرچند مانیـــــم دیر نه پیل سرافـــراز ماند ، نه شیر

و یا:

رها نیست از مرگ پرّان عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب

با این وجود و برغم اینکه مرگ همیشه بیخ گوش ما بوده و چیزی نو نیست و از هر واقعیتی ملموس تر به نظر می رسد. بازهم مایه ی غمگینی آدم ها است، می خواهد انسان در باره رفتن خود بیاندیشد یا شدن عزیزان را ببینید:

تو از مرگ خود هیچ غمگین مشو که اندر جهان این سخن نیست نو(فردوسی)

و عجبا که به قول احسان طبری زمین این گورگاه آدمی و سرشتگاه بودنی، چون مادری مهربان همگان را در خواب بزرگ، در آغوش گرفته و می گیرد

زمین گر گشاده کند راز خویش نماید سرانجام و آغاز خویش

کنــــــارش پر از تاجداران بود برش، پر ز خون سواران بود

پر از مرد دانــــــــا بود دامنش پر از ماهرخ، جیب پیراهنش(فردوسی)

انگار قرار بود من مرثیه بنویسیم، نمی دانم چرا مانند پر حرفی همیشگی ام، دیدگاه های حکیم طوسی را در باره مرگ می گویم

مگر در ذهن من چه پیوندی میان مرگ حاج باقر و شاهنامه است که شعر هیچ شاعر دیگری به خاطر نمی آید؟

شاید به این دلیل است که من حاج باقر را فردی معمولی نمی بینم و زندگی او را حماسه می دانم. آدمی غیرعادی و متفاوت از دیگران که به اسطوره ها می مانست.

او را گه گاه و به بهانه های متفاوت می دیدم، او از نسلی بود، که بازار را به خاطر انقلاب و دفاع هشت ساله رها کرد و دولتی شد و چون کمک به زیردستان و بیچارگان را بزرگترین کارها دید؛ همان را هم واگذاشت و در موسسه خیریه ای که خود و دوستانش ایجاد کردند، مشغول شد. او زیر بنای مرکز توانبخشی توس مشهد را بنا نهاد، در این مرکز زنانی که دچار بیماری روانی بوده و از سوی خانواده هایشان در حرم مطهر امام رضا (ع) و یا خیابان های دیگر مشهد رها شده، نگهداری می شوند ، در میان این نیازمندان، نوجوان 13 ساله تا پیرزن هشتاد ساله دیده می شود. و برغم اینکه از سوی دولت به آنان کمک می گردد، درعین حال غالب هزینه هایش را خیّرین می دهند .

یادم است بنا به پیشنهاد او و برای مشاوره حقوقی قرار شد هفته ای یک روز به این مرکز بروم . اولین حضورم در آنجا برایم اعجاب انگیز بود. باورم نمی شد که حاج باقر و دوستانش توانسته باشند، چنین بهشتی برای نیازمندان در این عالم و برای خود درعالم غیب فراهم کنند موسسه ای بزرگ با امکانات بسیار و دارای بیمارانی زیاده از یک صدو پنجاه نفر؛ که ضمن داشتن جا و یافتن غذا، از امکانات در خور درمانی (اعم از دارو و کار و ورزش و غیره) بهره برده، تا به زندگی عادی خود برگردند. بیمارانی که از بزرگ و کوچک، او را "بابا" صدا می زدند، و هرجا که او - با لبخند همیشگی اش - پا می گذاشت ، نگینش می کردند که حلقه آن، نیاز و بیماران مرکز بود. او مانند پدری در یک خانواده بزرگ به مشکلات آنان می پرداخت، حرف هایشان را گوش می کرد و حتی در مقام داوری و رفع اختلاف احتمالی میان آنان، تحکم و نیشش، مهربانی و نوش بود.

مهربانی و شوخ طبع بودن توام با سخاوت و گشاد دستی، شاد کردن دلها، خالی بودن از بغض و کینه توزی و عیب جویی نکردن و پرده پوشی، شاکر بودن و توکل داشتن در عین قناعت و رضا، متواضع و خونسرد بودن، فعالیت و کار فراوان، راستی و درستی برغم اجتماعی بودن، احسان و مدارا و مشورت کردن، معرفت نفس و میانه روی و اعتدال داشتن، درشت گو نبودن، یکرنگی و عابد بودن، تعهد به عهد و پیمان داشتن ، پاکیزگی و آراستگی ظاهری ، خلوص نیت، بردبار و صابر بودن ، فرار از تبذیر و تملّق و گناه، علاقمندی و عاملی به روشن و سیره ائمه (ع) و راه پاکان ، برخی صفات حمیده و پسندیده او بود.

و گاه که این ها به او یاد آوری می شد نزدیک به کلام فردوسی می گفت:

همه نیکویی ها ز یزدان بود کسی را کجا بخت خندان بود

گفتیم که حاج باقر، فردی متشرع و عامل به احکام بود. قبل از اینکه برخورد او را با بیماران زن ببینم، فکر می کردم، باید سختگیری او عرصه را به بیماران تنگ کرده باشد. اما وقتی برخورد نرم، ناصحانه و باز او را نسبت به آنان دیدم، زود به اشتباه خود پی بردم، اگر درست بگویم هر دو هفته یکبار و در روزی خاص چند آرایشگر زن به مرکز آمده و نیاز زنان را از حیث تنوع دادن به موی و صورت برآورده کرده و می کنند.

روال موسسه، همواره این بوده که بیماران مزمنی را که خانواده رها شان کرده، توسط نیروی انتظامی به دادگستری معرفی می شوند و از طریق بهزیستی به این مرکز آمده و پس از آنکه سلامتی خود را باز یافتند، دوباره به سوی خانواده و زندگی تازه ی متعارف برمی گردند.

عجبا که در میان این بیماران کسانی هستند که حتی هویت آنان روشن نیست، برخی بی سواد مطلقند و بعضی دارای تحصیلات عالی دارند. برخی بیکس و بعضی خانواده دارند؛ لیکن وجه اشتراک همه آنان، نیازشان به حاج باقر و دوستان او است همان هایی که در فاصله اندک از شهر توریستی و زیارتی مشهد، لجهّ ای از بهشت برین را ساخته اند.

به هر حال حاج محمدباقر فخلعی هم به چنگ باد خزان مرگ افتاد و برگ ریزی او را نظاره کردیم

نیایید کسی چاره از چنگ مرگ چون باد خزان است و ما همچو برگ (فردوسی)

اینک او در میان ما نیست و پرنده ی رفته است، اما پرواز او، در خاطره ها خواهد ماند (تعبیری از شادروان فروغ فرخزاد) و سوای دوستان و مشهدی ها، دو خانواده کوچک و بزرگش برای او عزاداری می کنند و ماتم دارند .

روانش شاد و راه‌اش همیشگی

جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۸:۲۵ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

بهاری دیگر در راه است

نوشته ی محمد مهدی حسنی

بهـــــــار آمد و گویـی کــه بـــاد نوروزی

نشــانــده مشک بر اطراف بـــاغ پیروزی

کنـــار جوی چـــو شد سبـز در میان چمن

بیا بگو که چه خواهم من از تو نو روزی (سیف فرغانی)

بهار دیگری در راه است، آدم ها چه بخواهند و چه نخواهند جهان و طبیعت راه خود را می روند.

زادن و مردن، آهنگ اصلی جهان است و بنا بر اصل انسان به عنوان جزئی از کل در این میان، پیرو و تالی است :

لطفاً برای خواندن بقیه مطلب به ادامه مطلب بروید.

جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۶:۵۵ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

چارشنبه سوری یا چارشنبه سوزی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

ماتمم از حد بشد سوری فرست

در میان ظلمتــــم نوری فرست (عطار)(1)

شادروان پورداود گوید : "آتش افروزی ایرانیان در پیشانی نوروز از آیین دیرین است و همه جشن های باستانی با آتشی که فروغ ایزدی است پیشباز می شود آن چنان که در اوستا آمده، فروردین "جشن نوروز" هنگامی است که فرورهای نیاکان از برای سرکشی بازماندگان از آسمان فرود آیند و ده شبانه روز در خان و مان پیشین خود به سر برند. این ده روز همان آخرین پنج روزاز آخرین ماه سال و پنج روزی است که به سال می افزودند تا سال خورشیدی، درست دارای 365 روز باشد ... شک نیست که افتادن این آتش فروزی به شب آخرین چهارشنبه سال، پس از اسلام است، چه ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و هریک از دوازده ماه نزد آنان بی کم و بیش همان سی روز بود که هر روز آن به نام یکی از ایزدان خوانده می شد. روز چهارشنبه یوم الابارع نزد عرب ها روز شوم و نحسی است. جاحظ در المحاسن و الاضداد آورده : "و الاربعاء یوم ضنک و نحس". شعر منوچهری گویای همین روز تنگی (ضنک) و سختی و شومی است.

چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتگینی می خور به عافیت گذرد

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

جمعه ۷ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۷:۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

هفتم اسفند روز وکیل مدافع را شاد باش می گویم

به خوانندگان نجیب و بصیر وبلاگ، این وعده را می دهم که به زودی چند پست زیر عنوان "تاریخ وکالت در ایران" تقدیم آنان خواهد شد .

امیدوارم درخت دیر سال استقلال وکالت در کشور ما هیچ گاه آسیبی نبیند و ما وکلای دادگستری هر روز بیش از پیش، با کسب آگاهی، تقوا، شجاعت، امانت و حق خواهی بیشتر، همچنان راه اسلاف خدا پوی خود را رویم.

محمد مهدی حسنی

چهارشنبه ۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۵۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

محرّم و عاشورا به روایت طبری

ترجمه ای کهن از متون فارسی ( انشای منسوب به بلعمی)

نوشته و گزینش: محمد مهدی حسنی

در باره نویسنده و پارسی گردان و کتاب: *

الف – مولف:

ابوجعفر محمّد بن جریر بن یزید بن کثیربن غالب، تاریخنگار و مفسر و فقیه و محدث ایرانی، در پایان سال 224 یا آغاز سال 225 ھ.ق. برابر با 839 میلادی، در روزگار حکومت طاهریان بر طبرستان، درآمل مازندران زاده شد و از آن روی به طبری مشهور گردید. طبری خود در باره سالهای نخستین عمر چنین می نویسد : "من قران را در هفت سالگی از برکردم و در هشت سالگی با مردم به نماز جماعت ایستادم و در نه سالگی به نوشتن حدیث پرداختم ... پدرم گفت در خواب دیدم که پیش روی رسول خدا صلی علیه واله نشسته ام و با من خرجینی پر از سنگریزه است. من آنها را در فلاخن می نهم و پرتاب می کنم و از معبر تعبیر آن پرسیدم، تعبیر گوی خواب به پدرم گفت که این کودک به بزرگی در دین خود استوار می شود و از دین و آیین خود حمایت می کند. پس پدرم بر آن شد که از همان کودکی مرا در کار فرا گرفتن دانش یاری کند و از هیچگونه همراهی و فراهم ساختن وسایل دریغ نورزد.... " .

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۱۱ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

کنکاش دو گزارش متضاد از گفته های استاد شفیعی کدکنی در انجمن ادبی استاد قهرمان

(پاسخی به نوشته حامد علیزاده : "پی حرامزادگی را به تنم مالیدم")

نوشته: محمد مهدی حسنی

در سه شنبه 30/4/88 جلسه ی هفتگی انجمن ادبی استاد محمد قهرمان در منزل ایشان با حضور استاد شفیعی کدکنی برگزار شد. رضا افضلی ازجلسه به یادماندنی مزبور گزارشی را تهیه و زیر عنوان "دکتر شفیعی کدکنی گفت: من خصم شعر منثور نیستم" در وبلاگ خود "شعرها و حرف ها" آورد. در گزارش او می خوانیم:

" به هنگام بحث در باره شعر منثور ، دکتر شفیعی کدکنی گفت من خصم شعر منثور نیستم. کسانی که گمان می کنند من با شعر منثور دشمنی دارم سخت در اشتباه اند.اواضافه کرد: درست است که ما باید خیلی چیزهارا از غربی ها یاد بگیریم اما سوگند می خورم که از لحاظ شعری ما از آن ها خیلی قوی تر و جلوتر هستیم. باید غربی ها بیایند و فرم را از غزلیات شمس مولانای ما یاد بگیرند. ما هر چیزی را که نباید از غربی ها بگیریم. شعر ما دارای اعتبار جهانی است. حرف من این است و این عقیده ی من به معنی عناد با شعر منثور نیست.عرضه داشتن این همه تئوری های جوراجور و مدعی فرم شدن آن هم فقط بر روی کاغذ درست نیست..... بنده ی نگارنده گفتم دلیل این که جناب دکتر شفیعی کدکنی خصم شعر منثور نیست، نوشته ها و پژوهش های ایشان و انتخاب و انتشار تعداد زیادی از شعر های منثور شاعران مشهد در سال های گذشته است. (1) جالب است که انعکاس گزارش گفته های شفیعی در این باره، در وبلاگ "دوستداران استاد قهرمان" که با انشای حامد علیزاده نگاشته شده، طوری دیگرست:

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

یادگارنامه ای از شرکت در جلسه سه شنبه30/4/88 انجمن ادبی قهرمان

حقیر مقرّ و معترف است که قد و قواره حضور در انجمن ادبی قهرمان را ندارد، در طی ای ۳۰ سال تنها دو یا سه بار و آن هم به وسیله رضا افضلی، این توفیق نصیب من شده است، دیدار با شفیعی کدکنی ومحمد قهرمان، که هر دو از مفاخر ادب این مرز و بوم هستند مغتنم است، نگاه کردن به لب و رخ آن دو از نزدیک آنگاه که " درّ دری" دستآورد این چشم چرانی می شود، سکر و لذت خود را دارد .

میزبان محفل، محمد قهرمان، استاد غزل و ادیب بی همتای خراسانی، خلف رودکی و کسایی است و تو گویی از راه پرپیچ و خم ابریشم شعر فارسی گذشته و رهآوردش غزلْ طوطیانی طناز و خوش آوازاز هند است.

گاهی که در خانه دلتنگی میکنم، و برای تلطیف روح سراغ دواوین شاعران می روم، فرصتی پیش آید به بوستان شعر قهرمان که "حاصل عمر" سودمند اوست سر می زنم و زیر لب با او تکرار می کنم:

روز آدینه من تلخ تر از شنبه گذشت

شنبه ام رنگ ملال شب آدینه گرفت(1)

و چون در میان شلوغی ایام عید و در اعتدال بهاری حال و هوای زمستانی سراغم آمده است، او با من همزبانی می کند:

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

سه شنبه ۹ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۵:۵۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

عشق عمومی

فرصتی برای هم زبانی با احمد شاملو

یادآوری :

این نوشته سالها پیش نگاشته شده است و به شدت، واژگان، عبارات و جملات شعرهای شاملو، تضمین شده است، این تضمینات در میان گیومه، نشان‌گذاری شده و بعضاً نام شعرها یا دفاتر شعر شاملو است :

این روزها برای خواندن و نوشتن، حواسیْ جمع ندارم، در سبزیِ دست به دست شدنِ بهار و تابستان، زردی اندوه، چهره ام را پوشانده و ویروسی سیاهْ تو، در شریان من، ماهیچه هایم را بی حرکت ساخته است. اما در دل، همهمه ای غریب و در سر، پچپچه ای عجیب، دغدغه ام شده است و من که آگاهی را در لغت به معنی پذیرفتن و گردن نهادن می دانم، به حالی ناخوش و در عین حال ناهمگون مبتلایم : انده و امید، بیحرکتی و شوق رفتن، سرشک و خنده تلخ ، ترس و شوق رسیدن، پازلی درهم، ولی مستعد چیدن برایم ساخته اند.

دیوان حافظ را ورق می زنم ولی انگار خواجه بزرگ و روشن ضمیرم، لحن خود را عوض کرده است و همزبان با من و خیل مریدانش نیست، چه باید کرد؟

شوقم در پستوی خانه نهان شده است و خنیاگری غمگین ی شده ام که آوازش را از دست داده است و دورتر هم گنانم "به خستگی در گور خود، گرده عوض می کنند" و من بی اختیار سراغ دفتر های شاملو می روم.

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »