سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹ ساعت ۹:۴۰ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

هجرانی ها (یازده دوبیتی منتشر نشده از دبیری جوان)

نگاهی به قالب دو بیتی در شعر دری

نوشته ی محمد مهدی حسنی

چون قدح گیریــــــــم از چرخ دوبیتی شنویم

به سمن برگ چو می خورده شود لب ستریم (منوچهری)

چندی پیش در آخرین نشست دوستانه مشترک با رضا دبیری جوان و تقی خاوری، وقتی از رضا دبیری خواستیم شعر بخواند، برایمان دو بیتی های تازه گفته ی خود را خواند، او گفت: "بی آنکه خود بخواهد چند وقت است که فقط دو بیتی می سراید." و ادامه داد: "چون اقتضای حال و شورش سرودن در این نوع قالب است، از این رو هراسی از نقـاّدان ادبی ندارد، که چه بگویند؟ ".

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۵۸ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

یک غزل و سه شعر نیمایی منتشر نشده از تقی خاوری

҈҈҈҈҈҈҈҈ ҈҈҈҈҈҈҈҈ ҈҈҈҈҈҈҈҈ ҈҈҈҈҈҈҈҈ ҈҈҈҈҈҈҈҈ ҈҈҈҈҈҈҈҈

خیزش غنچه ها

دوباره بوی گــــل آمد، مگر که غنچه دمیده

خوش ست غنچه فرصت اگر چه عمر رمیده

بهار گـــــــر چه برآمـد ز خاک، مثل همیشه

به جای آب تو گویی که خون به خاک چکیده

صدای دو عاشق یکـــــــی شده ست و رهائی

سبک ز حنجره ی عشق ، میـــــــــان ابر پریده

سکوت غمزدگان شد ز جنس نطفه ی توفان

ز هــــر طرف بگشایــــــد حجاب روی سپیده

شگفت می رود این موج ز بام ها و افــق ها

به سرعتی که تو گویی گمان که دیده ندیده

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۲:۴۹ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

چند شعر نو از تقی خاوری

رویش رویا (از مجله گیله وا)

می رود

از روی اقیانوس ها آبی می شود

از روی جنگل ها سبز

از روی فانوس های دریائی روشن می گذرد

آن سوی آب ها

و حضورمرا نیز با خود می برد

در شهری شفاف

در خیابان هائی که غروب

با سمفونی های زیبا می درخشند

در جنگل هائی که بلبلان

در آواز خود دیوانه می شوند

در کافه هائی که دل گرفتگی را به آتش می کشند

لطفاً برای خواندن بقیه شعرها به ادامه مطلب بروید.

یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۷ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

یک غزل و دو شعر نیمایی از تقی خاوری

پل های رنگین کمانی

از عمق دریای تاریک، موجی برآمد، روان شد

از روی پل ها گذر کرد در اوج رنگین کمان شد

ترکید چون رعد و پیچید، فریاد محبوس در دل

با نقش رنگین کمانی، پیوست؛ موجی از آن شد

آن پیر کوه جسارت جان در کف عشق بنهاد

درپیش جمعیت عشق روئید سبز و جوان شد

تنهائی اش همچو دریا وسعت گرفته ست هرجا

توفان موج رهائی ش، رفت از کران بیکران شد

پرتاب تیر از کمان را حرف و دهان را مثالی ست

فریادها چون برآمد پرتاب تیر از کمان شد

شب را شکستند و رفتند، تا آن طلسم نهانی

خواندند ناگفته ها را، تا از ظلمت عیان شد

جام جهان بین کاذب، بشکست از برق تندر

با ریزش و با شکستن آن شعبده از میان شد

"راوی" در این کنج خلوت تصویرهای شگفتی ست

آن جوی خشکیده ی عشق در ناامیدی روان شد.

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

ترانه های فردا

نشانی خود را نوشته در جیب می نهد

و بر تیزه های الماس قدم می گذارد

فریادش در صداها گم

غوغای قهرمان شدن را نمی شناسد

آه ای ترانه های فردا

که از حضور گمنام تو اختناق بر زمین می ریزد

و دختران مثل سرو قد می کشند

آنسوی آبها گردن ها بر افراشته

اینسوی، عاشقان خواب شان جشن شادمانی آراسته

شجاعت بی ادعّای تو

پلنگان را به فکر فرو می برد

هرجا ایستاده باشی زیبا می شود

حتی میان دود و آتش ابلیس

غمم از حضور تو مثل پشه می رود بر باد

و آرزو شانه به شانه در خیابان می بالد

دنیا ترانه ی تحسین ترا می خواند

نگاه تو خالص تر از آن ست

که تمجید: امکان زلالی آن را بهم بزند

در تمجید ناپدید از دیده ای

می بینم :

یکباره موج زیبائی به حرکت در آمد

این توئی که تکثیر شده ای

بصورت جمعیت زیبایان

که د رجواب گلوله

چشمان شان شب را چراغانی می کنند

صبح رفتگران خیابان را

از رنگ قرمز می شویند

تقی خاوری

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

و مرگ یک اتفاق فراموش

چه پخته در خیال خود

این دیگ زندگی امروز

و من که هیچ ندارم میان چنته ی بی چند

زمانه ی تردست و روز تردستی ست

که پشّه را به گرد هوا گول می زنند امروز

به ساعتی که سنگ می خورد به سرم

کنار یک چشمه

غبار سبز از تن یک برگ را زلال می شویم

ترا صدا می زنم ای یار

که آن ستاره های گمشد شاید

دوباره در نگاه تو باشد

هنوز می شود به عشق نظری داشت

در این هوای بی خردی

می شود کنار عشق نشست

مداد زمانه نمی نویسد این که

چرا جنازه پاکی میان تابوت است

و مرگ یک اتفاق فراموش

در این پلّه

به پیش اهرمن امّا

سری فرو نمی آرم

اگر که قناعت کنم

به پاکی و سفیدی ریواس

تقی خاوری - 6/4/87

پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۲۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

 

 

 

شعری تازه از رضا دبیری جوان

 

 

 

 

آی هم کاسه ی من

آی هم مسلک و همسایه ی من

آی سرباز دلیر

آی جاندار وطن *

آن کبوتر که از این سینه ی صحرایی من باز به پرواز آمد

                                     به اسارت تو مبر،

                                                    با گلوله تو مزن.

خشم می بارد از آن چشم قشنگ تو ولی

مادران من و تو، 

در سر چشمه و رود

                                      شسته اند پیرهن خون آلود.

 

سرنوشت من و تو

                        همچو زنجیر به هم پیوسته.

کودکی  من وتو

اندرین کوچه ی بن بست گذشت

 همه پرورده ی این خاک جگر سوخته ایم

آب و نان من و تو

                         از سر سفره ی این خاک اهورائی بود

زیر خورشید دُرافشان همین خاک

                                        همه روئیدیم

من و تو یا تو و من

اندرین خاک شویم

                       خاک یکی خشت گلی

جن به جان تو زده؟!

جای دشمن، تو به جان و تن من افتادی

خاطرت نیست مگر

من و تو ساقه ی یک بوته،

                        گل یک باغیم.

                                               رضا دبیری – 5/5/88

* حافظ :     یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند        ببرد زود به جانداری خود پادشهش  

 

شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۹:۴۸ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

دور بیقراری

شعری از تقی خاوری

یک عمر ساعت مان، دور بیقراری زد

این دور هم سقف هستی بر سرمان آوار.

ای زمانه منحوس

طالع سعد کجاست؟

زخم هامان هنوز در آفتاب خشک می شود

در این گیر و دار منظرِ نگاه، توئی

که از نیلوفرها می آیی

و آفتاب گردان ها به سوی تو می گردند

وقتی زیباترین نگاه آماج گلوله می شود.

خون از معنی خود پرتاب

به شکل رنگ

از چاک پیرهن گل ها بیرون می زند

سرنوشتی پرومته وار

بر قلّه

با سنگ تکرار.

باز فردایی دیگر.

سرنوشت را جای خدا

گلوله رقم می زند.

و راه تو، از آتش سیاوش گشوده می شود

مثل آن ها که آهوانه درخیابان می دوند.

صدایی در گلوست

خود را گول مزن که بازگشتی نیست.

رفتن را به گرده بکش

هرچند راه پر از خار شتری هاست.

لوک سرمست، رقص جاهلیت بپا کرده

و گرد و خاک عتیق را به دیده می پاشد برویم یار.

کجا در بی کجائی ست :

سرنوشت مان همین جا با شعله ها گره خورده ست.

یگانه می مانیم تا خون عاشقان شویم .

سوت قطار بلند است

بگذار تا خاک آینده شویم.

ما به راه خود می رویم

در فکر جعبه ی جادوئی مباش

تقی خاوری – 10/4/77

دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

غزل سپیده دم

سروده ی تقی خاوری

"هیچیم و چیزی کم" چون قطره ی شبنم (1)

در فرصتـی کوتــاه در ایــــن سپیده دم

د رگفت و گو با هم گـــرم سخن غافــل

فرصت چو آه و دم آنهـــم جـــدا از هم

بر روشنی چیــــره غول سیاهـــی شد

هر سایه ای می کرد از سایـــه خود رَم

بر حسّ من نوری از ناگهـــان تابیــــد

دیدم که روشن شد در تیرگــــی شبنــم

نقش سیه کاری ست در صبــــح آئینه

تلبیس ابلیس ست در کســـــوت ماتم

هر خرمگس خود را سیمــــرغ پندارد

سیمرغ بی پرواز، در دشت بـی رستم

بگذارم این گفتـــار با اینهمـــــه تکرار

جاری شوم در عشق تا گوهـــری آرم

ابهام هستی را از خود چراغ افــــروز

روشن شود بر تو این هستــــــی مبهم

با عشق اگر باشی جانت رهـــــا گردد

از این کلاف غم زین رشتـــه ی درهم

آدم در این دنیـــا بارید اشک عشـــــق

هر قطره اش تابید در وسعت عالـــــم

ده قرن اشک آلود با رنج صدها سال(2)

از عشق حوّا بود این قسمــــــت آدم

"راوی" مکن شکوه چون شکوه بازار است

هر کس گرفتار است در بند پیچ و خــــــم

از "قهرمان" دیگر بهتر چه بایــــــد گفت

"روزی به شب آرم با یک جهـــان ماتم"(3)


پانوشت ها :

1 - عبارت "هیچیم و چیزی کم" در مصرع اول را از شادروان اخوان ثالث (م. امید) وام ستانده ام. یادش همیشه سبزباد.

2 - درکتاب ها آمده است که حضرت آدم (ع) هزار سال در فراق حوّا اشک ریخت.

3 - وقتی این غزل را سرودم و برای استاد محمد قهرمان خواندم، فرمود: "این وزن و قافیه را من پیش تر به کار برده ام." به همین دلیل من هم مصرعی از ایشان را در بیت آخر تضمین کردم .

یادآوری :

پیام (کامنت) زیر را دوست شاعر و پژوهشگر مشترکمان آقای افضلی گذارده است، و یادآوری روشنی دهش، ارزش انتزاع از میان کامنت ها و گذاردن در متن را داشت. مانند همیشه از او سپاسگزارم. وجود امثال او و خاوری در خراسان مغتنم است. خدای عمر درازشان دهاد

((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))

درود بر شما و آقای خاوری
از نظر اطلاع مضمون "هیچیم و چیزی کم" را پیش از اخوان، سنایی به کار برده است:
شراب جنت و حور و قصور می طلبی
بدین مروت و حلم و بدین سخا و کرم
بدین عمل که تو داری مگر ترا ندهند
به حشر هیچی و ز هیچ نیز چیزی کم
در نسخه دیگر (به حشر چیزی و)
بدین قصیده ز من خواجگان بپرهیزند
چنانکه اهل شیاطین ز توبه‌ ی آدم
سنایی ار تو خدا ترسی و خدای شناس
ترا ز میر چه باک و ترا ز شاه چه غم

چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۸:۲۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

بر شیشه آسمان

سروده ی تقی خاوری

یک پیکر از گل

بر شیشه ی آسمان خبر

مثل شَرَقَّستِ سنگی ست.

اشکباریِ پنهان

اشکباریِ پنهان چه رنگی ست؟

همرنگ لاله

رنگ شقایق

یا مثل باران

روی صدف ها

یا قطره ی سرخ

بر تیره ی درد

اشکباری پنهان

پنهان و پنهان

راز بلندی ست باران

چتر خبرها گشوده

باران و باران

از رازها سروده

و پیکر گل

بر شیشه آسمان خبرها که مثل شَرَقّّستِ سنگی ست

خواب

از چشم دنیا ربوده.

تقی خاوری - ۶/۵/۸۸

پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۱:۴۸ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

پیام ایرج میرزا (شعری تازه و منتشر نشده از محمود خیبری«نجوا»)

محمود خیبری (نجوا) شاعر خوش گوی دیار ما، معلم بازنشسته آموزش و پرورش خراسان و متولد 1320 شمسی در شهرستان تربت حیدریه است. وی به مناسبت تعویض نام بلوار ایرج میرزای مشهد، غزلی انتقادی سروده است.

چون وبلاگ "چه بگویم " در باره تغییر نام بلوار مذکور، سه یاداشت انتقادی : به سر عشق خراسان دارم و تکمله یی بر یاداشت: "به سر عشق خراسان دارم" و علّت محبوبیت شعر ایرج میرزا در میان مردم را در کارنامه خود داشت، از این رو ایشان محبت کرده و شعر زیبای خود را برای ما ارسال داشته اند.

با درود به این شاعر گرامی و دانشمند، و ضمن تحسین طبع روان ایشان، شما را به خواندن "پیام ایرج میرزا" دعوت می کنم. محمد مهدی حسنی

****************

با این که ندیده است و نبیند خطر از من خواهد که نــماند به خراسان اثر از من

غافل که مرا دست گرفته است خداوند تــا دور کنـــد تیر بــلا و خطر از من

جبریل امین است مرا حامی و حافظ پیوسته کند رفع ضرر، دفع شر ازمن

در عرش برین است مرا جایگهی خوش هر لحظه بگیرند ملائک خبر از من

حوران بستانند زیک سوی زمن دل غلمان خوش اندام زسوی دگر ازمن

گردیده چنان نیز ازین روی به آن روی یعنی که شده خـــرّم وآبــــاد تر از من

یک در زبهشت است به نام من شاعر تا مردم بسیار شود بهره ور از من

کی نام مرا محـــو توان کرد زگیتی تا وام گرفته است قضا و قدر از من

فخرِ نه «گذرگاه» که فخرِ دو جهانم مشهور به عالم شده نامِ «گذر» از من

من ایرج شیرین سخن نامی طنـــزم کس نیست نیاموخته باشد هنر ازمن

کرده است هر آن کس عوض این نام خیابان گویید که باید کنـــــد اکنــــون حـــــذر ازمن

آن کس که چنین کرد یقین دان که نیایش بگرفته همان قوطی سیگار زر از من

داد همه ی اهل محل را بـــــــــه در آورد زین روی به دامان خود آرد شرر از من

برگشت اگر نام به ایرج که چه بهتــــر ور نه شنود هجویه ای مختصر از من

چون خرج اتینا شده سرمایه ی ملّت باید که به جانش برسد نیشتر از من

شد توصیه تا نام خیابان بود ایـــــــــرج ای والی برزن! عمل از تو، نظر از من

باید که به «نجوا» بدهی گوش و گر نه بسیار ببینی پس ازین درد سر ازمـــــن


مقالات مرتبط با موضوع در وبلاگ ما :

۱ - به سر عشق خراسان دارم (رنج نامه ای از طرف اهل ادب و ایرج مبرزا به شورای اسلامی مشهد)

۲ - تکمله ایی بر یاداشت : " به سر عشق خراسان دارم "

۳- علّت محبوبیت شعر ایرج مبرزا در میان مردم (یاسخی دیگر به رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی مشهد، در باره تغییر نام بلوار ایرج میرزای مشهد)

۴ - وقتی شهرداری مشهد حکم به تکفیر ایرج میرزا می دهد؟!!

جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱:۵۰ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شعر تر(قصیده ای از رضا افضلی)

نوشته : محمد مهدی حسنی

هر شعر چه منظوم و چه نيمايي و منثور

بايد بِسُرايـــد غـــم و عشـــق بشـــري را (افضلی)

رضا افضلی به قول خودش درسرودن شعر در همه قالب ها ی شعری چه منظوم و منثور، دمکرات است، قصیده منتخب زیر از اوست. در این قصیده، او در صدد این است که به شعرای جوان، "شعر ناب" یا به قول حافظ بزرگ "شعر تر" را بشناساند.

رضا افضلی همان شاعری است که سالها پیش، شعر "ماهی" را درقالب چهار پاره سروده است که بی هیچ تردید یکی از زیباترین و فصیح ترین شعرهای زمان ماست، که در اذهان بسیاری از شعر خوانان رسوب کرده است و بنده بشخصه بارها از دهان فارسی زبان اطراف و اکناف ایران و همچنین غیر ایرانیان متن کامل شعر ماهی را شنیده ام و جالب این است که بسیاری، از برخوانان شعر، نمی دانستند که آن شعر سرودۀ افضلی است و اگربه نام شاعر آگاهی داشتند، ازخلاصه شناسنامه اش (معاصر و خراسانی و دانشگاهی ... بودن او)، مطّلع نبودند.

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید.

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »